#رزقمعنوۍ 💚••
🔸پیامبراڪرممیفرمایند:
خداونداصرارڪنندگـاݧدردعـارا دوستدارد...
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جواب علی انصاریان به سلبریتیهایی که راجع به همه چیز نظر میدهند
پ.ن: کجای دنیا به ورزشکار ۴۳ ساله واکسن زدن که ایران دومیش باشه؟
پ.ن۲: اینم میدونید که واکسن ویروس تضعیف شده است و به بیمار نمیشه زد و برای پیشگیری هست نه درمان؟
@anjomaneravian
#طنزجبهه
😂😂😂 😇 😂😂😂
شب جمعه بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی
زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما
عطر بزن ...ثواب داره
- اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود...
بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند.
@anjomaneravian
----------------------"بسمهتعالی"--------------
[ *از بوبیان تا بصره* ]
- *ناگفتههایی از عملیات بیتالمقدس هفت*
- *راوی : عبدالخالق فرهادیپور*
- *قسمت هفتم*
*"مرثیه اسارت"*
(انتقال به سمت بصره)
خلاصه وقتی عراقیها مطمئن شدند که دو اسیر ایرانی داخل ماشین هستند
بطرف ماشین آیفا هجوم آوردند و همه سلاح هایشان را مسلح کردند و با فریاد از نگهبانان و مسئولین انتقال اسرا که جلو آیفا و پشت آن و مخصوصا از محافظانی که بالای سر ما دونفر بودند خواستند که اسرا را پایین بیاورید تا بکشیم!!!
هر لحظه بر تعداد عراقی ها که معلوم بود از این ابتکار عمل ایران در اجرای عملیات بیت المقدس ۷ و مقاومت رزمندگان اسلام ضربات کاری خورده بودند و تلفات و خسارات زیادی دیده بودند عصبانی و وحشت زده هستند افزوده میشد و هرچه نگهبانان مسلح بالای ایفا فریاد می زدند و به آنها تفهیم میکردند که دستور عامر و فرمانده است و باید سریعتر این اسرا را به عقب ببریم گوش آنها بدهکار نبود و انگار خون جلو چشمان آنها را گرفته بود ،
نگران آقای ابطحی شدم و باز هم به سید کاظم ابطحی مجروح گفتم سعی کن تحمل کنی و درازکش نشوی تا ببینیم چه می شود ،لحظات نفس گیری بود و بدترین زجر این بود که با دستان بسته نمی توانستیم کاری بکنیم و یادم افتاد به محبت رزمندگان به اسرای عراقی در عملیات ها که با پذیرایی با آب و غذا و آرامش آنها را به اردوگاه های اسرا منتقل میکردند و یادم هست چندبار با معدود افرادی که در بعضی از عملیات ها با بعضی از اسرای دشمن مجادله و... میکردند و مانع شده بودیم و میگفتیم اینها هرچند اشغالگر و متجاوز هستند ولی الان اسیر ما هستند و دستورات دینی و سفارشات انبیاء و اولیاء الهی بر مدارا کردن با اسیر است و از اخلاق و مردانگی هم بدور است اسیر دست بسته را آزار دادن و...
و حالا این دژخیمان تا به اینجای کار مارا بارها شکنجه کرده بودند و حالا هم میخواستند مارا از بالای ماشین به پایین پرت کنند و ناجوانمردانه به رگبار ببندند !! شاید از نظر شخصی واقعا اگر این اتفاق می افتاد و مارا میکشتند به شخصه خدمت بزرگی بود که به اسرای عملیات بیت المقدس ۷ میکردند چون از شکنجه و تشنگی و خونریزی و توهین و... نجات پیدا میکردیم لیکن باید منتظر تقدیر الهی میماندیم که ببینیم واقعا سرنوشت چه برایمان رقم زده .
خلاصه همینطور که هر لحظه هجوم عراقیها و اصرار آنها در به قتل
رساندن ما بیشتر میشد ناگهان چشممان به یک افسر عراقی افتاد که خود را سراسیمه از میان خیل نیروها به ماشین ما رساند و چون انضباط سختی در ارتش عراق حاکم بود نیروهای عراقی به احترامش کنار ایستادند ، این افسر که انگار تازه از مرخصی برگشته بود با لباس های بسیار شیک و اتو کشیده نظامی و درجه و نشان براقش آمد و کنار ماشین قرار گرفت و از نگهبانان محافظ ما پرسید که اینها کی هستند ؟ و آنها هم با گذاشتن احترام نظامی شروع به پاسخ کردند و علیرغم اینکه نگهبانان و مسئولین انتقال اسرا مدام تکرار میکردند که دستور از مقامات بالاست و سریع باید این اسرا را به عقب منتقل کنند و دستور در سلسله مراتب نظامی بعث عراق بسیار اجرایی بود و غیر ممکن بود کسی از دستورات مافوق سرپیچی کند لیکن این افسر هم که چهره ای کریه داشت با موهای بور و مایل به قرمز و مثل شمر، رنگ به رنگ شد و تاکید کرد که این دونفر اسیر را یعنی بنده و سید کاظم ابطحی مجروح را به پایین پرت کنند تا به قتل برسانند و دست خود را به قبضه کلت کمری خود برد و آنرا از غلاف خارج کرد و آماده شد برای زدن تیر خلاص به ما و... !!! غوغایی برپا شد
با حرکت ناجوانمردانه این افسر، و ناگهان چند تن از عراقی ها که به ماشین نزدیک تر بودند تلاش کردند خود را به بالای ایفا برسانند و مارا از بالا به پایین پرت کنند ، حالا دیگر باورمان شد که انگار واقعا باید شهادتین را بخوانیم و آماده شهادت باشیم و بدون اغراق و تعارف واقعا راه دیگری متصور و ممکن نبود و باید به مسلخ این دژخیمان میرفتیم آنهم با دستهای بسته !!!
(امان از دل زینب),,,
به هرحال یکی از پهلوانک های عراقی از بغل ماشین بالا آمد و خود را به من که دستهایم از پشت بسته و با زیرپوش رکابی نشسته بودم رساند و از پشت خود را به دستهای من قلاب کرد و سعی میکرد مرا به پایین پرتاب کند که با گفتن یک یا علی از جا بلند شدم و عراقی هم با خود بلند کردم...
چون از پشت به کتف و بازوی من آویزان شده بود و من هم بخاطر اینکه ورزشکار بودم کمی قوی هیکل بودم وقتی از جا بلند شدم آن سرباز عراقی هم با قدرت خدادادی با من بلند شد و بین زمین و هوا کمی معلق ماند،
برای لحظه ای نگاهم به سید کاظم افتاد که خیلی نگران من شده بود وقتی دید عراقیها سعی میکنند من را به پایین پرت کنند و انگار او هم داشت در دل خود شهادتین می خواند چون قطعا بعداز کشتن من به سراغ او میرفتند و شهادتش حتمی بو
د و...
با فریاد گفتم خودت را محکم نگه دار و در این وضعیت نگهبانان بالای ایفا شروع به تیراندازی هوایی کردند و فریاد میزدند که دستور دارند این اسرا را به عقب ببرند و.... موج جمعیت بسیار زیاد بود و تجمع دور ماشین ما انگار جمعیت هیئت های عزاداری در ماه محرم و همه فریاد میزدند که آنها را بکشید و دشنامهای زیادی میدادند که بعضی از این دشنامهارا مثل (مجوس ، حرس خمینی ، دجال ، الموت رفسنجانی )
را متوجه میشدیم و بقیه دری وری ها را نه ......
خلاصه در همین اوضاع و احوال که داشتیم شهادتین در دلمان می خواندیم و دیگر هیچ راهی نبود و آنها مصمم به کشتن ما بودند ناگهان اتفاقی افتاد که به هیچ عنوان نمی توانم بگویم جز معجزه چیز دیگری بود !!! و اگر اتفاقات این لحظات آنگونه که واقعا اتفاق افتاد را امکان داشت به فیلم و تصویر کشید مطمئنا هیچکس در دنیا نمیتواند بجز مرگ و کشته شدن ما چیز دیگری را پیشگویی یا تصور کند!!!
اما شاید یکی از حوادثی که اثبات میکند تا امر خدا نباشد به قول معروف برگی از درخت نمی افتد در همین لحظات اتفاق افتاد و آن هم بدین صورت که در آخرین لحظات که سربازان عراقی تمامی تلاش خود را برای پرت کردن ما از ماشین انجام می دادند و واقعا ازبس ازدحام و شوق کشتن ما داشتند و چندنفر دیگر هم داشتند به بالای ماشین ما می آمدند که کار را تمام کنند و آن افسر نامرد هم برای شلیک تیر خلاص به سرمان لحظه شماری میکرد ناگهان دو فروند هواپیمای جنگنده بمب افکن ایرانی شیرجه زدند و اقدام به پرتاب بمب و راکت کردند!!! همزمان با اقدام جنگنده های ایرانی ناگهان قیامتی بپا شد و تمامی پدافند ضد هوایی عراقی ها که در همان خط مستقر بودند و مخصوصا چهار لولهای معروف به شیلیکا اقدام به تیراندازی های سرسام آوری بسمت دو هواپیمای ایرانی کردند که انگار زمین و زمان به هم دوخته شد و غوغا و گرد و خاک و صداهای رعب آوری از فرود بمب ها و شلیک پدافندها بوجود آمده بود که دهان خودمان هم از تعجب وا مانده بود !!!! ،
در همین لحظات چشمم به خیل جمعیت نیروهای عراقی افتاد که به صورت بسیار وحشت زده ای دنبال سوراخ موش و جان پناهی برای حفظ جان خود بودند،
انگار کار خداوند بود که صحنه ای جالبتر را به ما نشان داد و آنهم این بود که در این محشر و غوغا ناگهان چشمم به آن افسر نامرد و شیک پوش عراقی افتاد که چگونه زمین و خاکریز را بصورت سینه خیز و خوابیده چسبیده و وحشت زده دنبال جان پناهی است ، هر چند بمب ها کمی دورتر از ما فرود آمد ولی صداهای وحشتناک هواپیماها و بمب ها و شلیک ضد هوایی ها وحشتی عجیب برای دشمن بوجود آورده بود و وضعیت آن افسر دیدنی شد و غرق خاک شده و لباس شیک او انگار کیسه آردی و.... شده بود.
خلاصه در همین اوضاع و احوال نگهبانان محافظ ما هم فرصت را غنیمت دانستند و با داد و فریاد به پشت شیشه میکوبیدند وبه راننده ایفا دستور دادند که سریع از آنجا دور شود و به عقب برود ، راننده هم که اوضاع را بی ریخت دید گاز ماشین را گرفت و سریع از آن خطوط دور و به سمت عقب و بطرف بصره حرکت کرد و بازهم یاد آن ضرب المثل معروف افتادم که بادمجون بم آفت ندارد و لیاقت شهادت حتی در این وضعیت کیش و مات هم نداشتم 🙈،
مقداری که به عقب رفتیم ماشین در جایی متوقف شد و ما را از ایفا پیاده کردند ،یک ماشین فرماندهی که فکر کنم جیپ فرماندهی بود منتظرمان بود و چند افسر و نگهبان با لباسهای مخصوص و البته سبیل کلفت که انگار از گارد ریاست جمهوری عراق بود مارا تحویل گرفتند و سریع سوار ماشین کردند و....
(امان از دل زینب)
*ادامه دارد ..
🇮🇷🌷بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم🌷🇮🇷
سلامتی آقا امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزم سید علی خامنه ای و شفای بیماران و دفع بلا از مسلمین بخصوص شیعیان علی بن ابیطالب صلوات
🥀🍃اَلّلهُــمَّ صَـلِّ عَلـىٰ
مُحَمَّــ♡ـد وَ آل مُحَـ♡ــمَّد
وَ عَجِّــلْ فَرَجَهُـــم🍃🥀
🗓امروز شنبه صد مرتبه یا رب العالمین
🌷دهه مبارک فجر انقلاب اسلامیمبارک باد🌷
🌸🍃🌸🍃🌸
☀️۱۸ بهمن ۱۳۹۹
🌙۲۳ جمادی الثانی ۱۴۴۲
🎄۶ فوریه ۲۰۲۱
صبح شنبه همه دلاوران عزیزم انجمن راویان دفاع مقدس بخیر و ختم به شهادت انشاالله 🌷
@anjomaneravian
🌷⛅️《دعای عصر غیبت》⛅️🌷
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
#خطر_واقعی_هلاکت_درآخرالزمان
#دعای_عصر_غیبت
زراره مي گويد به #امام_صادق عليه السلام عرض کردم قربانت گردم، اگر من زمان غيبت ولي عصر را درک کردم چه عملي انجام دهم؟
حضرت فرمودند مداومت کن بر اين دعا
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
📚 اصول کافي،ج1،ص337
💎 دعای غریق 💎
♡دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
🌷انجمن راویان دفاع مقدس کاشان👇🇮🇷
@anjomaneravian
#تلنگر
💢دو سوره در قرآن، با کلمه "ویل" شروع شده
"ویل" یکی از شدید ترین تهدید های قرآن است،
و اون دو آیه اینها هستند:
🕋وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ
💥وای بر کم فروشان...
🕋وَیْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ
💥وای بر عیبجویان طعنه زننده...
اولی در مورد مال مردم
دوم در مورد آبروی مردم...
مراقب هر دو باشیم.⚠️
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI