فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای مادر اباالفضل
جانها فدای نامت
◼️وفات مادر حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام، خانم امالبنین سلاماللهعلیها بر شما عزیزان تسلیت باد
🔴30تعهد امام زمان از یارانشان اعم از 313نفر و همه ی دوستانش
۱ـ هرگز از اطاعت من سرپیچی نکنید و از هیچ یک از اصول توافقات عقبنشینی نکنید.
۲ـ هرگز دست به دزدی نزنید.
۳ـ هرگز به زناکاری آلوده نشوید.
۴ـ هرگز فعل حرام انجام ندهید.
۵ـ هرگز به فحشا و فساد گرایش نداشته باشید.
۶ـ به ناحق هیچ کس را نزنید.
۷ـ به زراندوزی و جمع کردن طلا مبادرت نکنید.
۸ـ به جمع کردن نقره مشغول نشوید.
۹ـ گندم را احتکار نکنید.
۱۰ـ هرگز جو را احتکار نکنید.
۱۱ـ هیچ مسجدی را خراب نکنید.
۱۲ـ هرگز شهادت باطل ندهید.
۱۳ـ هرگز از مؤمنین بدگویی نکنید.
۱۴ـ هرگز ربا نخورید.
۱۵ـ در سختیها بردبار باشید.
۱۶ـ بر هیچ خداپرستی لعنت نفرستید.
۱۷ـ هرگز شراب نخورید.
۱۸ـ هرگز لباس زربافت (بافته شده از تار و پود طلا) نپوشید.
۱۹ـ هرگز پارچه ابریشمی را به روی خود نیندازند.
۲۰ـ لباسی که از دیباج «پارچه ابریشمی رنگ شده» دوخته شده است را نپوشید.
۲۱ـ دشمن شکست خورده در حال فرار را تعقیب نکنید و نکشید.
۲۲ـ هیچ خون ناحقی را نریزید.
۲۳ـ با هیچ مسلمانی به حیله و نیرنگ برخورد نکنید.
۲۴ـ حتی بر کفار هم تجاوز و ستم نکنید.
۲۵ـ با منافقان به تجاوز و ستم برخورد نکنید.
۲۶ـ هرگز لباس دوخته شده از ابریشم بر تن نکنید.
۲۷ـ در زندگی ساده زیست باشید و خاک، فرش زندگی شما باشد.
۲۸ـ از فساد و فحشا همواره بیزاری بجویید.
۲۹ـ امر به معروف را سرلوحه زندگی خویش قرار دهید.
۳۰ـ همواره نهی از منکر کنید.
هرگاه شما نسبت به این ۳۰مورد ذکر شده با من پیمان بستید، این حق را خواهید داشت که من هم در مورد هشت چیز با شما پیمان بسپارم:
۱ـ متعهد میشوم، شما دوستان خاص من باشید و دیگران را بر شما ترجیح ندهم.
۲ـ لباسهایی را که میپوشم، مانند لباسهای شما باشد.
۳ـ غذا و خوراکم مانند غذای شما باشد.
۴ـ مرکب سواری من همتراز مرکب شما باشد.
۵ـ در همه حال و هر زمان با شما باشم.
۶ـ همواره همراه با شما حرکت کنم.
۷ـ در زندگی به مقدار کم راضی باشم.
۸ـ زمین پر از ظلم و جور شده را پر از عدل و داد کنم.
پس همگان، خدا را آنگونه که شایسته است، عبادت میکنیم، من به عهدم با شما وفا میکنم و شما هم به عهدتان با من وفادار بمانید.»
حال آیا ما منتظر واقعی امام عصر (عج) هستیم و میتوانیم با توجه به این تعهدات خود را بیازماییم؟
📌حاجت روایی با حضرت ام البنین(س)
🔰 آیت الله سید محمود شاهرودی:
من در مشکلات و حوائج برای حضرت ام البنین سلام الله علیها صد مرتبه صلوات می فرستم و حاجت میگیرم.
💠 @shefavahajat
📌توسل و الگوپذیری از حضرت امالبنین صلواتاللهوسلامهعلیها
🔰آیت الله علوی بروجردی درباره مقام حضرت ام البنین(س) و توسل به ایشان گفت:
امالبنین زن جلیلالقدری است و به حق، شأنی و مقامی نزد شیعه دارد که این مقام تالیتلو بزرگان شیعه است؛ در بقیع بعد از مزار ائمه اطهار علیهمالسلام شلوغترین مزار در نزد شیعه قبر امالبنین است؛ چون این زن اینقدر نزد خدا مقام دارد که مردم به آنجا میروند و توسل به این بانو پیدا میکنند و توسلاتشان بسیار جواب میدهد؛ او واسطه میشود و حاجات مردم را میدهد؛ مقام بسیار شامخی دارد و چقدر خوب است که شخصیتهایی مثل امالبنین برای امثال ما در زندگی الگو باشند؛ این همه فداکاری و گذشت فوق جهات عاطفی و احساسی است؛ چون احساس مادر نسبت به فرزند معلوم است اما تمام احساسات و عواطف مادری امالبنین تحتالشعاع عقیده و ایمان واقع میشود؛ اینها نمونههای نادری است.
💠 @shefavahajat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌اعتراض به خداوند ممنوع❌
✍ فرض کنید
👈 ساعت ۱۰ صبح ⏰ دکتر به همراه پرستار 👩⚕👨⚕ وارد اتاق بیمار میشه…
🛏 چند تا تخت کنار هم، داخل اتاق هست.
دکتر میگه:👇
✔️ به این چلو کباب بدید با کره..
✔️ به تخت کناری غذا ندید..
✔️ به این یکی سوپ بدید..
✔️ به این یکی کتهی بدونِ نمک بدید..
✔️ و…
مریضا همه یه جور به دکتر نگاه میکنند..
حتی به کسی هم که میگه غذا ندید،
اون خودش میفهمه که امروز عملِ جراحی داره و نباید غذا بخوره..
چون میدونه که دکتر خیر و صلاحش رو میخواد، و به همین خاطر اعتراضی نمیکنه👌
⁉️حالا اگر بلند شه و داد بزنه که چرا به اون مریض چلوکباب میدن و به من هیچی نمیدن؟😳
👈 دکتر میفهمه
✨✨✨✨✨
❌☝️ ما هم نباید تو کار خدا اعتراض کنیم.🔚
نباید بگیم خدایا!
⛔️ چرا به فلانی مال و ثروت دادی، ولی به من ندادی⁉️
⛔️ چرا به فلانی خونهی دو هزار متری دادی، ولی به من ندادی⁉️
⛔️ چرا فلانی قدش بلنده، من قدّم کوتاهه⁉️
⛔️ چرا فلانی قیافهاش قشنگتر از منه⁉️
⛔️ چرا فلانی… ولی من…⁉️
☝️ خدا از حال بندههاش بهتر خبر داره،
پس بهتر میدونه که چطوری رزق و روزی رو بینشون تقسیم کنه.
به کدوم بنده چه چیزهای رو بده، و به کدوم بنده چه چیزهایی رو نده:↶
إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ، إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا
📖 سوره اسراء، آیه ۳۰
💢 به یقین، پروردگارِ تو، رزق و روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ میکند.
💢 او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست.
👈 پس به خدا اعتماد کنیم.😌
✅ همونطور که مریض میفهمه و به دکتر اعتراض نمیکنه، ما هم نباید به خدا اعتراض کنیم،☝️
😊 بلکه یقین داشته باشیم که خدا خیر و صلاحِ ما رو میخواد،
🙏 پس هر چی به ما میده باید راضی باشیم و خدا رو شکر کنیم.
اعتراض به خداوند ممنوع⛔️
داستان اعتراض به گمشدن موتور
پس از چند ماه زندگی، تونستم یک موتورسیکلت تهیه کنم. روزی که موتور رو خریدم، به خانمم گفتم: بیا ابتدای استفاده از این موتور، به پابوسی امام رضا بریم.
حرکت کردیم و از سمت خیابان شیرازی مشرف شدیم، موتور رو کنار یکی از تابلوهای راهنماییرانندگی قفل کردم و وارد حرم شدیم. همینطور که بهسمت ضریح حرکت میکردم، از آقا خواستم: «آنچه که به مصلحت من هست رو از خدا برام بخوان».
زیارت کردیم و برگشتیم؛ اما از موتور خبری نبود! هرچی به چپ و راست نگاه کردم موتورم رو ندیدم، واقعش خیلی ناراحت شدم، رو کردم به گنبد طلا و با یک لحن اعتراضآمیز عرض کردم: «آقا، درسته برای اولینبار با این موتور بیام حرم شما و همین اول کاری اونو بدزدن! پارک و سینما که نرفتم!»
برگشتم وسیلهای کرایه کنم تا برگردیم خونه، یکدفعه چشمم به موتورم افتاد که چند متر اونطرفتر پارک بود! خیلی تعجب کردم! یعنی چی؟ من که همۀ اطراف رو نگاه کرده بودم!
سوار موتور شدیم و حرکت کردیم. از محدودۀ وسط شهر خارج و وارد کمربندی شدم که ناگهان با یک کامیون تصادف کردم و از روی موتور پرت شدم!
با اینکه آسیب سختی دیده بودم، سریع بلند شدم ببینم همسرم در چه حالیه، که ناگهان با بدن آغشته به خونش مواجه شدم؛ دیدم متأسفانه همسرم هنگام برخورد، به زیر چرخهای کامیون پرت شده و…!
همینطور حیرون مونده بودم، خودم رو مقصر میدونستم، از گفتهم با امام رضا پشیمون بودم!
الآن هم که حدود دو سال از اون ماجرای تلخ میگذره، آرزو دارم که: کاش به آقا اعتراض نمیکردم! ای کاش کنار حرم چشمم به موتورم نمیافتاد تا شاید هنوز چشمان همسرم رو بهسمت خودم باز میدیدم، ای کاش…
ناقل: رسول جلیلی فخار
ای کاش خدا به من دو ماه شغلی رو که دوست دارم بهم میداد بعد هرکاری دوست داشت میکرد ای کاش .......... من یه جوون ۲۹ ساله که نه شغلی نه زنی نه زندگی این دقیقا کجاش به مصلحته منه من دیگه کل جوونی و روحیه ام رو از دست دادم کاش ...........
پاسخ
چند نکته مهم که توجه بدان ضروری است:
۱. اگرچه در آداب دعا سفارش شده که بر خواسته ی خود اصرار کنید، ولی در حصول نتیجه نباید شتاب و عجله کرد، باید زمان وقوع استجابت را به خدای حکیم واگذار کرد و به فعل او راضی بود. شاید استجابت سریع دعا، به صلاح دعا کننده نباشد و یا به طور کلی، آنچه خواسته شده به صلاح دعا کننده نبوده که در این صورت یا جای گزین خواهد شد و یا در قیامت به نحو بالاتری به بنده خواهد رسید. ولی با وجود شرایط دعا، استجابت قطعی است.
۲. آن چه از ما خواسته شده، دعا کردن است و طبیعی است که انسان به صلاح خود دعا می کند اما نباید این دعا با شرایط و آداب گفته شده منافات داشته باشد که بدیهی است از این منظر؛ دعایی که فاقد شرایط است مثلا مخالف قوانین تکوین و تشریع است فاقد مصلحت نیز می باشد ولی ممکن است دعایی از دیدگاه ما دارای مصلحت باشد و مخالفتی با عقل و شرع نداشته باشد اما استجابت آن به صلاح ما نباشد پس تشخیص نهایی این که استجابت آن به صلاح ما است یا نه، بر عهده ی خداست نه بنده، زیرا احاطه ی دقیق به همه ی مصالح، فرع بر علم بی پایان است که در اختیار بندگان نیست.
۳. از آن چه بیان گشت روشن خواهد شد که متن موجود در سؤال "یچ وقت چیزی را به زور از خدا نخواهید شاید به صلاحتان نباشد"، نیازمند به اصلاح و توضیح است زیرا اگر شما با رعایت آداب و شرایط دعا کردید و به نظر خودتان منافاتی با قوانین تکوین و تشریع نداشت و به صلاح دنیا و آخرتتان بود، باید اصرار نمایید و به صرف این که شاید به صلاح من نباشد، نباید از اصرار دست بردارید اما اگر با این حال مستجاب نشد باید گفت که حتما مصلحتی غیر از آن چه من فکر می کردم در کار بوده است و باید ادب را رعایت کرد، بهر حال ما وظیفه داریم که بر اساس عقل و فهم خود، حکم کنیم و خدا بر اساس دانایی خود، یعنی؛ اگر ما تشخیص دادیم که به صلاحمان است اصرار می کنیم، و همین اصرار خود به صلاح ماست و موجب می شود ارتباط ما با خدا قوی تر شود یعنی از جنبه ی مقدمی ممکن است به صلاح ما نباشد اما از جنبه ی ذی المقدمی در هر حال به صلاح ماست.
سلام . ببخشید یه سوال داشتم من چند وقت پیش دچار یه بیماری شدم و دست خودم نبود یه لحظه ناشکری کردم چکار کنم خدا گناهمو ببخشه ؟ خیلی پشیمونم . ممنون از کمکتون
پاسخ
آدمي هميشه به دنبال اين است كه با تكيه بر جايگاه معنوي آرامشي به خود ببخشد. خداي متعال بهترين مونسي است كه مي توان با او درد و دل و راز و نياز كرد.
به نظر مي رسد علت اصلي كه شما را به اين شبهه وا داشته است، در اين باشد كه معناي دقيقِ گرفتار شدن به مشكلات تبيين نشده است كه احساس مي كنيم گفتن اين موارد ناسپاسي باشد.
- چرا خدا بلاهايي به سر ما مي آورد كه به ناشكري و ناسپاسي مي افتيم؟
اولا: ايمان به خداي متعال بايد همراه ايمان به عوالم غيب باشد:
«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(۱)(پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است] ايمان مى آورند و نماز را برپا مى دارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى داده ايم، انفاق مى كنند.»
و كساني كه به عوالم غيب ايمان دارند، نوع نگاهشان به دنيا گونه اي نيست كه ناهمواري هاي دنيا، كمرشان را بشكند و در مقابل آن تاب و توان خويش را از دست بدهند. بلكه انسان با نگاه به عالم حقيقي كه پس از مرگ رخ مي نماياند، تمام سختي هاي دنيا برايش پذيرفتني و چه بسا شيرين مي شود. مانند ورزشكاري كه سخت زحمت مي كشد، اما اميدش به كسب جايزه، رنج را برايش هموار مي كند.
ثانيا: انسان با دقت در دنياي مادي مي فهمد كه رنج و سختي جزء جدا ناشدني دنيا است و همگان به نوعي سختي ها و مرارت هاي دنيا را تجربه مي كند. بنابراين تلاش براي منتفي نمودن هر نوع ناگواري، نتيجه اي جز شكست نخواهد داشت. و كساني در اين ميدان پيروز مي شوند كه به جاي تلاش براي تغيير همه چيز، به تغيير خود بپردازند و با ايجاد وسعت دروني، مشكلات را براي خويش هموار كنند. همان گونه كه خداي متعال، براي پيامبرش (ص) چنين نسخه اي داشت:
«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ»(۲) آيا سينه ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتيم؟»
ثالثا: بسياري از بلاها و مصيبت هايي كه بر سرمان مي آيد، نتيجه اعمال خودمان است. و بايد شاكر خداي متعال باشيم كه حتي بسياري از بلاهاي خود ساخته ما را، از ما دور كرده است.
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(۳) فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده است خدا مى خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند.»
رابعا: بسياري از اموري كه برايمان ناپسند شده، در واقع خير ماست. و به دليل جهل و ناداني، قادر به تشخيص مصلحت خويش نيستيم و گاهي اوقات، مصلحت هاي خويش را ناپسند مي شماريم:
«عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(۴) چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى داند، و شما نمى دانيد.»
** خامسا: مكروهات دنيا، محكي براي ادعاي ايمان است. تا فرق بين مومن حقيقي و مدعي سست عنصر روشن گردد:
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»(۵) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه ها، آزمايش مى كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان.»
«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»(۶) آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟»
- اشاره به داستاني پيرامون مسأله:
در روايتي از ميثم تمار آمده است:
شبي از شب ها حضرت علي(ع) مرا به صحرا برد. از كوفه خارج شديم. به مسجد جعفي رسيديم. آن حضرت چهار ركعت نماز خواند و پس از سلام و تسبيح دست هاي خود را بلند كرد و گفت: خدايا! تو را چگونه بخوانم در حالي كه بنده گناهكار تو هستم و چگونه تو را نخوانم در حالي كه عاشق تو هستم. خدايا! با دستان گناه آلود و چشمان اميدوار به سويت آمده ام. خدايا! تو مالك همه نعمت هايي و من اسير خطاها هستم. آن حضرت پس از دعا به سجده رفت و صورت به خاك گذاشت و يكصد مرتبه گفت: خدايا عفوم كن. پس از اين از مسجد خارج شديم و رفتيم تا به صحرا رسيديم. حضرت علي(ع) خطي به دور من كشيد و فرمود: از اين خط بيرون نيا. مرا تنها گذاشت و رفت و در دل تاريكي گم شد. آن شب، شب تاريكي بود. پيش خودم گفتم: اي ميثم! آيا مولا و سرورت را در اين بيابان تاريك و با آن همه
دشمن تنها رها كردي؟! پس در نزد خدا و پيامبر چه عذري خواهي داشت؟!
پس از آن سوگند خوردم كه مولايم را پيدا خواهم كرد. به دنبال آن حضرت رفتم و او را جستجو كردم. وقتي آن حضرت را از دور ديدم، به طرفش راه افتادم، وقتي كه رسيدم ديدم آن حضرت تا نصف بدن به چاه خم شده است و با چاه سخن مي گويد و چاه هم با او سخن مي گويد. وقتي كه آن حضرت آمدن مرا احساس كرد پرسيد: كيستي؟ گفتم: ميثم هستم. فرمود: مگر نگفتم از آن دايره پايت را بيرون مگذار؟! گفتم: نتوانستم تحمل كنم و ترسيدم كه دشمنان، بر تو آسيب برسانند. پرسيدند: آيا چيزي از آنچه گفتم شنيدي؟ گفتم: نه سرورم، چيزي نشنيدم. فرمود: اي ميثم! وقتي كه سينه ام از آنچه در آن دارم احساس تنگي كند، زمين را با دست مي كنم و راز خودم را به آن مي گويم و هر وقت كه زمين گياه مي روياند، آن گياه از تخمي است كه من كاشته ام.(۷)
- حاصل سخن اينكه:
۱- از سيره عملي و مناجات امام علي(ع) ميتوانيم درسهايي مانند مناجات با خداوند در خلوت و تنهايي، سخن گفتن در خلوت با موجودات در جهت و مسير الهي و ... آموخت؛ با اين حال، نبايد از اين حقيقت غافل شد كه در قلب امامان(ع) اسرار و معارفي بوده كه نميتوانستندبه هركس آنها را بگويند. آن بزرگواران اگر قلبهاي مستعدّي پيدا ميكردند تا حدي اسرار الهي را به آنها ميآموختند و اگر كسي را نمييافتند، مأمور به بيان آن نبودند.
۲- اگر بيان ناراحتي ها سر از ناسپاسي و گلايه داشتن به خدا باشد، پيداست كه به حكمت و مصلحت او ايمان نداريم و اين مقدمه اي بر يأس و نااميدي از درگاه او مي شود كه بزرگترين ناسپاسي است. در سيرۀ اميرالمومنين(ع) فقط هم نشيني با او معنا داشت نه گلايه.
پي نوشت ها:
۱. بقره(۲) آيۀ ۳.
۲. شرح(۹۴) آيۀ ۱-۲.
۳. روم(۳۰) آيۀ ۴۱.
۴. نساء/(۴) آيۀ ۲۱۶.
۵. بقره(۲) آيۀ ۱۵۵.
۶. عنكبوت(۲۹) آيۀ ۲.
۷. فيض كاشانى، محمد محسن، الوافي، ج ۵، ص ۷۰۵، كتابخانه امام أمير المؤمنين على(ع)، اصفهان، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
موفق باشید.
برای فردی که بدون گناه از دو سالگی دچار تشنج میشه و در بزرگسالی اثرات روانی اون تشنج درونش ظاهر میشه یا فردی که بدون گناه از بچگی همیشه در فقر و تنگنا بوده و در بزرگسالی دچار بیماری های مربوط به فقر غذایی اون دوران میشه دو علت میشه متصور شد : ۱) اشتباه و نادانی والدین در ازدواج فقیرانه و بدتر از اون بچه زایی و عدم تون کافی در نگهداری و پرورش ۲) طبیعت قرار داده شده در ذات دنیا و قوانین تابع اون ( مثل زیست و فیزیک و .... ) / اصلا باور ندارم خداوند دخیل در ایجاد این عوامل باشه یا اونقد سطح پایین رفتار کنه که بخواد خودشو درگیر انسان کنه یا به قول شما پزشک بیمارها بشه ! هه ! مسخرس !! همه انسان ها رو بیمار خلق کنی که با پزشک شدن بزرگی خودتو به رخشون بکشی !!هنری نکردی این جوری ... یه کم دقت کنید در مثال هاتون ... شاید افرادی باشن که اسیر هیجانات مذهبی و قبول کردن های بی چون و چرا نباشن . اونوقت گناه منفی شدن نظرات اونا به گردن شماها خواهد بود ... خداحافظتون.
پاسخ
باسلام وتشکر .
در مکتب انبیا الهی سخن همان است که در سیره حضرت ابراهیم (ع) مطرح شده مثلا او در مقام به توصیف پروردگار جهانیان و ذکر نعمتهاى معنوى و مادى
نخست از نعمت آفرینش و هدایت، شروع کرده، مىگوید: «او کسى است که مرا آفرید، سپس هم او مرا هدایت مىکند» (الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ).
(آیه ۷۹)- پس از بیان نخستین مرحله ربوبیت، یعنى هدایت بعد از آفرینش، به نعمتهاى مادى پرداخته، مىگوید: «و او کسى است که مرا غذا مىدهد و سیراب مىکند» (وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ). آرى! من همه نعمتها را از او مىبینم، پوست و گوشت من، آب و غذاى من، همه از برکات اوست.
(آیه ۸۰)- نه تنها در حال صحّتم مشمول نعمتهاى اویم، بلکه «هنگامى که بیمار شوم اوست که مرا شفا مىدهد» (وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ).
با این که بیمارى نیز گاهى از ناحیه اوست، اما براى رعایت ادب در سخن، آن را به خود نسبت مىدهد.
با توجه به این آموزه های متعالی ابراهیمی باید گفت :
بیماری ومرض یکی از مشکلات ورنج های زندگی انسان هاست که همه به نوعی آن را تجربه می کنند ؛ برای پاسخ باید دید اصولا دلیل گرفتاری ها چیست .
بلاها و گرفتاریها، شداید و مصیبتهایی که بر انسان وارد می شود، ریشه و عوامل گوناگونی می تواند داشته باشد. نمیتوان آن را به یک یا چند عامل محدود نمود. به برخی از عوامل آن
اشاره خواهیم کرد. اما در یک نگاه باید دانست این عالم منظم، عالم علت ومعلول هاست .این نظام در هم تنیده خلقت بر این ساختار شکل گرفته که معلول ها درپی علت ها واقع شوند . نمی توان توقع داشت که انسان خواسته یا ناخواسته به علت بیماری دچار شود ولی به بیماری که معلول آن علت بود دچار نشود.
در نتیجه حصول بیماری ها در وجود انسان نتیجه علت های کشف شده یا نشده است .بر این اساس نمی توان گفت خدا دوست داشت فردی به سرطان مبتلا شود؛ ولی می توان گفت دوست داشت عالم بر اساس نظم و نظام دقیق وحساب شده ای باشد و قوانین معینی در آن حاکم باشد. درنتیجه اگر فردی سیگار کشید و ناچار به سرطان مبتلا شد، نباید خدا را مقصر بداند .
چرا خداوند بلاها ومصیبت ها را در عالم قرار داد تا انسان ها به دلایل مختلف به ان دچار شوند و حکمت بلاها ورنج ها چیست؟
خداوند در آیات متعددی از قرآن علت وقوع برخی بلاها را آزمایش معرفی می کند و می فرماید: «وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً»؛(۱) «... و شما را با بدی ها و خوبی ها آزمایش می کنیم»
اما اینکه چرا خداوند آزمایش می کند ،قطعاً برای فهمیدن خدا نیست بلکه در روایات آمده به خاطر معلوم شدن برای بندگان خدا و برای فراهم آمدن زمینه «انتخاب»، «رشد» و «سقوط» بندگان است تا افراد در پس بلاها با نوع واکنش های عقیدتی و عملی که انجام می دهند ،گامی به سوی سعادت یا شقاوت بردارند. چرا که آنان می توانند با صبر نمودن و اظهار رضایت به فعل خدا و حکمیانه دانستن آن، گامی به سوی حضرت حق و ایمان بیشتر به او بردارند؛
از طرفی می توانند با نارضایتی و بی صبری و اعتراض به خدا و ظالمانه و بی حکمت دانستن آن به سوی شقاوت قدم بردارند. آری گاهی خداوند بلاها را می فرستد تا اهل بلا را آزمایش کند که پس از آن طبق وظیفه شرعی یا عقلی خود عمل می کنند یا نه.
از طرفی آنان را که مبتلا نشده اند نیز امتحان می کند که آیا به وظیفة خود عمل می کنند یا نه. در سورة ملک می فرماید: «آن کسی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید و او شکست ناپذیر و بخشنده است.»(۲)
با بررسی مجموع آیات و روایات مطرح شده به این نتیجه می رسیم که هر بلا ومشکلی ممکن است حکمت های متعددی
داشته باشد. یعنی ممکن است بلایی هم جنبه امتحان هم عذاب یا موارد دیگر را داشته باشد. از طرفی ممکن است بلاها برای هر شخصی یا گروهی، حکمت متناسب با آنها را داشته باشد مثلاً بر
ای گنهکاران عذاب یا هشدار باشد و برای اهل ایمان امتحان یا ترفیع درجه یا تطهیر .
بلا معنا و مفهومی وسیع دارد و نیز مصادیق بزرگ و شدید و کوچک و ضعیف دارد. هیچ مشکلی هر چند کوچک باشد ،از دایره بلا و حکمت خارج نیست. از امام صادق(ع) حکایت شده خراشی که به بدن وارد می شود، یا سیلی خوردن یا به زمین افتادن و گرفتاری یا پاره شدن بند کفش همه از مصادیق بلا هستند.»(۳)
حکمت هایی که برای بلاها گفته شده است کلی می باشد. یعنی کسی نمی تواند بگوید: فلان بلا یا حادثه کدام یک از علت ها را داشته مگر اولیای الهی؛ شاید علت مخفی بودن راز و علت بلاها این باشد که انسان ها نه به خود مغرور شوند و بگویند: ما از خوبان هستیم و خدا با این بلاها می خواهد درجه و مقام به ما بدهد ... نه ناامید شوند و بگویند: ما دیگر از رحمت خدا دور شده ایم، خدا ما را می خواهد عذاب کند که این نوع بلاها را برای ما فرستاده است.
علت و فلسفه بلا هر چه باشد ،جز خیر و حق چیزی نیست چرا که برای آزمایش است .پس زمینه ای برای رشد ماست و خیر محض می باشد؛ یا اینکه برای پاک شدن یا بالارفتن درجه یا هشدار به انسان ها... که همه برای ما خیر است، و از روی رحمت و به صلاح آدمی است.
پس در این گونه امور اسرار نهفته ی بسیاری وجود دارد وخداوند به طور مستقیم دخیلی در این امور نخواهد داشت گرچه هیچ چیزی بدون مشیت او محقق نمی گردد .
پی نوشت ها:
۱- انبیاء (۲۱)آیه ۳۵ و همچنین آیات دیگر مانند: بقره (۲)آیه۱۵۵
من از خدا اعتراض دارم..خیلی خیلی دلم پره ازش..دوس دارن بیاد پایین عین یه مرد بشینیم باهم حرف بزنیم ببینم قانعم میکنه چرا هر چی سرم من میاره؟؟اون خداس اگه اون بین بندگانش فرق میزاره و هر چی ادم بی لیاقت تر باشه بیشتر میکشونه بالا و زندگی مرفه ای براش میسازه عدالتشو کو؟؟؟همه میکن امتجان الهیهه؟؟پدرم دراومد تا کی من باید امتحان بدم؟؟تموم نشد ازمونش؟میگن حکمتشه؟؟خب چن سال باید وایستاد برا نتیجه حکمتش؟؟؟اقا من نمیخام اون دنیا برم بهشت و از معنویاتش بهره ببرم من سیب و انار اون دنیارو نمیخام.وقتی قراره این دنیا سختی بکشم و بدبخت!!! اون دنیارو میخام چکار؟؟؟خدا هوای ادمای خوشبختو داره..اما برا فقرا و بیچاره ها ،تا چیزی ازت نگیره چیزی بهت نمیده...ببیینین فک و فامیلو اشنارو::اول یکیشون میمیره بعدش بقیه میفتن تو خوشبختی از هر جهت...خب میخای چیزی بدی بده چرا حتمن باید معامله کنی چیزی و کسی بگیری چیزی بدی؟؟جواب منو بده خدا؟؟عدالتت کو؟؟بیا بشینیم باهم همکلام بشیم؟ مطمنم متن منو تایید و نمایش نمیدین
پاسخ
رچه متاسفانه نحوی طرح سوال تان کمی ( کم که چه عرض کنم بلکه زیاد ) مناسب نیست وانسان که بنده خدا است نباید در باره خالق خود این گونه سخن بگوید ، ولی درعین حال در یک تحلیل جامع در باره پاسخ تان به نکته های اشاره می شود :
در مورد عدالت خداوند و اختلاف مردم در فقر و ثروت می توان گفت اختلاف مردم از نظر نعمتهای ظاهری، جهات مختلفی دارد:
۱- بعضی از تفاوتها معلول ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق دیگران است.
این تفاوتها ظالمانه و غیر منطقی است و با از بین رفتن نظام طبقاتی و گسترش عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت. هیچ گاه اسلام این گونه تفاوتها را تأیید نکرده است و ثروتها، احکام و قوانین بسیاری را تشریع نموده است که متأسفانه بسیاری از انسانها از این تکالیف سرباز زده اند .قوانین ظالمانه بر اساس استعمار و استثمار صورت گرفته و آنها را نمیتوان به حساب دستگاه آفرینش گذارد. حتی خداوند از آنها نهی نموده و انسان ها برای تأمین برابری و حقوق انسانها و توزیع عادلانه غفلت میکنند. هم چنین نباید از نظام نا عادلانه اقتصادی و موارد دیگری که مربوط به بشر میشود غافل بود و آنها را به حساب خداوند گذاشت. این گونه اختلافات ربطی به عدالت خداوند ندارد.
۲- تفاوت بهرهمندی انسانها در برخی موارد دیگر معلول کار و تلاش انسانها است . قانون خلقت بر آن نهاده شده که هر کسی به اندازه سعی و تلاش خود بهره مند شود. کسی که به تنبلی خو کرده باشد و به دنبال کسب روزی حلال بر نیاید ،نمیتواند مانند دیگران از نعمتهای دنیوی بر خوردار شود . کسی که کار و تلاش بیشتر میکند ،بهره بیشتری نصیب او خواهد بود.
۳- قسمتی دیگر از تفاوتها، طبیعی و لازمه آفرینش انسان است، یعنی هر قدر اصول عدالت در جامعه انسانی رعایت شود، باز همه انسانها از نظر استعداد و هوش و انواع ذوق و سلیقهها یکسان نخواهند بود.
استاد مطهری میگوید: "معنای عدالت این نیست که همه مردم از هر نظر در یک حد و یک مرتبه و یک درجه باشند. جامعه خود به خود مقامات و درجات دارد و در این جهت مثل پیکر است. وقتی که مقامات و درجات دارد، باید تقسیم بندی و درجه بندی شود. راه منحصراَ، آزاد گذاشتن افراد و زمینه مسابقه را فراهم کردن است. همین که پای مسابقه به میان آمد، خود به خود به موجب این که استعدادها در همه یکسان نیست و به موجب این که مقدار فعالیتها و کوششها یکسان نیست، اختلاف و تفاوت به میان میآید. یکی جلو میافتد و یکی عقب میماند".(۱)
ب معمولاً بخششهای الهی و استعدادها چنان تقسیم شدهاند که هر کسی قسمتی از آنها را دارد، یعنی کمتر کسی پیدا میشود که همه نعمتها را یک جا داشته باشد. از این رو قرآن مجید میفرماید: " معیشت آنها را در حیات دنیا میان آنان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم، تا آنها یکدیگر را به کار گیرند و به یکدیگر خدمت نمایند".(۲)
میدان مسابقه و رقابت عادلانه باید برای همه باز باشد که این نیز مربوط به انسانها است.
"برای به وجود آمدن یک جامعه کامل، نیاز به استعدادها و ذوقها و ساختمانهای مختلف بدنی و فکری است، اما نه به این معنی که بعضی از اعضای پیکر اجتماع در محرومیت به سر برند و یا خدمات آنها کوچک شمرده شود و یا تحقیر گردند، همان طور که سلولهای بدن با تمام تفاوتی که دارند، همگی از غذا و هوا و سایر نیازمندیها به مقدار لازم بهره میگیرند".(۳)
چرا خداوند نظام خلقت را طوری بنا نکرد که بشر بدون تفاوتها، به زندگی اجتماعی خود ادامه دهد؟
در پاسخ، قرآن مجید به یکی از اسرار مهم تفاوتها اشاره کرده و آن آزمایش الهی است.
خداوند میفرماید: "او کسی است که شما را جانشینان در زمین قرار داد و بعضی را بر بعض دیگر درجاتی داد، تا شما را به آن چه در اختیارتان قرار داده بیازماید".(۴)
تفاوتها برای این است که معلوم شود
انسان چگونه از امکانات خدادادی بهره برداری میکند. اگر نابرابریها نبود، زمینه امتحان از میان میرفت.
بعضی افراد با نعمت و گروهی دیگر با نقمت و تنگدستی آزمایش میشوند. آنان که بیشتر نعمت استعداد و توانایی دارند، بیشتر مورد سؤال و درخواست میشوند و باید بیشتر پاسخگو باشند.
۴- خدا مصلحت بندگانش را بهتر از آنان میداند.
چه بسا کسانی که دوست دارند از نظر زندگی در رفاه باشند، ولی پروردگار صلاح آنان را در این امر نمیبیند، همان طوری که قرآن مجید میفرماید: "چه بسا شما را چیزی خوش نیاید، در حالی که خیرتان در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، در حالی که شرّتان در آن است و خدا میداند و شما نمیدانید".(۵)
پس اگر انسان نهایت تلاش خود را به کار گرفت، اما درها را به روی خود بسته دید ،باید بداند در این امر مصلحتی بوده است. چه بسا کسانی هنگامی که ثروتمند شدند، خدا را فراموش کردند. از این رو قرآن کریم میفرماید: "اگر خداوند روزی را برای تمام بندگانش گسترش دهد، در زمین طغیان و ستم میکنند".(۶)
گاهی ثروت بی حساب و رفاه، مجازات الهی است که شخص با غرق شدن در نعمتها از یاد خدا غافل شده و خود را از ایمان و اعمال صالح محروم میکند و بر گناهان خود میافزاید. چنین شخصی مجازات خود را در جهان آخرت خواهید دید.
پس نه نعمت ظاهری نشانه محبت الهی است و نه نقمت و بلا نشانه بیاعتنایی خدا به بنده است : « فَأَمَّا الْإِنسَانُ
إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ، کلَّا ... اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، نعمت دهد میگوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است. اما هنگامی که برای امتحان روزیش را بر او تنگ میگیرد میگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است؛ هرگز ...».(۷) خداوند پس از بیان این فکر، آن را مردود اعلام میکند.
نگاه خود را به زندگی در این جهان نباید محدود کنیم. این بخش از زندگی را باید در پیوست با بخش عظیمتر از زندگی و حیات جاودانه و عالم برتر و حقیقیتر نگاه کنیم. اگر نگاه ما به زندگی محدود به دنیا بود، اشکال
از تفاوتها در دنیا به جا بود، در حالی که هر چیزی در دنیا، آزمایشی برای انسان است که در عالم دیگر نتیجه آن را خواهیم دید و همان گونه که خداوند فرموده است:
"خداوند زندگی و مرگ را آفرید تا شما را بیازماید که کدامین بهترین در عمل خواهید بود".(۸) نعمت و تنگدستی هر دو آزمایش الهی است که آزمون نعمت بسیار سختتر است و محاسبه آن مشکلتر و جهان ابدی قیامت و لذتها و نعمتها و حتی عذابهای آن را با جهان محدود دنیا نمیتوان مقایسه کرد.
پینوشتها:
۱. استاد مطهری، بیست گفتار، ص ۱۰۹.
۲. زخرف (۴۳) آیه ۳۱.
۳. تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۳۶۶.
۴. انعام (۶) آیه ۱۶۵.
۵. بقره (۲) آیه ۲۱۶.
۶. شوری (۴۲) آیه ۲۷.
۷.فجر (۸۹) آیه ۱۵-۱۷
۸. ملک (۶۷) آیه ۲.
موفق باشید.
سلام ممنونم جواب دادین.... ولی من اصلن قانع نشدم. برام سواله چطور کسانیکه روزی هزارتا کار خلاف و بزهکاری میکنن از اسمون براشون شانس و موقعیت کاری چیش میاد اما برا من که صاف و صادقم بودم البته از دید خودم و دوستان (کار خلاف و بزهکاری ووو..... نکردم)حتا یه کار ساده با مدرک تحصلی بالا و رشته خب گیر نمیاد اما برا بقیه ریخته نعمت؟؟برام دیگه مهم نیست اون دنیا ازم خشنود باشه یا نه....میخام این دنیا که زنده ام زندگی کنم خوشبخت باشم همین.....چرا همه مریضی و بدبختیا و روزی ۱۹ قرص بخورم و کورتون برا من باشه اما کفتر باز ها و بیسواد که هزارتا کار خلاف و بزهکاری و زنا و.... میکنن به بالاترین درجات رسیدن؟؟؟؟؟؟؟؟نکنه ما افریده شدیم برا سختی و بدبختی؟؟یا اینکه اشتباه کردم تا حالا بزهکاریو زنا و.... نداشتم ؟
پاسخ
پاسخ :
باسلام وتشکر .
قران کریم در این باب سخن بسیار شندنی و آموزنده دارد وفرمود :
وَ لا تُعْجِبْکَ اَمْوالُهُمْ وَ اَوْلادُهُمْ
و مباد که داراییها و فرزندان آنان تو را به شگفت آورد و اعجاب تو را بر انگیزد!
اِنَّما یُریدُ اللَّهُ اَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الدُّنْیا (۱)
چرا که این ثروتها و فرزندان به عنوان نعمت به آنان ارزانى نشده بلکه وسیله آزمون آنان است، و جز این نیست که خدا مى خواهد آنان را به وسیله همین ارزش هاى مادّى و دنیوى در دنیا عذاب کند.
عذاب آنان در این جهان به وسیله ثروتها و فرزندانشان از این راههاى چندگانه است:
۱ - از راه رنج و اندوه و مصیبت بسیارى که به آنان مى رسد و به دلیل نداشتن ایمان پاداشى نیز در برابر آنها نخواهند داشت.
۲ - از راه پیروزى مردم مسلمان بر آنان و به غنیمت گرفته شدن داراییهایشان.
۳ - از راه اجبار آنان به پرداخت زکات و انفاق و دیگر حقوق مالى که براى آنان سخت دردناک و کشنده است؛ چرا که آنان در اعماق دل، خدا و معاد را باور ندارند و پرداخت این حقوق بر ایشان عذابى مرگبار است.
وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ.
و جانشان در حال کفر از کالبدشان بر آید.
گفتنى است که خدا در این آیه به پیامبرش مى فرماید: مبادا شرایط به ظاهر مطلوب این گروه تو را به شگفت آورد... و در آیه دیگرى در مورد گروه دیگر سخن مى گوید.
اموال و فرزندانشان هیچ گاه نباید مایه اعجاب تو شود خداوند مى خواهد آنان را به وسیله اینها در دنیامجازات کند, و با حال کفر جان بدهند . در ایـنجا ممکن بوده است سؤالى مطرح شود که اگر افراد بد به راستى این همه از رحمت خدا دورند پس چرا خداوند به آنها این همه محبت کرده و این همه مال و فرزند (نیروى اقتصادى و انسانى ) را دراختیارشان قرار داده است . در آیه مورد بحث روى سخن را به پیامبر(ص ) کرده و پاسخ این سؤال راچنین مى دهد: «اموال و فرزندانشان هیچ گاه نباید مایه اعجاب تو شود» (ولا تعجبک اموالهم واولا دهم ). چرا که به عکس آنچه مردم ظاهربین خیال مى کنند, این اموال و فرزندان نه تنهاباعث خوشوقتى آنها نیست , بلکه «خداوند مى خواهد آنان را به وسیله اینها در دنیامجازات کند, و با حال کفر جان بدهند» (انما یریداللّه ان یعذبهم بها فى الدنیاوتزهق انفسهم وهم کافرون ). این آیه اشاره به این واقعیت مى کند که امکانات اقتصادى و نیروهاى انسانى در دست افراد ناصالح نـه تـنها سعادت آفرین نیست , بلکه غالبا مایه دردسر و بلا وبدبختى است , زیرا چنین اشخاصى نه امـوال خـود را بـه مورد, مصرف مى کنند و نه فرزندان سر به راه و با ایمان و تربیت یافته اى دارند, بـلـکـه اموالشان مایه غفلت آنها ازخدا و مسائل اساسى زندگى است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار مى گیرند. مـنـتها براى کسانى که ثروت و نیروى انسانى را اصیل مى پندارند و چگونگى مصرف آن , براى آنها مطرح نیست , زندگانى این گونه اشخاص دورنماى دل انگیزى دارد, اما اگر به متن زندگیشان نزدیکتر شویم و به این حقیقت نیز توجه کنیم که چگونگى بهره بردارى از این امکانات مطرح است تصدیق خواهیم کرد که هرگزافراد خوشبختى نیستند.
۱- سوره توبه ; آيه ۵۵
ممنونم وقت گذاشتین پاسخ دادین خیلی ممنونم....دیگه امیدمو به خدا از دست دادم برا هر کاری ازشون کمک خاستم اصن نشده..دیگه کمکشون نمیخام خودم یه کاری برا خودم میکنم...نمازم دیکه نمیخونم...مگه این همه نمیخونن و همه کار میکنن چطور موفق شدن شاید منم انطور بشم
پاسخ
باسلام وتشکر .
به چند نکته رادقت نماید :
۱- شهید دستغیب(ره)می فرمایند: دوم از گناهان کبیره، ناامیدی از رحمت الهی است.«الیأس من روح الله» روح در لغت، نسیمی را می گویند که انسان از آن لذت می برد.
سبب یأس از پروردگار عالم، اعتقاد نداشتن به قدرت و رحمت بی پایان اوست ؛که در قرآن، آن را از صفات کفار قرار داده و می فرماید: ِ" وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون "(۱) از رحمت خدا نوميد مباشيد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمىشود.
پس از شرک، هیچ گناهی بزرگ تر از یأس نیست، زیرا هر گناهی که از شخص سر می زند تا وقتی که مأیوس نباشد، ممکن است در صدد توبه برآمده و با استغفار آمرزیده شدنی است. یأس سبب جرأت بر جمیع گناهان می گردد؛ چون می گوید: من که معذب(مورد عذاب الهی) خواهم بود، پس چرا خودم را از شهوت دنیا محروم نمایم؟(۲)
۲- خود را هیچ گاه از خداوند بی نیاز گمان نکنید و مغرور جوانی وقدرت خود نشوید چون بدون خدا کاری از هیچ کس ساخته نیست از آن جا که غرور غالبا ناشی از جهل و عدم شناختخویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خداست ،نخستین گام درمان این بیماری اخلاقی ،شناختخویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقتها و شایستگیها در انسانهای دیگر است.
اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلی بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده میشود و اگر چند روزی قدرت، مال، ثروت، جوانی و زیبایی دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضربالمثل معروف «به مالت نناز که به شبی از بین میرود و به جمالت نناز که به تبی از بین میرود!» همه اینها آسیب پذیر است.
نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرتها و از میان رفتن اموال و نابودی امکانات با خبر شود ،هرگز مست غرور نخواهد شد.
چگونه انسان به عملش مغرور شود و حال آن که ممکن است با ضربهای که به مغز او تصادفا وارد شود ،نه تنها همه علومش را فراموش کند حتی نام خود را نیز فراموش کند؟!
چگونه به اموالش مغرور گردد در حالی که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعی، سیاسی و یا نظامی نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهی زیادی به بار آورد؟!
چگونه به قدرتش بنازد در حالی که ممکن است فردا آن را از دست دهد و پشت میله های زندان باشد!
به هر حال آنچه انسان را از مرکب غرور پایین میکشد و به مستی غرور پایان میدهد ،شناخت خویشتن و اوضاع جهان و بی اعتباری و شدت دگرگونی احوال آن است.
اگر انسان درست به جسم و روح و امکانات خود توجه کند که چقدر آسیب پذیرند و چگونه حوادث کوچک میتوانند زندگی او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نمیشود، امیرمؤمنان علی(ع) میفرماید:
«مسکین بن آدم مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة;
بیچاره آدمیزاد! سرآمد زندگیش نامعلوم، علل بیماریش ناپیدا و اعمالش ثبت و ضبط میشود. پشهای او را میآزارد و گلوگیر شدن آب یا غذایی او را میکشد و عرق مختصری او را متعفن و بدبو میسازد»! (۳)
در حالات «ایاز» وزیر معروف مقتدر سلطان محمود غزنوی نقل کردهاند : همه روز در اطاق مخصوصی میرفت و در را میبست و بعد از لحظاتی بیرون میآمد، بینندگان تعجب کردند که در این اطاق چه سری نهفته است که همه روز «ایاز» به آن سرکشی میکند، بعد از تحقیق معلوم شد لباس دوران چوپانیش را در آن جا گذارده و همه روز به آن جا میرود و به آن نگاه میکند و میگوید: ایاز تو چوپان بودی! اکنون که خداوند تو را به مقام وزارت رسانده ،مغرور مباش، از این بترس که فردا مقامت را از دستبدهی و از گذشته نیز ناتوانتر شوی»!
اگر همه قدرتمندان چنین اسباب عبرتی در اختیار داشته باشند، هرگز مغرور نخواهند شد، ولی متاسفانه هر کس «ایاز» نمیشود.
۳- خداوند به نماز ما نیاز ندارد، بلکه عبادت را بر ما واجب کرده تا به کمال انسانی نائل گردیم. نماز اسرار و فوایدی دارد و در ارتقای معنوی انسان نقش ایفا می کند، که از عبادات و مناجاتهای دیگر ساخته نیست. هر چند به تمام اسرار نماز نمیتوانیم آگاه شویم اما از آنجا که همه ما آفریده خدا هستیم و او به نیازهای روحی و جسمی ما آگاهتر است برنامه شبانهروزی خاصی برای ما قرار داده به نام نماز که باید با پرداختن به آن، نیازمندی خود را تأمین کنیم، نه سودی به خدا برسانیم. پی بردن به تمام آثار و فلسفه نماز و عبادت شاید در توان بشر عادی نباشد. در آیات قرآن و از طریق پیامبر و پیشوایان دینی نیز تنها بخ
شی از آثار و حکمتهای نماز و عبادت بیان شده است.
توجه داشته باشید که نماز سرمایه زندگی ابدی است برای رسیدن به دنیا از سر مایه ابدی خود غافل نشوید چه این منافاتی بین نماز و پول دار شدن نیست این همه مردم هم نماز دارد وهم دنیا شما هم چنین باشید نه آن گونه که گفته اید .
بزرگترین مصیبت براى رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کنند و غرق در زندگى مادى و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم این که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مىشود، مرتباً به انسان اخطار مىکند و هشدار مىدهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان مىسازد... و این نعمت بزرگى است که انسان وسیله اى در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بیدار باش گوید.(۴)
پی نوشت ها:
۱.یوسف(۱۲)آیه۸۷.
۲.شهید دستغیب،گناهان کبیره،ج۱،ص۷۷،انتشارات صبا،چاپ آرمان،چاپ ششم،تهران۱۳۹۹ق.
۳- کلمات قصار، حکمت۴۱۹.
۴ - تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۲۹۰ - ۲۹۱.
من دیگه بی اعتقاد بی اعتقاد شدم اتفاقا اعتقادی داشتم سنگ اب میکرد با نفوذ و قدرت بیانش اما امروز فهمیدم یجورایی انگاار سر کارم چیزایی که اعتقاد دارم
هیچ وقت حالمو خوب نکرد دارم میبنیم هیچ تاثیراتی نداره هرچه خوبی کردم دیدم برعکس میشه هرچه خوبی کردم دیدم مسخرم میکنن هرکار خوبی کردم مورد سرزنش شدمممممم به خاطر دنیا مال اموال خدایا کجاااااااااااااااااااای دارم بخاطر سکوتت در مقابل ظلم اشکار بی اعتقاد میشم من ترو قبول میکنم اما پس چه دلیلی داره این همه عذاب بنده هات محکوممون کردی به زندگی دیگه هیچ چیزو باور ندارم خدایا یهجوری شده ۹۹% همه درحال خوشگذرونین و خوشبختین من که ترو دوس دارم تو شدیدترین تنبیه گریه... گریه.. نمیتونم بنویسم...خورد شدن غرورم به عرش رسید اما سکوت کردی همه به حالم خندیدن... گفتن برو بابا چی میگی صدای من مظلوم تو نطفه خفه کردن تو سکوت کردی این همه سکوت معنایی ندارد من هیچ دلیلی نمیبنیمبا تو رفاقت کنم به اسم عظمت قسم خسته شدم در مملکتی که پارتی بازی رشوه کج روی رو قانون و پیشرفت میبننن دلتو به کیا خوش کردی خوشبختی بهشون میدی ... مارو به باد مسخره میگیرن گریه ....................
پاسخ
سلام
ابتدای عقاید ما این است که دنیا را اصل نگیریم و متوجه باشیم که زندگی حقیقی در ورای این دنیاست و جهان غیب را ببینیم. اما ظاهرا شما از این مطلب غفلت نموده اید.
کسی که خود را در میدان امتحان می بیند، این گونه از سختی امتحان شکوه نمی کند. بلکه به نتیجه می اندیشد و اینکه باید آن را به بهترین شکل ممکن رقم بزند.
نمیدونم اما یه چیزی رو از اونایی میخوام که رابطشون با خدا خوبه البته مطمعن نیستم ایا هم وجود داره من که دلم پره مث بقیه اما میخوام که از خدا بپرسن دلیل این زندگی اجباری چیه اگه من بهشت جهنم و این دنیا رو نخوام باید کیو ببینم؟ بین این همه بنده خدا چه نیازی به عبادت من داره؟ اصلا چه نیازی به عبادت داره؟
پاسخ
باسلام .
خداوند غنى و بى نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او. قرآن میفرماید : «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بى نیاز و شایستة هر گونه حمد و ستایش است».(۱)
در آیة دیگر فرمود: « هر کسى کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است. خداوند از همة جهانیان بى نیاز است».(۲)
بنابر این خداوند بى نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همة نیازهاى مخلوقاتش را بر طرف میکند. ما انسانها که یکى از مخلوقات خداییم ، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و . . . که با نبود یکى از این ها قادر به ادامة حیات نیستیم . ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمیتوانیم بدون هوا زنده بمانیم. همة این نیازمندیها به وسیلة آب و هوا و غذا و . . . بر طرف میشود که خداى مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است.
آرى این خداى حکیم و مهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر میکند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه مینماید.
یکى از نیازهاى ما نیازهاى روحى است مثل احتیاج به محبت . از این رو بچههایى که در خانوادة خود احساس کمبود محبت نسبت به خودشان کنند، دچار اختلالات روحى و روانى میگردند. یکى از نیازهاى واقعى و اساسى روح بشر مسئله عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را براى تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه عبادت و بندگى به دست نمیآید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم که با بندگى او به نعمتهاى جاودان نایل شویم. قرآن میفرماید : «کسى که جهاد و تلاش کند ، براى خود جهاد مى کند؛ چرا که خداوند از همة جهانیان بى نیاز است». (۳) در جاى دیگر میفرماید: « کسى که عمل صالحى به جا آورد ، به سود خود به جا آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همة شما به سوى پروردگارتان باز میگردید».(۴)
در آیه دیگر فرمود: «کسى که پاکى گزیند، به نفع خود او است».(۵)
نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل مییابد و به آسمان قرب خدا پرواز میکند و به خوشبختى همیشگى میرسد.
پی نوشتها:
۱. فاطر (۳۵) آیة ۱۵.
۲. آل عمران (۳) آیة ۹۷
۳. عنکبوت (۲۸) آیه ۶.
۴. جاثیه (۴۵) آیه ۱۵.۴
۵. فاطر ( ۳۵ ) آیه ۱۸
سلام
کسی گفت من مانند مولایم امام موسی بن جعفر(ع) از خدا درخواست مرگ میکنم !!!
راستش من نمیدونستم چی باید بگم فقط یادم بود یک حدیث نبوی شنیده بودم که پیامبر اکرم (ص) فرموده اند کسی نباید درمقابل سختی ها از خدا ارزوی مرگ کنه
اگه ممکنه این مضوع را برام روشن کنید
تشکر
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
آرزوي مرگ چند صورت دارد:
1. گاهي افرادي در اثر جهالت مرگ را نجات يافتن از گرفتاري هاي دنيايي مي دانند و چون مصيبت و گرفتاري را سنگين و خلاف طبع و غير قابل تحمل مي انگارند، براي نجات از آن آرزوي مرگ كرده يا بالاتر از آن اقدام به خودكشي مي كنند. اقدام به خودكشي كه خود از گناهان كبيره است و اين آرزوي مرگ هم نتيجه ناداني و جهالت است زيرا اين چنين آرزو كنندگاني غالبا بلكه همه بي ايمان به خدا و معاد هستند، زيرا مؤمن مصيبت ها را بلا ها و امتحان هاي خدا مي داند كه وظيفه دارد در مقابل آن ها بايستد و با تحمل و تدبير آنها را حل كند و از مواجه شدن با مصيبت ها و مشكلات نه تنها ترس ندارد و فرار نمي كند، بلكه چون مقابله با آن ها به فعال شدن استعداد هايش و رشد قواي روحي و ايماني اش مي انجامد، از آن ها استقبال هم مي كند.
بنا بر اين كسي كه اين گونه جاهلانه تقاضاي مرگ مي كند، در حقيقت دارد تقاضا مي كند عمرش كه سرمايه او براي كسب آخرت است به رايگان از او گرفته شود و دارد بي صبري خود و عدم رضايتش به مقدرات خدا و بي تحملي خود را اعلام مي كند كه اين همه گناه است و خدا نمي پسندد. خدا صبر و تحمل و مبارزه بنده را دوست دارد و مي پسندد. پس چنين آرزو كردني با توجه به معنايش نشانه ايمان نبوده و عمل صالح به حساب نمي آيد، بلكه به نوعي گناه و اعتراض به خدا است.
2. گاهي فرد با توجه به حقيقت مرگ كه پل رساننده او به آخرت و لقاي خدا است، تقاضاي مرگ دارد. اين چنين تقاضايي ناشي از بينش صحيح در براره مرگ است و از كساني سر مي زند كه مرگ را فهميده اند و لقاي خدا را طالبند و براي لقاي خدا كسب آمادگي كرده اند. دعاي 40 صحيفه سجاديه دعاي كساني است كه چنين بينشي در باره مرگ دارند و براي مرگ آماده اند و توشه برداشته اند. به اين دعا توجه كنيد:
«للهم صل على محمد وآله، واكفنا طول الأمل، وقصره عنا بصدق العمل حتى لا نؤمل استتمام ساعة بعد ساعة ولا استيفاء يوم بعد يوم، ولا اتصال نفس بنفس، ولا لحوق قدم بقدم، وسلمنا من غروره، وآمنا من شروره، وانصب الموت بين أيدينا نصبا، ولا تجعل ذكرنا له غبا، واجعل لنا من صالح الأعمال عملا نستبطئ معه المصير إليك، ونحرص له على و شك اللحاق بك حتى يكون الموت مأنسنا الذي نأنس به ، ومألفنا الذي نشتاق إليه، وحامتنا التي نحب الدنو منها، فإذا أوردته علينا وأنزلته بنا فأسعدنا به زائرا، وآنسنا به قادما، ولا تشقنا بضيافته ولا تخزنا بزيارته، واجعله بابا من أبواب مغفرتك، ومفتاحا من مفاتيح رحمتك، أمتنا مهتدين غير ضالين طائعين غير مستكرهين، تائبين غير عاصين ولا مصرين يا ضامن جزاء المحسنين ، و مستصلح عمل المفسدين؛ (1) خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را از آرزوهاي دراز باز دار و با عمل درست، آرزو هاي ما را كوتاه كن تا اين كه ساعتي پس از ساعت ديگر را آرزو نكنم و فردا را بعد از امروز و حياتي پس از اين حيات و قدمي بعد از اين قدم را انتظار نكشم و ما را از غرور آرزوي دراز، محافظت فرما و از شرور آن، در امان نگهدار و ياد مرگ را براي ما هر از گاهي قرار مده (بلكه هميشگي كن) و از كارهاي شايسته عملي به ما عطا فرما كه با آن به عنوان زاد و توشه به سوي تو سير كنيم و به خاطر آن بر قرب ديدار تو حريص گرديم به گونه اي كه مرگ، زمان انس ما باشد و موعد الفتي كه به آن اشتياق پيدا كنيم و پناهگاهي باشد كه دوست داشته باشيم به آن نزديك شويم.
پس هر گاه كه مرگ را بر ما فرود مي آوري و اجل را بر ما نازل مي كني، ما را به زيارت آن سعادتمند گردان و ما را با او مأنوس كن و ما را در ميهماني مرگ شقاوتمند مساز و به ديدار مرگ پست و خوار مگردان و مرگ را دري از درهاي آمرزش و كليدي از كليد هاي رحمت خود مقرر ساز. ما را در حالي كه هدايت شده ايم، گمراه نيستيم، مطيع توييم، از ديدار تو كراهت نداريم، توبه كننده ايم، گناهكار نيستيم و بر گناه اصرار نداريم، بميران اي ضمانت كننده پاداش نيكوكاران و اي اصلاح كننده اعمال تبهكاران!»
آري كسي كه چنين معرفتي نسبت به مرگ داشته و چنين آمادگي اي براي سفر آخرت داشته باشد، مرگ را زيبا ديده و براي پذيرفتنش آغوش باز كرده و منتظر اوست و قدم او را بر ديده مي نهد. اما همين كس نيز باز هم از خدا عمر مي طلبد تا بيشتر تلاش كند و بيشتر موجبات رضاي خدا و تعالي آخرت را فراهم نمايد.
همين امام سجاد در دعا مي فرمايد:
« و عمرني ما كان عمري بذلة في طاعتك، فإذا كان عمري مرتعا للشيطان فاقبضني إليك قبل أن يسبق مقتك إلي ، أو يس
تحكم غضبك علي؛ (2) خدايا! تا هنگامي كه عمرم در راه طاعت تو مي گذرد به من عمر بده و آن گاه كه عمرم چراگاه شيطان شود، پيش از آن كه دشمني تو سخت بر من رو آورد يا خشم تو محكم و پايدار گردد، جانم را بگير!».
بنابراين آرزوي مرگ از اين باب كه انسان را به لقاي خدا و ديدار اولياي خدا مي رساند، از جانب مؤمن نيكوكار خوب است و طبيعي است كه چنين آرزويي داشته باشد و اما آرزوي مرگ به اين عنوان كه نجات دهنده از مصيبت هاي دنيايي و راحت كننده ما از آن ها باشد آن هم بدون اين كه توشه ايمان و عمل صالح داشته باشيم، ناپسند است.
در دو آيه ذيل مي فرمايد اولياء خدا و اهل ايمان آرزوي مرگ را دارند.
1. قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (3)
2. قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ
(4)
اميرالمومنين(ع) هم در خطبه متقين خطبه 193 نهج البلاغه راجع به اشتياق متقين به مرگ مطالب زيبايي فرمودند.
پي نوشت ها:
1. صحيفه سجاديه، دعاي 40.
2. همان، دعاي بيستم.
3. جمعه آيه 6.
4. بقره آيه 94.
موفق باشید.
انكار تقديرات الهى و اعتراض به آن
اين صفت، منافى با ايمان و توحيد، و سبب غضب پروردگار منّان است; زيرا بنده ى ذليل عاجز و ناتوان را چه رسد كه بر قضا و قدر الهى اعتراض كند. مگر ما از مصالح و مفاسد و حكمت هاى الهى سر در مى آوريم؟ او حكيم على الاطلاق و خبير به تمام معناست. در حديث قدسى است:
و ويل ثم ويل لمن قال لِمَ و كيف[1]; واى بر آن كس، باز هم واى بر آن كس كه بگويد: چرا چنين شد و چرا چنان گرديد.
و در حديث ديگرى است كه خدا مى فرمايد:
انا الله لا اله الاّ انا من لم يصبر على بلائى و لم يشكر على نعمائى و لم يرض بقضائى فليتخذّ ربّاً سواى[2]; منم خدايى كه جز من خدايى نيست هر كس بر بلاى من صبر نكند و به نعمت من شكر ننمايد و به قضاى من راضى نباشد، پس بايد خدايى ديگر بجويد.
آنى تو كه حال دل نالان دانى *** احوال دل شكسته بالان دانى
گر خوانمت از سينه ى سوزان شنوى *** ور دم نزنم زبان لالان دانى
خشنودى و رضا از كارهاى خدا
و ضدّ اين صفت رضا و خشنودى از خدا و ترك اعتراض بر مقدرات الهى است، هم در ظاهر و هم در باطن. نفس انسانى و كسى كه به اين مرحله برسد انصافاً هميشه مسرور و راحت و در لذّت و خوشى است و نزد او غنا و فقر، عزّت و ذلّت، راحتى و گرفتارى، مرض و صحت و حيات و مرگ، فرقى ندارد; زيرا عقيده اش به آن جا رسيده است كه هر چه آن خسرو كند شيرين كند، عشق ليلى قيس را مجنون كند; و به سبب محبّت الهى، بر تمام افعال و كارهاى او عاشق و بر طبع او موافق است.
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ *** بوالعجب من عاشق اين هر دو ضدّ
ناخوشِ او خوش بُوَد بر جانِ من *** جان فداى يار دل رنجان من
اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد:
(وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِمْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنَّا لَا نَمْلِكُ مَعَ اللَّهِ شَيْئاً وَ لَا نَمْلِكُ إِلَّا مَا مَلَّكَنَا فَمَتَى مَلَّكَنَا مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنَّا كَلَّفَنَا وَ مَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَكْلِيفَهُ عَنَّا);[3]هنگامى كه از امام(عليه السلام) پرسيدند معناى لا حول و لا قوّة الاّ باللّه را (هيچ نيروى فكرى و ظاهرى نيست مگر به اراده و خواست خدا) فرمود: ما داراى چيزى نيستيم با خدا (شريك او نيستيم) و دارنده ى چيزى نمى شويم (از عقل و جان و مال...) مگر آن كه او ما را بدهد و مالك گرداند; پس هرگاه ما را مالك چيزى فرمود، كه او از ما مالك تر است، به ما نسبت به آن چيز دستور و تكليفى مى نمايد كه بايد انجام دهيم و هرگاه از ما گرفت، تكليف آن را هم از ما برمى دارد.
قربانت يا اميرالمؤمنين; در مقام بيان رضا از خدا، كلامى بهتر و شيرين تر از اين بيان نيست.
يكى درد و يكى درمان پسندد *** يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران *** پسندم آن چه را جانان پسندد
و رسيدن به مقام رضا و صبر كار هر كسى نيست و از حضرت صادق(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:
شگفت دارم از كار مرد مسلمان كه خدا هيچ امرى را از براى او مقدّر نمى كند مگر آن كه خير او در آن باشد. اگر او را با قيچى ريز ريز كنم خير او در آن است و اگر ملك مشرق و مغرب را به او عطا كنم باز خير اوست. و فرمود:
حق تعالى به موسى بن عمران وحى فرستاد كه اى موسى من هيچ خلقى را محبوب تر به سوى خودم نمى بينم از بنده ى خود، كه من او را به بلا مبتلا مى سازم به جهت آن كه خير او در آن است و اگر نعمتى از او بگيرم باز خير او را مى خواهم و من به آن چه صلاح و مصلحت اوست داناتر از خود او هستم; پس بايد براى بلاى من صبر و بر نعمت هاى من شكرگزارى كند و به قضاى من راضى باشد تا من او را در زمره ى صدّيقين بنويسم.[4]
هركه دل پيش دلبرى دارد
هر كه دل پيش دلبرى دارد *** ريش در دست ديگرى دارد
آهوى پالنهگ در گردن *** نتواند بخويشتن رفتن
آن كه بى او به سر نشايد بُرد *** گر جفايى كند ببايد بُرد
روزى از دوست گفته ام زنهار *** چند از آن روز كردم استغفار
نكند دوست زينهار از دوست *** دل نهادم بر آن چه خاطر اوست
گر به لطفم به نزد خود خواند *** ور به قهرم براند او داند[5]
مقام رضا با دعا و خواهش منافات ندارد
ممكن است كسى بپرسد: اگر انسان بايد در مقام رضاى از خدا باشد و هر مشكلى را از فقر و مرض و گرفتارى و غيره بپذيرد و به آن راضى باشد، پس دعا كردن و ابتهال و تضرّع به درگاه خدا براى رفع اين بدى ها چه جايى دارد؟ پاسخ اين است كه در عين حالى كه انسان به اين ها راضى است منافات ندارد كه از خدا بخواهد اگر صلاحش باشد از اين مرض شفا پيدا كند يا از اين گرفتارى و فقر خلاص شود; چون همان گونه كه انسان براى رفع تشنگى آب مى خورد و براى رفع گرسنگى غذا مى خورد و براى به دست آوردن سلامتى به پزشك مراجعه مى كند و دارو و دوا مى خورد و آمپول مى زند، همين جور هم دعا بكند و از خدا حاجت بطلبد و نيازهاى خود را بازگو كند كه اگر مصلحت باشد به اجابت برسد، و اگر نه نرسد. پس در هر دو حال از خدا راضى