منادی :
معلمم می گوید: من منتظرم این ماه یا ماه آینده، منتظر طوفانی هستم که مثل هیچ طوفانی به عراق نمی آید.
این نشانه بدشانسی است
* #حضرت_حمزه
🔻 یک روایتی در تفسیر آیه «وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا» نقل شده است که خیلی عجیب بود. در این روایت می فرماید روز قیامت جناب نوح علیه السلام را برای محاسبه اعمال میآورند.
🔸 از ایشان میپرسند: «هل بلّغتَ؟» آیا رسالت خود را ابلاغ کردی؟ میگوید: بله، من کارم را انجام دادم. میگویند: شاهد بیاور. حضرت نوح میگوید: خدایا! من در این جمعیت و در این فضای بی انتهای قیامت، شاهد از کجا بیاورم؟ میگویند: بالأخره خداوند شاهد میخواهد.
🔹 خبر به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) میرسد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به جناب حمزهی سیدالشهداء میفرمایند که شما بروید و شهادت دهید که حضرت نوح (علیه السلام) تامّ و تمام تبلیغ رسالت کردند.
🔸 راوی میپرسد: یابن رسول الله! چرا خود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای این کار نمیروند؟ حضرت میفرمایند: آنها مشغول به کار مهمتری هستند.
🔹 حضرت حمزه برای حضرت نوح (علیه السلام) شهادت میدهند. شما همین نکات را کنار هم بچینید، میبینید که چقدر مطالب دیگر از آن در میآید!
* #حضرت_عبدالعظیم_حسنی #آیت_الله_بهجت
🔻 پیرمردی از اقوام آشیخ عبدالنبی بودند. فرزندش از قول پدرش نقل میکرد که زمانی، مسجد فاطمیه قم، واقع در گذرخان، امام جماعت نداشت و من متحیّر بودم که چه باید کرد؟ تا اینکه شنیدم آشیخ عبد النبی عراقی بیمار شدند و در بیمارستانی در تهران بستری هستند.
🔸 از قم به سمت تهران حرکت کردم. ابتدا، به زیارت شاه عبدالعظیم رفتم و پس از خواندن دو رکعت نماز، از حضرت عبدالعظیم درخواست کردم که یک امام جماعت برای مسجد ما بفرستند. بعد سرم را روی مهر گذاشتم و خوابم برد.
🔹 در خواب، حضرت عبدالعظیم را دیدم یا صدایشان را شنیدم که فرمودند: به قم برگرد و در همان گذر خان برای امام جماعت مسجد، به سراغ بهجت برو.
🔸 ایشان هم برمیگردند. از حاج غلامعلی قصاب که در گذرخان مغازه داشت، میپرسد که در این کوچه، بهجت داریم؟ میگوید، بله. البته در همان خواب هم به حضرت گفته بود که آقا! میترسم به ایشان هم بگویم اما قبول نکنند (چون ظاهراً از افراد زیادی درخواست کرده بودند اما آنها نپذیرفته بودند). حضرت فرموده بودند، نگران نباشید. اگر به ایشان پیشنهاد دهید، قبول میکنند.
🔹 بعد هم خدمت مرحوم آیت الله بهجت رحمت الله علیه می رسند و به ایشان عرض می کنند و ایشان قبول میکند.
* #حضرت_عبدالعظیم_حسنی
🔻 حضرت شاه عبدالعظیم سیدالکریم است؛ بر اساس روایات انسانی که به زیارت شاه عبدالعظیم برود ثواب زیارت کربلا را دارد.
🔸 در تهرانِ قدیم که مردم اعتقاداتشان خوب بود، بعضی مردم و تجار معتقدِ بازار و غیر بازار وقتی که به بن بست می خوردند، به حرم شاه عبدالعظیم می آمدند و بست می نشستند؛ یک گوشه ای یک چادر می زدند و آن جا می نشستند. طولی نمیکشید که در کارشان گشایش می شد و بعد از آن به دنبال زندگی شان میرفتند؛ دو روز، سه روز، بیشتر یا کمتر، بستگی به مشکل و شخص دارد. برایشان حل شدن مشکل از این راه خیلی روشن و قطعی بوده است. راه دیگری غیر از سیدالکریم سراغ نداشتند.
🔹 ما که یک وقتی، اوایل ازدواجمان یک مشکلی برایمان پیش آمده بود، رفتیم که آنجا بمانیم و پی در پی به زیارت برویم تا حل شود. آنجا یک مدرسه علمیه بود، ساکمان را داخل آن مدرسه گذاشتیم و رفتیم حرم و نماز مغرب و عشاء خواندیم و زیارت کردیم و به مدرسه آمدیم؛ همان وقت که از زیارت برگشتیم خیلی سریع مشکل حل شد.
ایحاد قحطی عمدی درایران توسط انگلستان که یک سومجمعیت ایران رانابود کرد👆👆👆👆
این خانم میگه: اگر امریکا هم به ما حمله کنه بهتر از این زندگیه که ما داریم...
چون شب می خوابیم صبح بلند نشده می بینی دلار شده فلان تومن
▪️پاسخ های مجری را به دقت گوش کنید.👇👇👇👇👇👇
✨﷽✨
✍توصیه های حاج محمد اسماعیل دولابی (رحمة الله علیه) در خصوص زندگی مومنانه:
1.هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذ کر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
3.اگر غلام خانهزادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
4.گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
راه حل مشکلات
✍حجت الاسلام عالی:خدا رحمت کند مرحوم آیت الله بهاءالدینی را می فرمودند برای گره های زندگیتون{اگر یک گره ای افتاد تو زندگی مادی یا معنوی تون که نمیدونید از کجا دارید می خورید آیت الله بهاء الدینی فرمودند چهار کار را انجام بدهید این چهار تا کار هر کدام گره ای را باز می کند{مثلا بی برکتی افتاده تو کارش، زندگیش تا یک جا پیش میره ولی به مشکل بر میخوره)
فرمودند چهار کار رو انجام بدید
۱-صدقه بدید،۲-رد مظالم بدید که اگر احیانا به کسی ظلم کردید یا نفرین کسی پشت سرتونه دامن گیرتون نشه۳-حدیث کسا بخونید و آخرش توسل به حضرت زهرا کنید چون محور حدیث کسا حضرت زهرا سلام الله علیها هستند۴-اگر امکان داشت قربانی کنید
ارژنگ امیرفضلی و زندگی در شرایط سختِ تورنتو
🔹ارژنگ امیرفضلی، بازیگر سینما و تلویزیون، که مدتیست در تورنتو زندگی میکند با انتشار ویدئویی از شرایط سخت زندگی در کانادا گفت و با مخاطبینش در این باره صحبت کرد.
15 شوّال
1 ـ جنگ اُحُد و شهادت حضرت حمزه علیه السلام (1)
در سال 3 هـ در روز جنگ اُحُد، حضرت حمزه سیّد الشهداء و 69 نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند. (2) بعضی جنگ اُحُد را در 7 (3) و 17 شوال نقل کرده اند. (4)
در این جنگ مسلمانان هزار نفر بودند که به نوشته ی عدّه ای سیصد نفر در بین راه بر گشتند، و برای جنگ 700 نفر باقی ماند. کفّار 3000 نفر بودند، و 2000 نفر و 4000 نفر و 5000 نفر هم گفته اند. تعداد کشته های کفّار 22 یا 23 یا 28 نفر، و تعداد شهداء 70 نفر بود. در این روز پیشانی پیامبر صلّی الله علیه و آله را شکستند. (5)
← فداکاری های امیر المؤمنین علیه السلام در اُحُد
در این روز بر اثر فداکاری ها و شجاعت هایی که امیر المؤمنین علیه السلام در دفاع از وجود شریف خاتم الأنبیاء صلّی الله علیه و آله و حفاظت از آن حضرت نشان داد جراحت های زیادی بر بدن مبارکش رسید. و تمامی کشته شدگان کفّار، به دست امیر المؤمنین علیه السلام بود و پیروزی دوباره و باز گشت مسلمانان به خاطر مقاومت و جنگ امیر المؤمنین علیه السلام بود. (6)
امام صادق علیه السلام می فرماید :
«اصحاب پرچم در روز اُحُد در لشکر کفّار نُه نفر بودند که امیر المؤمنین علیه السلام همه ی آن ها را کُشت». (7)
این در حالی بود که دیگران فرار کرده بودند، و پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود :
یا علی، آیا می شنوی که از آسمان تو را مدح می کنند.
یکی از ملائکه به نام رضوان می گوید :
«لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی».
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید :
از خوشحالی گریستم و خداوند سبحان را بر این نعمت حمد کردم. (8)
در این جنگ پیروزی در ابتداء از آنِ مسلمانان بود، ولی مقداری که به تعقیب دشمن رفتند و میدان خالی شد، بازگشتند و مشغول جمع غنایم شدند و اکثر نگهبانان مخالفت دستور پیامبر صلّی الله علیه و آله نمودند، و محل نگهبانی خود را رها کردند و مانند بقیّه مشغول جمع غنایم شدند.
خالد بن ولید ـ که از سر دسته های کفّار در این جنگ بود ـ از همان قسمت با کفّار حمله کردند. تعداد اندکی از نگهبانان درّه که نرفته بودند شهید شدند و کفّار از پشت سر به مسلمین حمله کردند.
فراریان کفّار هم تا این وضع را دیدند بازگشتند و حمله به مسلمین شدّت گرفت. جراحت های فراوانی بر بدن مبارک پیامبر صلّی الله علیه و آله رسید و شیطان فریاد بر آورد که محمّد (صلّی الله علیه و آله) کشته شده است !
مسلمانان با شنیدن این ندا فرار کردند، و فقط چند نفری از وجود مبارک پیامبر صلّی الله علیه و آله محافظت می کردند که عبارت بودند از امیر المؤمنین علیه السلام و ابو دجانه که شهید شد و زنی به نام نسیبه و انس بن نضر که تازه از مدینه رسیده بود.
← ابوبکر و عُمَر در جنگ اُحُد
عُمَر بن خطاب می گوید :
در اُحُد با پیامبر صلّی الله علیه و آله بیعت کرده بودیم بر اینکه کسی فرار نکند، و هر کس از ما که فرار کند ضال و گمراه است، و هر کس از ما کشته شود شهید است. (9)
احمد بن حنبل می گوید :
ابوبکر و عُمَر در این جنگ فرار کردند. هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام در تعقیب فراری ها بود، عُمَر در حالی که اشک چشمانش را پاک می کرد برگشت و به امیر المؤمنین علیه السلام عرض کرد :
مرا ببخشید !!
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود :
«آیا تو نبودی که صدا زدی : محمّد کشته شده است، به دین قبلی خود برگردید» ؟!!
عُمَر گفت :
این کلام را ابوبکر گفته است !
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود :
«شما و کسانی که از شما دو نفر پیروی کنند وارد جهنّم می شوید».
در اینجا بود که این آیه نازل شد : إنَّ الَّذینَ تَوَلَّوا مِنکُم یَومَ التَقَی الجَمعان إنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطانُ ! (10)
📚 منابع :
1. بحار الأنوار : ج 20، ص 147 ـ 14. الصحیح من السیرة : ج 6.
2. مسار الشیعة : ص 16 ـ 15. و ... .
3. بحار الأنوار : ج 20، ص 125. التنبیة و الاشراف : ص 211.
4. بحار الأنوار : ج 97، ص 168، 383. اختیارات : ص 39.
5. بحار الأنوار : ج 20، ص 18، 31، 71، 74. امالی طوسی : ص 142.
6. ارشاد : ج 1، ص 90. و ... .
7. همان : ج 1، ص 88. و ... .
8. همان : ج 1، ص 87. و ... .
9. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام : ج 2، ص 134. و ... .
10. سوره ی آل عمران : آیه ی 155. اثبات الهداة : ج 2، 365 ـ 364. الصراط المستقیم : ج 2، ص 59.
#ادامه_دارد ...
امام صادق علیه السلام می فرماید :
در جنگ اُحُد امیر المؤمنین علیه السلام در حال دفاع از پیامبر صلّی الله علیه و آله بودند، و دیگر اصحاب فرار می کردند.
آن حضرت همچون شیر غضبناک از قفای گریختگان رفت و اوّل به عُمَر بن خطاب رسید که به اتّفاق عثمان و حارث بن حاطب و عدّه ای دیگر به سرعت فرار می کردند.
حضرت فریاد بر آورد :
«ای جماعت، بیعت شکستید و پیامبر صلّی الله علیه و آله را تنها گذاشتید و به سوی جهنّم می گریزید ؟!
عُمَر بن خطاب می گوید :
علی را دیدم با شمشیری پَهنی که مرگ از آن می چکید و چشمهایش از خشم مانند دو قدح خون بود، یا مانند دو کاسه ی روغنی که آتش در او افروخته باشند می درخشید، و فهمیدم که اگر به ما برسد به یک حمله ما را خواهد کشت.
این بود که جلو رفتم و عرض کردم :
«یا ابا الحسن، تو را به خدا سوگند می دهم که دست از ما برداری، که عرب را عادت است که گاهی می گریزد و گاهی حمله می کند. زمانی که حمله می کند تلافی گریختن را می نماید».
پس آن حضرت ما را رها کرد؛ و به خدا قسم چنان ترسی از آن حضرت در دل من افتاد که تا کنون از دلم خارج نشده است. (11)
در این جنگ بر بدن مبارک امیر المؤمنین علیه السلام هنگام حمایت از پیامبر صلّی الله علیه و آله 90 جراحت بر صورت، سر، سینه، شکم، دست و پای مبارک رسید.
جبرئیل نازل شد و عرض کرد :
«یا محمّد، به خدا سوگند این عمل علی بن ابی طالب مواسات است».
پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود :
این بدان جهت است که من از اویم و او از من است.
جبرئیل عرض کرد :
«و من از شما دو بزرگوارم». (12)
بانویی به نام نسیبه در جنگ احد
در این روز یکی از کسانی که جانفشانی کرد و فرار نکرد، بلکه مانع از فرار دیگران نیز شد، بانویی به نام نسیبه دختر کعب بن مازنیه بود و به او امّ عماره می گفتند.
📚 منابع :
11. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام : ج 2، ص 134. و ... .
12. الکافی : ج 8، ص 321. و ... .
#ادامه_دارد ...
او با شوهر و دو پسر خود در جنگ اُحُد شرکت داشتند.
نسیبه مشک آبی به دوش داشت و سقایت لشکر اسلام را می نمود. هنگامی که موقعیّت را چنان دید که مسلمین در حال فرار هستند، مشک را به کناری انداخت و خود را پیش روی پیامبر صلّی الله علیه و آله سپر کرد، به گونه ای که جراحات زیادی بر او وارد شد، که مداوای یکی از آن ها تا یک سال بعد ادامه داشت.
این زن فداکار دست به شمشیر برد، و چنان ضربه ای بر ابن حمیه ـ که قصد کشتن پیامبر صلّی الله علیه و آله را داشت ـ زد که او فرار کرد.
عبدالله فرزند نسیبه خواست فرار کند که مانع او شد و او را تشویق به جنگ و دفاع از پیامبر صلّی الله علیه و آله نمود و او قبول کرد.
پیامبر به نسیبه فرمود :
«بارَکَ اَللهَ عَلَیکَ یا نَسیبة».
در این حال پیامبر صلّی الله علیه و آله دید یکی از مهاجرین فرار می کند در حالی که سپرش را به پشتش بسته است.
آن حضرت فرمود :
«ای صاحب سپر، سپرت را بیانداز و خودت به جهنّم برو».
سپس آن حضرت به نسیبه فرمود :
«سپر او را بردار».
او آن را برداشت و مشغول جنگ با مشرکین شد. در این هنگام حضرت فرمود :
«مقام نسیبه از مقام فلان و فلان و فلان افضل است»، چه اینکه آنان فرار کردند. (13)
← شهادت حضرت حمزه علیه السلام
در این روز جناب حمزة بن عبد المطّلب علیهما السلام عموی پیامبر صلّی الله علیه و آله به شهادت رسید.
آن حضرت برادر رضاعی پیامبر صلّی الله علیه و آله بود، چون هر دو بزرگوار از زنی به نام «ثویبه» شیر خورده بودند. (14)
آن حضرت مردی شجاع و با هیبت بود و در این جنگ به دست وحشی و به دستور هند همسر ابو سفیان کشته شد. هند به خاطر کشته شدن پدر و برادر و عمویش در جنگ بدر، ابتدا قصد نبش قبر مادر پیامبر صلّی الله علیه و آله را داشت، ولی کفّار قریش از ترس نبش قبور امواتشان مانع شدند.
این بود که او وحشی را با وعده هایی به کشتن پیامبر صلّی الله علیه و آله یا علی مرتضی علیه السلام و یا حمزة تحریک کرد.
وحشی گفت :
«از کشتن پیامبر صلّی الله علیه و آله و پسر عمویش علی علیه السلام عاجزم، ولی برای کشتن حمزه علیه السلام کمین می کنم».
او در میدان جنگ با نیزه ای بر سینه و یا شکم مبارک آن حضرت زد و آن حضرت را شهید کرد. وقتی خبر به هند دادند، آن خبیث دستور داد سینه ی آن حضرت را بشکافد و جگر مبارک آن حضرت را بیرون آورد.
وقتی خواست به جگر حمزه علیه السلام دندان بزند دندان های نحسش کارگر نشد. همچنین هند با خنجری گوش ها، بینی و … آن حضرت را جدا کرد و به گردن انداخت.
پیامبر صلّی الله علیه و آله هنگامی که حمزه علیه السلام را با آن وضع دیدند، گریستند و عبای مبارک را روی او کشیدند که خواهرش صفیّه او را به آن حال نبیند و فرمودند :
«یا عَمَّ رسول الله و اسد الله و اسد رسوله … یا فاعل الخیرات، کاشف الکربات …».
امیر المؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام و صفیّه و دیگران بر آن حضرت گریستند. (15) پیامبر صلّی الله علیه و آله بر بدن مبارک او نماز خوانده و او را در اُحُد دفن نمودند. بعد از چهل سال که معاویه خواست نهری از اُحُد عبور دهد با قبر حضرت حمزه علیه السلام برخورد نمود و سر بیل ها به پای حمزه رسید و فوراً خون جاری شد !
حضرت رضا علیه السلام به نقل از رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند :
«بهترین برادران من علی علیه السلام و بهترین عموهای من حمزه است». (16)
📚 منابع :
13. بحار الأنوار : ج 20، ص 54، 133. و ... .
14. همان : ج 15، ص 281، 384. و ... .
15. حمزه سیّد الشهداء علیه السلام : ص 29 ـ 28. و ... .
16. عیون اخبار الرضا علیه السلام : ج 1، ص 66. و ... .
15 شوّال
2 ـ رَدُّ الشمس
در این روز در سال 7 یا 8 هـ بازگشت خورشید برای امیر المؤمنین علیه السلام به وقوع پیوسته است. (17) به قولی این واقعه در 17 شوّال بوده است. (18) بار دیگر در 6 شوّال سال 36 هـ بازگشت خورشید برای آن حضرت اتّفاق افتاده است. (19) لازم به یاد آوری است که ردّ شمس برای امیر المؤمنین علیه السلام دو بار اتّفاق افتاده است :
یکی در زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله در نزدیکی مسجد قبا، و دیگری پس از رحلت آن حضرت در سرزمین بابل در نزدیکی حلّه. (20)
علّامه امینی رَحِمَهُ الله به تفضیل احادیث ردّ الشمس را به طرق مختلف و همچنین کسانی را که درباره ی ردّ الشمس کتاب تألیف کرده اند در الغدیر بیان فرموده است. (21)
📚 منابع :
17. مصباح کفعمی : ج 2، ص 600. و ... .
18. بحار الأنوار : ج 95، ص 188، ج 97، ص 384. اختیارات : ص 39.
19. مستدرک سفینة البحار : ج 5، ص 212.
20. فیض العلام : ص 76.
21. الغدیر : ج 3، ص 141 ـ 126.
15 شوّال
4 ـ وفات حضرت عبد العظیم علیه السلام
در سال 250 یا 252 یا 255 هـ حضرت ابوالقاسم عبد العظیم حسنی فرزند عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام وفات یافته است. (23)
ایشان از مشاهیر علما و از ثقات و فضلای محدثین است که در زهد و ورع زبانزد خاص و عام بوده و از امام جواد و امام هادی علیهم السلام روایت نقل کرده است. کتاب خطب امیر المؤمنین علیه السلام و کتاب الیوم و اللیله از آثار آن بزرگوار است. (24)
جلالت و عظمت شأن آن بزرگوار از عرضه ی عقایدش خدمت امام زمانش حضرت هادی علیه السلام و تأیید آن حضرت درباره ی آن ها به وضوح پیداست. (25)
ایشان به طور ناشناس وارد ری شد و از ترس بنی عبّاس در ساربانان در خانه ی یکی از شیعیان زندگی می کرد. (26) تا هنگام وفات کسی متوجّه نشد آن بزرگوار کیست، تا اینکه بعد از وفات خواستند آن بزرگوار را غسل دهند نوشته ای در لباس او یافتند که نسب شریف خود را در آن نوشته بود. مرقد مطهرّش در شهر ری مشهور است.
پدر آن حضرت عبدالله مشهور به «عبدالله قافه» است. «قافه» نام مکانی بود که جناب عبدالله از طرف پدر بزرگش جناب حسن بن زید حاکم آنجا بود.
همسر حضرت عبدالعظیم، خدیجه دختر قاسم بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است. (27) بعضی امامزاده قاسم شمال تهران را پدر خدیجه همسر حضرت عبدالعظیم علیه السلام می دانند. (28)
دختر آن حضرت سلمی است که حضرت عبدالعظیم علیه السلام او را به عقد محمّد بن ابراهیم بن ابراهیم بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام در آورد و ثمره ی این ازدواج سه پسر به نام های عبدالله و حسن و احمد بود. (29)
📚 منابع :
23. الذریعة : ج 7، ص 169، 190، از نور الآفاق. و ... .
24. سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد علیه السلام : ص 157. مراقد المعارف : ج 2، ص 54.
25. امالی صدوق : ص 419. و ... .
26. سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد علیه السلام : ص 157. مراقد المعارف : ج 2، ص 54.
27. المجدی فی انساب الطالبین : ص 21. و ... .
28. ریاحین الشریعة : ج 4، ص 197.
29. عمدة الطالب : ص 97. و ... .