eitaa logo
انجمن ادبی مجازی لالجین لعلین
46 دنبال‌کننده
76 عکس
27 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شعری از ناظم حکمت از شاعران معاصر ترکیه دنیزین اؤستؤنده آلابولوت یؤزؤنده گؤمؤش گمئ ایچینده سارئ بالئق ديبينده ماوئ يوسون كييدا بير چیپلاق آدام دورموش دؤشؤنؤر: بولوت مو اولسام؟! گمئ مئ یوکسا؟ بالئق مئ اولسام؟ يوسون مو يوكسا؟ نه او نه او نه او دنيز اولونمالئ اوغلوم! بولوتويلا، گمئسی‌یله، بالئغی‌یلا، یوسونویلا ترجمه فارسی: بر فراز دریا، ابرهای سیاه و سفید بر رویش قایقی نقره‌ای درونش ماهیان زرد در عمقش خزه‌های آبی‌رنگ در ساحل مردی برهنه (با لباس شنا) ایستاده و می‌اندیشد: آیا ابر شَوَم؟! یا اینکه قایق؟ آیا ماهی شَوَم؟ یا خزه؟ نه آن، نه آن، نه آن پسرم باید دریا شوی با ابرهایش، با قایقش، با ماهیانش، با خزه‌هایش @anjoman_adabi_lalejin_lalin
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منم که هرچه بگویی "برو" نخواهم رفت تویی که هرچه بگویم "بمان" نمی‌مانی... ✍ 🦋@anjoman_adabi_lalejin_lalin🦋 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☕️ قطعه ای از کتاب فرانسويها ضرب المثلى دارند كه مى‌گويد : تنها احمق ها هستند كه عوض نمي‌شوند. با اين معنا نه تنها در زبان فارسى ضرب المثلى نيست ، بلكه برعكس ، ضرب المثلی هست كه مى گويد : حرف مرد يكى است. آيا آنجا كه مقاومت در برابر تغيير و لجبازى در پذيرش اشتباه ريشه‌اى فرهنگى مى‌يابد مى‌توان به فردايى بهتر خوشبين بود؟ 📕 امثال و حکم ✍ علی اکبر دهخدا
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 مورخین تاریخ ایران می نویسند که «ناصرالدین شاه» در بازدید از «اصفهان» با کالسکه سلطنتی از «میدان کهنه» عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌ فروشی اُفتاد! مرد ذغال‌ فروش تنها یک شلوار پاره پاره به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال ‌ها بود و به همین علت گرد ذغال آغشته شده با عرق بدن عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود! ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت : «جهنم بوده‌ای؟» ذغال فروش گفت : «بله قربان!» شاه پرسید : «چه کسی را در جهنم دیدی؟» ذغال‌ فروش حاضر جواب پاسخ داد : «تمام افرادی که اینک در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم!» شاه بعد از مکث کوتاهی گفت : «مرا چه! مرا آنجا ندیدی؟» ذغال‌ فروش پیش خود فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیده ام حق مطلب را ادا نکرده است، پس در اقدامی زیرکانه پاسخ داد : «قبله عالم، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم! @anjoman_adabi_lalejin_lalin
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خداوند پرونده ای که مردم مینویسند را نمی خواند... به خدا اعتماد کنید، روزتان پر از خیر و برکت و شادی
جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی‌کرد گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی. اگر نادان به وحشت سخت گوید خردمندش به نرمی‌دل بجوید دو صاحبدل نگهدارند مویی همیدون سرکشی و آزرم جویی یکی را زشت خویی داد دشنام تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام بتر زانم که خواهی گفتن آنی که دانم عیب من چون من ندانی سعدی @anjoman_adabi_lalejin_lalin
امروز هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید؛ به کسانی فکر کنید که قادر به تکلّم نیستند. قبل از اینکه بخواهید از مزّه ی غذای تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلاً چیزی برای خوردن ندارد. امروز پیش از آنکه از زندگی تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام، از دنیا رفته قبل از آنکه از فرزندان تان شکایت کنی، به کسی فکر کنید که آرزوی بچّه دار شدن دارد پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند. و پیش از آنکه از شغل تان خسته شوید و از آن شکایت کنید، به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید. زندگی، یک نعمت است با غر زدن و نالیدن به کام خودتان و اطرافیان تلخش نکنید. @anjoman_adabi_lalejin_lalin
یولچی؛ مسافر یه ضرب المثل هم داریم به این صورت که: «یولچو، یولده گرك » يعنى كسى كه قصد سفر داره(مسافر) بأيد به راه بيفته. البته چون اغلب واژه های تورکی، این کلمه معانی بسیار دیگری نیز دارد. دهخدا در فرهنگ لغتش اون رو گدای راه نشین هم معنی کرد است. 🦋@anjoman_adabi_lalejin_lalin🦋
✅ این داستان را با دقت بخوانید گروهی ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﺭﯾﻞ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﯾﻞ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ... ﺳﻪ ﺑﭽﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮐﻤﯽﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭﯼ ﺭﯾﻞ ﺳﺎﻟﻢ، ﻫﻤﺎﻥﺟﺎ ﺧﻮﺍﺑﺸﺎﻥ ﺑﺮﺩ ﻗﻄﺎﺭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ میبایست ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺻﺤﯿﺤﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ... ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ میتواند ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ آنرا بسمت ﺭﯾﻞ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺟﺎﻥ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺪﻫﺪ ﻭ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﺩ!! ﺳﻮﺍﻝ : ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ بجای ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﮐﻢ ﻭ ﺣﺴﺎﺱ ﭼﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ میگرفتید؟ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺻﺤﯿﺤﯽ بنظر ﺑﺮﺳﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﭼﻄﻮﺭ...؟ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻋﺎﻗﻞ بخاطر ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻭ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ‏(ﺭﯾﻞ ﺳﺎﻟﻢ) ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ میشود ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﯿﺮﯼ ﻣﻌﻀﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﺭﻩ، ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ بخصوصﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺗﯿﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؛ ﺩﺍﻧﺎﯾﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﯼ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﺍﺣﻤﻖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ!! ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩ، ﻃﺮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﺮﺩﯾﺪ..! ﻭ هیچکس ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺨﺖ... ﺍﻭ ﺭﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮ نمیکرد ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮔﺶ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺭﻗﻢ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩند! ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﯽﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﻗﻞ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺯﯾﺮﺍ ﺭﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺷﺪﻧﺪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ، ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺣﻤﻖ ﻧﺒﻮد... ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ میتوان ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻠﺖ ﺗﺸﺒﯿﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺮﻧﺸﯿﻨﺎﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻌﯿﯿﻦ کنند ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺍﺯ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻫﻤﻪ ﻣﻠﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺳﺖ... ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ!! ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺟﻤﻌﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ، ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺀ ﺟﻤﻌﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﮔﯿﺮﯾﻢ... 📕 ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ میکنی. @anjoman_adabi_lalejin_lalin
دنیا هم که مال تو باشد تا زمانی که درون قلبِ یک زن جایی نداشته باشی، تا درون آوازهای عاشقانه ی زنی زندگی نکنی و سهمی از دلشوره هایش نداشته باشی، فقیرترین مرد دنیایی... "شکسپیر"
درست در امورِ کوچک، شخصیتِ انسان آشکار می‌شود، زیرا آدمی در این امور نمی‌کوشد بر خود مسلط باشد و غالباً می‌توان از اَعمالِ ناچیز و روش عادیِ رفتار به خودخواهی بی‌حد و مرز و بی‌ملاحظگی مطلقِ فرد نسبت به دیگران به آسانی پی برد که طبقِ تجربه‌های بعدی، در امورِ بزرگ هم صادق است، اگرچه آن را انکار کند. 📕 در باب حکمت زندگی ✍ آرتور شوپنهاور
منی جاندن اوساندوردی جفادن یار اوسانمزمی؟ فلک‌لر یاندی آهئم‌دن مرادوم شمعی یانمزمی؟ هامی بیمارونه جانان دوای درد ائدر احسان نیه قئلمز منه درمان؟ منی بیمار سانمزمی؟ غمئم پنهان توتردئم من دیدیلر: یاره قئل روشن دیسم اول بی وفا بیلمم اینانرمی، اینانمزمی؟ شب هجران یانر جانوم تؤکر قان چشم گریانوم، اویادور خلقی افغانوم قره بختئم اویانمزمی؟ دگیلدئم من سنه مایل سن ائتدین عقلئمی زایل منه طعنه وورن غافل سنی گؤرجک اوتانمزمی؟ فضولی رند و شیدادور همیشه خلقه رسوادور سوروشین بو نه سودادور بو سودادن اوسانمزمی؟ ترجمه: مرا از جانم بیزار کرد یار از جفاکردن خسته نمی‌شود؟ فلک از آه سوزانم سوخت (پس چرا) شمع مرادم نمی‌سوزد؟ دلداران به بیمارانشان دارو احسان می‌کنند او چرا مداوایم نمی‌کند مگر مرا بیمار عشقش نمی‌داند؟ غمم را پنهان می‌کردم گفتند به دلدارت بگو اگر بگویم نمی‌دانم آن بی وفا باور می‌کند یا نه؟ شب هجران دلم می‌سوزد چشمانم خون می‌گریند فغانم مردم را بیدار می‌کند آیا بخت تیرەام بیدار نمی‌شود؟ من علاقمندت نبودم، تو عقلم را ربودی غافلی که مرا سرزنش می‌کرد وقتی تو را می‌بیند خجالت نمی‌کشد؟ فضولی رند و شیداست، پیش خلق رسواست بپرسید که این چه سوداست از این سودا بیدار نمی‌شود؟ 🦋@anjoman_adabi_lalejin_lalin🦋