هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
🔴 عشق واقعی
💠 مرگ بر عشقهای درپیتی و متعفّن ولنتاینی! عشقهای آلودهای که خانواده را نابود میکند!
💠 خانواده یعنی پایهگذاری عشق واقعی بین همسران و فرزندان و تربیت فرزندانی به رنگ خدا و زیباییها و ارزشها!
💠 عشق واقعی یعنی، وفاداری و تعهّد نسبت به همسر و فرزندان! یعنی دور همیهای گرم و صمیمی با همسر و خانواده! یعنی مدارا با کم و زیاد زندگی! عشق واقعی یعنی لذت بردن از سختیهای زندگی با توکل به خدا و توسل به اهل بیت علیهمالسلام! یعنی مثبتنگری و نگاه زیبا به همسر!
💠 با گذشت و صبوری، اجاق کلبهی زندگی را همیشه روشن نگه داریم و با نگاههای مهربان خود آرامش و محبّت را به یکدیگر هدیه دهیم!
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
══🌸🌸🌸══════ ✾ ✾ ✾
@jannatolmahdi313
══🌸🌸🌸══════ ✾ ✾ ✾
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 روشی #زیبا در اختلافات زن و شوهری
🔴 #آیتالله_حائری
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
══🌸🌸🌸══════ ✾ ✾ ✾
@jannatolmahdi313
══🌸🌸🌸══════ ✾ ✾ ✾
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یکی از مصادیق احترام به همسر!
🔴 دکتر #علیرضا_نبی
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
══🌸🌸🌸══════ ✾ ✾ ✾
@jannatolmahdi313
══🌸🌸🌸══════ ✾ ✾ ✾
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
🔴 #دومینوی_زندگی
@jannatolmahdi313
💠 در بازی #دومینو وقتی یکی از مهرهها به مهرهی بعدی برخورد میکند یکی یکی مهرهها #سقوط کرده و خراب میشوند. یعنی عامل ریزش صدها مهره فقط افتادن یک مهره است.
💠 زن و مرد در زندگی مشترک نباید به #کوچکی رفتار بد خود نگاه کنند، اگر یک بیاحترامی به همسر یا بددهنی و حرمتشکنیِ به ظاهر #کوچک اتفاق بیفتد زمینهای برای بیاحترامی و حرمتشکنی بعدی شما میشود.
💠 حتی بهانهای برای مقابله به مثل کردن همسرتان و در نتیجه #پیشروی تخریب دومینوی زندگی میگردد.
💠 توصیه جدی مشاورین این است هرگاه #یک_خطا، بدخلقی، یا بیحرمتی اتفاق افتاد به #سرعت جلوی ریزشِ بقیهی مهرههای زندگی را با عذرخواهی، محبّت و صمیمیّت، خوش زبانی، احترام و خدمت به همسر بگیرید چرا که این موارد، عامل بزرگی در #محبوب شدن شما میشود و همین محبوبیت در اصلاحِ #سریع روابط زن و مرد، موثر است.
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
══🌸🌸🌸══════ ✾ ✾ ✾
@jannatolmahdi313
══🌸🌸🌸══════ ✾ ✾ ✾
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
🔴 #قدر_یکدیگر_را_دانستن
@jannatolmahdi313
💠 آیت الله احمدی میانجی ميفرمودند در اطراف آذربایجان شخصی به نام شیخ محمد طاها زندگی میکرد. آدم فوقالعادهای بود. آیت الله محل بود خانمی هم داشت که به او محبت و خدمت میکرد. شیخ محمد طاها معمولاً مشغول درس و بحث و عبادت و کارهای دیگر بود. یک روز مشکلی در خانه پیش آمد. سابق معمولاً از چاه آب میکشیدند. خانم شیخ محمد طاها از دست آقا ناراحت شده بود و دلو و ریسمان را مخفی کرده بود. شیخ محمد طاها سحر برای نماز شب بلند شد. همیشه آفتابه پر از آب برای او آماده بود ولی آن شب میبیند نه از آفتابهی آب خبری است نه از دلو و ریسمان. اطراف را میگردد و دلو ریسمان را پیدا میکند. دلو را در چاه مياندازد و میبیند خیلی مشکل است. پیرمرد است و توان ندارد از چاه آب بکشد. بهسختی دلو آب را از چاه بالا میکشد ولی از دستش ميافتد. زار زار شروع میکند گریه کردن. خانم دلش به حالش ميسوزد میگوید اینکه گریه ندارد من برایت آب میکشم. میگوید من برای آب گریه نمیکنم؛ گریه من برای این است که تو چهل سال برای من آب كشيدي و من قدر تو را نميدانستم و اصلاً توجهی به این کارت نداشتم.
📙محبت به زنان و کودکان در سیره پیامبر اکرم، حجتالاسلام فرحزاد،ص ۹۲
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
@jannatolmahdi313
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
❗️سیره شهدا ❗️
▫️شهید کریم کاویانی کوثر خیزی، از شهیدان بم کرمان بود.
▪️وی در ابتدا زرتشتی بود اما در چهارده سالگی مسلمان شدن خود را رسما اعلام می کند
▫️و در راه خدمت به اسلام و مسلمانان تلاش های فراوان و صادقانه از خود نشان میدهد.
▪️پس از اسلام آوردن، قرآن و نهج البلاغه را حفظ میکند و نیز به ثروت قابل توجهی دست می یابد اما ثروت خود را صرف اسلام و انقلاب میکند.
▫️دو خانه داشت که یکی را به عنوان مسجد وقف میکند و دیگری را وقف امام جماعت آن مسجد میکند.
▪️شهید کاویانی در جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به شهادت میرسد.
▫️مادرش در زمان کودکی او از دنیا رفته بود. خواهر بزرگتر او که مخفیانه مسلمان شده بود، وی را با خود به کرمان میبرد و از همان چهار سالگی قرآن و نماز را به او یاد میدهد.
▪️شهید کاویانی از یازده سالگی مخفیانه نماز میخواند اما از چهارده سالگی مسلمان شدن خود را رسما اعلام میکند.
▫️این اقدام او زمینه را فراهم میسازد که تعدادی از خویشاوندانش که مخفیانه مسلمان شده بودند پشت سرش به نماز بایستند.
▪️به دلیل این اقدام، خواهرش وصیت می کند که پس از شهادت، در نزدیک مزار او در مسجد صاحب الزمان کرمان دفن شود.
▫️ جالب آنکه این وصیت خواهرش را به صورت شفاهی به دوست همرزمش حاج عباس خلیلی میگوید.
▪️وقتی پیکر شهید پس از هفده سال به وطن باز میگردد،
▫️ آقای خلیلی به دلیل بستری شدن در بیمارستان نمیتواند وصیت را برساند اما با اینکه قاعدتا باید در بم دفن میشد،
▪️در همان قطعه شهدای مسجد صاحب الزمان کرمان دفن میشود.
♥️التماس دعا ♥️
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌷🌷سه دقیقه در قیامت🌷🌷
🌀باز گشت🌀(۱)
کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام وتیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی هستند.دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردندوبه قول خودشان بیمار احیا شد.
روح به جسم بر گشته بود.حالت خاصی داشتم.هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام وهم ناراحت بودم که از ان وادی نور ٬دوباره به این دنیای فانی برگشته ام.پزشکان بعد از مدتی کار خودشان را تمام کردند.در واقع غده خارج شده بود ودر مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شدم.بعد هم با ایجاد شوک٬مرا احیا کردند.من در تمام ان لحظات،شاهد کارهایشان بودم.پس از اتمام کار ،مرا به اتاق ریکاوری انتقال داده وپس از ساعتی،کم کم اثر بی هوشی رفت ودردو رنج ها دوباره به بدنم برگشت.
حالم بهتر شد وتوانستم چشم راستم را باز کنم ،اما نمی خواستم حتی برای لحظه ای از ان لحظات زیبا ددور شوم.من در این ساعات ،تمام خاطراتی که از ان سفر معنوی داشتم با خود مرور می کردم.چقدر سخت بود. چه شرایط سختی را طی کردم.
من بهشت برزخی را باتمام نعمت هایش دیدم .من افراد گرفتار را دیدم .من تا چند قدمی بهشت رفتم من مادرم حضرت زهرا(ع)را با کمی فاصله مشاهده کردم.من یقین کردم،که در ان سوی هستی، مادر ما چه مقامی دارد. برایم تحمل دنیا واقعا سخت بود.
دقایقی بعد،دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند. ان ها می خواستند تخت چرخدار مرا با اسانسور منتقل کنند.
همین که از دور امدند چهره ی یکی از انان واقعا وحشت کردم. من اورا مانند یک گرگ می دیدم.که به من نزدیک می شد!
مرا به بخش منتقل کردند.برادر وبرخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دونفر از بستگان ما می خواستند به دیدنم بیایند.ان ها از منزل خارج شده وبه سمت بیمارستان در راه بودند.من این را به خوبی متوجه شدم!یکباره از دیدن چهره باطنی ان ها وحشت کردم. بدنم لرزید.به یکی از همراهانم گفتم:تماس بگیر وبگوفلانی برگرده .تحمل هیچ کس را ندارم.احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است.باطن اعمال ورفتارو....
به غذایی که برایم می اوردند نگاه نمی کردم .می ترسیدم باطن غذا را ببینم.اما از زور گرسنکی مجبور بودم بخورم.
دوست نداشتم هیچکس را نگاه کنم .برخی از دوستان امده بودند تامن تنها نباشم ،اما نمی دانستند که وجود ان ها مرا بیشتر تنها میکرد !
بعد از ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم .می خواستم هیچ کس را نبینم.اما یکباره با چیزی مواجه شدم که رنگ از چهره ام پرید.
من صدای تسبیح خدارا از در و دیوار می شنیدم.
دو سه نفری که همراه من بودند.به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم. اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم وبرای همین چشمانم را باز نمی کنم.
ان روز در بیمارستان ٬ با دعاوالتماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود.من نمی توانستم اینگونه ادامه دهم .با این وضعیت حتی با برخی از نزدیکان خودم نمی توانستم صحبت کرده وارتباط بگیرم.خدارا شکر این حالت برداشته شد وروال زندگی من به حالت عادی بازگشت.اما دوست داشتم تنها باشم، دوست داشتم درخلوت خودم ،انچه را در مورد حساب رسی اعمال دیده بودم مرور کنم....📚برگرفته ازکتاب سه دقیق قیامت انتشارات شهید ابراهیم هادی
سلام کرونایی ونزوئلا به ایران
🔹خوشامدگويي طارق الايسامی، معاون رئيس جمهور ونزوئلا و وزير نفت این کشور به كاپيتان نفتكش ایرانی فورچون با رعايت پروتكلهای بهداشتی كرونا
♻️ کانال خبری خبرچی 🚨
http://eitaa.com/joinchat/2157117470C4d7200778f