8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ تجربه گر برنامه زندگی پس از زندگی؛
و روایت تجربه اش درمورد بی حجابی در منطقه جنگی کانال کمیل
https://eitaa.com/anjomaneravian
🎥 رونمایی فخرآور از دلقکی به نام ربع پهلوی/حملات گسترده سایبریهای مصی علینژاد به رضا پهلوی!
🔸پس از بروز اختلافات شدید میان اعضای شورای شکستخورده ائتلاف، هر دو طرف ماجرا، سایبریهای خود را برای حمله به یکدیگر در فضای مجازی رها کرده و شخصیتهای این جریان را به طور ویژه مورد سخره قرار دادهاند.
حاج آقا طهماسبی پدر بزرگواز شهید حاج مهدی ، و مدیر کانال انجمن راویان دفاع مقدس کسالتی برایشان حادث شده که فردا انشاءالله تعالی قراره رگهای قلبشون بالون بزنند .
فلذا از همه ی عزیزان تقاضا مندیم برای سلامتی و شفای همه ی بیماران. خاصه حاج عبدالکریم طهماسبی حمد و صلوات تلاوت بفرمایند
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸
https://eitaa.com/anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🍃🌸ایرانِزیبا🌸🍃
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
الا بذکرالله تطمئن القلوب
🌿💚🤍❤️🌿
اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌸
https://eitaa.com/anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی "تک" باشی...!❤️
حتی از "شاهم" سرتری....!
بسلامتی همه اونای که❤️
واسه ما "تکَن🌷
شبتون بخیروشادی
🇮🇷🌹❤️
https://eitaa.com/anjomaneravian
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به کسانی که
با همه گرفتاریا
حال شون خوبه
پر از انرژی مثبتن
غم هاشونو تبادل نمیکنن
ولی تا دلتون بخواد
لبخند هدیه می کنن
دوربرتون پر از شادی
شبتون بخیر🌹
🇮🇷🌹❤️
https://eitaa.com/anjomaneravian
احسان تا حال مرا دید بند دلش پاره شد. دلش❤️ پراز شور و اضطراب شد بنظرش من چون کوچولو و ضعیف بودم شهید میشم (خون زیادی ازم میرفت) غافل از اینکه بادمجون بد آفت نمیگیره، سریع چفیه گردنش رو همین چفیه قرمز رنگ داخل عکس بالا( غنیمت از عملیات والفجر چهار از برداران مزدور بعثی 😁گرفته بود و این چند ماهه همیشه گردنش بود)
از گردنش باز کرد و خیلی محکم به پایم بست (دور رون پای راستم) تا از خون ریزی جلوگیری کند. رو زانوهاش نشست ی دست شو زیر کمرم و یدستشو زیر پاهام انداخت و بلندم کرد، تا برسوندم روی پی ام پی (نفربر زرهی) هنوز چند قدمی راه نرفته بود که دیدم چیزی انگارا ز بدنم جدا شد و سبکتر شدم گفتم احسان چی شد ی چیزی انگار افتاد (در همین لحظه که باعجله من میبرد این صحنه میبینه که پایم از بدن جدا و روی زمین می افته من از احسان پرسیدم چی شد. گفت چیزی نیس بند پوتینت باز شد و پوتین زمین افتاد (باهام شوخی کرد😂) منم واقعاً نه ترسیده بودم نه ناراحت و نه نگران که چرا پام قطع شد.
بخودم می بالیدم این توفیق و مدل افتخاری که تا عمر دارم روی بدنم نصب شد. چرا اینکه قسمت کوچکی از بدنم درکنار شهدای (شهدای طلاییه )قرار میگیرد وگرفت که خیلی هاشون بعد از ۴۰ /۳۰ شاید هنوز هم برنگشته اند پیش پدر و مادر وعزیزانشون 😭 خلاصه احسان منو رسون روی پی ام پی که تو و روی آن پر از مجروح بود واز درد اولیه که هیچ مسکنی نگرفته بودن ناله میکردن، که منم بهشون اضافه شدم😊
احسان منو گذاشت همون جایکه محل استقرارم در نفربر بود دهلیز بیسیم چی.
و نزدیکترین جا بخودش که راننده پی ام پی بود و راه افتاد بطرف اورژانس خط مقدم خودمون تا گاز میداد پی ام پی ی کپ میکرد ( موقعیکه شنی با خورشیدی در گیر میشه ) همه مجروح ی ناله میکردن یکی گفت آخ .. یا علی. یا زهرا، یامهدی و.. همینطور که بطرف خط خودمون میرفتیم از زمین وآسمون گلوله توپ ، تانک خمپاره آرپی جی و.. میبارید انگار عراقیها تصمیم گرفته بودن زمین طلائیه شخم بزن 😳
ماهم هر لحظه انتظار میکشیدم ی دونه از مهیمونای ناخوانده (گلوله ها...) نصیبون بشه و با مهماتی که داخل پی ام پی بود پودر می شدیم بریم هوا..