eitaa logo
هیئت بانوان انصارالشهداء_یزد
194 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
715 ویدیو
51 فایل
بسم رب الزهرا 💚جلسه هفتگی شبهای جمعه ساعت ۱۹💚 ارتباط با @f_h_hosseinii ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
 ‼️مصداق آرایش 🔷س 5465: مصداق آرایش چیست؟ ✅ج: مصداق آرایش را باید عرف تعیین کند؛ یعنی عموم مردم -افرادی که در محل زندگی شخص هستند- اگر کاری را آرایش بدانند و خانم آن آرایش را داشته باشد باید از نگاه نامحرم بپوشاند. مثلاً کرم ساده و معمولی را کسی آرایش نمی‌گوید. 📕منبع: khamenei.ir به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌾
⚜ آیت الله مجتهدی تهرانے: اگر دیدی نمازتان به شما لذت نمےدهد... قبل از تکبیر و شروع نـماز بگـــویید : ♥️صَلی اللهُ عَلیکَ یا اَبا عَبْدِاللّٰه♥️ به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌾
💚 به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😋😋😋👆👆👆 به روش بالاسه نوع سس سالاد درست کنید ودر سالادهاتون از این سس ها استفاده کنیدولذت ببرید به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈
‼️امر به معروف و نهی از منکر در ملأ عام یا خفا 🔷س 5468: آیا امر به معروف و نهی از منکر باید در ملاء عام باشد یا در خفا؟ ✅ج: مهم این است که تأثیر بگذارد. زیرا امر و نهی برای محقق شدن غرضی است؛ بنابراین اگر جری شده است و چنانچه در خفا بگوییم اثر ندارد و در ملأ عام امر کنیم اثر می‌کند، باید در ملأ عام (با حفظ شرایط و مراحل) باشد. اگر هم در خفا امر کنیم اثر می‌گذارد، فقط به خودش بگوییم. 📕منبع: khamenei.ir به جمع ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌸
كم حجمترين كتاب دنيا منتشر شد 📕"مردان چقدر زنان را ميفهمند؟" اين كتاب فقط جلد دارد😂😂😹😹 ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ 💢یکی از مهمترین عوامل سازگاری زن و شوهر ،  همتا و مناسب هم بودن می‌باشد که در اصطلاح «کفو» نامیده می‌شود. زن و شوهر اگر در شرافت خانوادگی، ثروت، سن، سطح دانش و تحصیلات، علاقه‌ها و اهداف، دینداری و تقید به ضوابط اسلامی و نوع زندگی خانوادگی، تناسب و هماهنگی، داشته باشند مشکلاتشان کمتر بوده و به تفاهم می‌رسند. اسلام نیز به کفو بودن زوجین توصیه نموده است.  💠رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم)  فرمود: «زن و مرد همتا و کفو را به ازدواج یکدیگر در آورید و با کفو خود ازدواج کنید. ————————————————— به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈
🌺چطور کودکان را با امام زمان علیه السلام آشنا کنیم؟ به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈
والدین، وظیفه دارند «انتخاب کردن» را به فرزندانشان بیاموزند... شما دائم برای فرزندتان تصمیم گیری نکنید، یا نظرتان را به او تحمیل نکنید. زیرا او باید در سالهای آینده، تصمیم ها و انتخاب های مهمی داشته باشد، مثل: انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب همسر و... البته کودک در سن زیر پنج سال، قدرت تصمیم گیری و انتخاب محدودی دارد... و اگر تعداد گزینه ها زیاد شود، او قدرت انتخاب کردن ندارد. تعداد انتخابهای کودک را محدود کنید تا قدرت تصمیم گیری پیدا کند و انتخاب کردن را یاد بگیرد. مثلا باید در سن زیر پنج سال، دو گزینه به او پیشنهاد دهید تا بتواند یکی از آنها را انتخاب کند. به عنوان مثال، موقع رفتن به مهمانی، دو لباس مناسب مهمانی از کمد خارج کنید، تا او یکی را بتواند انتخاب کند. 🌾 به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan
🚨 صحبتهای جالب رهبر انقلاب‌ درباره‌ی همسرشان ⭕️ هیچوقت برای خود نخرید! ... 💠 باید به صبر و شکیبایی فراوان او (همسرم)، در تحمل سختی و مشقت زندگی در دوران پیش از انقلاب و اصرار او بر ساده زیستی، در دوران پس از انقلاب اشاره کنم. بحمدالله خانه ما همواره تاکنون از زوائد زندگی و دنیوی، که حتی در خانه‌های معمولی مردم یافت می‌شود به دور مانده است و در این امر بالاترین سهم و مهمترین نقش را داشته است. درست است که من زندگی‌ام را به همین شکل آغاز کردم و همسرم را نیز در این مسیر هدایت کردم و این روحیه را در او زنده کردم، اما صادقانه می‌گویم که او در این زمینه بسیار از من پیشی گرفته است. من درباره و پارسایی این تصویرهای بسیاری در ذهن خود دارم که بیان برخی از آنها خوب نیست. از جمله مواردی که می‌توانم بگویم این است که: 🔶 هرگز از من درخواست نکرده است، بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یاد آور می‌شد و خود می‌رفت و می‌خرید. 🔷هیچ وقت برای خود نخرید. مقداری زیورالات داشت که از خانه پدری آورده بود و یا هدیه برخی بستگان بود. همه آنها را فروخته و پول آنها را در راه خدا صرف کرد. 🔶 او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک هم ندارد. 📘 کتاب "خون دلی که لعل شد"، فصل دهم ص ۱۵۹ به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌾
یه بار سوار هواپیما شدیم بابام بلند گفت صلوات! همه زدن زیر خنده بابام گفت همین ها رو میبینی بفهمن هواپیما مشکل پیدا کرده بقره رو از حفظ میخونند 😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ 💢در زیارت جامعه کبیره آمده است «و جعل صلواتنا علیکم و ما خصّنا به من ولایتکم، طیبا لخلقنا و طهاره لانفسنا و تزکیه لنا و کفاره لذنوبنا .... و قرار داد درود‌های ما را بر شما و آن چه را مخصوص گردانید، به ما از دوستی و محبّت شما به خاطر پاک گردانیدن خلقت ما و پاکیزگی برای جان‌های ما و جهت پاکی روح ما و کفّاره گناهان ما». 💠شخصی از پیامبر (ص) پرسید: صلوات فرستادن امّت، ارسال تحفه‌ای است به نزد شما، آیا از جانب شما تحفه‌ای برای ایشان خواهد بود؟ آن حضرت فرمودند: «امروز، صلوات امّت بر من، تحفه‌ای است از ایشان برای من و فردا، تحفه من برای ایشان، در بهشت خواهد بود.» ————————————————— به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈
💌 بامردم‌برخوردایلامی‌داشته‌باشید در‌راه‌اسلام‌وقران‌قدم‌بردارید ومواظب‌باشیدکه‌شیطان‌باعث‌دوری‌شما‌از‌ خدا‌نگردد به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آیا داشتن حجاب آزادی است؟ 🎙دکتر رفیعی به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻هر روز اَندوه‌زدایی کنید! 💛 روزجمعتون بخیر باشه الهی🍀 به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈
🔶‍ علامه مجلسی فرمودند : شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم 🔶‍ بسم الله الرحمن الرحیم اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَة اِلی بَقائِها اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ  🔶‍ بعد یک هفته مجدد خواستم ، آنرا بخوانم ، که در حالت مکاشفه از ملائکه ندایی شنیدم ، که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم... 📚‍ قصص العلماء ص 80 به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🏝
یه نگاه محبت آمیز به بابام کردم و گفتم دوست دارم گفت منم دوست دارم خوشکل بابا پس بی زحمت بپر دوتا نون بگیر..زباله هارم بزا دم در.. 😐😂 -ینی عاشقتم بابا😫😖😶 ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ پیامبر اکرم (ص) : نگاه محبت‏ آمیز فرزند به پدر و مادرش عبادت است. و چه خوبه که علاوه بر این نگاه، در رفتار هم اندکی کمک کار والدین باشیم. بحار الانوار، ج 74، ص 80. ———————————————————— ✅ استفاده از مطالب با ذکر «صلوات» جایز است 🔰 کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2345402380C6c90931f0f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه رمان🌸
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی ۴۱ 🎬 به درحمام رسیدم,دستم به دستگیره ی در بود,یک لحظه نگاه کردم تا ببینم ابوعمر درچه حالیست... ابوعمر دستش به طرفم دراز بود وناگهان دریک قدمی من ,نقش برزمین شد ولرزشی شدید سراسر اعضا وجوارحش را فراگرفته بودخرخر نامشخصی ازگلویش میامد مثل خرخرگرگی که میخواهد چیزی بگوید اما نمیتواند وهمزمان کف سفیدرنگی از دهانش خارج شد یک لحظه قفسه سینه اش به شدت به بالا امد وبعد لرزش قطع شدونگاهش به سقف اتاق خیره ماند....اهسته رفتم جلو ,چند بارصدایش کردم ,ابوعمر ابوعمر....چون جوابی نشنیدم با اعتمادبه نفسی بیشترکنارش رفتم,پایم رابه دستش زدم....حرکتی نکرد. اری انگارکه سالهاست به درک واصل شده,این مردک خبیث مرده بود.. خدا رحمتت کند پدرجان که تااخرین روز ازفکر ما خارج نشدی وتمام دغدغه ی ذهنی ات حفظ ناموست بود.کجایی که ببینی حب سمی جوردیگری دخترانت رانجات داد.درهمین افکاربودم که یاد لیلا افتادم وبا شوق وذوق فریادزدم... لیلااااا بیاااا لیلااا جان نترس...بیا وببین خواهرت چه هنرنمایی کرده.. لیلااااا...پیره گرگ مرده...نفس نمیکشد بیاااا... اما هیچ صدایی از جانب حمام نمیامد...به شدت نگران شدم وهراسان خودم را به حمام رساندم... لیلا را روی سکوی حمام خیره به دوش اب دیدم.... لیلا....عزیزدلم....چرا جوابم رانمیدهی؟باورنمیکنی؟ابوعمر راکشتم,بیا ببین.... وااای خدای من... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای دردام عنکبوت خانم‌س_حسینی ۴۲ 🎬 خدای من,لیلا تکان نمیخورد اول فکرکردم که شوکه شده اما با دیدن روبنده بین مشتش همه چیز رافهمیدم این کی روبنده رابرداشت؟! نزدیکش شدم وای من، کف سفید رنگی از دهانش خارج شده بود یعنی....یعنی....خدااااا.نههههه به خدا طاقت این یکی رادیگرندارم. هنوز هم امیدداشتم لیلا زنده باشد,شاید من دچارتوهم شدم ,شاید بادیدن دهان ابوعمر ,فکرمیکنم دوردهان لیلا هم کف است. جلوی پای لیلا نشستم ,دستانش رابه دستم گرفتم وسردی مرگ درتمام بدنم پیچید,لیلا به پهلو نقش زمین شد ومن فهمیدم انچه را که ترس از دانستنش داشتم... اینجا که تنها بودم نه داعشی بود ونه ابوعمر ونه اربابی, من بودم ولیلایم...وگویا لیلا سمبل تمام عزیزانم بود که ازدست رفته بودند....به سروسینه زدم ,روی خراشیدم داد زد جیغ کشیدم ,اشک ریختم وواگویه کردم... لیلاااا چرااا؟؟مگر نگفتم نقشه دارم چراا؟اخر توکی وقت کردی دورازچشم من روبنده ات رابرداری من که همه جا حواسم به توبود ,کی؟؟یکدفعه یادم امد,ذغال قلیان...آخ خدا لعنتت کندابوعمر... وای من ,لیلاجان چرا تنهایم گذاشتی ,ما باهم قرارداشتیم...عماد را قراربود پیداکنیم...لیلای زیبایم ای خواهرتازه مسلمانم...سلام من رابه پدر ومادرمان برسان... سلام من را به مادرتمام شیعیان ,خانوم زهرای مرضیه س برسان وبگو ...به خدا شیعیانت هم مثل شما مظلومند...بگو دیگر بس است مظلومیت بگو ما منتقم کرار میخواهیم...بگو پسرت را به دادمان برسان بگو منجی جهان رابه فریادمان برسان😭😭😭 انقدر عزاداری برسرنعش خواهرجوانمرگم کردم که داشتم ازحال میرفتم,وقتی به خودم امدم که ساعتی به غروب خورشیدمانده بود. با خودگفتم,عزاداری بس است باید کاری کنم... باید لیلا رااز اینجا ببرم که وقتی,فردا بکیر میاید فکر کند من ولیلا باهم فرار کرده ایم. ارام لیلا را به کول گرفتم...خدای من چه سبک بود این خواهرک رنج کشیده ام... جلوی در هال بودم که.. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۴۳ 🎬 جلوی درهال چشمانم سیاهی رفت,ضعف تمام وجودم راگرفت اخر چندین وچند روز بود که غذای درست وحسابی نخورده بودم ورنج های روحی وجسمی زیادی کشیده بودم ولی اصلا میل به خوردن چیزی نداشتم ,انهم ازخانه ای که ازاجر به اجر ان نجاست وحرام میبارید. جسد بی جان لیلا راتکیه به دیوار دادم ورفتم طرف زیر زمین,باید چادرهایمان رابرمیداشتم....به سرعت چادرم راپوشیدم وچادرلیلا هم برداشتم ودوباره لیلا رابه دوش گرفتم وکنار در حیاط,جسدلیلا را دوباره به دیوار تکیه دادم,اهسته در را گشودم ,تصمیم داشتم به خانه خودمان بروم,داخل کوچه رانگاه کردم,حتی پرنده هم پرنمیزد,انگار گرد مرگ بر درودیوار کوچه پاشیده بودند. در راکامل گشودم ولیلا رابردوشم گذاشتم با احتیاط به داخل کوچه امدم وسریع خودم رابه درنیمه باز خانه ی خودمان رساندم. لیلا را داخل خانه بردم وپشت در گذاشتم وخودم امدم درخانه ابوعمر رابستم. مثل اینکه لولا وقفل در خانه ما خراب شده بود ,یه اجر ازکنار دیوارحیاط برداشتم وگذاشتم پشت در ودربسته شد. خدای من...خانه مان.... به طرف حوض اب نگاه کردم وصحنه ها پیش چشمم جان گرفت,خبری از اجسادبه خون اغشته پدرومادرم نبود اما خونهای خشکیده وسیاه شده اطراف حوض به چشم میخورد...دوباره گریه ...دوباره ضجه..... بعدازساعتی عزاداری نگاهم به جسم بی جان لیلا افتاد باید کاری میکردم. لیلا رابه دوش گرفتم وبه سمت حیاط پشتی خانه رفتم.. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷 ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۴۴ 🎬 لیلا رانزدیک باغچه کنار دیوار گذاشتم وبه سمت زیرزمین رفتم,بیل وکلنگ پدرم راپیداکردم وامدم داخل باغچه وشروع به کندن کردم کندم وگریه کردم...کندم وزار زدم ...کندم وروی خراشیدم... بعد از نیم ساعتی تلاش قبری کم عمق اندازه جسدبی جان خواهرکم حفر کردم ,لیلا رااوردم وسرورویش راغرق اشک وبوسه کردم😭 بمیرم خواهرکم,خواهرنوجوان وآرزو به دل وزجر کشیده ام رابا دستان خودم درقبر نهادم, دست به چشمان بازش که خیره به چشمان اشکبارم بود کشیدم تابسته شود.... خداااااا این درد برایم زیادیست....خداااا دوباره رویش رابوسیدم...سلام مرا به امام حسین ع برسان وبگو جلوی چشمانم عزیزانم را سربریدند...سلام من را به پیامبرص برسان وبگو دینت غریب شده ,سلام مرابه امام علی ع برسان وبگو شیعیانت مظلومند,سلام مرابه خانوم حضرت زهراس برسان وبگو.مراقبم باش تا دامن عفتم لکه دارنشود....سلام من رابه پدرومادرمان برسان وبگو تمام تلاشم رامیکنم تاعماد راپیداکنم ونجات دهم... خانه ی نویت مبارک خواهرم....😭 طاقت خاک ریختن رانداشتم😭😭 بیل خاک اول ضجه...بیل دوم ناله...بیل سوم فریاد.....😭😭😭😭 بالاخره عزیزم درخاک شد....اشکهایم رابالباس خاک الودم پاک کردم,اصلا متوجه تاریکی هوا نشده بودم,همه جا تاریک بود...کورمال کورمال خودم به حیاط جلویی رساندم درهال رابازکردم ,برای احتیاط برق اتاق خواب داخل را که از بیرون دید نداشت روشن کردم... خدای من انگار راهزنان به خانه حمله کرده بودند هرچه که داشتیم برده بودند یعنی هرچه که گرانبها وقابل حمل وچشمگیر بود برده بودند,مبلمان,قالی ,دکورها حتی پرده های ریش ریش که لیلا خیلی دوستشان داشت ومادربه انتخاب لیلا گرفته بود.... داخل اشپزخانه شدم نه یخچالی ونه فریزرنه فرنه ابمیوه گیروچرخ گوشت و...خبری ازهیچ کدام نبود فقط وسایل کوچک واندکی که چشمشان رانگرفته بودند برجا مانده بود.. باید دوش میگرفتم...شیر اب را بازکردم تامطمین شوم اب قطع نیست که خداراشکر اب وصل بود... رفتم طرف کمد لباس درش راباز کردم که.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜