eitaa logo
فرشتگان‌سرزمین‌من ˒˒بخش‌نیاسر˓˓🕊 !
99 دنبال‌کننده
174 عکس
71 ویدیو
0 فایل
• بسم رب فرشتگان🫀🌱 ! اینجا مقر فرشتگانی‌ست هم‌نوع فائزه ..🙂🤍 جهت ارتباط‌گیری شما : ــ @Rashed_313 ناشناسمون : ــ https://daigo.ir/secret/3694066401
مشاهده در ایتا
دانلود
29.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ حس و حالی که اینجا داشت؟.. به خدا که هیچ کجا نداره! یاد رزمنده‌ها تو شبای عملیات افتادم 💔.. . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !
‌ • ایشون هم خانم ظهرابی عزیز که با یک ماژیک تو این لوکیشن با حس‌وحال خوب همچین اثری رو خلق کرد.. .شهید حمید سیاهکالی مرادی🥀. . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !
. این ها تیکه های از سفر های راهیان نور من بود قول میدم هر چند وقت یک بار یک تیکه رو براتون بذارم🥺♥️ . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !
و اما از این دوروز باید براتون بگم..
بسم رب الشهداء و صدیقین همون هاییکه میتونم بگم فقط آرزو برآورده میکنن.. گلستان شهداء اصفهان که رفتم ازشون کلی درخواست کردم که یکیش راهیان نور بود و یکیش.. دیدار یار.. . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !
‌ حتی از روز قبل رنگ آسمون تهران هم به ‌افتخار ما صورتی شده بود 💕.. . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !
‌. از هدیه‌های قشنگمون تا کارت و ربان‌هایی که باید به چوب‌پرخادمیمون میزدیم همه صورتی بود.. چوب‌پر‌خادمی؟ آره چوب‌پر‌‌خادمی‌ صورتی‌ای که قرار بود مارو برسونه به یه بارگاه صورتی ـــــ ــ 🎀 ـ همه چی از چهارشنبه هفته قبل ساعت ۲۳:۰۰ شروع شد، دقیقا وقتی که خانم ظاهری قشنگم پیامی بهم داد به جهت محقق شدن آرزوم. .. اهالی بیت قبول کرده بودن خادم و کادر اجرایی برنامه باشن، ظرفیت فقط ۱۰۰ نفر بود و من اولین نفر از اون ۱۰۰ نفر بودم.. تا پیام رو دیدم جیغ بلندی توی خونه کشیدم، همه پوکر وار نگاهم کردن که پیام رو به خاله‌م که کنارم بود نشون دادم و گفتم: برم؟.. با لبخند بهم گفت: آره خاله جان.. حتما برو.. سر ساعت ۲۳:۳۰ با ذکر اعلام آمادگی کردم و فرم اطلاعات رو کامل و به‌عنوان اولین نفر پر کردم.. . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !
~🌸 ـ . همگی نگران استعلام بودیم و از اون بدتر نگران این بودیم که گفته بودن زیر ۱۸ ها تائید نمیشن .. روز یکشنبه بود که گفتن همگی تایید شدن حتی زیر ۱۸ ساله‌ها 🥺 .. اونموقع داشتم بااال درمیاوردم از خوشحالی. با مدیر فرشتگان بلیط گرفتیم و روز دوشنبه راه افتادیم سمت اسلامشهر آخه مدیر اسلامشهر اونجا یک محل اسکان برامون تدارک دیده بود . خلاصه بعد از اتوبوس و مترو و اسنپ رفتیم اسلامشهر و از پله های حسینیه رفتیم بالا، از همون اول نوشته و اطلاعات روی تخته نشون از این میداد که اینجا مال خودمونه😉✌️🏽 .. بالا که رفتیم یک میز برای مقاومت، یک میز کاملا صورتی و میز دیگه پویشی بود؛ دیوارا و حتی پرچم به پنجره همه صورتی و پویشی از همینجا ممنونم از مدیر و گروه اسلامشهر🥺 بابت اون پذیرایی و استقبال جذابشون از مااا🥺♥️ تا صبح اونشب بیدار بودیم، استقبال از بچه‌ها شام و پذیرایی و هدیه دادن رو همه باهم انجام دادیم و شاید باورتون نشه ولی ساعت ۲ و خورده بود که تازه جلسه ما با خانم ظاهری شروع شد🦦😂 . ساعت ۳ جلسه تموم شد و من نامه‌هایی‌ که به دست همه‌ی بچه ها نوشته شده بود رو یکی یکی با بچه‌ها داخل پاکت گذاشتیم آدرس و مهر و برچسب پویش رو زدیم داخل یک پلاستیک بزرگ نارنجی ریختیم و ساعت ۴:۱۵ سوار دوتا اتوبوس شدیم و رفتیم به خدمت زائرای آقا.. . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !