قصه من از اولین ماه بهاری در سال 1367 شروع شد؛
همون شبهایی که باید از ترس بمبارون های صدام هی میرفتی پناهگاه😨
(خاطرات مادرم)
شبهای پر التهاب ، ولی در خانواده ای پر از انرژی و حال خوب😊
محمد حسین انصاری|عضو شوید👇🏻
@ansari_m_h
.
یه خانواده نه نفره😳
تعجب نداره اون موقع تعداد بالا مد بود 😁
الآن رو نبینین خودمونو سرگرم یکی دوتا بچه کردیم🥴
محمد حسین انصاری|عضو شوید👇🏻
@ansari_m_h
کجا بودم😏
باشه بابا الآن میگم....
چهار تا خواهر دسته گل و دو تا داداشی جااان بعلاوه خودم میشیم هفت تا🙃
درست گفتم؟😢
هولم نکنید بزارید بشمارم🤓
محمد حسین انصاری|عضو شوید👇🏻
@ansari_m_h
.
چه صفایی تو خونه ها بودا
یادش بخیر واقعا آدم یادش میافته 🥺 میگیره
جا داره بگم:
کجاست اون روزا
چی شد اون شبها
آدماش کجااان
خدا میدونه
عجب شعری سرودما😉
تشویق نداره👏
محمد حسین انصاری|عضو شوید👇🏻
@ansari_m_h
توی یه زیر زمین شصت هفتاد متری
۹ نفر آدم 😱
مگه میشه ، مگه داریم
الان دونفر آدم خونه صد متری زندگی میکنند، آخرش میگن خونمون کوچیکه😄
محمد حسین انصاری|عضو شوید👇🏻
@ansari_m_h
اگه همین الان با تمام قدرت و توانت از رختخواب بیرون نیای
هیچ وقت نمیتونی به رویایی که دیشب دیدی دست پیدا کنی👌
سلام،صبح همگی بخیر دوستان🤚
#انگیزشی
محمد حسین انصاری|عضو شوید👇🏻
@ansari_m_h
شیک ترین خونه ها با اختلاف مربوط به دهه شصت بود؛
با تموم سادگی ولی چنان رنگ و لعابی داشت که آدم فکر میکرد داره توی قصر زندگی میکنه😇
از اون فرش لاکی بگیر
تا پشتی و رو پشتی
گردسوز نفتی همه کاره و
پنکه های آبی که میرفتیم جلوش حرف میزدیم 😌
چایی های دورهمی🥺 و .....
عجب حال قشنگی در آن روزگاران بود😉
محمد حسین انصاری|عضو شوید👇🏻
@ansari_m_h
.
در حال کمک به عیال
رسول خدا میفرمایند:يا على خدمت نميكند عيال خود را مگر کسی که صديق يا شهيد باشد يا مردي كه می خواهد خدا خير دنيا و آخرت را به او عنایت کند.
محمد حسین انصاری|عضو شوید👇🏻
@ansari_m_h