eitaa logo
کانون محله ای خدمت رضوی انیس النفوس
274 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی کانون محله ای خدمت رضوی انیس النفوس چهار راه تختی خ. چهارباغ بعد از ورزشگاه تختی کوچه شماره۶ مسجد ذکرالله ارتباط با ادمین : @m_m_esmaili
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
salim-zaynab.mp3
9.93M
زینب زینب 🥀 سلیم موذن زاده
21.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ 😭... سلام بر آن جسـدهاى عـریان و برهـنه سـلام بر آن بدن‌هاى لاغر و نحیف سلام بر آن خون‌هاى جارى سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نیزه‌ها) سلام بر آن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه‌ها) ♤___ 🆔️ @eheyat
. صبح عمرسعد گفته بود کشته‌ها را جمع کنند. یک پُشته لاشه روی هم جمع شد. عمر جلو ایستاد و دیگران به او اقامه کردند، نماز میت و بعد هم سایر آداب و مناسکِ مربوط به تدفین انجام شد و کشته‌های لشکر یزید دفن شدند و پیکر شهدا همانطور رها باقی ماند. بعد شترهای بی جهاز آوردند تا اسیرهایی که از قبیله‌ی پیغمبر گرفته بودند بر آنها سوار شوند. اسیرها حدود هشتاد زن و بچه‌ی لطمه خورده و مصیبت‌‌زده بودند. اینها تا آن موقع روی شتر بی‌جهاز ننشسته بودند، تا آن وقت بدونِ کمک مَردهایشان سوار مرکب نشده بودند، تا آن روز جلوی چشمِ دهها حرامی از کولِ شتر بالا نرفته بودند. حالا همه‌ی این تجربه‌نکرده‌ها را باید در کمتر از ساعتی می‌چشیدند، فرصت نبود متحیر بایستند و تماشا کنند که اگر اینطور می‌شد به ضرب شلاق پاسخ می‌گرفتند‌! و خب اینجا باز این زینب است که باید این همه را به جان بخرد. باید در مهلتِ تعیین شده از جانب ابن‌سعد، زنها و بچه‌ها را روی شترها بنشاند. باید مراقبت کند آن بانوی باردارِ حرم آسیب نبیند، آن دخترکانِ خردسالِ حرم از وحشت قالب تهی نکنند، آن مه‌رویانِ همیشه در پرده از شرم جان ندهند، آن نازپرورده‌های شترِ بی‌محمل‌ندیده از بالا زمین نیفتند... باید نفر به نفرشان را تسکین بدهد، در آغوش بکشد، ببوسد و دلداریشان بدهد و کمک کند بر مرکب بنشینند و حواسش باشد که اگر شلاقی حواله شد خودش را سپر کند، خودش را بی‌هوا جلوی تمام کتک‌ها بیندازد که یک وقت کسی بی‌هوا کتک نخورد! و همه‌ی اینها را تند و بی‌وقفه به انجام برساند که مبادا طولانی شدنِ کار بهانه دست آن نامردها بدهد و باز هتاکی کنند... اما سختیِ کار اینها نبود. حتی تشنگیِ جانکاهی که به جانش نشسته بود، هم نبود. زینب از عهده‌ی همه‌ی اینها برآمده بود. چیزی که داشت جان زینب را می‌گرفت، دل کندن از پیکرِ داخلِ گودال بود! زینب هر نفر را که بر مرکب نشاند بی‌درنگ صورتش را سمت گودال برگرداند، یک نظر سمت برادر انداخت و بعد کارش را ادامه داد... با احتسابِ عددِ زن‌ها و بچه‌ها، زینب چیزی حدود هشتاد بار نگاهش را سمت گودال چرخانده بود و هر بار بخشی از جانش کاسته بود... آنقدر این دل کندن بر زینب گران آمده بود که وقتی کاروان را حرکت دادند یکباره زینب خودش را داخل گودال انداخته بود و هراسان نیزه شکسته‌ها را کنار زده بود و سمت آن صدای آشنا که می‌گفت: "اُخیَّ اِلیَّ اِلیَّ" شتاب گرفته بود... از یک جایی به بعد زینب دیگر نه صدایی شنیده بود و نه چشمهایشش چیزی دیده بود و نه حتی بدنش ضرب شلاق‌ها را حس کرده بود، زینب خودش را روی پیکر برادر انداخته بود و انگار که دنیا همانجا تمام شده بود، هر چه زینب را می‌زدند زینب از پیکر جدا نمی‌شد، ضرب شلاق‌ها درد داشت اما برای زینب از درد دل کندن از حسین بیشتر نبود... اگر اباعبدالله دنیای بعد از خودش را به زینب نسپرده بود زینب هرگز از گودال بیرون نمی‌رفت، آنقدر همانجا می‌ماند و آنقدر شلاق می‌خورد تا جان بدهد.... لیک، زینب باید خودش را از گودال می‌کَند، همه‌ی آن هشتاد زن و بچه، جانشان به بودنِ زینب بند بود و این سخت‌ترین چیزی بود که به زینب سپرده بود... زینب باید می‌رفت وگرنه دنیا همانجا توی گودال برای همیشه تمام می‌شد.... ✍ملیحه سادات مهدوی
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش مرده است احترام ... بماند بقیه اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش😭😭 هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام ... بماند بقیه اش😭 شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش😭 گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش😭😭 پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه اش😭 راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام....بماند بقیه اش رو کرد در مدینه که یا ایّهاالرسول یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش😭 از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدّوام ... بماند بقیه اش😭 سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام بماند بقیه اش😭😭😭 بر خاک خفته ای و مرا می برد عدو، من می روم به شام ...بماند بقیه اش😭 دلواپسم  برای سرت روی نیزه ها از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش😭 دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام...بماند بقیه اش😭 حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش😭 تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام ... بماند بقیه اش😭 قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد، قصه نشد تمام ... بماند بقیه اش.......😭 شاعر: محمد رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 👨🏻‍🏫 ♾ دوره مجازی "بی‌نهایت" 🔍 سفری برای کشف حقیقت... 💻 مجازی و اینترنت نیم‌بها 🎁 همراه با جوایز ارزنده: ▫️ ساعت هوشمند ▫️ یک اردوی ویژه تفریحی مشهد ▫️تبلت، گوشی، دوچرخه، لپ تاپ ▫️کوله‌پشتی شگفت انگیز، پاوربانک ▫️ اقامت خانوادگی در مشهد مقدس ➕ هزاران جایزه دیگر بدون قرعه‌کشی 📲 جهت ثبت‌نام عدد ۵ را به شماره زیر پیامک کنید: 📩 ۱۰۰۰۸۸۸ 😎✌️🏻 ویژه دهه هشتادیا 🙏 التماس‌دعای فرج ✌️ برای دیگران ارسال کنید.