eitaa logo
هیئت اندیشه ورز
145 دنبال‌کننده
1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
16 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥پاسخ به شبکه وهابی که میگوید چرا به امام ها ( علیهم السلام) متوسل میشید خوب چرا از خود خدا کمک نمیگیرید؟ ✅کانال 👇 @meysame_tammarr
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؛ رفتیم خونه شهیده ، برادرش از لحظه ای میگوید که ... 😭😭😭 ✌️ انتشار با شما شیخ / عضویت 👇 https://eitaa.com/joinchat/1246560365Ca5e65155c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝جدول مدیریت اعمال ماه رجب در قالب یک برنامه روزانه. باصرف روزانه ۱۰ دقیقه زمان میتوان اهم اعمال ماه رجب رو بجا آورید فرارسیدن ماه رجب و میلاد حضرت امام باقر علیه السلام تبریک عرض میکنم @andishe1357
خواندن این مطلب ۲ دقیقه زمان می برد ( قسمت اول ) @andishe1357
مهرماه ۱۳۴۶ بود که همسرم دست محمدحسین را گرفت و او را در مدرسهٔ ارباب زاده که خودش مدیر آن بود ثبت نام کرد ظهر که برگشت از او پرسیدم «تنها آمدی؟» گفت: «بله قرار بود کسی همراهم باشد؟» با نگرانی گفتم «بله بچه ها مگر توی مدرسه شما نبودند؟ خب ماشین داشتی بچه ها را هم می آوردی، گفت: «چنین قراری نداشتیم من تمام مسیر برگشت را به محمد حسین نشان دادم تا او بداند که روزهای دیگر باید همراه برادرش این راه را پیاده طی کند به او و حرفهایش احترام گذاشتم و دیگر حرفی نزدم. بعد گفت: «الآن هم چیزی به آمدنشان نمانده زنگ تعطیلی خیلی وقته که زده شده. من دیر آمدم توی مدرسه کمی خرده کاری داشتم. او درست گفت، چیزی نگذشت که محمدرضا و محمد حسین خسته و کوفته وارد خانه شدند. محمد حسین سریع به طرفم آمد مادر چرا وقتی پدر ماشین دارد ما باید پیاده بیاییم؟ گفتم این سؤال را از خودش بپرسی بهتر است. شاید هم حس مادری ام میگفت او را به سوی پدر روانه کنم تا شاید عقیده اش را تغییر دهد. بعد محمد حسین را صدا زدم پدرت پاسخ قانع کننده ای برای کارهایش دارد حتماً از خودش سؤال کن.» ناهار که خوردیم محمد حسین کنار پدرش نشست و با قیافه ای حق به جانب از او پرسید: «پدر چرا امروز ما را با ماشین به خانه نیاوردی؟ این مسیر طولانی است. ما خسته شدیم. پدر او را در آغوش کشید و بوسید: «به خاطر اینکه شاید در بین بچه ها کسانی باشند که پدر نداشته باشند این کار خوبی نیست که جلوی آنها شما هر روز و هر لحظه با پدر باشی بردن شما با ماشین به مدرسه وجهه خوبی ندارد و باعث تبعیض بین دانش آموزان میشود و این تبعیض از تأثیر کلامم به عنوان یک معلّم می کاهد به خیلی از بچه ها، بارها گفته ام که من جای پدر شما هستم و شما مثل فرزندانم هستید، پس باید این را عملاً به آنها ثابت کنم آیا به نظر تو من کار بدی کردم؟» محمدحسین کمی فکر کرد » پدر شما کار خوبی کردی این را گفت و به طرف حیاط خانه دوید. 🔸شهید محمد حسین یوسف الهی 📚 حسین پسر غلام حسین @andishe1357
8.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک آزمایش اجتماعی در مورد حجاب در تهران! تذکر لسانی در چهارراه ولیعصر چند دقیقه دوام دارد؟! @bistoo4news
خواندن این مطلب ۲ دقیقه زمان می برد ( قسمت دوم ) @andishe1357
یک بار برادر « محتاج » مسئول قرارگاه را برای شناسایی منطقه به هور بردم. محمد حسین مسئول شناسایی بود و می بایست برای توجیه همراه ما بیاید. سه تایی سوار قایق شدیم او سکان را به دست گرفت و راه افتادیم داخل هور همین طور که می رفتیم زیر لب اشعاری را زمزمه می کرد کم کم صدایش بلندتر شد و به طور واضح خطاب به محتاج شروع به خواندن کرد : من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه صدبار تو را ،گفتم کم خور دو سه پیمانه در شهر یکی کس را هوشیار نمیبینم هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه تو وقف ،خراباتی دخلت می و خرجت می زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه ای لولی بربط زن تو مستتری یا من ؟ ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه... چون کشتی بی لنگر کژ میشد و مژ می شد وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان نیمیم از ترکستان نیمیم زفرغانه نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه من بی سر و دستارم در خانه خمارم یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه...» حالات عجیبی داشت انگار توی این عالم نبود. بنده خدا محتاج که با این حالات محمد حسین آشنایی نداشت خیلی تعجب کرده بود. نگاهی به او می کرد و نگاهی به من، رو کرد به من و گفت : این حالش خوب است؟! گفتم نگران نباش این حال و احوالش همین طور است. با اشعار عارفانه سر و سری داشت و با توجه به محتوای اشعار ،حالات معنوی خاصی به او دست می داد . گاهی سر شوق می آمد و می خندید و گاهی هم می سوخت می گریست 🔸نقل از سردار قاسم سلیمانی 🔸شهید محمد حسین یوسف الهی 📚حسین پسر غلام حسین @andishe1357
خواندن این مطلب ۲ دقیقه زمان می برد ( قسمت ۳ ) @andishe1357
یک روز با محمدحسین به سمت آبادان می رفتیم عملیات بزرگی در پیش داشتیم. چند تا از عملیات های قبلی با موفقیت انجام نشده بود و از طرفی آخرین عملیات ما هم لغو شده بود و من خیلی ناراحت بودم. به محمدحسین گفتم: «چند تا عملیات انجام دادیم اما هیچ کدام آن طور که باید موفقیت آمیز نبود، به نظرم این یکی هم مثل بقیه نتیجه ندهد.» گفت: «برای چی؟» گفتم : چون این عملیات خیلی سخت است؛ به همین دلیل بعید می دانم موفق شویم.» گفت: «اتفاقاً ما در این عملیات موفق و پیروز می شویم.» گفتم: «محمدحسین دیوانه شدی؟ عملیاتهایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آن وقت در این یکی که اصلاً وضع فرق میکند و از همه سخت تر است موفق میشویم؟» خنده ای کرد و با همان تکیه کلام همیشگی اش گفت « حسین، پسر غلامحسین، به تو می گوید که ما در این عملیات پیروزیم » خوب می دانستم که او بی حساب حرف نمی زند حتماً از طریقی به چیزی که می گوید ایمان و اطمینان دارد گفتم یعنی چه؟ از کجا میدانی؟ گفت: « بالاخره خبر دارم » گفتم :خب از کجا خبر داری؟ گفت: «به من گفتند که ما پیروزیم» پرسیدم: کی به تو گفت؟ جواب داد حضرت زینب (سلام الله عليها). دوباره سؤال کردم در خواب یا بیداری؟ با خنده جواب داد تو چه کار داری؟ فقط بدان بی بی به من گفت که شما در این عملیات پیروز خواهید شد و من به همین دلیل میگویم که قطعاً موفق میشویم هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد نیازی هم نبود که توضیح بیشتری بدهد اطمینان او برایم کافی بود. همان طور که گفتم همیشه به حرفی که می زد ایمان داشت و من هم به محمد حسین اطمینان داشتم وقتی که عملیات با موفقیت انجام شد یاد حرف آن روز محمد حسین افتادم و از اینکه به او اطمینان کرده بودم، خیلی خوشحال شدم. عارفان که جام حق نوشیده اند رازها دانسته و پوشیده اند هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند 🔸روایت از سردار قاسم سلیمانی 🔸شهید محمد حسین یوسف الهی 📘کتاب: حسین پسر غلام حسین 📚انتشارات حاج قاسم 🖋️نویسنده: مهری پور منعمی @andishe1357
🔴 طرح و نوشته از پایگاه امام خامنه ای: اختلاط با نامحرم به ضرر خانم هاست رهبر: «آن آقایی که با زنان نامحرم سروکار دارد، دو جا برای او امکان اشباع غرایزش در سطوح مختلف وجود دارد، این دیگر به زن خودش آن جور پای بند نیست، مثل مردی که هیچ زنی نگاه نمی‌کندنیست. اینکه می‌گویند زن باید خودش را در محیطهای اجتماعی با نامحرم مخلوط نکند، برای این است که این زن، دلبستگی‌اش به مرد خودش باشد و الّا اگر زن کارش به جایی رسید که مرد خودش برایش عادی شد، مثل وضعیتی که الآن در جوامع غربی می‌بینید که اصلاً این مرد برای زن اهمیّتی ندارد، می‌گوید حالا شد، شد، نشد هم نشد. می‌گوید طلاق می‌گیریم، تمام می‌کنیم تو برو دنبال کارت، من هم می‌روم دنبال کارم. این بد است. بعضی از خانمها امروز تلاش می‌کنند که وضع زنان را این جوری کنند. این به ضرر زنهاست به نفع زنها نیست؛ چون این، بنیان خانواده را متلاشی می‌کند. 🔺 ظرافتهای طرح(تصویر بالا) 👈 ١. گل فرستادن برای نامحرم! 👈 ٢. گل (روی لیوان) نگرفتن از همسر 👈 ٣. پژمراندن گل زندگی (گل شکل قلب در گلدان) 👈 ۴. دو دست زن به لیوان گرم زندگی، دو دست مرد به گفتگو گرم با نامحرم! 👈 ۵. چهره زن خانواده نمایش داده نشده! @andishe1357