ً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها» (کهف/49) این چه کتابی است؟ «لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها» تمام ریز و درشت کارها را نوشته است. یک حسابهایی هست ما از این حسابها غافل هستیم. خیلی خبر است. «ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها»
یک آیه داریم میگوید: انسان در قیامت چشمش آهن میشود. ما میگوییم: فلانی چشمش تیز شده است. خیره شده است. میگوید: سفت میشود. «فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» (ق/22) یعنی انسان بهت زده میشود. این «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» اینها همه برای این است که ما غافل نشویم.
تعبیرات قرآن درباره انسانهای نااهل
در قرآن چهار تا تعبیر برای آدمهای نااهل شده است. بعضی آیات میگوید: فلانی مثل الاغ است. «کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» (جمعه/5) با سواد هم هست، اما اگر الاغ را کتاب بار کنند، چه خاصیتی دارد؟ این هم با سواد است ولی آدم نیست، متجاوز است و دروغ میگوید. ستمکار است و حقه باز است و کلک میزند.
یک آیه داریم بعضیها مثل سگ هستند، «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ» (اعراف/176) مثل سگ است، یک آیه داریم اینها مثل گاو هستند، «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف/179) منتهی میگوید: از گاو بدتر هستند. میگوییم: اِ... از گاو هم بدتر هستند؟ یعنی انسانی که خلیفه خداست به جایی میرسد که خدا اینطور به او بگوید! مثل گاو هستی. مثل خر هستی. یک آیه داریم مثل سنگ است. «قلوبَهُم کَالْحِجارَه» (بقره/74) ولی آنجایی که خیلی بدتر از همه است، میگوید: آنها از چهارپا هم بدتر هستند. میگوییم: چه کردند؟ «أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف/179) گاهی انسان بنشیند، فکر نکنیم قیامت دور است. در قرآن چهارده مرتبه گفته: «بغتة» یعنی قیامت دور نیست. ممکن است فردا شب، شب اول قبر ما باشد. ممکن ماه رمضان آخر ما باشد. به ما گفتند: وقتی سر نماز میروی، فرض کن این نماز آخر تو است. اینطور نیست که ما بگوییم: خوب این حرفها برای پنجاه سال دیگر است. شاید برای هفته دیگر باشد. «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» روز قیامت عمل مجسم میشود.
چیزهایی که اینجا، آیهای داریم میگوید: عمل که پیدا میشود، آنوقت همه پردهها کنار میرود. «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر» (طارق/9) پردهها پس برود، حقیقت انسان روشن میشود. انسان گاهی هم در دنیا خودش را نمیشناسد. مثلاً فکر میکند آدم خوبی است. حالا یک مشهدی، عمرهای، روضهای، عزاداری، یک کاری کرده که فکر میکند جزء خوبهاست. اما همین آدمی که فکر میکند خیلی آدم خوبی است در خواب میبیند چه کارهایی که نکرد. این کارهایی که در خواب میکند پیداست این همان است. اگر در بیداری دست از پا خطا نکرده است، در رودروایسی گیر کرده است. ولش کنی این همان است.
امیرالمؤمنین، بیت المال اضافه میخواست. «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» امیرالمؤمنین خواست جهنم را حاضر کند. یک آهن داغ کرد و نزدیک دست آن بنده خدا آورد. دید دستش را پیش گرفت، گفت: ببینید، همینطور که تو دستت را پیش گرفتی، بیت المال اضافه برای من دردسر است، من هم از آتش جهنم میترسم. یعنی «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» یعنی آتش جهنم را حاضر کرد.
همین امام رضا که در خانهاش نشستیم، گفت: هرکاری میکنید باید حاضر باشید در نماز جمعه بگویید. در نماز جمعه بگویید: حقوق من چقدر است. هر چیزی را که در نماز جمعه نمیگویید، پیداست یک دسیسهای درونش است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها، وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس/9 و 10) دسّا یعنی دسیسه، باختند آنهایی که با دسیسه بازی یک کاری را جور کردند. «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» در یک ماجرای دیگر از حضرت علی یک پول اضافه خواستند. فرمود که روز جمعه بیایید. روز جمعه حضرت علی ایشان را برد در نماز جمعه گفت: ببین این مردم نشستند نماز جمعه گوش میدهند. تو که میگویی: مال اضافه یعنی از اینها بدزدم. یعنی از صحنهی حضور و لذا گفتند: اگر خلافکار را شلاق بزنی، روبروی مردم شلاق بزنید تا مردم عبرت بگیرند. به امام باقر گفتند: وضوی پیغمبر چطور بوده است؟ فرمود: «ایتینی بتشت» یک تشت بیاورید. تشت را آوردند، امام باقر(ع) دستهایش را بالا کرد و وضو و گرفت و بعد فرمود: «هکذا وضو رسول الله»! «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» یعنی با تجسم! فرمود: وضوی پیغمبر این رقمی بوده است.
«وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»، «ماعملوا» یعنی خوبیها هم نشان داده میشود. نه فقط عیبها، خوبیها... «یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ» (حدید/12) یعنی کارهای خوبش نور جلوی راهش میشود. اختیار هم دست ما نیست که بگوییم: نمیشود مثلاً عمل ما لو نرود. میگوید: نه،«وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»، «وَجَدُوا» یعنی این را مییابند. یعنی دست خودشان هم نیست. پشت صحنه فیلم برداری شده یک مرتبه رو میکنند. «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»
مقایسه حضرت سلیمان و حضرت ایّوب
دو تا پیغمبر داریم، مرفهترین پیغمبرها حضرت سلیمان است. چون هم پادشاه بود، هم پیغمبر بود. «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» (نمل/17) تمام جن و انس در اختیارش بودند. پرنده و چرنده در اختیارش بودند. روی کره زمین در طول تاریخ کسی مثل سلیمان اینقدر عظمت نداشت. یک پیغمبر هم داشتند، داغون داغون داغون! حضرت ایوب، میگویند: صبر ایوب بده. دو تا پیغمبر را سوره صاد راست هم آورده است، درباره هردو میگوید: «نِعمَ العَبدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» اینها هردو خوب هستند. یعنی چه؟ یعنی خوبی معنایش این نیست که روی قالی نشستیم یا روی زیلو، پول داریم یا فقیر هستیم. خوبی این است که چقدر رابطهات را با خدا تنظیم کردی؟ آنجا معلوم میشود که... هیچ برای ما فرق نمیکند. من بارها این مثال را زدم. مثل کارمند بانک، کارمند بانک یک روز یک قسمت بانک میایستد پول میدهد، هیچ سکته نمیکند که امروز پولهای بانک رفت. یک روز یک قسمت دیگر بانک میایستد، پول میگیرد. نه آن روزی که میگیرد جفتک میزند. نه آن روزی که میدهد سکته میکند. چون میگوید: برای من که نیست. اگر چنین شدی که گرفتن و دادن در شما اثری نکرد، رأی بیاوریم یا رأی نیاوریم، خانه ما به خیابان بخورد خراب شود یا به نبش خیابان بخورد، پاساژ شود، بچهدار بشویم یا نشویم، پسر باشد یا دختر، اگر در ما فرقی نکرد، قرآن میگوید: باید این رقمی باشد. «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (حدید/23) نه اگر دادند شاد شوید، نه اگر گرفتند سکته کنید. راضی به رضای خدا باشیم. هرچه خدا گفت، همان است. اگر آن رقمی شدیم آنوقت معلوم میشود مقام چیست. «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»
انسان وقتی عملش را میبیند هم خودش شرمنده میشود در قیامت، هم دیگران که عمل را میبینند شرمنده میشوند. نزد دیگران خجالت میکشند. یک دعا داریم مناجات شعبانیه، میگوید: خدایا در دنیا عیبهای مرا پوشاندی، در قیامت هم بپوشان، من آنجا نیازم بیشتر از دنیاست. ایمان داشته باشیم عمل ما حاضر میشود بهترین بازدارنده هست. ما را از خلافکاری باز میدارد. من اگر بدانم این نوار مرا امشب مقام معظم رهبری گوش میدهد، یادداشتهایم را یکبار دیگر هم مطالعه میکنم. امامان ما و خود خدا گاهی وقتها عمل را مجسم میکردند. چند تا کارهای تجسمی قرآن را بگویم.
حضرت ابراهیم از یک کنار دریایی میگذشت، دید یک لاشهای بخشی از این لاشه در آب است، بخشی در خشکی است. حیوانهای دریایی، ماهیها مثلاً از این قسمت آب میآیند نوک میزنند. شغالها میآیند از قسمتی که در خشکی است، گاز میگیرند، گاهی هم یک پرنده میآید در شکمش یک نوک میزند. دید عجب این لاشه تقسیم شد به حیوانات دریایی و صحرایی و هوایی. گفت: خدایا، چطور اینها را، «أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى» (بقره/260) چطور اینها را زنده میکنی؟ خدا گفت: چهار تا پرنده بگیر، «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ» چهار تا پرنده را بگیر، بکوب، گوشتش را مخلوط کن. سر چند تا کوه بگذار. صدا بزن اینها جمع میشوند. میخواهم با نمایش به تو نشان بدهم.
کسی از امیرالمؤمنین، بیت المال اضافه میخواست. «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» امیرالمؤمنین خواست جهنم را حاضر کند. یک آهن داغ کرد و نزدیک دست آن بنده خدا آورد. دید دستش را پیش گرفت، گفت: ببینید، همینطور که تو دستت را پیش گرفتی، بیت المال اضافه برای من دردسر است، من هم از آتش جهنم میترسم. یعنی «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» یعنی آتش جهنم را حاضر کرد.
همین امام رضا که در خانهاش نشستیم، گفت: هرکاری میکنید باید حاضر باشید در نماز جمعه بگویید. در نماز جمعه بگویید: حقوق من چقدر است. هر چیزی را که در نماز جمعه نمیگویید، پیداست یک دسیسهای درونش است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها، وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس/9 و 10) دسّا یعنی دسیسه، باختند آنهایی که با دسیسه بازی یک کاری را جور کردند. «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» در یک ماجرای دیگر از حضرت علی یک پول اضافه خواستند. فرمود که روز جمعه بیایید. روز جمعه حضرت علی ایشان را برد در نماز جمعه گفت: ببین این مردم نشستند نماز جمعه گوش میدهند. تو که میگویی: مال اضافه یعنی از اینها بدزدم. یعنی از صحنهی حضور و لذا گفتند: اگر خلافکار را شلاق بزنی، روبروی مردم شلاق بزنید تا مردم عبرت بگیرند. به امام باقر گفتند: وضوی پیغمبر چطور بوده است؟ فرمود: «ایتینی بتشت» یک تشت بیاورید. تشت را آوردند، امام باقر(ع) دستهایش را بالا کرد و وضو و گرفت و بعد فرمود: «هکذا وضو رسول الله»! «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» یعنی با تجسم! فرمود: وضوی پیغمبر این رقمی بوده است.
«وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»، «ماعملوا» یعنی خوبیها هم نشان داده میشود. نه فقط عیبها، خو
بیها... «یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ» (حدید/12) یعنی کارهای خوبش نور جلوی راهش میشود. اختیار هم دست ما نیست که بگوییم: نمیشود مثلاً عمل ما لو نرود. میگوید: نه،«وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»، «وَجَدُوا» یعنی این را مییابند. یعنی دست خودشان هم نیست. پشت صحنه فیلم برداری شده یک مرتبه رو میکنند. «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»
زائر کربلا، از نو شروع کن؛ گذشتهات پاک شد!
بشارت پیامبر(ص) به زائر حسین(ع): از نو شروع کن، گذشتهات بخشیده شد!
در روایات ما مضمونی هست که مکرراً بر آن تأکید شده است و این تأکید، نشاندهندۀ حقیقت مهمی است که میتواند مبدأ یک «رسم» باشد. مضمون مورد نظر این است که در روایات فرمودهاند: وقتی زائر از حرم امامحسین(ع) برمیگردد، یک ملَک از جانب رسولخدا(ص) میآید و به او سلام میرساند و میفرماید: هرچه در گذشته بوده، پاک شده است (گناهان گذشتهات بخشیده شد) و حالا عمل و زندگیات را از نو شروع کن! «حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَى» (کاملالزیارات/132)
ما اگر مغفرت را باور کنیم، انگیزه و قدرت بسیار زیادی پیدا میکنیم برای اینکه «از نو شروع کنیم» یعنی انگار نه انگار که که تا حالا، خطایی و عادت بدی داشتهایم؛ همهچیز را میتوانیم از نو شروع کنیم. اگر میخواستیم آدم خوب و ایدهآلی باشیم، چگونه زندگی میکردیم؟ از این بهبعد، میتوانیم همانطوری زندگی کنیم.
صفحه اصلي > اخلاق و عرفان اسلامی > اخلاق کاربردی > نصايح اخلاقي
زائر کربلا، از نو شروع کن؛ گذشتهات پاک شد!
حجتالاسلام پناهیان، غروب روز اربعین در کربلای معلا برای گروهی از زائران امامحسین(ع) دربارۀ «بهرهگیری از فرصتِ ناب بعد از زیارت اربعین برای تغییر در زندگی» به سخنرانی پرداخت که در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را میخوانید.
تاریخ : شنبه 1397/08/12

بشارت پیامبر(ص) به زائر حسین(ع): از نو شروع کن، گذشتهات بخشیده شد!
در روایات ما مضمونی هست که مکرراً بر آن تأکید شده است و این تأکید، نشاندهندۀ حقیقت مهمی است که میتواند مبدأ یک «رسم» باشد. مضمون مورد نظر این است که در روایات فرمودهاند: وقتی زائر از حرم امامحسین(ع) برمیگردد، یک ملَک از جانب رسولخدا(ص) میآید و به او سلام میرساند و میفرماید: هرچه در گذشته بوده، پاک شده است (گناهان گذشتهات بخشیده شد) و حالا عمل و زندگیات را از نو شروع کن! «حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَى» (کاملالزیارات/132)
ما اگر مغفرت را باور کنیم، انگیزه و قدرت بسیار زیادی پیدا میکنیم برای اینکه «از نو شروع کنیم» یعنی انگار نه انگار که که تا حالا، خطایی و عادت بدی داشتهایم؛ همهچیز را میتوانیم از نو شروع کنیم. اگر میخواستیم آدم خوب و ایدهآلی باشیم، چگونه زندگی میکردیم؟ از این بهبعد، میتوانیم همانطوری زندگی کنیم.
برای تغییر مسیر غلط، انگیزهای بالاتر از «اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ» نیست!/ هرچیزی را میخواهی تغییر بدهی، الان وقتش است!
خیلیوقتها، تسویف و عقبانداختنِ توبه، بهخاطر این است که آدم میگوید: «چطوری گذشتۀ خرابم را درست کنم؟» اینکه آدم ریلِ زندگیاش را تغییر بدهد و مسیر خودش را عوض کند، خیلی همّت میخواهد. کسی که با یکسری عادتها و رفتارهای بد درگیر است، بهسادگی نمیتواند عادتهای خودش را تغییر دهد، مگر اینکه انگیزۀ خیلی قوی و خوبی پیدا کند. و واقعاً انگیزهای بالاتر از «اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ» نیست؛ یعنی اینکه «از نو شروع کن!»
اگر آدم این عفو و مغفرت الهی را در حرم امامحسین(ع) باور کند، برای تغییر رفتار خودش انگیزه پیدا میکند. مثلاً اگر میخواستی نماز خودت را اولوقت بخوانی، یا تعقیبات نماز را حسابشده بخوانی و... از الان شروع کن! هرچیزی را میخواهی تغییر بدهی، الان وقتش است!
باید به زائران کربلا تبریک گفت که زندگیِ تازهای شروع کردهاند؛ این باید رسم بشود
باید به زائران اباعبدالله(ع) تبریک بگوییم بهخاطر اینکه زندگیِ تازهای را شروع کردهاند. بنده اگر بهجای خبرنگاران عزیزی بودم که دمِ مرزها میآیند و میخواهند با زائران کربلا مصاحبه کنند و خوشآمد بگویند و حال این سفر را از آنها بپرسند، این سؤال را هم از زائران میپرسیدم تا رسم بشود: «شما در این زندگیِ تازهای که آغاز کردهاید، چه برنامهها و نقشههایی دارید؟»
مثلاً میشود به زائرانی که برمیگردند، یک پیامک شبیه پیامکهای تبلیغاتی بزنند و بگویند: «زندگیِ تازۀ شما مبارک باشد، در این شروع نو برای زندگیتان، چه برنامههایی برای خودتان در نظر گرفتهاید؟» این باید رسم بشود! همانطور که در آغاز سال شمسی «نو شدن» یک رسم است، بعد از زیارت امامحسین(ع) هم باید این «نو شدن و شروع تازه» یک رسم بشود.
طبق روایت، هر کار خوبی را خواستید شروع کنید، یکسال ادامه بدهید تا نتیجه بگیرید
شما چه برنامههایی را میخواهید در زندگی خودتان تغییر بدهید؟ در برنامۀ جدیدی که دارید، چهکار میخواهید انجام دهید؟ اگر ما بخواهیم کارهای خوبی را شروع کنیم، باید برخی آداب را درنظر بگیریم، مثلاً اینکه فرمودهاند: هر کار خوبی را خواستید شروع کنید، یکسال ادامه بدهید تا نتیجه بگیرید (امام صادق(ع): مَنْ عَمِلَ عَمَلًا مِنْ أَعْمَالِ الْخَیْرِ فَلْیَدُمْ عَلَیْهِ سَنَةً وَ لَا یَقْطَعْهُ دُونَهَا؛ دعائمالاسلام/1/214)
مثلاً اگر تصمیم میگیرید که هفتهای یکبار زیارت عاشورا بخوانید (که بهتر است روز و حتی ساعت آن را هم مشخص کنید) یکسال این برنامۀ هفتگی را ادامه بدهید. یا اینکه تصمیم بگیرید هر روز «دعای عهد» بخوانید و یادِ امامزمان(ع) را در طول سال، ادامه دهید.
ما پس از زیارت اربعین، در آغاز یک زندگیِ نو هستیم / اینکه بگویند «گذشتهات پای ما؛ زندگیِ تازهای آغاز کن» واقعاً به آدم انرژی و انگیزۀ تغییر میدهد
ما پس از زیارت اربعین، در آغاز یک زندگیِ نو هستیم. اما در بین ما رسم نیست که مسئلۀ مغفرت کامل در زیارت امامحسین(ع) را اینقدر جدّی بگیریم! اگر خودمان با حُسنظن برخورد کنیم و این مغفرت را جدّی بگیریم، انگیزههای ما برای تغییر، خیلی تقویت میشود.
اینکه به آدم بگویند: «گذشتهات پای ما! عمل خودت را از نو شروع کن و زندگیِ تازهای را آغاز کن» خیلی به آدم انرژی میدهد. خیلیها بعد از زیارت امامحسین(ع) حواسشان به این نیست و این تبدیل به یک رسم نشده است که مردم بگویند: «من که تازه از کربلا آمدهام، تصمیم گرفتهام دیگر غیبت نکنم، ناسزا نگویم، نمازم را درست کنم و... الان که همۀ خرابیها و گناهان گذشتهام پاک شده است، چرا دوباره پروندهام را خراب کنم؟!» اگر کسی توبه کند و دوباره پروندۀ خودش را خراب نکند، توبۀ او «توبۀ نصوح» خواهد بود و خدا این آدم را دوست خواهد داشت.
وعدۀ امامصادق(ع) به آدم گنهکاری که خودش را تغییر داد
ابابصیر که از اصحاب امامصادق(ع) بود، در شهر خودش (کوفه) همسایهای داشت که خیلی لاابالی و اهل هرزگی و حرامخواری بود، به سلطان ظالمِ آن زمان خدمت میکرد و اعتقادات ولایی هم نداشت. ابابصیر میخواست برای حج و دیدار امامصادق(ع) به مکه و مدینه برود. قبل از سفر، همسایۀ لاابالی خودش را صمیمانه نصیحت کرد، همسایهاش به او گفت: من آنقدر آلوده به گناه شدهام که دیگر نمیتوانم اوضاع خراب خودم را تغییر بدهم، مگر اینکه صاحبِ شما-یعنی امامصادق(ع)- یک کاری برای من انجام دهد!
ابابصیر وقتی نزد حضرت رفت، داستانِ همسایهاش را عرض کرد، حضرت فرمود: از طرف من به همسایۀ خودت پیغام بده، من همۀ گذشتهاش را بهعهده میگیرم، بهاین شرط که در آینده رفتارش را تغییر بدهد و کارهای زشتی را که انجام میدهد، ترک کند. وقتی ابابصیر به کوفه برگشت، به همسایۀ گنهکارش گفت: من پیغام تو را به صاحبم، امامصادق(ع) رساندم و ایشان فرمود: من همۀ گذشتهات را برعهده میگیرم، بهشرطی که رفتارت را تغییر بدهی، حتی از مالِ حرامی که داری، خارج بشوی...
آن همسایۀ گنهکار، به قولِ امامصادق(ع) اعتماد کرد و تصمیم گرفت رفتار خودش را تغییر بدهد و واقعاً خودش را از رفتارهای زشت و مال حرام، جدا کرد. بعد از مدتی در بستر مرگ قرار گرفت، یار امامصادق(ع) بالای سرش حاضر شد. آن فرد، در لحظههای آخرِ جاندادن، لبخند زد و گفت: «صاحبت به وعدهاش وفا کرد» (...فَقَالَ لِی یَا أَبَا بَصِیرٍ قَدْ وَفَى صَاحِبُکَ لَنَا ؛ کافی/1/474)
آن آدم گنهکار، مثل شما به سمت حرم امامحسین(ع) پیادهروی نکرده بود و حتی خودش هم به زیارت امامصادق(ع) نرفته بود و زیاد هم معتقد نبود، ولی امامصادق(ع) فرمود «اگر خودش را تغییر بدهد، من گذشتۀ او را بهعهده میگیرم» چون کسی که از گذشتۀ خودش جدا شود، کلی انرژی میگیرد و انگیزۀ قوی پیدا میکند.
یا اباعبدالله! ما کار چندانی نکردهایم؛ فقط پیاده به سمت حرمت آمدهایم، چون میدانیم تو ما را تحویل میگیری... انشاءالله همۀ ما از فردای اربعین، یک زندگی تازهای را شروع کنیم.
روایت اول
قدامة بن مالک از امام صادق(ع) نقل می کند که حضرت فرمود:
« مَنْ زَارَ الْحُسَینَ مُحْتَسِباً لَا أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا سُمْعَةً مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ کمَا یمَضَّضُ الثَّوْبُ فِی الْمَاءِ فَلَا یبْقَی عَلَیهِ دَنَسٌ وَ یکتَبُ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَجَّةٌ وَ کلَّمَا رَفَعَ قَدَماً عُمْرَةٌ»(۱) کسی که حسین(ع) را برای رضای خدا زیارت کند، نه برای خوش گذرانی و تفریح و نه به جهت کسب شهرت (و فخر فروشی)، گناهانش فرو می ریزد، همان طور که لباس در آب شسته شده (و پاک می شود) و در نتیجه، هیچ آلودگی بر او باقی نمی ماند و با هر گامی که بر زمین می گذارد، حجّی برایش نوشته می شود و با هر قدمی که برمی دارد، عمره ای برایش ثبت می گردد.
روایت دوم
از حسین بن ثُوَیْر نقل شده که امام صادق(ع) فرمود:
«یا حسین! انَّه مَنْ خَرَجَ مِن مَنزِله یرید زیارۀ قبر الحسین(ع) إِنْ کانَ مَاشِیاً کتِبَتْ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةٌ وَ مُحِی عَنْهُ سَیئَةٌ وَ إِنْ کانَ رَاکباً کتِبَتْ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةٌ وَ حُطَّ بِهَا عَنْهُ سَیئَةٌ حَتَّی إِذَا صَارَ فِی الْحَیرِ کتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُفْلِحِینَ الْمُنْجِحِینَ حَتَّی إِذَا قَضَی مَنَاسِکهُ کتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِین...»(۲) ای حسین! به درستی که هر کسی از خانه اش به قصد زیارت قبر حسین بن علی خارج شود، اگر پیاده باشد، با هر قدمی، حسنه ای برایش نوشته شده و گناهی از او پاک می شود و اگر سواره باشد، با هر قدمی، حسنه ای برایش نوشته شده و به واسطه آن گام، گناهی از او کنار گذاشته می شود تا به درب حائر حسینی برسد که در این صورت خداوند نام او را از جمله رستگاران و نجات یافتگان ثبت می کند و زمانی که آداب زیارت و اعمالش را به پایان برساند، خداوند نام او را در زمره برندگان می نویسد....
روایت سوم
بشیر دَهّان می گوید: در پایان یک گفت وگوی طولانی که با امام صادق(ع) داشتم، ایشان به من فرمود:
«وَیحَک یا بَشِیرُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَتَاهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ وَ اغْتَسَلَ فِی الْفُرَاتِ کتِبَ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَجَّةٌ وَ عُمْرَةٌ مَبْرُورَاتٌ مُتَقَبَّلَاتٌ وَ غَزْوَةٌ مَعَ نَبِی أَوْ إِمَامٍ عَادِلٍ»(۳)ای بشیر! به درستی که مؤمن زمانی که به زیارت حسین بن علی(ع) بیاید، در حالی که حقّش را بشناسد و (پیش از زیارت) در فرات غُسل نماید، به ازای هر قدمی، حج و عمره ای مقبول و یک جهاد در رکاب پیامبر یا امام عادل برایش نوشته می شود.
روایت چهارم
ابوصامت از امام صادق(ع) نقل می کند:
« مَنْ أَتَی الْحُسَینَ(ع) مَاشِیاً کتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ فَإِذَا أَتَیتَ الْفُرَاتَ فَاغْتَسِلْ وَ عَلِّقْ نَعْلَیک وَ امْشِ حَافِیاً وَ امْشِ مَشْی الْعَبْدِ الذَّلِیلِ فَإِذَا أَتَیتَ بَابَ الْحَیرِ فَکبِّرِ اللَّهَ أَرْبَعاً»(۴) هر کسی پیاده به زیارت قبر حسین(ع) برود، خداوند برای هر قدمی هزار حسنه نوشته و هزار گناه از او پاک می کند و رتبه اش هزار درجه بالا می رود. پس هرگاه به فرات رسیدی، غسل کن و کفش هایت را درآور و پابرهنه راه برو؛ به مانند عبد ذلیل راه برو؛ پس وقتی به درب حَرَم رسیدی، چهار بار تکبیر بگو و کمی راه برو و دوباره چهار بار تکبیر بگو.
روایت پنجم
از حسین بن سعید نقل شده است که از امام صادق(ع) درباره زائر قبر حسین(ع) سؤال شد. حضرت در پاسخ فرمود:
«فَقَالَ مَنِ اغْتَسَلَ فِی الْفُرَاتِ ثُمَّ مَشَی إِلَی قَبْرِ الْحُسَینِ(ع) کانَ لَهُ بِکلِّ قَدَمٍ یرْفَعُهَا وَ یضَعُهَا حَجَّةٌ مُتَقَبَّلَةٌ بِمَنَاسِکهَا»(۵) هر آن که در فرات غسل کند و سپس با پای پیاده به سوی مرقد حسین(ع) برود، به ازای هر قدمی که برمی دارد و بر زمین می گذارد، حجّی مقبول با تمام اعمال و مناسک برای او خواهد بود.
روایت ششم
از رُفاعة بن موسی نقل شده است که امام صادق(ع) فرمود:
«إِنَّ مَنْ خَرَجَ إِلَی قَبْرِ الْحُسَینِ(ع) عَارِفاً بِحَقِّهِ وَ اغْتَسَلَ فِی الْفُرَاتِ وَ خَرَجَ مِنَ الْمَاءِ کانَ کمِثْلِ الَّذِی خَرَجَ مِنَ الذُّنُوبِ فَإِذَا مَشَی إِلَی الْحَیرِ لَمْ یرْفَعْ قَدَماً وَ لَمْ یضَعْ أُخْرَی إِلَّا کتَبَ اللَّهُ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ»(۶) به درستی کسی که (برای زیارت) به سوی مرقد حسین (بن علی)(ع) برود، در حالی که حقّش را می شناسد و (پیش از زیارت) در فُرات غسل کند و از آب خارج شود، مثل کسی است که از گناهانش خارج شود. پس هنگامی که به باب الحسین(ع) رسید، قدم از قدم برنمی دارد، مگر این که خداوند برایش ده حسنه می نویسد و ده گناهش پاک می گردد.
روایت هفتم
حسین بن ثُویر از امام صادق(ع) نقل می کند که حضرت فرمود:
«إِذَا أَتَیتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَاغْتَسِلْ عَلَی شَاطِئِ الْفُرَاتِ ثُمَّ الْبَسْ ثِیابَک الطَّاهِرَةَ ثُمَّ امْش
ِ حَافِی
الطَّاهِرَةَ ثُمَّ امْشِ حَافِیاً فَإِنَّک فِی حَرَمٍ مِنْ حَرَمِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ بِالتَّکبِیرِ وَ التَّهْلِیلِ»؛(۷ )زمانی که به زیارت ابا عبدالله(ع) رفتی، پس غسل کن در نهر فرات و سپس لباس های پاک بپوش؛ آن گاه با پای برهنه راه برو؛ پس تو در حرمی از حرم خدا و حرم پیامبرش هستی و بر تو باد به تکبیر و گفتن لا اله الّا الله.
روایت هشتم
از علی صائغ نقل شده که امام صادق(ع) فرمود: ای علی! به زیارت حسین(ع) برو و آن را ترک مکن. علی صائغ می گوید: عرض کردم: چه ثواب و پاداشی برای زائرش دارد؟ امام فرمود:
«مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ سَیئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً فَإِذَا أَتَاهُ وَکلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکینِ یکتُبَانِ مَا خَرَجَ مِنْ فِیهِ مِنْ خَیرٍ وَ لَا یکتُبَانِ مَا یخْرُجُ مِنْ فِیهِ مِنْ سَیئٍ وَ لَا غَیرِ ذَلِک فَإِذَا انْصَرَفَ وَدَّعُوهُ وَ قَالُوا یا وَلِی اللَّهِ مَغْفُورٌ لَک أَنْتَ مِنْ حِزْبِ اللَّهِ وَ حِزْبِ رَسُولِهِ وَ حِزْبِ أَهْلِ بَیت رَسُولِهِ وَ اللَّهِ لَا تَرَی النَّارَ بِعَینِک أَبَداً وَ لَا تَرَاک وَ لَا تَطْعَمُک أَبَدا»؛(۸) کسی که به زیارت ایشان برود، خداوند به ازای هر قدمی، حسنه ای برایش می نویسد و از او گناهی را پاک می کند و یک درجه ارتقای رتبه پیدا می کند. پس وقتی به مرقد حسین(ع) رسید، خداوند دو فرشته را بر او مأمور می کند تا هرچه از خیر و خوبی و صلاح از دهانش خارج می شود، برایش بنویسند و اگر چیزی خواست که به صلاحش نبود، برایش ثبت نکنند و هنگامی که از زیارت بازمی گردد، با او وداع کرده و می گویند: ای دوست خدا! بخشیده شدی؛ تو از حزب خدا و حزب پیامبرش و حزب اهل بیتش هستی. به خدا سوگند هرگز به چشم خودت آتش را نخواهی دید و آتش نیز تو را نمی بیند و نمی سوزاند.
در روایت دیگری دارد که امام صادق(ع) می فرماید: «إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَک فَقَالَ لَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ یقْرِئُک السَّلَامَ وَ یقُولُ لَک اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَک مَا مَضَی»؛(۹)
این حدیث از دو راوی نقل شده است.(۱۰)
روایت نهم
از سدیر صَیْرفی نقل شده که می گوید: در محضر باقرالعلوم(ع) نشسته بودیم که جوانی در مجلس از مرقد امام حسین(ع) یاد نمود؛ امام به او فرمود:
«مَا أَتَاهُ عَبْدٌ فَخَطَا خُطْوَةً إِلَّا کتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ حُطَّتْ عَنْهُ سَیئَة»؛(۱۱) بنده ای به سوی این مرقد قدم برنمی دارد، مگر این که حسنه برایش نوشته شده و گناهی از او کنار گذاشته می شود.
روایت دهم
ابن مشکان از امام صادق(ع) نقل می کند که حضرت فرمود:
«مَنْ زَارَ الْحُسَینَ(ع) مِنْ شِیعَتِنَا لَمْ یرْجِعْ حَتَّی یغْفَرَ لَهُ کلُّ ذَنْبٍ وَ یکتَبَ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ خَطَاهَا وَ کلِّ یدٍ رَفَعَتْهَا دَابَّتُهُ أَلْفُ حَسَنَةٍ وَ مُحِی عَنْهُ أَلْفُ سَیئَةٍ وَ یرْفَعُ لَهُ أَلْفُ دَرَجَةٍ»؛۱۲ هر که از شیعیان ما حسین(ع) را زیارت کند، بازنمی گردد، مگر این که همه گناهانش بخشیده می شود و به ازای هر قدمی که برمی دارد و هر دستی که به سوی آسمان توسط هرکسی بالا می رود، برایش هزار حسنه نوشته می شود و هزار گناهش پاک می شود و هزار درجه بالا می رود.
در پایان دو نکته عرض می شود :
۱-به این نکته اهل دقت و فهم توجه کنند که در روایت دوم از روایات ده گانه مذکور وارد شده است که اگر زائر امام حسین سوار بر مرکبی هم بشود، هر قدمی که مرکب برمیدارد، برای زائر ثواب نوشته می شود، چه برسد به قدم خود زائر !
۲-حتی اگر با اغماض از هرگونه بحث سندی در این ده روایت حکم به تضعیف تمام این روایات دهیم (که صحت مطالب اظهر من الشمس است) باز با تمسّک به قاعده ی مشهور و موثق در نزد موافقان این روایات و عمل پیاده روی زیارت اربعین حسینی ع ثابت بلکه به ثبوت رسیده است.
پی نوشت تحقیق :
۱. محمدباقر مجلسی/بحار الانوار، ج ۹۸،ص ۱۹.
۲. همان، ص ۲۸./به همین مضمون:تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۴۳ ح ۸۹، ثواب الأعمال: ص ۱۱۶ ح ۳۱، المزار للمفید: ص ۳۰ ح ۱
۳. همان، ص ۱۴۳.
۴. همان./کامل الزیارات: ص ۲۵۵ ح ۳۸۱ و ص ۳۹۲ ح ۳۶۳
۵. همان، ص ۱۴۷.
۶. همان.
۷. همان، ص ۱۵۲.
۸. همان، ص ۲۴./کامل الزیارات: ص ۲۵۵ ح ۳۸۳/مصحح : امینی ، عبدالحسین
۹. همان، ص ۲۸.
۱۰. حسین بن ثُوَیر بن أبی فاخِته و حسین بن عبدالله.
۱۱. بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۲۵.
۱۲. همان
ناامیدی در عصر غیبت
ابوالجارود از امام محمد باقر علیه السلام روایت می کند که فرمود: قَالَ لَا تَرَوْنَ الَّذِی تَنْتَظِرُونَ حَتَّی تَکُونُوا کَالْمِعْزَی الْمَوَاتِ الَّتِی لَا یُبَالِی الْخَابِسُ أَیْنَ یَضَعُ یَدَهُ مِنْهَا لَیْسَ لَکُمْ شَرَفٌ تَرْقَوْنَهُ وَ لَا سِنَادٌ تُسْنِدُونَ إِلَیْهِ أَمْرَکُم. آن کس که انتظار او را می کشید، نخواهید دید مگر زمانی که همچون بزهای مردنی باشید که از بس ترسیده و از زندگی خود ناامید گشته است، باک ندارد که قصاب دست روی او بگذارد و چاقی و لاغری او را بیازماید! آن موقع عزّتی ندارید که از آن راه پیشرفت کنید و تکیه گاهی ندارید که به او تکیه نمایی.[1]طولانی شدن غیبت موجب افزایش ناامیدی می گردد آن چنان که مانند یک گوسفندی که امید حیات ندارد، برایش فرقی نمی کند که قصاب او را بیازماید و برای ذبح امروز یا فردا کند. این انسان ناامید مرده ای متحرک است.
پی نوشت:
[1] بحارالأنوار، ج 2، ص 264.
فرج قائم آل محمد(عجل الله تعالی فرجه) در هنگام ناامیدی میرسد
غیبت امام عصر(ع) امتحان بزرگی است تا شیعیان صبر خود را در گرفتاری های این زمان بیازمایند و با همه سختی هایی که تحمّل می کنند، از فرج الهی ناامید نشوند. امّا آیا همه مؤمنان از این امتحان بزرگ الهی موفّق بیرون می آیند؟ به طور کلّی در احادیث اهل بیت(ع) از ظهور امام زمان(ع) به عنوان یک امر دفعی و ناگهانی یاد شده است که هیچ مقدمه و شرط ضروری را لازم ندارد. این مطلب به تعابیر مختلف ذکر شده است.
اصلاح امر ظهور در یک شب
یک تعبیر وارد شده در این خصوص این است که خداوند امر فرج امام عصر(ع) را در یک شب اصلاح می فرماید: «اصلاح در یک شب» می فهماند که اذن ظهور حضرت بدون هیچ گونه زمینه و مقدمه ی قبلی به ایشان داده می شود. و این مطلب با توجه به آنچه درباره ی بداء پذیر بودن وقت ظهور بیان شد، کاملاً مقبول است. روایت ذیل از حضرت جوادالائمه(ع) می باشد:
اِنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالی لَیُصلِحُ لَه أمرَه فیِ لَیلَةٍ کَما أًصلَحَ اَمرَ کَلیمِهِ موسی(ع) إذ ذَهَبَ لِیَقتَبِسَ لِأَهلِهِ ناراً فَرَجَعَ و هُوَ رَسُولٌ نَبِیٌّ.. .. أفضَلُ اَعمالِ شیعَتِنا انتظارُ الفَرَجِ.[1]
همانا خداوند تبارک و تعالی امر ظهور ایشان (حضرت مهدی(ع)) را در یک شب اصلاح می فرماید، همان طور که کار کلیم خود حضرت موسی(ع) را (یک شبه) اصلاح فرمود، آنگاه که برای به دست آوردن آتش برای اهل خویش رفت پس در حالی که پیامبرِ فرستاده شده بود بازگشت.. .. بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج می باشد.
تشبیهی که در این حدیث شریف به کار رفته است، به روشنی بر مقصود دلالت می کند. داستان سخن گفتن پروردگار با حضرت موسی(ع) و در نتیجه پیامبر شدن ایشان، در قرآن کریم ذکر شده است:
«وَ هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَی * إِذْ رَأَی نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی * فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَی * إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی * وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی».[2]
و آیا داستان موسی را شنیده ای؟ آنگاه که آتشی دید پس به اهل خود گفت: درنگ کنید. من آتشی دیدم. باشد که یا پاره ای از آن را برایتان بیاورم یا بوسیله ی آن خبری از راه پیدا کنم. چون به آن رسید، ندا داده شد که: ای موسی، من پروردگار تو هستم. پای خود را برهنه کن؛ که تو در بیابان مقدّس طوی هستی. و من تو را برگزیدم، پس به آنچه وحی می شود گوش فرا ده.
وقتی حضرت موسی(ع) در بیابان تاریک همراه با اهل خود راه را گم کرده بودند، از دور آتشی مشاهده کرد و طبق بیان قرآن به سوی آن رفت که یا چیزی از آن آتش برای اهل خودش بیاورد و یا خبری از راهی که گم کرده بودند به دست آورد. روی قرائن و حساب های ظاهری (که افراد معمولی و حتی خود حضرت موسی(ع) می دیدند) نشانه ای از این که قرار است در آن شب ایشان به نبوّت و رسالت برگزیده شوند، وجود نداشت. هیچ قرینه و زمینه ی قابل پیش بینی در کار نبود. ایشان برای منظور دیگری به سوی آتش رفتند، امّا رسول و نبی برگشتند.
وجه شباهت اصلاح ظهور حضرت مهدی(ع) با اصلاح امر نبوّت و رسالت حضرت موسی(ع) در همین مطلب است که از آن به «اصلاح امر در یک شب» تعبیر شده است. مقصود این است که اِذن خداوند برای ظهور امام زمان(ع) هم بدون مقدمه و در وقتی که ظاهراً نشانه ای دالّ بر نزدیک بودن آن وجود ندارد، صادر می شود.
اگر انسان مؤمن این حقیقت را عمیقاً باور کند، آنگاه انتظار فرج امام(ع) برایش بسیار بسیار جدّی و ملموس خواهد شد. چون در هر زمانی وقوع فرج را ممکن و عملی می بیند و در هیچ شرایطی از تحقق آن ناامید نخواهد بود. به همین جهت حضرت جواد(ع) پس از تشبیه فوق فرموده اند که: بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج می باشد.
پس می توان گفت که امر فرج امام عصر(ع) متوقّف بر وجود نشانه و زمینه ای نیست که روی حساب های عادیِ بشری نزدیک بودن آن را برساند. و اگر غیر از این بود انتظار فرج در هر صبح و شام بی معنا می شد.
در حدیث دیگری همین مطلب با مقدمه ی زیبایی توسط امام صادق(ع) ذکر شده است:
کُن لِما لا تَرجُو أرجی مِنکَ لِما تَرجُو. فاِنَّ مُوسَی بنَ عِمرانَ(ع( خَرَجَ لِیَقتَبِسَ لِأَهلِهِ ناراً فَرَجَعَ الیهم وَ هُوَ رسولٌ نَبِیٌّ. فَأَصلَحَ اللهُ تبارَک و تعالی أمرَ عّبدِه و نبیِّه موسی (ع) فی لَیلَةٍ. وَ هکَذا یَفعَلُ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِالقائِمِ الثانی عَشَرَ مِنَ الاَئِمَةِ(ع) یُصلِحُ لَهُ أَمرَه فی لیلةٍ کما أصلَحَ أمرَ نَبّیِّه موسی(ع) و یُخرِجُهُ مِنَ الحَیرَةِ وَ الغَیبَةِ اِلی نُورِ الفَرَجِ و الظُهورِ.[3]
به چیزی که امید (وقوعش را) نداری از آنچه امید (وقوعش را) داری، امیدوارتر باش! همانا حضرت موسی بن عمران(ع) رفت تا برای اهل خو
د آتشی به دست آورد، پس در حالی که پیامبرِ فرستاده شده بود به سوی ایشان بازگشت. پس خداوند کار بنده و پیامبرش موسی(ع) را در یک شب اصلاح فرمود. و خداوند تبارک و تعالی در مورد حضرت قائم امام دوازدهم(ع) نیز چنین عمل می کند. کار (ظهور) ایشان را در یک شب اصلاح می فرماید، همان طور که کار پیامبرش موسی(ع) را اصلاح کرد، و ایشان را از حیرت و غیبت به سوی روشنایی فرج و ظهور در می آورد.
انسان گاهی بر حسب قرائن ظاهری به انجام چیزی امید می بندد یا این که روی همان قرائن از وقوع چیزی ناامید است. آنچه این حدیث شریف می آموزد این است که فرد مؤمن اگر امیدش به فرج الهی است، باید به وقوع اموری که روی حساب های عادی از انجامش ناامید است امیدوارتر باشد تا چیزهایی که به آن - بر حسب زمینه های عادی اش - امید بسته است. مثالی که برای این قاعده ی کلّی بیان فرموده اند همان پیامبر شدن حضرت موسی(ع) است. ایشان روی قرائن ظاهری و نشانه های عادی امیدی به کلیم الله و پیامبر الهی شدن نداشت و روی این امر حسابی نکرده بود؛ امّا وقتی برای فراهم آوردن آتش به سوی آن رفت، پیامبر برگزیده ی الهی شد.
.
خدای متعال در مورد امام زمان(ع) هم اینگونه عمل خواهد کرد و ایشان را در وقتی که علی الظاهر امیدی به قیامشان نیست، ظاهر خواهد فرمود. پس وظیفه ی شیعیان در خصوص انتظار فرج امام زمان(ع) این است که وقتی بر مبنای محاسبات عادی بشری امیدی به ظهور امامشان ندارند، بیشتر امید به فرج داشته باشند تا زمانی که روی آن - بر مبنای قرائن ظاهری- حساب می کنند. مؤمن موحّد همه ی امیدش به فرج الهی است و آنگاه که خداوند بخواهد رحمت خود را شامل حال بندگانش کند، احتیاج به فراهم شدن زمینه های عادی بشری ندارد.
تعبیری هم در آخر حدیث شریف آمده است که بسیار قابل تأمّل و توجّه می باشد. امام صادق(ع) فرموده اند که خداوند حجّت خود را از حیرت و غیبت به سوی فرج و ظهور خارج می سازد. از غیبت خارج شدن امام(ع) روشن است. امّا از حیرت درآمدن، یعنی چه؟ چه حیرتی برای حضرتش وجود داد که با اصلاح امر فرج، از آن خارج می شوند؟
ظاهراً در عبارت حدیث، لفّ و نشر مرتب وجود دارد، یعنی خارج شدن از دو حال به دو حال دیگر به ترتیب؛ از حال غیبت به ظهور، و از حال حیرت به سوی روشنایی فرج. پس حال حیرت امام زمان(ع) نقطه ی مقابل فرج و گشایش ایشان می باشد. لذا حیرت ایشان مربوط به گرفتاری ها و سختی هایی است که در زمان غیبت به آن مبتلا هستند. شاید بتوان گفت که آگاه نبودن ایشان از زمان ظهورشان رمز تحیّر و سرگردانی آن عزیز در زمان غیبت است. ایشان از طرفی مؤمنان و مظلومان و مستضعفان را در همه ی عالم، گرفتار و در رنج می بینند و می دانند که فرج کلّی و فراگیر همه ی آن ها به دستِ مبارک خودشان است، و از طرف دیگر نمی دانند که خدای متعال چه وقت اِذن فرج را صادر می کند و چه زمانی حضرت اجازه می یابند که همه ی زمین را به عمل و داد برسانند. (البته غیر از دستگیری های جزئی و محدود که در همین زمان غیبت هم انجام می دهند.)
شدّت ناراحتی و مصیبت ایشان به خاطر تحمّل همه ی مصائب و سختی ها از یک طرف و دائماً به پیشگاه الهی دعا کردن و از او تعجیل در فرج کلّی و نهایی را خواستن در عین عدم آگاهی به زمان اجابت این دعا از طرف دیگر، امام عصر(ع) را به حیرتی می اندازد که بر ناراحتی ها و رنج های ایشان می افزاید. همین معنا با عبارت دیگری در دعای عبرات ذکر شده است که در بخش گذشته نقل کردیم. در آنجا آمده بود: «تری تحیّری فی اَمری» که توضیح مختصری در مورد آن بیان شد.
ناگفته نماند که: حیرت مورد بحث مربوط به خود امام عصر(ع) می باشد و به صراحت حدیث، خداوند ایشان را از حیرت به روشنایی فرج، خارج می سازد. امّا در احادیث، حیرت دیگری هم مطرح شده است که مربوط به مردم زمان غیبت است و این حیرت با آنچه در مورد حضرت مهدی(ع) در زمان غیبت بیان شد، کاملاً متفاوت است.
حیرت مردم ناشی از گم کردن راه صحیح و صراط مستقیم است که شناخت آن در زمان غیبت امام(ع) از زمان های دیگر مشکل تر می باشد. امام عسکری(ع) نقل شده است:
أما إنَّ له غَیبَةً یَحارُ فیها الجاهِلون و یَهلِکُ فیها المُبطِلونَ وَ یَکذِبُ فیها الوَقّاتونَ.[4]
بدانید همانا برای او (فرزند من) غیبتی است که نادان ها در آن به حیرت می افتند و اهل باطل در آن به هلاکت می رسند و کسانی که (برای ظهور) وقت تعیین می کنند، دروغ می گویند. این حیرت مربوط به جاهلان است و کسانی که وظیفه ی خود را در زمان غیبت نمی دانند. لذا امام صادق(ع) فرمودند:
کیف اَنتم إذا صِرتُم فی حالٍ لا تَرَونَ فیها اِمامَ هدَیً و لا عَلَماً یُری؟ فَلا یَنجُو مِن تِلکَ الحیرَةِ اِلّا من دَعا بِدُعاء الغَریقِ.[5]
شما چگونه هستید آنگاه که در وضعیتی قرار می گیرید که در آن پیشوای هدایتی و نشانه ی آشکاری نمی بینید؟ پس کسی جز آنان که دعای غریق را بخوانند، از آن حیرت و سرگردانی نجات پیدا نمی کند.
درباره ی دعای غریق و محتوای آن و اهمیت خواندن آن در زمان غیبت، در جای خود توضیح کافی آمده است.
این جا بحث درباره ی حیرت کسانی است که به وظیفه ی خود در زمان غیبت امامشان آگاهی ندارند و اگر این نقیصه را جبران کنند، از این حیرت خارج می گردند. در احادیث مربوط به زمان غیبت بیشتر مواقعی که از «حیرت» سخن گفته شده، همین معنای مذموم است، ولی گاهی هم حیرت مربوط به خود امام(ع) می باشد که معنای ظاهری آن بیان شد. والله یعلم.
یأس از فرج در هنگام فرج
غیبت امام عصر(ع) امتحان بزرگی است تا شیعیان صبر خود را در گرفتاری های این زمان بیازمایند و با همه ی سختی هایی که تحمّل می کنند، از فرج الهی ناامید نشوند. امّا آیا همه ی مؤمنان از این امتحان بزرگ الهی موفّق بیرون می آیند؟
پاسخی که برای این پرسش در احادیث اهل بیت(ع) یافت می شود، دلالت می کند بر اینکه: متأسفانه بسیاری از شیعیان صبر خود را در مصیبت های زمان غیبت از دست می دهند و به حالت یأس و نومیدی نسبت به ظهور امام زمان(ع) می رسند و به تعبیر دیگر حالت «انتظار فرج» در ایشان از بین می رود. ولی در همین حال عد
ّه ی کمی از مؤمنان می مانند که به وظایف خود در زمان غیبت امامشان کاملاً آگاهند و به آن ها عمل می کنند و لذا به یأس از فرج الهی مبتلا نمی گردند.
امّا مهم این است که شرط فرج امام زمان(ع)، انتظار فرج همگان نیست. انتظار فرج وظیفه ای است که شیعه در زمان غیبت بیش از هر زمان دیگری نسبت به آن مکلّف است، ولی چه همه ی آن ها به وظیفه ی خود عمل بکنند و چه در عمل به آن کوتاهی نمایند، فرج محقّق خواهد شد و مطابق آنچه نقل می کنیم، زمانی که حضرت ظهور می فرمایند، حالت یأس و ناامیدی بسیاری از مؤمنان را در برگرفته است، و به تعبیر دیگر وقتی که انتظار خود را از دست داده اند، فرج محقّق می شود. از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
ما اَحسَنَ الصَّبرَ و انتظارَ الفرجِ.... فعلیکم بالصَّبرِ. إنما یَجییءُ الفَرَجُ عَلی الیأسِ.[6]
چقدر صبر همراه با انتظار فرج خوب و زیباست!... بر شماست صبر کردن. جز این نیست که فرج در هنگام ناامیدی فرا می رسد.
در حدیث دیگری امام صادق(ع) به امتحان سخت غیبت که بسیاری در آن زمین می خورند، اشاره فرموده اند:
اِنَّ هذا الاَمرَ لا یَأتیکُم إلّا بَعدَ إیاسٍ. لا وَاللهِ حَتّی تُمَیِّزوا. لا وَاللهِ حتّی تُمحَّصُوا.[7]
این امر (فرج امام زمان(ع)) برای شما محقق نمی شود مگر بعد از ناامیدی. نه به خدا قسم محقّق نمی شود تا اینکه (خوب و بد شما) از هم جدا شوید. نه به خدا قسم محقّق نمی شود مگر این که از ناخالصی ها پاک بشوید.
خیلی از مؤمنان ممکن است خود را بسیار خوب و پاک بدانند ولی در هنگام امتحانات سخت معلوم می شود که کدام یک می توانند صبر خود را حفظ کنند و انتظار فرج را از دست ندهند.
حدیث دیگر هم از امام صادق(ع) می باشد که فرمودند:
لا وَاللهِ لا یکونُ ما تَمُدُّونَ اِلیه اَعیُنَکُم حتّی تُغَربَلُوا. لا وَاللهِ لا یکونُ ما تَمُدُّونَ اِلیه اَعیُنَکُم حتّی تُمیَّزُوا. و لا وَاللهِ لا یکونُ ما تَمُدُّونَ اِلیه اَعیُنَکُم إلّا بَعدَ إیاسٍ.[8]
نه قسم به خدا آنچه چشم انتظارش هستید واقع نمی شود تا این که غربال بشوید. نه به خدا قسم آنچه چشم انتظارش هستید واقع نمی شود تا اینکه (خوب و بدتان) از یکدیگر تمیز داده شوید. نه قسم به خدا آنچه چشم انتظارش هستید واقع نمی شود مگر پس از یأس و ناامیدی.
غربال شدن یعنی تصفیه شدن. با غربال کردن دانه های ریز خارج شده و دانه های درشت باقی می مانند. در زمان غیبت هم آن ها که دین سست و ضعیف دارند، از غربال می ریزند و کسانی که دینداریِ قوی تر و محکم تری دارند، باقی می مانند و آنگاه که یأس از فرج الهی بر بسیاری از مؤمنان سایه می افکند، هنگامه ی نزول فرج است.
با این ترتیب می توان گفت که: پیش از ظهور امام زمان(ع) نه تنها زمینه ها و شرایطی که امید به حصول فرج را زیاد کند وجود ندارد، بلکه ضدّ آن یعنی فضای ناامیدی و یأس بر بسیاری از مؤمنان سایه می افکند، و درست در همین شرایط است که ظهور فرا می رسد. بنابراین در اوج ناامیدی و یأس، انتظار فرج بیش از هر زمان دیگری باید باشد. چون طبق این روایات، فرج وقتی خواهد رسید که اوضاع و احوال عادی انسان ها- برای رسیدن به آنچه با ظهور امام عصر(ع) محقّق خواهد شد - امیدوار کننده نیست بلکه ناامید کننده می باشد.
پس مؤمن واقعی هیچگاه به یأس از فرج مبتلا نمی شود و با وجود این که وقتی شرایط و زمینه ها را می بیند، آن ها را یأس آور و ناامید کننده می یابد، امّا درست در همین زمان باید بیشترین امید را به تحقق فرج الهی داشته باشد، این مطلب در حقیقت توضیح همان فرمایش متین امام صادق(ع) است که فرموده بودند: «کُن لما لاتَرجُو اَرجی مِنکَ لِما تَرجُو".
درس مهمّی که از این مطالب گرفته می شود این است که: در گرفتاری ها و سختی های زمان غیبت، هیچگاه نباید از فرج امام عصر(ع) ناامید شد. بلکه هر چه گرفتاری ها سخت تر و شرایط دشوارتر می شود و یأس بیشتری انسان ها را فرا می گیرد، انتظار فرج باید شدیدتر گردد.
البته فراموش نشود که: حالت یأس در مؤمن از بزرگترین گناهان کبیره است و در هیچ شرایطی نباید به آن راضی بود. و این که در احادیث اهل بیت(ع) هنگامه ی ظهور را مقارن با غلبه ی یأس بر انسان ها دانسته اند، دلالت بر مطلوبیّت آن نمی کند. نظیر این معنا در مورد غلبه ی ظلم و جو در وقت ظهور امام(ع) آمده است که آن هم هرگز ممدوح و مطلوب نیست و مؤمن نباید از آن راضی باشد. به همین جهت با وجود غلبه ی ظلم، مؤمنان راستین بر ایمان خویش ثابت قدم می مانند و هرگز به سستی در عقیده و عمل مبتلا نمی گردند. و همین ثابت قدم ها در ایمان، حالت انتظار خود را همیشه حفظ می کنند و به یأس مبتلا نمی شوند. امّا تعداد این ها در مقایسه با همه ی اهل ایمان ناچیز است.
اثر عملیِ این احادیث برای مؤمنان این است که اگر زمانی زمین را پر از ظلم و جور دیدند و سایه ی نومیدی و یأس را هم بر سرِ انسان ها گسترده یافتند، خودشان مأیوس نشوند و در آن شرایط بیش از هر زمانِ دیگری انتظار فرج مولای خود را داشته باشند. سرّ مطلب این است که ظهور امام زمان(ع) از مصادیق "فرج الله" و یک کار خدایی است و اگر وضعیت عمومی بشر ناامید کننده باشد، از فرج الهی نباید مأیوس شد.
پی نوشت ها:
[1] کمال الدین باب 36 ح 1.
[2] طه/ 9 - 13.
[3] کمال الدین باب 6 انتهای ح 13.
[4] بحارالانوار ج 51 ص 160 ح 7.
[5] غیبت نعمانی ص 159.
[6] بحارالانوار ج 52 ص 110 ح 17.
[7] بحارالانوار ج 52 ص 111 ح 20.
[8] بحارالانوار ج 52 ص 112 ح 23.
منبع : کتاب سلوک منتظران , بنی هاشمی، سیّدمحمّد
🛑کسانی که در محیط خانواده با همسر و فرزندان و حتی با پدر و مادر مشکل دارند و از ناحیه ایشان در عذابند یا احساس تنهایی می کنند بخوانند
با توجه به اختلاف سنی که بین پدر و مادر و فرزندان وجود دارد و به طور طبیعی هر کدام، فرزند زمان خود هستند و گاهی اختلاف فرهنگ هم دارند، و از طرفی فرزندان به اقتضای سن شان، شور جوانی دارند و پدر و مادر سردی و گرمی زندگی را چشیده اند و پخته شده اند و طبیعی است که در مسائل با احتیاط برخورد کنند این عوامل باعث می شود، گاهی در روابط بین پدر و مادر و فرزند اختلاف سلیقه هایی پیش بیاید، و روابط دچار چالش شود و برخوردهای پدر و مادر هم غالباً از سر دلسوزی می باشد از این رو کاربرد تعبیر «ظلم و ستم» نسبت به فرزندان، صحیح به نظر نمی رسد. از این رو چون احتمال چنین چالشی می رود قرآن کریم به بیان راهکار آن می پردازد و می فرماید: «ما به انسان سفارش می کنیم درباره ی پدر و مادرش بویژه مادر که دوران بارداری و مشکلات آن و دوران شیردادن را می گذراند، (آری به او توصیه کردیم:) که برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور، که بازگشت (همه ی شما) به سوی من است.» یعنی جایگاه پدر و مادر آنقدر مهم است که سپاسگزاری پدر و مادر در کنار سپاسگزاری از خدا مطرح شده است. در حدیثی از امام رضا(علیه السلام) وارد شده است که: «هر کس پدر و مادرش را شکرگزاری نکند و سپاس نگوید شکر خدای را به جای نیاورده است!» و از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) حکایت شده که فرمودند: «پدر و مادرت را اطاعت کن و به آنها نیکی نما چه زنده باشند و چه از دنیا رفته باشند.» و در حدیث دیگری حکایت شده سه بار از پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرسیدند به چه کسی نیکی کنیم؟ پیامبر فرمودند: «به مادرت!» و بار چهارم فرمودند: «به پدرت!» و در آیه ی بعد می فرماید: «وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً»؛ «اگر پدر و مادر تلاش کردند که تو را مشرک کنند شرکی که هیچ دلیلی ندارد. از پدر و مادر اطاعت نکن» یعنی هیمشه اطاعت پدر و مادر لازم است مگر در موردی که پدر و مادر بخواهند انسان را به گناه یا شرک وادار کنند. بلافاصله تذکر می دهد: پدر و مادری که می خواهند تو را مشرک یا گنه کار کنند حق نداری با آنها برخورد نامناسب داشته باشی «وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً» یعنی در دنیا با آنها به روش پسندیده همراهی و مصاحبت کن و با آنها برخورد نیک داشته باش. بنابراین ما حق نداریم نسبت به پدر و مادر خودمان تندی کنیم و قرآن بالاترین مرحله را بیان کرده که اگر پدر و مادر شما را به شرک دعوت کردند شما حق برخورد تند نداری، با این مطلب تکلیف موارد دیگر را روشن کرده است. و حتی در آیه ی می فرماید: «فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ»؛ «به پدر و مادر اُف نگو.» «اُف»: کوچک ترین کلمه ای است که دلالت بر ناراحتی داشته باشد. بنابراین انسان در برابر پدر و مادر چاره ای جز صبر و بردباری و برخورد مناسب و نیکو ندارد. و لازم است که اگر برخورد نامناسبی از پدر و مادر دید از او خواهش کند که این کار را ترک کند. و نباید با پدر و مادر برخورد نامناسب داشته باشد چون ممکن است به «عاق والدین» برسد که یکی از گناهان کبیره می باشد.
اما در مورد همسر خداوند در آیه 19 سوریه نساء درباره معاشرت خانوادگی می فرماید: عاشرو هن بالمعروف فان کرهنمو هن فعسی ان تکر هوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا؛ با زنان به شایستگی رفتار کنید و اگر به جهتی از آنها خوشتان نمی آید، چه بسا چیزهایی که ناپسند شماست، در حالی که خداوند در آن، خیر فراوانی برای شما قرار داده است.
رفتار بر پایه معروف و پسندیده به معنای رفتار بر پایه همه خوبی ها، خیرات و فضایلی خواهد بود که عقل و عرف و شرع آن را پسندیده می شمارند. براساس قاعده طلایی «هر چه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند» انسان می بایست بهترین ها را برای دیگران بخواهد، آن طور که دوست دارد دیگران نیز چنین رویه و رفتاری را با او در پیش گیرند.
شخصی نزد پیامبر(ص) آمد تا عملی را بیاموزد که بدان خود را همواره مورد سنجش قرار دهد و بتواند نسبت خود را با خدا و بهشت ارزیابی کند. در روایت آمده است: شخصی از پیامبر اسلام پرسید: «ای فرستاده خدا! کاری به من یاد بده که میان آن عمل و بهشت فاصله ای نباشد.»
پیامبر فرمود: «عصبانی مشو و از مردم چیزی طلب مکن و آنچه را برای خود می پسندی برای مردم نیز همان را بپسند» (امالی طوسی، ص507؛ مستدرک الوسائل، ج 7، ص 222؛ بحارالانوار، ج 27، ص 72 و ج 47، ص 47، ص125)
در جایی دیگر آمده است که عرب بادیه نشینی نزد پیامبر آمد و رکاب شتر پیامبر را گرفت و گفت: ای رسول خدا! چیزی به من یاد بده که به وسیله آن وارد بهشت شوم!
پیامبر فرمود: «آنچه را که دوست داری دیگران نسبت به تو روا دارند، تو نیز همان را نسبت به آنان روا دار؛ و آنچه را که ناپسند می داری که دیگران نسبت به تو انجام دهند، تو نیز آن را در حق آنان انجام مده. اینک، رکاب شتر مرا رها کن! (کافی، ج 2 ص 146)
همچنین آن حضرت در نصیحتی به علی بن ابی طالب(ع) فرمود: ای علی! هر چه برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند و آنچه برای خود می خواهی برای دیگران هم بخواه؛ در این صورت در قضاوت خویش دادگر و در دادگری ات یکسان نگر خواهی بود و اهل آسمان تو را دوست خواهند داشت و در سینه اهل زمین به محبت جای خواهی گرفت. این سفارش مرا به خواست خدا به خاطر بسپار و بر آن محافظت نما. (تحف العقول 7 ص 113؛ بحارالانوار، ج 47، ص 8.)
امام علی (ع) نیز می فرماید: خودت را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه که برای خود دوست می داری، برای دیگران هم دوست بدار و آنچه برای خود نمی پسندی، برای دیگران هم مپسند (نهج البلاغه، نامه 31)
براین اساس اگر شخص در جامعه و در تعاملات و معاشرت عمومی با مردم باید مراعات این قاعده طلایی را بکند، به طریق اولی باید در تعاملات و معاشرت خانوادگی این اصل را مراعات نماید.
مراعات انصاف و احسان با خانواده
انصاف به معنای نصف و نیمه کردن، به این معناست که در کارها به گونه ای رفتار کنیم که همواره کفه ترازو در حالت اعتدال باشد و کفه ای سنگین تر نباشد. بنابراین در هر کاری که انجام می شود، انسان ضرر و زیان را مساوی میان خود و شریک تقسیم کند و کاری نکند که به او بی انصافی شود و کفه اش سنگین تر باشد. البته ممکن است که انصاف، اقتضای عدالت نباشد، ولی انسان برای اینکه ضرر کمتری را به دیگری تحمیل کند، بخشی از ضرر را خود متحمل می شود تا این گونه نوعی ایثارگری داشته باشد.
وقتی انسان براساس اصل عدالت عمل می کند مقابله به مثل می کند و بدی را با بدی و نیکی را با نیکی پاسخ می دهد (بقره، آیه 194؛ یونس، آیه 27؛ نحل، آیه 126)؛ اما وقتی براساس انصاف رفتار می کند، بر آن است تا مطابق قاعده طلایی رفتار کند و خود را در وضعیت دیگری قرار می دهد و می گوید اگر خودم در جایگاه او بودم دوست داشتم چگونه بامن تعامل کنند؟ در این زمان است که دوست می دارد که انصاف از در احسان صورت گیرد و فراتر از مقام عقل و عدل، از مقام قلب و عاطفه انسانی با او رفتار شود. این همان باب انصاف است که هر کسی دوست دارد با او چنین رفتار شود.
امیر مؤمنان امام علی(ع) می فرماید: خودت و خانواده ات و نزدیکانت و کسانی که به آنان علاقه داری، با مردم منصفانه رفتار کنید و با دوست و دشمن به عدالت رفتار نمایید. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح 9101).
پس در تعاملات خانوادگی باید به طریق اولی اصل انصاف مراعات شود؛ زیرا بنیاد خانواده بر محبت، مودت، مهر و رحمت است که به حوزه قلب و عواطف ارتباط دارد تا آرامش و سکونت در خانواده حاکم شود و روابط خانوادگی گرم و صمیمی گردد؛ چرا که انصاف تعامل مبتنی بر نوعی احسان و ایثار و از خودگذشتگی است تا کمتر ضرر و زیانی متوجه طرف مقابل شود که حتی ممکن است خطاکار باشد.
خداوند در بیان مبانی، اصول و اهداف تشکیل خانواده می فرماید: از نشانه های او اینکه از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا به وسیله آنها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این نعمنت برای مردمی که می اندیشند قطعاً نشانه هایی
است. (روم، آیه 21)
امام سجاد(ع) در تبیین حقوق زن به این اصول و اهداف اشاره کرده و می فرماید: حق زن آن است که بدانی خداوند او را مایه آرامش و آسایش و همدم و پرستار تو قرار داده است، همچنین بر هر یک از شما واجب است که خداوند را به خاطر وجود دیگری ستایش کند و بداند که او نعمتی است که خداوند ارزانی داشته و واجب است که با نعمت خداوندی رفتار نیک داشته باشد و او را گرامی بدارد و با او سازگاری کند و هر چند حق تو بر زنت بیشتر است و فرمان پذیری از تو، در هرچه دوست می داری یا نمی پسندی، تا آنجا که گناه نباشد، بر او لازم تر است، در هر حال او این حق را دارد که از تو مهربانی ببیند و از همدمی تو برخوردار شود و حق دارد که در برآوردن کامی که به ناچار باید برآورده شود، آرامش و آسایشش تامین شود و این حقی بس بزرگ است و هیچ نیرو و توانی جز به خداوند نیست. (تحف العقول، ص 261)
از تعریفی که برای انصاف گفته شد معلوم می شود که انصاف از مصادیق احسان است؛ زیرا در احسان عواطف در کنار عقل قرار می گیرد و انسان فراتر از عدالت می خواهد از حقوق خود بگذرد. در آیات قرآن روابط اجتماعی بر سه اصل عدالت و احسان و اکرام تعریف شده است. البته عبور از مقام عدالت به مقام احسان سخت و دشوار است؛ زیرا شخص باید از حق خود بگذرد و به نوعی ایثار کند.
از مصادیق احسان، همان عفو و گذشت از خطاکار و گناهکار است؛ چنانکه خداوند عفو از قاتل را به عنوان مصداقی از احسان مطرح می کند. (بقره، آیه 178)
خداوند در آیه 22 سوره نور می فرماید: اگر شما دوست دارید که خداوند از شما بگذرد پس شما هم عفو و گذشت داشته باشید؛ یعنی همان قاعده طلایی را در حق دیگران اجرا کنید.
اکرام؛ نهایت عمل پسندیده
در آموزه های قرآنی از اکرام به عنوان برترین فضیلت یاد شده است که تنها کسانی به این مقام می رسند که در مرتبه تقوای اخص باشند.
بر اساس آیه 8 سوره مائده عدالت مرتبه اول تقوای الهی است که از آن به تقوای عام یاد می شود. از این رو خداوند در این آیه فرمان می دهد که عدالت را مراعات کنید که آن نزدیک ترین رویه در رسیدن به تقوایی است که ما از آن به تقوای عام یاد می کنیم. خداوند می فرماید: اعدلو هو اقرب للتقوی؛ عدالت ورزید که آن نزدیک تر، به تقواست.
اما در آیه 237 سوره بقره، احسان در قالب عفو را مرتبه دوم تقوای الهی می داند که همان مرتبه تقوای خاص است. خداوند این مرتبه را نیز اقرب به تقوای الهی معرفی کرده و می فرماید: و ان تعفوا اقرب للتقوی؛ و این که عفو کنید که به تقوای الهی نزدیک تر است. در احسان نه تنها بدی را با بدی جواب نمی دهد بلکه از بدی او می گذرد و عفو می کند.
اما اوج مراتب تقوا را کسی داراست که اهل اکرام باشد؛ چنین شخصی نه تنها عفو می کند، بلکه پاسخ بدی را با انواع خیرات و نیکی ها می دهد؛ چنانکه امام حسن(ع) در برابر مرد شامی که دشنام داد عمل کرد و نه تنها مقابله به مثل بر اساس عدالت نکرد، بلکه بر اساس قاعده احسان، عفو کرد و بر اساس قاعده اکرام او را مهمان خود نمود.
خداوند در آیه 27 سوره فرقان درباره عبادالرحمن می فرماید: و اذا مرو باللغو مروا کراما؛ و چون بر کار لغو و بیهوده ای بگذرند با کرامت و بزرگواری می گذرند.
بنا بر این، مومن می بایست در رفتار خانوادگی فراتر از عدالت و احسان بر مدار اکرام رفتار کند. از این رو امام باقر(ع) می فرماید: ان اکرمکم عندالله اشدکم اکراما لحلائلهم؛ گرامی ترین شما نزد خداوند، کسی است که بیشتر به همسر خود اکرام کند و احترام بگذارد. (وسائل الشیعه، ج 15، ص 58، ح 6)
مسئولیت همسران در قبال یکدیگر
در آیات و روایات به تکالیف و مسئولیت های متقابل همسران در کنار حقوق آنان پرداخته شده است. البته هر تکلیفی برای همسری، حقی برای او ایجاد می کند؛ زیرا در باطن هر حقی تکلیفی و در باطن هر تکلیفی حقی نهفته است.
پیامبر(ص) درباره مسئولیت های متقابل همسران می فرماید: مرد، سرپرست خانواده است و درباره آنان از او سؤال می شود و زن، سرپرست خانه شوهرش و فرزندان اوست و درباره آنان از وی سؤال می شود. (صحیح بخاری، ج 3، ص 125)
انجام مسئولیت های متقابل زمینه ساز بهره مندی از بهشت و برکاتی از جمله شفاعت در روز قیامت است. پیامبر(ص) می فرماید: ایما امراهْ ماتت و زوجها عنها راض دخلت الجنهًْ؛ هر زنی، از دنیا برود و شوهرش از او راضی باشد، به بهشت می رود. (نهج الفصاحه، ح 1022) امام باقر(ع) نیز می فرماید: لا شفیع للمراه انجح عند ربها من رضا زوجها؛ هیچ شفاعت کننده ای برای زن نزد پروردگارش نجات بخش تر از رضایت شوهرش نیست. (خصال، صدوق، ص 588)
رضایت مندی از یکدیگر
زن و شوهر باید کاری کنند که هر دو از یکدیگر راضی باشند. امام علی(ع) درباره رفتار و سیره خود و فاطمه(س) می فرماید: به خدا سوگند که هرگز بر فاطمه(س) غضب نکردم و او را به کاری مجبور نساختم، تا آنکه خداوند عزوجل او را به نزد خویش برد و او نیز مرا خشمگین نساخت و هرگز برخلاف خواست من عمل نکرد و من هرگاه به او نگاه می کردم، غصه ها و اندوه هایم برطرف می شد. (کشف الغمه، ج 1، ص 363)
پیامبر(ص) می فرماید: هر زنی که شوهرش را آزار دهد، اگر تمام عمرش را روزه بگیرد و شب ها عبادت کند و بنده ها آزاد نماید و مال ها در راه خدا انفاق کند، خداوند هیچ نماز و کار نیکی را از او نمی پذیرد، تا آنگاه که به شوهرش کمک کند و او را از خود راضی کند وگرنه آن زن اولین کسی است که به جهنم می رود. سپس فرمودند: مرد هم اگر همسر خود را اذیت کند یا به او ظلم نماید، چنین گناه و عذابی خواهد داشت. (ثواب الاعمال، ص 335، ح1)
البته انسان به طور طبیعی هنگام خطا و گناه خشم می گیرد ولی باید خود را مهار و مدیریت کند و دیرخشم و زودخشنود باشد. پیامبر(ص) می فرماید: بدانید که بهترین انسان ها کسانی هستند که دیر به خشم آیند و زود راضی شوند و بدترین انسان ها کسانی هستند که زود به خشم آیند و دیر راضی شوند. (نهج الفصاحه، ح 469)
در این صورت است که مورد رضایت خداوند قرار می گیرند و شرایط زندگی آنان بهبود می یابد؛ چنانکه پیامبر(ص) در جایی دیگر می فرماید: هرگاه خداوند برای خانواده ای خیر بخواهد، آنان را در دین دانا می کند، کوچکترها بزرگترهایشان را احترام می نمایند، مدارا در زندگی و میانه روی در خرج کردن را روزی شان می نماید و به عیوبشان آگاهشان می سازد، تا آنها را برطرف کنند و اگر برای آنان جز این بخواهد، به خودشان واگذارشان می کند. (نهج الفصاحه، ح 147)
شرایط بیعت یاران خاص با امام زمان (عج)
حضرت امیرالمؤمنین (ع) در خطبه معروف به «خطبه البیان» که در بصره ایراد فرمودند، در بیان علائم و نشانههای ظهور امام زمان (عج) و نیز وقایع هنگام و بعد از ظهور آن حضرت، مطالبی فرمود که در بخشی از آن آمده است:
پس از آن که حضرت صاحب الزمان (عج) در ابتدای ظهور، یاران خاص خویش، یعنی همان ۳۱۳ نفر را مورد آزمایش قرار میدهد و آنان را در طلب آن حضرت از مکه به مدینه، سه بار رفت و آمد میکنند، آن بزرگوار بین صفا و مروه بر آنان ظاهر میشود و خطاب به آنان میفرمایند: «انی لست قاصعاً امراً حتی تبایعونی علی ثلاثه خصله تلزمکم لاتغیرون منها شیئاً و لکم علی ثمان خصال فقالوا: سمعنا و اطعنا فاذکر لنا ما انت ذاکره، یا ابن رسول الله! یعنی هیچ برنامه روشنی برای شما ارائه نمیدهم، مگر این که با من هم پیمان شوید که ۳۰ خصلت را همواره مراعات کنید و هرگز هیچ یک از آنها را تغییر ندهید و رها نکنید، در برابر پیمانی که شما با من میبندید، من هم با شما پیمان میبندم، ۸ خصلت را همواره مدنظر داشته باشم.»
آنان عرض میکنند: ما گوش به فرمان و مطیع هستیم، ای پسر پیامبر خدا! هر شرطی که میخواهی مطرح فرما. پس از آن که یاران اعلام آمادگی کردند، حضرت صاحب الزمان (عج)، به طرف کوه صفا حرکت میکند و آنان نیز همراه آن حضرت حرکت میکنند. در آنجا امام زمان (عج) خطاب به آنان میفرماید: «اما آن ۳۰ نکتهای که باید منشور همپیمانی شما با من باشد» حضرت به مواردی که در زیر میآید، اشاره میکنند:
۱ـ هرگز از اطاعت من سرپیچی نکنید و از هیچ یک از اصول توافقات عقبنشینی نکنید.
۲ـ هرگز دست به دزدی نزنید.
۳ـ هرگز به زناکاری آلوده نشوید.
۴ـ هرگز فعل حرام انجام ندهید.
۵ـ هرگز به فحشا و فساد گرایش نداشته باشید.
۶ـ به ناحق هیچ کس را نزنید.
۷ـ به زراندوزی و جمع کردن طلا مبادرت نکنید.
۸ـ به جمع کردن نقره مشغول نشوید.
۹ـ گندم را احتکار نکنید.
۱۰ـ هرگز جو را احتکار نکنید.
۱۱ـ هیچ مسجدی را خراب نکنید.
۱۲ـ هرگز شهادت باطل ندهید.
۱۳ـ هرگز از مؤمنین بدگویی نکنید.
۱۴ـ هرگز ربا نخورید.
۱۵ـ در سختیها بردبار باشید.
۱۶ـ بر هیچ خداپرستی لعنت نفرستید.
۱۷ـ هرگز شراب نخورید.
۱۸ـ هرگز لباس زربافت (بافته شده از تار و پود طلا) نپوشید.
۱۹ـ هرگز پارچه ابریشمی را به روی خود نیندازند.
۲۰ـ لباسی که از دیباج «پارچه ابریشمی رنگ شده» دوخته شده است را نپوشید.
۲۱ـ دشمن شکست خورده در حال فرار را تعقیب نکنید و نکشید.
۲۲ـ هیچ خون ناحقی را نریزید.
۲۳ـ با هیچ مسلمانی به حیله و نیرنگ برخورد نکنید.
۲۴ـ حتی بر کفار هم تجاوز و ستم نکنید.
۲۵ـ با منافقان به تجاوز و ستم برخورد نکنید.
۲۶ـ هرگز لباس دوخته شده از ابریشم بر تن نکنید.
۲۷ـ در زندگی ساده زیست باشید و خاک، فرش زندگی شما باشد.
۲۸ـ از فساد و فحشا همواره بیزاری بجویید.
۲۹ـ امر به معروف را سرلوحه زندگی خویش قرار دهید.
۳۰ـ همواره نهی از منکر کنید.
هرگاه شما نسبت به این ۳۰مورد ذکر شده با من پیمان بستید، این حق را خواهید داشت که من هم در مورد هشت چیز با شما پیمان بسپارم:
۱ـ متعهد میشوم، شما دوستان خاص من باشید و دیگران را بر شما ترجیح ندهم.
۲ـ لباسهایی را که میپوشم، مانند لباسهای شما باشد.
۳ـ غذا و خوراکم مانند غذای شما باشد.
۴ـ مرکب سواری من همتراز مرکب شما باشد.
۵ـ در همه حال و هر زمان با شما باشم.
۶ـ همواره همراه با شما حرکت کنم.
۷ـ در زندگی به مقدار کم راضی باشم.
۸ـ زمین پر از ظلم و جور شده را پر از عدل و داد کنم.
پس همگان، خدا را آنگونه که شایسته است، عبادت میکنیم، من به عهدم با شما وفا میکنم و شما هم به عهدتان با من وفادار بمانید.»
حال آیا ما منتظر واقعی امام عصر (عج) هستیم و میتوانیم با توجه به این تعهدات خود را بیازماییم؟
🛑پنج سختی که مومن به آنها مبتلا است
بنابر تصریح قرآن و روایات، آزمون و ابتلاء جز جدایی ناپذیر زندگی بشر است و خداوند به وسیله ابتلائات در سختی ها و گرفتاری ها، انسان را در مسیر بندگی می آزماید.
از این رو است که خداوند در آیه 35 سوره مبارکه انبیاء می فرماید: «وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً» یعنی «ما شما را با خوب و بد می آزماییم.»
امیرالمومنین على (ع) می فرمایند: «اى مردم! خداوند شما را پناه داده است كه بر شما ستم روا ندارد اما پناه نداده است كه آزمايشتان نكند. خداوند عظيم الشأن فرموده است: «براستى در اين [داستان] نشانه هايى است و ما بى گمان آزمايش كننده بوديم.»
امام صادق (ع) فرموده اند: «امير المؤمنين (ع) بيمار شدند و گروهى به عيادت آن حضرت (ع) رفتند و عرض كردند: چگونه ايد اى امير المؤمنين؟ فرمودند: بد. عرض كردند: سبحان اللّه! چنين سخنى از چون شمايى؟! فرمودند: خداوند متعال مى فرمايد: «و شما را با بد و خوب مى آزماييم». خوبى، همان تندرستى و توانگرى است و بدى، همان بيمارى و نادارى. و اين هر دو براى آزمايش و امتحان است.»
باید توجه داشت که وسایل آزمایش و ابتلاء متنوع اند همچون، فقر و بیماری، همسر و فرزند و ...
خداوند در آیه 16 سوره مباره فجر می فرماید: «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَه» یعنی «و امّا هنگامي که برای امتحان روزیش را برای او تنگ مي گیرد.»
البته بنابر تصریح قرآن تنها فقر و ناداری وسیله آزمایش الهی نیست بلکه زمانی نیز پول و ثروت وسیله ابتلای انسان ها می شود از این رو است که در آیه 131 سوره مبارکه طه می فرماید: «وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيه» یعنی «و هرگز چشمان خود را به نعمت های مادی که به گروه هایی از آنان داده ایم میفکن، این ها شکوفه های زندگی دنیاست تا آنان را در آن بيازماييم.»
قرآن کریم همچنین در تبیین چرایی آزمایش ها و ابتلائات در آیه 154 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: «براى اين است كه خدا آنچه را در سينه هايتان داريد بيازمايد و آنچه را در سينه هايتان است پاك و خالص گرداند و خدا به راز سينه ها آگاه است».
امیرالمومنین علی (ع) نیز در این باره می فرمایند: «بدانيد كه خداوند متعال درون مردمان را آشكار ساخت نه اين كه از رازهاى نهفته و درونهاى پوشيده شان آگاه نبود بلكه تا آنان را بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل مى كنند. آن گاه ثواب، سزاى [كار نيك] باشد و عقاب، كيفر [كار بد].»
همان حضرت (ع) فرموده اند: «به ثروت و رفاه، دل شاد مشو و از تهيدستى و گرفتارى، اندوه به دل راه مده؛ زيرا طلا با آتش گداخته و ناب مى شود و مؤمن با بلا و گرفتارى.»
در این میان و بنابر آموزه های روایی ما آزمون مومنین سخت تر و مکرر است تا ایمان آنها ناب و خالص تر شود. از این رو است که مومنین ابتلائات فراوان را از سر می گذارنند.
پيامبر خدا (ص) می فرمایند: «مؤمن، با پنج سختى دست به گريبان است: مؤمنى ديگر كه به او حسادت مى ورزد، منافقى كه او را دشمن مى دارد، كافرى كه با او مى جنگد، نفْسى كه با او كشمكش مى كند و شيطانى كه در صدد گمراه كردن او است.»
امیرالمومنین (ع) نیز در این باره فرموده اند: «شتاب بلا به سوى مؤمنِ پرهيزگار بيشتر از شتاب باران به سوى زمين گود است.»
امام صادق (ع) می فرمایند: «سخت ترين بلاها و آزمايش ها را پيامبران از سر مى گذرانند، پس از آنها جانشينان و پيروانشان و سپس به ترتيب كسانى كه نزد خدا مقامى ارجمندتر دارند.»
امام باقر (ع) نیز فرموده اند: «مؤمن به هر بلايى گرفتار مى شود و به هر مرگى مى ميرد، امّا خودكشى نمى كند.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_مهدوی
🔸 امسال باید هر زائر یه مبلغ برای #امام_زمان باشه.
در مهدوی کردن #اربعین سنگ تمام بذارید...
💠 چو اعضای یک پیکر ..
جابر جعفی گوید: نزد امام باقر غمگین شدم، عرض کردم گاهی بدون اینکه مصیبتی به من برسد یا اندوهی بر من وارد شود محزون میشوم تا آنجاکه اطرافیان اثرش را در رخسارم مشاهده میکنند، فرمود آری جابر! خدا مؤمنین را از طینت بهشتی آفرید و از نسیم روحش در آنها جاری ساخت، از این روست که مؤمن برادرِ پدری و مادریِ مؤمن است، هرگاه به یکی از آنها در شهری اندوهی رسد، آن روح دیگر اندوهگین میشود، زیرا از جنس اوست
امام صادق: مؤمن برادر مؤمن است، مانند يك پيكرى كه هر گاه عضوى از آن دردمند شود، اعضاء ديگر هم احساس درد كنند، و روحشان هم از يك روحست، و همانا روح مؤمن پيوستگياش بروح خدا از پيوستگى پرتو خورشيد به خورشيد بيشتر است
امام صادق: مسلمان برادر مسلمان است، چشم و آینه و راهنمای اوست، نسبت به او خیانت و نیرنگ و ستم نمیکند و او را تکذیب نمینماید و از او غیبت نمیکند
راوی گوید: نزد امام صادق بودم، مردی وارد شد، حضرت فرمود: دوستش داری؟ گفتم آری! به من فرمود چرا دوستش نداشته باشی درحالیکه برادر و همدین و یاور تو در برابر دشمنت بوده و روزیش بر عهده غیر توست
💠اهمیت صبور بودن در زندگی
✍ باید بدانیم كه اصلاً زندگی دنیا بدون سختی امكان ندارد و چارهاي جز صبر بر سختیها وجود ندارد؛ هم چنانكه قرآن میفرماید: 💎«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ» يعني اصلاً زندگی انسان توأم با رنج است؛ از همينرو آدمي نباید از رنج بترسد و از آن فرار کند. اگر انسان به اين نكته توجه داشته باشد كه همه مردم ابتلائاتی دارند، تحمل مشكلات و گرفتاريها برايش آسانتر ميشود. طبق بعضي روایات ترفیع درجه مؤمن متوقف بر صبر بر مصائب و گرفتاريها است؛ از همينرو خداوند مشكلاتي را برایش به وجود میآورد، تا او با صبر بر آنها به مقامات عالیتري نايل شود.
یکی از اصحاب امام صادق صلواتاللهعليه نقل ميكند: روزی خدمت امام عليهالسلام نشسته بوديم. كسي آمد و از سختیها و گرفتاریهای زندگیاش گلايه کرد. حضرت ابتدا در پاسخ او فرمودند: صبر کن! انشاءالله خدا برایت فرجی میرساند. اما بعد از مقداري تأمل پرسيدند: وضع زندان كوفه چگونه است؟ عرض كرد: جای بسيار بدی است؛ محلي بسيار تنگ، کثیف و متعفن است كه زندانیان آن در بدترين حالات گرفتارند.
امام عليهالسلام هم به او فرمودند: توجه داشته باش! تو در واقع در زندان هستي؛ آيا توقع داری در زندان به تو خوش بگذرد؟ مگر نشنیدی که دنیا زندان مؤمن است؟ دنیا همین است؛ توقع نداشته باشيد مثل بهشت باشد. در بعضي از روایات نقل شده است: بلا به اندازه ایمان است؛ هر کس ايمانش قویتر و محکمتر باشد، بلایش بیشتر است.
در روایت ديگري امام صادق صلواتالله علیه فرمودند: «مزد و پاداش فراوان با بلای زیاد توأم است و خدا هیچ مردمی را دوست نمیدارد، مگر آنکه آنها را مبتلا میکند.» نمونه ی بسیار روشن آن انبیا و اولیای خدا هستند از جمله سیدالشهدا علیه السلام که سخت ترین بلاها و مصیبتها رو دیدند وبا صبر و تسلیم در برابر خدا به بالاترین درجات رسیدند.