ثواب فراوان برای یاد امام حسین و لعنت فرستادن بر قاتلان آنحضرت هنگام نوشیدن آب 💝💝💝💝💝 💠 حدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ اَلرَّزَّازُ اَلْكُوفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنِ اَلْخَشَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ دَاوُدَ اَلرَّقِّيِّ قَالَ : كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا اِسْتَسْقَى اَلْمَاءَ فَلَمَّا شَرِبَهُ رَأَيْتُهُ قَدِ اِسْتَعْبَرَ وَ اِغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِدُمُوعِهِ ثُمَّ قَالَ لِي يَا دَاوُدُ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَمَا مِنْ عَبْدٍ شَرِبَ اَلْمَاءَ فَذَكَرَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ لَعَنَ قَاتِلَهُ إِلاَّ كَتَبَ اَللَّهُ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ حَطَّ عَنْهُ مِائَةَ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ كَأَنَّمَا أَعْتَقَ مِائَةَ أَلْفِ نَسَمَةٍ وَ حَشَرَهُ اَللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ثَلِجَ اَلْفُؤَادِ. 💠 داود رقّى مى‌گويد : در محضر مبارك امام صادق عليه السّلام بودم، حضرت آب طلبيدند و زمانى كه آب را نوشيدند ديدم در حضرت حالت گريه پيدا شد و دو چشم آن حضرت غرق اشك شد سپس به من فرمودند: اى داود خدا قاتل حسين عليه السّلام را لعنت كند، بنده‌اى نيست كه آب نوشيده و حسين عليه السّلام را ياد نموده و كشنده‌اش را لعنت كند مگر آنكه خداوند منّان صد هزار حسنه براى او منظور مى‌كند و صد هزار گناه از او محو كرده و صد هزار درجه مقامش را بالا برده و گويا صد هزار بنده آزاد كرده و روز قيامت حق تعالى او را با قلبى آرام و مطمئن محشورش مى‌كند. 📚 کامل الزيارات ج ۱، ص ۱۰۶

﷽ ✅ خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم می‌کنم: ✍ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو». برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند ، آب می‌آورد ، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد» . می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم» . سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار می‌کنم . این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن . دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است . در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام . اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید : بیا آب آورده‌ام . مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم . عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم . گفت : دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد . فقط بگو لبيک يازهرا (س) 😥 حماسه‌های ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان، چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷ ـــــــــــــ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🌹🍃🤲التماس دعا ویژه🤲🌹🍃

🔴 مهم پرسش و پاسخ استاد ابا حسن استاد اباحسن در پایان مجلس روضه در بصره به سوالات بعضی از انصار پاسخ گفتند ایشان در پاسخ سوالی مبنی بر اینکه ما در این جامعه احساس انزوا و تنهایی می کنیم آیا می توانیم دوستانی را برای خود انتخاب کنیم یا با دوستانی که در گذشته داشتیم صمیمیت با بیشتری داشته باشیم ؟ فرمودند امام زمان دوستانی برای شما انتخاب کردند و برای هر شخص یک دوست امین انتخاب نموده اند که در تمام سالهای غیبت از انصار و منتظران دستگیری مادی و معنوی کنند پس اگر با غیر از ایشان مراده یا رابطه ای باشد ممکن است شیاطین به طریقی در عقاید و روح آنها تصرف کنند و شما به واسطه ی شبهه ای یا خطایی از ایشان منحرف بشوید و سقوط کنند پس دوستان امام زمانی در اصل سپر بلای شما هستند اگر نسبت به آنها بی توجهی یا جسارتی صورت بگیرد حتما مورد مواخذه قرار خواهند گرفت البته ایشان معصوم نیستند و خودشان نیز ازماموریت خود بی خبرند و ناخودگاه اوامر امام را انجام می دهند در ادامه شخص دیگری پرسید پس ما باید با دیگران قطع ارتباط کنیم ؟ ایشان فرمودند اگر دین و اعتقاداتتان که از جانتان هم مهم تر است و با خود به قیامت می برید توسط نزدیکان یا دوستان یا هر کسی حتی احتمال اینکه ممکن است اعتقادتان را خراب کنند یا موجب انجام حرام و یا معصیتی بشنوند را بدهید قطع ارتباط ‌واجب است دقت بفرمایید این زمان که‌در آن هستیم زمان ابتدا نیست که آزمون و خطا کنیم و باز فرصتی داشته باشیم نخیر اینطور نیست ما در انتهای زمان و در سرازیری تاریخ قرر داریم و هر اشتباه کوچک ما حتی می تواند باعث بدبختی ما بشود به ما می گویند چرا اینقدر تلخ و تند صحبت می کنید ؟ دوستان عزیز وقتی پدری می داند و می بیند که فرزندش که از جان بیشتر دوستش دارد در باتلاقی افتاده است چه می کند به هر شکلی نجاتش میدهد حتی اگر سگی را مامور کند که با دندان تیزش اورا از پرتگاه یا باتلاق فراری بدهد تا در آن نیفتد آن کار را می کند ما میبینیم راهی که می روید به باتلاقی بی برگشت می رسد پس باید فریاد بزنیم نیرو بفرستیم و تندی کنیم تا بلکه هوشیار شوید و راه شیاطین را ترک کنید می گویم آقای عزیز شما وارد جایی می شوید تمام مظاهر فساد در آن جا هستند تو می بینی دینت در خطر است و یک لحظه ممکن است با یک نگاه آلوده در قعر جهنم سقوط کنی چرا می روی ؟ چرا وقتی رفتی امر به معروف نمی کنی ؟ چرا ساکتی ‍ ؟ آیا گمان می کنی عمری به بلندای عمر نوح داری ؟ چرا نمی خواهید باور کنید امیرالمومنین میفرماید بیدار شوید تا با چکمه های دشمن بیدارتان نکردند چرا اینقدر در پی مادیات هستید پرسیدند چرا مادیات به ما قطره چکانی می دهند‍؟ جوابش یک جمله است چون میدانند با مال زیاد دین و عاقبت خود را به فنا می دهید امام مربی است او روح و جانتان را تربیت می کند تا متعالی بشوید و به مقام غنا برسید چرا می خواهید در عواملم گندیده دنیا به سر ببرید اگر این تمام چیزی است که می خواهید امام راضی به بدبختی اخروی شما نیست با همین لجن ها بازی کنید عاقبت در باتلاق نفسانیات و مادیات چون قوم عاد و ثمود هلاک می شوید ایشان در پاسخ سوالی در مورد اینکه آیا ظهور را خواهیم دید فرمودند اگر قرار بود شما ظهور را نبینید نه عضو این گروه بودید نه دوستان امام زمانی داشتید و نه ممکن بود امروز در قید حیات باشید ظهور را خواهید دید اما ابتدا باید امام در خانه قلبتان ظهور کند اگر امر امام را بر نفس و سلایق شخصیتان ترجیح دادید امام از رویای صادقه به خانه هایتان خواهد آمد طوری که هر روز او را در خانه هایتان خواهید دید بدون اینکه اهل خانه غیر ازشما ببیند شما باید خواست امام را بر خواست خود ترجیح دهید و پا بر هر علقه ی شیطانی و نفسانی بگذارید اگر روحتان با روح امام یکی شد آن وقت همه چیز برای شما آشکار می شود همه ی فریادها و تندی های ما برای همین است

🔴 برحذر باشید 👇👇👇👇👇 اگر چنین کنسرو هایی گوشت که روی آن به عربی نوشته شده : گوشت گاو .‌‌.. آگاه باشید این گوشت گراز میباشد . در کشور عراق موجود هست و فعلا در ایران دیده نشده ولی اگر به هر حال در سوپری های دیدید آگاه باشید که گوشت گراز میباشد . از صحت و سقم آن آگاه نیستم ولی در یک کانالی مربوط به نشر نسخه های دارویی منادی این را از زبان منادی اعلام کردند و بنده از زبان منادی نشنیدم . به هر حال تجنب بشه بهتر هست .

سه چیز به امام مهدی میرسند و درک خواهند کرد: ۱- سید سیستانی که سایه اش مستدام و عزتش والا گردد ۲- و سید حسن نصرالله نیز با امام مهدی ملاقات خواهد کرد هرچند که بر او توطئه‌هایی کنند اما شیوه رسیدن و ملاقات کردن سید حسن با امام نسبت به سید سیستانی بزرگوار متفاوت است.. [۳- سید القائد خامنه‌ای] معلمم میفرماید: اگر اسرائیلی و آمریکایی و یهودی و اعراب جمع شوند بر اینکه بخواهند به ردای سید [حسن] برسند یا به آن دست بزنند نخواهند توانست و به فضل خدا شدنی نیست با اینکه خداوند هر چیزی را که بخواهد محو می کند یا ثابت می کند و ام الکتاب نزد اوست، می فرماید: به فضل خدا و مراقبت امام، او را برای یک قضیه ای نیاز دارد..

#استوری #عزادار_حقیقی 🏴 - پشت امام حسین قایم نشیم❗️ با این حال و روز از اهالی کوفه بدتر نباشیم، بهتر نیستیم.. ❇️🌤❇️

✅برخورد صاعقه به برج ساعت در مکه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

امام حسین علیه السلام: فلانی نترس، هیچ درد ندارد، سر من را هم بریدند😭😭😭😭😭

آغشته به خون در میان اصحاب امام حسین علیه السلام

🏴 #ویژه #روز_هفتم #محرم ♨️روضه حضرت علی اصغر(ع) 👌بسیار دلنشین 🎤حجت الاسلام #رفیعی 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.

💙عزاداریهاتون قبول حق اجرتون با سید الشهدا ان شاء الله که حاجت روا باشید🙏 ملتمس دعای شما دوستان و عزیزان هستم😊 💙 روزهاتون پر از استجابت دعا🙏 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎ 🖤

🔳 #روضه #هفتم #محرم 🌴چقدر بی خبر و بی هوا زدی نامرد 🌴چه کرده بود مگر با شما زدی نامرد 🎤 #محمودکریمی 👌 #پیشنهاد_ویژه

سلام آقا🙏 اولین روز جمعه محرم ✨🏴 🏴 شال عزا را بستی ما در غمت آقا شریکیم😢 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🙏

♨️منجی موعود 👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام #عالی 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.

آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ (ره) : ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﻧﺮﺳﯿﺪ، ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه السلام ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ..... «این کتیبه های سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کرده اند، ما را شفاعت می کنند

دوست داری از سفارش حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در خصوص دعا برای فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با خبر بشی؟

🔥🔥حرمله چگونه به جهنم وارد شد؟🔥🔥 منهال بن عمرو از شیعیان و یاران امام سجاد (علیه السلام): پس از زیارت خانۀ کعبه، از مکه عازم مدینه شدم و خدمت امام سجاد (علیه السلام) رسیدم. امام از من پرسیدند: منهال، از حرمله بن کاهل اسدی چه خبر؟ عرض کردم: هنگامی که از کوفه آمدم، زنده بود. دیدم امام (علیه السلام)، هر دو دستش را به دعا بلند کردند و چنین فرمودند: خدایا، سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش آتش را به او بچشان. پس از زیارت، از مدینه عازم کوفه شدم. هنگامی که به کوفه رسیدم، مختار مشغول قلع و قمع قاتلان امام حسین (علیه السلام) و یارانش در کربلا بود و من قبلاً با او رفاقت قدیمی داشتم. چند روزی در خانه، برای دید و بازدید مردم نشستم و پس از آن به قصد دیدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوی او شتافتم. او را در خارج از خانه‌اش با گروهی دیدار نمودم، گویا به مأموریتی می‌رفتند. همين كه چشم مختار به من افتاد، گفت: ها، منهال، چطور تا حال به دیدن ما نیامدی!؟ و برای تبریک و تهنیت به خاطر پیروزی و حکومت ما سری به ما نزدی و ما را در قیاممان همراهی نکردی؟! منهال گوید: به او گفتم امیر، من به سفر حج رفته بودم و حال خدمت رسیدم. آنگاه همراه او به راه افتادم و از اوضاع صحبت می‌کردیم تا به محلۀ "کناسه" رسیدیم. مختار، در آنجا ایستاد و به نقطه‌ای می‌ نگریست. به او خبر داده بودند که اینجا مخفی گاه حرمله است. سپس تعدادی از افرادش را به جستجوی حرمله گسیل داشت و خود همچنان آنجا ماند. دیری نپايید که مأموران با تاخت برگشتند و با خوشحالی فریاد زدند: بشارت ای امیر، بشارت، حرمله دستگیر شد و عده‌ای حرمله را کشان کشان به نزد مختار آوردند. همين كه چشم مختار به قیافۀ وحشت‌زدۀ حرمله افتاد، به او نگاه تندی کرد و گفت: الحمدلله الذی مکننی منک؛ خدای را شکر که به چنگ افتادی! و بلافاصله فریاد زد: جلّاد، جلّاد.جلاد که آماده و حاضر بود،گفت: بفرمايید قربان. مختار دستور داد كه اول دو دوستش را بزن. جلاد بلافاصله با ضربتی سخت دو دست نحس او را افکند. سپس فریاد زد: دو پایش را نیز قطع کن. جلاد فرمان را اجراء کرد. جسد بی دست و پای حرمله، در خون کثیفش غوطه می‌خورد که باز مختار صدا زد: آتش، آتش. بلافاصله، چوب‌های نازکی را روی جسد انداختند و آتش زدند و جسد آن جنایتکار همچنان می‌سوخت. من همچنان با چشمان حیرت‌زده، در کنار مختار ایستاده و منظره را تماشا می‌کردم. هنگامی که بدن حرمله می‌سوخت با صدای بلند گفتم: سبحان‌الله! مختار ناگهان رو به من کرد و گفت: ها! منهال! تسبیح خدا گفتی، خوب، اما علتش چه بود؟! گفتم:ای امیر! گوش کن تا برایت بگویم. در همین سفر که از مکه برمی‌گشتم به خدمت علی بن الحسین امام سجاد (علیه السلام) رسیدم، او از من حال حرمله را پرسید. من در جوابشان گفتم که هنوز زنده است. دیدم، امام(علیه السلام) دست‌ها را به سوی آسمان بلند کردند و دو بار فرمودند: خدایا، سوزش شمشیر را بر او بچشان و خدایا سوزش آتش را بر وی بچشان. مختار، با حالت تعجب پرسید: راستی تو خودت از امام این را شنیدی؟! گفتم: آری، به خدا سوگند از خودش شنیدم. دیدم مختار، از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده‌اش را طولانی کرد، سپس برخاست و سوار شد و تا آن وقت جسد حرمله به زغال تبدیل شده بود. ( منبع: کتاب قيام مختار )

🔹️حاج اسماعیل دولابی می فرمودند: در روایت است حر ابن یزید ریاحی اولين کسی بود که آب را بر روی امام حسین علیه السلام بست و اولين کسی بود که خونش را برای او داد. عمر سعد لعنت الله علیه هم اولين کسی بود که به ‌امام حسین علیه السلام نامه نوشت و از حضرت دعوت کرد ، برای آنکه رهبرشان شود و اولين کسی بود که تير را به سمت امام پرتاب کرد! چه کسی می‌ داند آخر کارش به کجا میرسد؟ دنيا دار ابتلاست. با هر امتحانی چهره‌ ای از ما آشکار می شود ، چهره ‌ای که گاهی خودمان را شگفت زده می ‌کند. چطور می شود‌ در اين دنيا بر کسی خرده گرفت و خود را نديد؟ می گويند : خدا حکایت ابليس را تعريف کرد تا بدانی که نمی‌ شود به عبادتت ، به تقربت ، به جايگاهت اطمينان کنی. خداوند هيچ تعهدی برای آنکه تو همان که هستی بمانی ، نداده است. شايد به همين دليل است که سفارش شده ، وقتی حال خوبی داری و می ‌خواهی دعا کنی ، يادت نرود عافيت و عاقبت به خيری ‌خود را بطلبی.