فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در طی ۳۰ سال تدریس، هفته آخر اسفند را برای دانشآموزان جشن نوروز میگرفتم.
متن این آهنگ نوروز را بر تخته مینوشتم و دانشآموزان همراه با استاد این آهنگ را میخواندند.
روحش شاد
۱۵ اکتبر برابر با ۲۳ مهرماه در تقویم رویدادهای جهانی به نام " روز جهانی زنان روستایی" نامگذاری شده است.
دستان پینه بسته، اما معجزهگر زنان که از سپیده سحرگاه تا گلرخی شباهنگام روبه باغ گلهای ملون قالی مینشیند و نقش خالق باری را تداعی میکنند،
دار قالی، محلی بر بافتن رج به رج زیبایی و افتخار و تمدن ست.
با هر گره با هر رج که بر گره و رج میتنند، بدون شک باغی خلق میکنند که هر بیننده ای را به ستایشگری مکلف میکنند.
اینجا محل خلق هنرست
محل خلق زیبائی
رنگ و نقشه و پود و تار
پشم و کرک
نخ و قیچی و شانه
و اما نقاشگر، زنان پرهنر این مرز و بوم هستند
زن روستا
از جنس آنانی که به قول سهراب
«مردم بالادست، چه صفایی دارند!»
زنان با ذوقی که با یک دنیا تار و پود جانی بی همتا به قالی می بخشند.
هنر و ذوق مردم این دیار از دیرباز آنقدر شهره عام و خاص است که یونسکو مهارت سنتی بافت فرش کاشان را در سال ۲۰۱۰ در فهرست میراث جهانی ثبت نماید.
در سال ۹۴ که به تازگی این کانال درست شده بود برخی خاطرات این شغل را مرور کردیم👇
اَنوش زاد:
قالی بافی در نوش آباد
محمد علوی: در همه مشاغل می توان اصطلاحات مربوط به آن را پیدا کرد. امروز می پردازیم به اصطلاحات قالی بافی در نوش آباد:
دستگا ـ دار قالی ـ چلدوان ـ چله موم ـ هافه ـ شونه ـ قیچی (مقراض) ـ چاقو ـ گابه ـ سیخ ـ نقشه ـ دوخ ـ سوف ـ ملیله ـ پود ـ رنگ ـ رچ ـ کناره پیچ ـ مرگ (گره) ـ ریشه زدن ـ ریشه جفتی ـ تکه ـ حصه ـ سیا ـ جاش زدن ـ ساده ـ سرکش کردن ـ پا آوردن ـ واگیره ـ مله ای ـ دودی ـ دوغی ـ سرمه ای ـ مسی ـ دوتا وانه پس...
فاطمه رئیسی: بوم گلی ـ بوم کرم ـ بوم بادومی ـ حاشیه مسی ـ ترنج
حمید عمیدی : پس تاریخچه قالی بافی نوش آباد را موشکافی می کنیم
رضا علوی: دستگاه قالی دارای اجزاء زیر بود:
سردارـ زیردارـ راست رو ـ نیره ـ چوب فندک ـ طناب فندک ـ نیره پیچ
حاج تقی عمارتی : پا سبک ـ پا سنگین ـ تره پیچ
هوشمند : رنگ ریزی هم جالب بود. پشم حیوان را رنگ میکردند با رنگای طبیعی
علوی رضا: میدونید که رنگ دوغی را با دوغ ماست ترش رنگ می کنند؟
علوی رضا: روناس را به نوشابادی روغناس می گویند.
مواد اولیه رنگهای طبیعی: پوسته انار ـ پوسته گردو ـ موهود ـ دوده
عمارتی تقی: برگ مو
عمارتی تقی: زاغ
وکیلی مرتضی: پوست پرتقال
هوشمند: برگ مو چه رنگی پس میده؟
عمارتی جواد: سلام من ميگم همه رنگا قشنگن بجز دو رنگی !
هوشمند: صحبت سر رنگ قالی است نه دورنگی
عمارتی جواد: درسته مزاح بود
علوی رضا: این مواد با توجه به ترکیب های جانبی و زمان پخت رنگ متفاوت میده. خاکستر هم کاربردداشت
علوی رضا: مواد اولیه رنگ های گیاهی
وسمه ... انواع آبی
روناس... انواع قرمز، صورتی، چهره ای، دوغی
نیل.... از آبی تا سرمه ای
نیل وروناس.... بنفش
پوست انار ..... زرد
پیاز.... نارنجی تا مسی
برگ مو..... زردو نارنجی
پوست گردو .... قهوه ای تا مشکی
سماق ..... قهوه ای روشن
قرمز دانه یا کرم .....گلی
بزغنج کوهی یا پوست پسته کوهی با قرمز دانه رنگ لاکی می دهد
البته همه مواد با ماده معدنی دندانه که اکسید روی، اهن، سرب به نسبت مختلف مخلوط میشده و باز بسته به رنگ، پر رنگی،کم رنگی، در آب سرد یا گرم قرار می گرفت.
لیمو ترش خشک هم ماده کمکی بوده
جواد هوشمند : یادی بکنید از چله دونی و چله دوونای شهر
شیخ مرتضی وکیلی : ما چله دوون بودیم قدیما
عمارتی جواد: از هافه هم بنویسید
عمارتی تقی: همینطور نیره
هوشمند: هافه برا سفتی و شل بودن چله بود
وکیلی مرتضی: جالبه که هافه احتمالا لغت فرنگیه
هوشمند جواد: به چه معنی؟
وکیلی مرتضی: احتمالا همون هاف که به معنی وسط و نیمه هست. چون وسط چله ها گذاشته میشد
مرئوسی محمود: Half
شاید چون دوتا دونس و هر کدوم نصف چله ها را سفت میکنه
عمیدی: پله های دستگاه هم که پا میخورد جاهاش معلوم بود
عمارتی تقی: سیا بلدید....یکی روش، یکی زیر
هوشمند: یکی وانه دوتا کور کن
عمیدی: واگیره کردن اگه گفتی چی بود
وکیلی مرتضی: جفتی زدن
مرئوسی: ریشه اشتباه رو دراوردن و تصحیح کردن
عمیدی: نه
مرئوسی: پس چی؟
هوشمند: چوب یادتون زیر چله ها میکردند برامون تا قالی ببافیم
عمارتی تقی: خدا به خیر کند میترسم بعضی ها ترکمون کنند. من یواشکی شما را از لا چله ها نگاه میکنم
هوشمند: سید چرا پشت قالی رفتی بیا بشین سر جات قالی بباف
علوی رضا: هرکسی به خصوص بزرگتر ها از قالی بافی خاطره داره. انگشتمو بریدم.
وکیلی مرتضی: دار قالیای چوبی گاوه هم داشت. یادتونه؟
عمارتی جواد: چاله های بزرگ را میزاشتن بچه ها پر کنن
عمارتی جواد: برای یاد دادن به بچه ها بند ميگرفتند
هوشمند: این رچ تموم شد پود ببارید پوچونه کنیم برا رچ بعدی سیا بزنیم
عمارتی تقی: من چاله را پر میکنم
هوشمند: صبر کن سیا بزنیم
عمارتی تقی: راسی رچی چن میدی؟
هوشمند: یه مله ای دوتا جاش کور کن
هوشمند: دو تومن بیشتر نمیدم
عمیدی: وقتی سیا میزدن، یک طرف کار را از روی نقشه سیا میزدن ، از نصفه به بعد دگه به نقشه نگا نمیکردند
واگیره کردن
هوشمند: نقشه هایی که رو چوب با سریش چسبونده بودن
عمارتی تقی: شانس بد من اول حاشی همش سادس
عمارتی تقی: جفتی؟
عمیدی: حاشیه پهن از قسمت های سخت قالی بود
عمیدی: از قالی بافی اداره هم بگید. ما که نبودیم اون وقتا
عمارتی تقی: کدام اداره؟
عمیدی: مادربزرگم میگف دوتا قالی داشتم. یکی برا خودم یکی برا اداره میبافتم
ترابی علیرضا: جالب تر اینکه نقشه خانی و سیاه زدن با اهنگ و نوای خاصی انجام میشد
عمیدی: گاهی یه ضرباهنگ حزن الود داشت
عمارتی تقی: و گاهی عاشقانه وگاهی بیاد عزیزان جوان از دست داده
عمارتی تقی: جناب مدیر بنویس اینها را دلبندم
عمارتی جواد: یا رو بن میکردن
عمارتی جواد: برای سبکی پا هم بگید
محمد علوی: بچه ها مدیر خواب رفت اما پا شده می بینه خوب قالی گروه را بافتید. آفرین
عمارتی تقی: اقا جواد از اولین کارگاه کار افرینی که 60 سال پیش مادرت داشت، بنویس.
چند تا قالی توش بود .... چند تا بافنده بودند
عمارتی جواد: مادرم از استادکارهای نوش آباد بود. مادر ایشان کوکب خانم بوده که از اولین کسانی بوده که قالی را به نوش آباد آورده. ایشان کاشانی بودند. حتی مادرم میگف به سفارش شاه چند تا قالی بافتیم مادر ما را به اوسا می شناختن
محمد علوی: مدیر میره بره جلسه حافظ کاشان. تقصی نکنید خوب ببافید تا بیام
عمارتی تقی: دوستان نقش اداره را در قالب بافی نوش اباد بنویسید.
علوی رضا: تعدادی از بازاری های کاشان برا مردم قالی مزدی داشتند. برای مردمی که توان خریدن رنگ وخامه وچله نداشتند. از بازاری ها سودایی ، اسودگی، ،اصفهانیان را یادم می آد.
عمارتی تقی: من هنوز نماز نخوندم. ساعت 22 میام حصه ما ببافم
یدالهی جمال: منم کارم پسه. ساعت ده خام اومد. سلام به همه عزیزان.
عمارتی جواد: وا گیره منا وا نه از صبح کارم پسه
میثم وکیلی: یکی وانه پس دوتاوانه روش
علوی رضا: انگشت اشاره یا سبابه هر دو دست بخاطر بافتن قالی کج میشد
عمارتی جواد: یادش به خیر خواب 2 دقیقه ای وتکه زیر سر تمام خستگی در میرف
عمیدی: مدیر نت نداره پیام داده میگه قالی رو ببافید فردا بنایی داریم.
ترابی علیرضا: قالی مادربزرگ که پایین میومد همه دخترا روز اخر واسه کمک دعوت بودن یه مهمونی حسابی همه دور هم جمع بودن. یادش بخیر پدر بزرگ یه متر پارچه ای داشت که هنوز صدای جمع شدنش تو گوشمه. قالی رو تو حیاط بزرگ پهن میکردن و پدربزرگ اون رو متر میکرد و باتحسین مادربزرگ خستگیش در میرفت ما بچه ها هم به قولی رو قالی بدو بودو میکردیم و پرزاشو جمع میکردیم. آخ که چه بویی داشت قالی مادربزرگ کاشکی یکیش رو الان تو خونم داشتم تا مثل بچگیام روش ولو میشدم
عمارتی جواد: سر کش یادت نره
عمارتی مریم: كولكارم جمع كنيد
عمارتی تقی: کولکارم را توضیح دهید
هوشمند: کلک از سرکش ریشه بود
عمارتی مریم: كولك (كرك)
هوشمند جواد: میخم (می خواهیم) باش متکا درس کنیم
هوشمند: راسی چه چیزایی یادتون رفته؟
عمارتی مریم: مقراض
عمارتی تقی: وش کوا ؟
هوشمند: مدیر بگه. سوالای سختو مدیر جواب میده
عمارتی مریم: وش كوا از كشكله و پنبه نبود
عمارتی مریم: نيره رو هم بالا كشيد
هوشمند: کی میاد قالی را دوخ بزنه
عمارتی جواد: وقتی سر ریشه را مقراض میگردیم سر ریشه کولک بود که تو متکا میکردن
عمارتی تقی: بسته کوچک رنگهای مختلف که در دامان بافنده بود ؟
عمارتی جواد: تکه را میگی؟
عمارتی مریم: طره
عمارتی تقی: طره کناره کنار فرش بود
عمارتی تقی: اقای علوی مدیر، خوب ما را سرکار گذاشتی امروز
عمارتی جواد: من 4 ساله بودم فرستاده بودن قالی برام می خندید اوستاد خدا رحمتش کند ختیجه قندی را
عمارتی مریم: دسي هم وا كنيد
عمارتی تقی: کیالی انعام موقع فروش فرش بود
عمارتی تقی: اقا جواد یادته ختیجه....وشگونت گرفت؟
عمارتی تقی: اقا جواد می بینم می خندی؟ نخند جدی میگم
عمارتی جواد: سوقلبه کوبیدنی ولی وشکین کشیدنی
شکراییان امیر عباس : کی پوچونه یادشه؟
هوشمند جواد: پود رو یا زیر
عمارتی جواد: شانه دسته چوبی که رو پود میزدن
شکراییان امیر عباس: شانه کردن پود را پوچونه کردن میگن
عمارتی جواد: برنامه 90 شروع شد
عمارتی مریم: راسرو
عمارتی تقی: راسرو2 تا بود
هوشمند: کسی نیس قالی را دوخ بزنه
شکراییان امیر عباس: هنوز حاشی پهنش مونده
هوشمند جواد: تکه رنگم کو
علوی رضا: یادتون نیس پاره سیب چی بود؟
علوی رضا: حاش باریک ابی
عمارتی تقی: زنگالی؟
عمارتی تقی: راس "" اشورمه "" ؟
عمارتی جواد: وشگوا اصلا ربطی به قالی ندارد مال پنبه است
هوشمند: اون کشکله است
عمارتی جواد: کشکله چوب خشک دود وش است
هوشمند: پنبه چوخ
عمارتی تقی: نه دلبندم کشکله چوبه خالی
هوشمند: کشکله با وش باهم است
هوشمند: دوتا وشگو هم از مدیر گروه بگیر
عمارتی تقی: حقشه
عمارتی جواد: کرکهای بدرد نخور باقی مانده در پرده قالی
علوی رضا: کرکا در ننی
هوشمند: دیگه اصطلاحی از قالی نمونده
رئیسی: پاره سیب
گلهای گلی و سرمه ای مابین پرکهای سبز در حاشی باریک کرمی قالی بوم گلی بود
رئیسی: اونیکه میومد قالی رو بخره همین پاره سیبها رو میشمرد که مبادا تو قالی رچ کم کرده باشی
عمارتی تقی: مدیر جان قالی ما داره پایین میاد...پس رو، رود نیفته
عمارتی جواد: چشم حاجی جان
علوی رضا: حالا قالی را سوف وملیله کنیم وببریم و سرچله اش را هم جمع کنید
یادتان نرود نیره پیچ هم واکنید
هوشمند: یادتونه قالی که تموم میشد هرچی چله اضافه میمومد به امام زاده ها میدادن
وکیلی مرتضی: مخصوصا آقاعلی عباس
عمارتی جواد: هنوز هم این کار را انجام می دهند قدیمی ترا
علوی رضا: یکی بود به اسم امیر خلد ابادی معروف به اقا علی عباسی سرچله هاجمع میکرد برا اقا علی عباس
وکیلی مرتضی: تازه
قالی که پایین میومد تخته قالی رو به شکل سرسره در می آوردیم و سرسره بازی میکردیم
وکیلی مرتضی: در حالی که هر روز میتونستیم این کارو بکنیم اما فک میکردیم فقط بعد از پایین اومدن قالی باید این کارو کرد. عجب حماقت شیرینی بود. با وجود زبری این کارو میکردیم.
عمارتی تقی: تخته های قالی در طول زمان صیقلی میشدند
عمارتی جواد: چرا از بس روش کشیده شده بودن سری شده بود
هوشمند جواد: مگه رو تخته قالیها دستمال نمیبستن
وکیلی مرتضی: همه نه
عمارتی تقی: لحاف هم می بسن!
اربابی مجتبی: اقا از بهترین لحظه قالی بافی هم بگید مثلا موقع فروشش ک خریدار میومد خونه برا خرید
هوشمند جواد: بابا هر موقعی که خواستید قالی بفروشید کریالی من فراموش نشه
بهنامه مصطفی: کریالی نیس
هوشمند: نقدی حساب کنید تا به درستش برسیم
عمارتی جواد: انعام
هوشمند جواد: همه بحثم نمیشه یک شبه تموم کرد
عمارتی تقی: میخید بقیه اش باشه برا فرداشب
هوشمند جواد: مذاکرات باید طول بکشه مثل هسته ای
عمارتی تقی: باشد برا فردا شب
عمارتی تقی: لطفا دیگه چیزی ننویسید تا فرداشب...
محمد علوی: چه کرد این قالی امروز. نمیدانستم اینقدر خواهان داشت. معلومه قالی در خون ماست
دوستان امروز پر پیام ترین روز گروه در ۲ ماه اخیر بود. من خداقوت میگم
علوی رضا: پس شبتان خوش
محمد علوی: شب همه بخیر. خوابای خوش ببینید
شهر یاران بود و خاک مهربانان
✍️
مِهرماه دیگری به پایان رسید و آئینهای مِهری نوشآباد هم رو به پایان است.
آفتاب خوش رنگ پاییز هم هر روز کوتاهتر و کم رمقتر میشود و مردمی که اسطوره های گرم و آتشین را در فرهنگ دیرینه خود به یادگار دارند زمین را و زمان را نیز در جای دیگری به تماشا مینشینند...
مهر ماهی که امروز به پایانش رسیده ایم، در روزگاران دراز سرشار بود از آیینهای مهری....
...
آئینهایی که از روزگاران کهن ، همراه با گردش آب و آفتاب و ستاره به ما رسیدهاند تا گویای حریم بیافق جان و خرد و روشنی و یادآور حرمت زندگی باشد....
از زنجیر مِهر در نوشآباد تا درخت گزی که هنوز هم به آن دخیل میبندند، تا شهر زیر زمینی، همه در پیوند با حفظ زندگی است.
چه حس غنی و قانعی داشتند مردمی که در طی هزاران سال فراتر از آبادی میرفتند و در معابد اطراف شبی را به دورهمی و خوشی میگذراندند.
این فراسو رفتن در هوایی طربانگیز که با آئینهای مهرگانی پیوند دارد، در تلاقی سیاحت و زیارت و جشن عمومی و مردمی بوده است.
مردمی که طی صدها سال با حس شیدایی دور هم مینشستند و ضمن پاک کردن سبزی دل همدیگر را نوازش میکردند، سفرههای دلپذیری را در دوردست صحرا پهن میکردند.
از سُفره سیزده بدر تا سُفره مِهرگان
یک حرف بر زبان بود و آن شادی و پاسداشت زندگی است.
سنتهایی ساده و باشکوه در سَفرهای روحافزا به فضاهای معصومانه و نجیب
سُنتهای بِشکوهی که از ایران شاد و باستانی ریشه میگرفت و عشق را در دل روشنتر میکرد.
در این جمعهای آیینه فام و صمیمی که به خوش و بش میگذشت، شبانگاهان چراغ بادیها سو سو میزدند و بار دیگر تجلی نور و تاریکی جلوه میکرد.
بارهای لحاف و تشک از الاغها و قاطرها پایین گذاشته میشد تا یک شب اهورایی را در هوای ناب یقین و تماشای هوای معبد بگذارنند.
مردمی که آب و آفتاب و خاک و هوا جانآفرین آنها بوده یکی از شبهای سرشار خود را در یزدل سپری میکردند.
نامی که یادآور ایزدها و چراغافروزیهاست.
همین مردمان چندی دیگر جشنهای آب و آتش را در آبان و آذر میگستراندند و انتظار میبردند تا نور شب چله (یلدا) جلوه کند.
کجا می شود این همه گَون و غزل و پروانه را یکجا دید ؟
☘️☘️☘️
🌷🍃☘🌸☘🍃🌷
🌸🍃🌼🍃
🌼کانال انوشزاد
کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇
https://eitaa.com/anooshzad
نویسنده: سید محمد علوی
🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند میراث مانگار
ویژه معرفی شهر تاریخی نوش آباد.
🔹امشب: ساعت ۲۲:۲۰
🔹شبکه اصفهان
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
https://eitaa.com/anooshzad
💠 نشستهای فرهنگی کاشان
👏👏👏👏👏
💠 شرح مثنوی استاد راستگو
شنبه ها ساعت ۶
خیابان علوی، حوزه هنری
💠 شرح بوستان سعدی
مجید عابدینی
دوشنبه ها ساعت ۵
کتابخانه مجتهدالزمان بیدگل
💠 شاهنامه خوانی
نرگس حمزهای
خانه کاج کاشان
دوشنبهها ساعت ۵
💠 نشست ارائه کتاب
با اجرای دکتر عقیقی
شنبهها ساعت ۷
فرهنگسرای مهر کاشان
💠انجمن ادبی سیلک استاد علوی
یکشنبهها
ساعت ۵
فرهنگسرای فیض
💠 نشست کانون نشر فرهنگ
استاد مدرس زاده
دوشنبهها ساعت ۵
فرهنگسرای مهر
💠 نشستهای کتابخوانی خانه کاج
سه شنبههای اول و سوم هر ماه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوشآباد به خاطر آثار تاریخی و میراثی
زیباست
🕌🕌🛖🛖🌾🌾
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
شهر ما ، شهر طلوع و جلوههای میراثی
دیروز برای ارجداشت یکی از محصولات کشاورزی نوشآباد همایشی برگزار شد که حاصل دسترنج کهن سالیانی است که نیاکان برای کاشت و برداشت آن از جان مایه گذاشتند.
کشاورزها آمده بودند و آشپزها و کدبانوها و جمعی از همشهریان ارجمند
و پیاز بود و بوی دشتها...
من این را از خوشوقتیها و کامرواییهای مردم نوش آباد میدانم که ریشههای اساطیری، تاریخیاش آنچنان با آب و آفتاب و آسمان در هم آمیخته است که تا این عناصر، حیات داشته باشد، نوشآباد هم در پرتو آفتاب و وزش نسیم و سوسوی ستارههایش رازدار شکوه و جاودانگی خواهد بود.
از زمان حیات قنات تا امروز که سیستم گردش آب با تکنولوژی ماشینی گره خورده است، کشاورز ما ، نیاز بشر به پیاز را فراموش نکرده و خاصه پیاز نوشآباد را برای خود یک میراث غذایی سالم می داند.
با وجود آن که پیاز محصولی آببَر هست ولی به خاطر کیفیت خوبی که در زمین های کشاورزی ما به دست میآورد، همچنان کشت میشود.
نوشآباد فقط نان سنتی و حلیم بومی و قهوه دست پخت خودش را ندارد.
پیاز بومی هم دارد که در لغتنامه دهخدا نیز جا باز کرده است.
با نام این نوع سبزی مقوی و انرژیبخش و حتی دارویی، یک بار دیگر نام نوشآباد درخشید در شهری که میراثش کشاورزی است.
آن هم درسرزمین بکر و ساکتی به اسم کویر...
کویری که با اسطوره و قنات همگام بوده است.
به شهرداری نوشآباد خدا قوت میگوییم که در پیشرفت و آبادانی و زیباسازی نمونهاند...
به ویژه به جناب سالکیان که میبینم هر روز در تلاش است و پیگیر و خستگیناپذیر
همچنین شورای شهر خاصه جناب علی مکاریان که زحمت پخت حلیم و پذیرایی را داشتند.
🌸🍃🌼🍃
🌼کانال انوشزاد
کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇
https://eitaa.com/anooshzad
نویسنده: سید محمد علوی
🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
۲۸ اکتبر #روز_جهانی_انیمیشن است.
اولین #انیمیشن (#پویا_نمایی) در ۲۸ اکتبر ۱۸۹۲ در پاریس توسط شارل امیل رینو (که امیل رینارد هم گفته میشود) به نمایش درآمد
در این روز میتوانیم از انیمیشن هایی که دیدهایم بگوییم و خاطراتش را مرور کنیم
خاطرات کارتنی
نگاهی به کارتون های زمان کودکی
من دهه پنجاهی هستم. با صفحه گرام و نوار کاست بزرگ شدم. اما سال ۵۸ تلویزیون هم به خانه ما آمد. کاش زودتر میآمد. میدانم که آن وقت شادمانهتر بزرگ میشدم. با این همه ما اولین نسلی در نوشآباد هستيم كه با كارتونها بزرگ شديم.
بعضی وقتها که به طور اتفاقی برنامه کودک از دیدگان عبور میکند با خود میگويم آن کارتونهايی که ما میديديم کجا و اينها کجا؟
خیلی از کارتونها شده موجودات و جانوران عجیب و غریب....
من هدف این شلم شورباها را درک نمیکنم. شايد شما يادتان باشد چه کارتونهای با احساس و پر ماجرایی میديديم؟
پينوکيو و سندباد اگر چه کلاسيک شدند، ولی هيچ وقت کهنه نمیشوند. همين طور گوريل انگوری، پلنگ صورتی، يوگی و دوستان ، پرفسور بالتازار ، تنسی تاکسيدو و آقای ووپی و آن تخته جادویی فکر و خلاقیت.
اینها یک گوشه از ذهن کودکيمان را پر میکردند. اما کارتونهایی هم بودند که حسابی هیجانات نوجوانی را بر میانگیختند. آن روزها که تلویزیون دو تا شبکه داشت، لحظه شماری میکردیم تا فیلمها شروع شود.
یک سری جستجوگرانی بودند ، كه همیشه در سفر بودند و مدتها ما را با خود به انواع و اقسام سرزمينها میبردند و دنياهای خوب و بد را به ما معرفی میكردند. سندباد، گالیور، پینوکیو، دختری به نام نل ، بل و سباستين، هاچ زنبور عسل، پرين و آن الاغش پاريکال يادش به خير.
کارتون مهاجران يادتان میآيد؟ آهنگ قشنگی داشت. لوسیمِی دختر جالب و ماجراجویی بود. با حیوانات دوستی میکرد. این مجموعه ماجراهای هیجانانگیزی میآفرید. حس سفر و پيشرفت و آموختن كلی درسهای انسانی و اخلاقی را تقويت میكرد. همين طور كارتن حنا دختری در مزرعه و آنِه شرلی با موهای قرمز و بابا لنگ دراز.
خانواده دکتر اِرنِست چه کارتون قشنگی بود. گم شدن در دریا و افتادن به یک جزیره ناشناخته و قرار گرفتن در انواع تنگناها و مشكلات و مبارزه و كوشش برای ساختن زندگی بهتر، يادش به خير
اين كارتن كه سرگذشت یک خانواده در يك جزيره بود، مرا به جزيره زيبای ديگری میبرد و آن مربوط به جزيره ناشناخته کُنا و سَرِندِپيتی است. تعامل یک بچه با موجوداتی كه اگر چه عجيب و غريب بودند ولی كلی آموزههای اخلاقی را در پی داشتند. اگر چه هميشه برايمان سوال بود كه چرا رئيس آن جزيره، كه يك پری دريایی بود ، هيچ وقت درست و حسابی قيافهاش را نديديم. الان میدانیم که سانسورش شده بود.
اسم سانسور آمد ياد دایی بلفی افتادم. او هم هميشه يك کيسه چرمی دستش بود و آروغ میزد و چشمانش هم هميشه خمار بود. به او میگفتند آقای دکتر. من هميشه خيال میکردم او مريض است. نگو که همیشه توی عوالم بعد از مصرف بود.
مجموعه بچههای كوه آلپ چه طبيعت زيبایی داشت. اکنون که به یاد آن دهکده قشنگ در دامنه کوهستان میافتم دنیای زیبایی از طراوت زنده میشود. این مجموعه حس دوستی و فداكاری را تقويت میكرد و نشان میداد که چگونه کینه با مهربانی آب میشود.
طبیعت این دهکده مرا به یاد کارتن پَتِ پستچی میاندازد. این فیلم هم آهنگ قشنگی داشت و هم طبیعتی زیبا
مجموعه قویترین خرس دنیا (بامزی) عالی بود. شِلمانگ لاکپشتی بودكه ذهن خلاق او هميشه كارها را درست میكرد. شلمانگ با برنامهريزی دقيق همه چيز میساخت.
مدیریت در دقیقه نود هم بخش دیگری از شخصیت او بود. شلمانگ وسيله نقليهای ساخته بود که پاهایی مثل پای آدم داشت. اين پاها میتوانستند احساس کنند چه زمان بايد حرکت کنند و چه زمان بايد بايستند.
رامکال ، راکنی بود که نمیشود فراموشش کرد. وقتی استرلينگ با حيوانات دوستی میكرد ما را عاشق طبيعت مینمود.
«و اما مأمور مخصوص قانون معاون کلانتر صحبت میکند. مردی که در پشت اون ستاره حلبيش، قلبی از طلا دارد.»
این جملهای است که یک راسو همیشه اول و آخر فیلم تکرار میکرد. دوبله قشنگ ايرج رضايی این گفتمان را خودمانیتر میکرد. این جمله طلایی می تواند هنوز قابل توجه باشد...
بنر چه کارتونی بود. يادش بخير. آن سنجابی كه اسمش لادال بود، هميشه میگفت من مخالفم. ديگران هم حق مخالف را رعايت میكردند و به حرفش گوش میدادند. اين كارتون احترام به معترض و مخالف را یاد میداد.
اینها بخشی از دنیای کودکی نسل ما بود. هنوز هم با همه اینها دوستم. به خصوص کسانی که در حال جستجو و سفر بودند.
سندباد، پینوکیو، گالیور، نِل، حنا، پرین، مارکو پولو، یوگی و دوستان...
🌸🍃🌼
🌸 خاطرات نوش آباد
https://eitaa.com/anooshzad
گوهر بانوی آفتاب و مهتاب کویر
گوهر بانو زنی است ۸۰ ساله که مشغول کشاورزی در روستای سِحر انگیز "اَشین" یا "عَشین "یکی از روستاهای انارک در شمال شرقی استان اصفهان است که فقط یک سکنه دارد که همین گوهر بانوست.
حدود ۱۴۰ سال پیش جهانگردی سوئدی با کاروانی از ۲۴ شتر کویرهای ایران را پیمایش کرد و هر چه دید و بر او گذشت نوشت...
حس و حال کاروان ها و راهها و روستاها و مردمان آن روز مرا بر آن داشت تا یک بار دیگر به یکی از این مناطق سفر کنم....
این بار به روستای عشین که با تک سکنه سالخورده خود اعجاب دیگری است از کویری که تماشایش به ما وسعت روح می بخشد و قدم زدن در آن پیوندی محکم با تاریخ شعر و سرود شکوه ...
اَشین به معنی سرزمینآب های جاری
جایی است که احساس عجیبی از جلوه های زندگی و زیبایی های اسرار آمیر را در شما زنده میکند....
سکوت منطقه کویری و کوهستانی در کنار ردپایی از تاریخ بر پیکر روستا، دروازه ورودی به یک جهان خلسهآور است....
شبِ آن هم به زمین بسیار نزدیک است.
آلفونس گابریل در سال ۱۹۳۳ در سفر به کویرهای ایران اقامت کوتاهی در این روستا داشته است و آنرا در کتاب "عبور از صحاری ایران" توصیف کردهاست.
قلعهای سنگی وسط روستاست که جایی دیگر چنین شکلی ندیدهام....
یک مجموعه گلی با اتاقهایی کوچک و پر از تاقچه با پشتبام هایی گنبدی...
این روستا پس از حدود نیم قرن متروکه ماندن، توسط خانم مهندس مژگان باقری ثبت میراث ملی شد....
روستایی که در زمینه زمینشناسی و معادن؛ میراث و ابنیه تاریخی؛ نجوم و ستارهشناسی؛ کویرشناسی و بیابانگردی حرف هایی برای گفتن دارد.
منبعی پر جلال برای تحقیق و پژوهش...
خانم مژگان باقری بخشی از روستا را مرمت و احیا کرده است...
اکنون اقامتگاه بومگردی آن گردشگر پذیر است و آقای احمد هاشمی پسر ننه گوهر در اینجا به گردشگران خدمات خوبی میدهد.
اقامت شبانه ما که همراه با نمنم باران بود به باز شدن آسمان انجامید و درخشش بی نهایتِ ستارهها ما را به دنیایی دیگر برد.
پس از یک شب اقامت صبحگاهان به طرف کویر حرکت کردیم.
در کنار جاده خاکی چند آبانبار قدیمی وجود دارد. ...
مدتی را در کنار یک معدن متروکه اتراق کردیم....
این معدن سرب و مس تا پیش از انقلاب فعال بوده است و در دست انگلیسیها بود.
کنار معدن یک رشته کوه در کنار رمل های روان قرار دارد.
کویر زیبا و بسیار تمیزی که دست گردشگران به آن نرسیده تا کثیفش کنند....
گروه ما آن قدر رعایت میکنند که کوچکترین زبالهای بر زمین نماند.
🌷🍃☘🌸☘🍃🌷
🌼کانال انوشزاد
کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇
https://eitaa.com/anooshzad
🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
🌸🌸🌸🌸
چرا باید به گذشته نوش آباد ببالیم.
نگاهی به نسبت حال و گذشته
👇
بدون تردید پدیدههای تمدنی نظیر قلعه و مناره و گنبد و بادگیر و آسیاب و آب انبار و... هندسه مناسب در سبک معماری گذشته نوشآباد بهترین سند است تا وسعت روح و ذهنهایِ فراخ دامن مردمان این قسمت از کویر سوزان و گرم و خشک ایران زمین پی ببریم.
در نوشآباد نشانه ها و اِلمان هایی
وجود دارد که شگفتآور است .
نشان از بزرگ فکری مردمش بوده
نشانههایی که نشان ذهنی غنی از فرهنگ و هنر و نبوغ بوده است.
بزرگ مردانی که نان کور نبودند...
تنگ نظر نبودند
بدون شک ذهن رشد یافته است که میتواند منار و قلعه تاریخی بنا کند...
یک ذهن شکوفا شده است که خالق شهری در زیر زمینی است.
ذهن بخیل و تنگ نظر دست به کارهای بزرگ نمیزند...
از بزرگ منشی نیاکان ما بود است که طرح و برنامه و آینده نگری داشته است برای زندگی کرامتمند و جاودانه...
اما اینکه ما امروز تا چه حد بزرگی و بزرگ منشیها را چقدر به ارث بردهایم، درست نمیدانم.
در این مورد بعضی اخلاقها مَثل شده است.
خواستم بگوم نوشآباد به بزرگیهاش بزرگه
به افتخاراتش
به آدمای بزرگش...
امید که قدردان باشیم
گرمی کنیم..
دیگران را تخریب نکنیم
هیجانی نشویم
از اشتباهات گذشته درس بگیریم
نوشآباد نیازمند است
به وسعت نسیم و لطف و مهربانی و صدق گفتار...
خیلی نیاز هست به باد و آب و آفتاب و باران و صحرا...
🍀🍀🍀🍀🍀
خاطرات نوشآباد
https://eitaa.com/anooshzad
از تختگاه تا نهانگاه
✍️
در جشن نیمه پاییز، عطر کاهگل و پرواز پروانههای پاییز چه گواراست و شوق آفرین که از تختگاه نوشآباد، جستاری داشته باشیم به نهانگاه این کهن یادگار کویر مرکزی ایران...
اینکه شهر ما نوشآباد نسب به جادههای شب و ستاره و تاریخ و افقهای آبی می برد و اینکه کاروانهایش از سرزمین عطش به زلال و آبشخور آهوان سرمست میرسید،
اینکه منزلگاهی مغتنم در معبر هزاران منزلگاه و جادههای مشهور بوده است ....
اینکه آن همه رونق و رواج بر سر راهها، قلاع ، دشت ها ، عمارات و مزارع داشته است ...
و اینکه نامش از انوشا و شادی بر میآید...
این که یکی از اکاسره ( پادشاه) ساسانیان بنیانش را به یادگار گذاشته...
اینکه قناتهایش نشان از برکت و فراوانی بوده...
این که انوشیروان در این شهر اقامتی داشته و یا حکمی داده و یا دیهی بنا نهاده ، بماند.
....
هنوز نام تختگاه بین مردم نوشآباد بر سر زبانهاست و قلب تپنده شهر است و مکانی معین در مرکز شهر را داراست...
از این قرارگاه تا آن نهانگاه مرموز که" اویی" یا شهر زیر زمینی میخوانندش، تا حفظ جان به ارمغان بیاورد و شمیم و عطر زندگی را به مشام برساند، همگی نسب به شکوه ایران باستان و شادیهایش میبرد.
اگر ما مردم آگاه نسبت به تاریخ و فرهنگ خود میبودیم لااقل اسم چند مغازه و فروشگاه و برند ما "تختگاه" میبود.
🌷🍃☘🌸☘🍃🌷
🌸🍃🌼🍃
🌼کانال انوشزاد
کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇
https://eitaa.com/anooshzad
نویسنده: سید محمد علوی
🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
امروز نتایج انتخابات آمریکا اعلام میشود.
انتخاباتی که معمولا از سوی ایرانیها، دنبال میشود.
علت این حساسیت، به رویکرد آنان به تحولات خاورمیانه و ایران برمیگردد.
اقتصاد ایران یکی از سیاسیترین اقتصادهای جهان است. چون با تحولات سیاسی، تکانههای شدیدی را تجربه میکند.
اما تفاوت ترامپ و هریس برای ایران چیست؟
ترامپ صراحتا گفت نتانیاهو حق داره به تاسیسات هستهای ایران حمله کند.
اما بایدن گفت :
به تاسیسات هستهای و حتی نفتی حق نداری حمله کنی.
ضمن این که بایدن اجازه صدور نفت بیشتری داد. (حدود دو میلیون بشکه) در حالی که در زمان ترامپ صدور نفت ایران به ۲۰۰ هزار بشکه رسیده بود.
نه ترامپ و نه هریس دلشون برای ایران نسوخته و اصلا در مخیلهشان هم نیست و واقعا هم مسولیتی ندارند که قدمی برای سعادت مردم ایران بردارند.
اما ترامپ آتش جنگ و انزوا و تحریم علیه ایران را تندتر میکند و هریس شاید کمی کندتر
همین یک قلم تفاوت ترامپ با بایدن و هریس درباره حمله به تاسیسات هستهای بسیار مهمه :
آیا این حمله تبعات فراوان نخواهد داشت؟
یک پدیده شگفت در ادبیات
عبدالعلی دستغیب ۹۳ ساله شد.
او منتقد ادبی، نویسنده و مترجم ایرانی، کارشناس ارشد فلسفه، با سابقهٔ تدریس در مدارس عالی و دانشسراها است.
وی بیش از ۵۰ عنوان کتاب ترجمه یا تألیف در زمینههای نقد ادبی و فلسفی، شعر نو و ادبیات فارسی، ترجمههای متعددی از فلاسفهٔ غربی؛ هگل، نیچه، راسل و دیگران را، در کارنامهٔ خود دارد.
دستغیب در همان زادگاه عاشقانه اش، شیراز ساکن است.
او را باید در ابعاد مختلف علمی فلسفی تاریخی و ادبی به رودخانههایی آرام و زلال و سخاوتمند همسان بدانیم که بی هیچ منّتی ، خود را جاری ساختهاند ...
او در پاسخ به سوالات دوستانش به اتکائ حافظه ، حساب شده و دقیق و همه جانبه سخن گفته است و کتابی پر مغز بیرون داده
شیراز است و گلگشت مُصلّایش و سعدی و حافظش و فیروزه بو اسحاقیاش و با عبدالعلی دستغیب َش...
جلد یکم " هفت شهر شعر" از فردوسی میگوید و خیّام و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ و عبید زاکانی
جلد دوم از نیما میگوید و از شاملو و از اخوان و سپهری و فروغ و نادرپور و نصرت رحمانی
سخنان جان بخش و جوشنده موجب فخر ادبیات امروز ماست.