eitaa logo
هیئت بانوان انصارالشهداء_یزد
188 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
737 ویدیو
51 فایل
بسم رب الزهرا 💚جلسه هفتگی شبهای جمعه ساعت ۱۹💚 ارتباط با @f_h_hosseinii ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
💥اینکه نماز صبحه ادم قضا بشه به نظرم خیلی اتفاق ترسناکیه😣 سعی کن این اتفاق بد هیچ وقت تو زندگیت نیوفته👍 هییییچ وقت نزار قضا بشه.... اگه یه نفر نمازش صبحش قضا شد و بعد حس یه بدبخته ضرر کرده بهش دست داد باید بهش حق داد... نمیدونم چجوری بگم تا به عمق فاجعه پی ببرید ولی بدونید که ضرره محضهههه این اتفاق... 👤آیت الله خامنه ای: این حدیث تنم را لرزاند,فرمود:اگر یک نماز صبحت قضاشود،کل دنیاطلاشود و در راه خدا بدهی جبران نمی شود.💔 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌻🌿ـ به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan❤️
از جلوه های زیبای آفرینش😍 ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 روزهای زیبا و پر افتخار و دوست داشتنی ماه ذی الحجه سپری شد روزهایی که تک تک آن رقم خورده بود به نام مولامون آقامون امیر المومنین علی علیه السلام و چقدر باید شاکر خداوند تبارک و تعالی باشیم از این نعمت بزرگ از نعمت محب بودن و عاشق بودن به امیر المومنین .🌸 الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیر المومنین علی علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام🌸 ⬅️ روز اول ماه ذی الحجه شروع شد با ازدواج دخت نبی مکرم اسلام حضرت زهرا سلام الله علیها و امیر المومنین علی علیه السلام چه عقدی چه ازدواج مبارکی و چه نسلی ، 🌸 ⬅️ نهم ماه می‌رسد که مزین شده بود به صدور حدیث شریف سد الا بواب ، به دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تمام درهای خانه های اصحاب که به مسجد النبی باز می شد بسته شد بجز خانه امیر المومنین و حضرت زهرا سلام الله علیها ، 🌸 ⬅️ ماه می‌رسد به روز دهم و چه روز عظیم و پر افتخاری برای حضرت علی علیه السلام چون بدست ایشان آیه ابلاغ سوره توبه ( برائت) به فرمان خداوند تبارک و تعالی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوسیله ایشان ابلاغ شد به مکیان، همچنین در همین روز بیان حدیث شریف ثقلین که حدیث مهم در شان و مقام اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هست توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عموم مردم ،🌸 ⬅️ ماه رسید به دوازدهم و مصادف شد به سپردن نشانه های نبوت و امامت به امیر المومنین از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🌸 ⬅️ روز سیزدهم مزین شد به اعلام عمومی لقب امیر المومنین برای حضرت علی علیه السلام از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، 🌸 ⬅️ روز چهاردهم روز مهم بخشش فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها و نزول آیه و( آت ذالقربی حقه) ،🌸 ⬅️ پانزدهم ماه که مصادف شده بود با میلاد امام هادی علیه السلام و بیان زیارت غدیریه از طرف این امام بزرگوار که این زیارت در مقام و شان امیر المومنین بیان شده است🌸 ⬅️ روز هفدهم رسید و نزول آیه محبت ( ود ) در شان امیر المومنین نازل شد ( سوره مریم آیات ۹۶ و ۹۷) و همچنین نزول آیه تبلیغ که در اهمیت ابلاغ امامت به مردم توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله( سوره مائده آیه ۶۷) 🌸 ⬅️ رسیدیم به هجدهم ماه و چه عظیم و بزرگ هست این روز ، روز نزول آیه اکمال ( مائده آیه ۳) که در شان و مقام و اهمیت امامت و لایت نازل شد بر قلب نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و بیان خطبه غدیر توسط رسول اکرم صلی الله علیه و آله در معرفی حضرت علی و ائمه معصومین علیهم السلام و اجرای عقد اخوت میان رسول اکرم و امیر المومنین، و همچنین تا کید رسول خدا بر حدیث منزلت و حدیث ثقلین حدیث سفینه ، 🌸 ⬅️ روز بیستم معجزه غدیر درنزول آیه ( سال سائل بعذاب واقع ) روز بیست و یکم روز نزول آیه (اولی الامر سوره نساء آیه ۵۹) در شان ائمه نازل شد و بیان حدیث بساط معروف به فرش پرنده،🌸 ⬅️ و رسیدیم به روز با عظمت بیست و چهارم که عید بزرگ مباهله بود و در شان حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهم السلام آیه مباهله نازل شد ( سوره آل عمران آیه ۶۰) وباز می بینیم در این روز مصادف شده با نزول آیه ولایت در شان و مقام امامت و لایت امیر المومنین ( مائده ۵۵) و همچنین نزول آیه تطهیر و صدور حدیث شریف کساء در جریان مباهله 🌸 ⬅️ رسیدیم به روز بیست و پنجم ذی الحجه که مصادف هست با نزول آیه ( هل اتی ) که در شان پنج تن آل عبا نازل شد ، 🌸 می بینیم که چه ماهی رو پشت سر گذاشتیم ماهی که لحظه لحظه آن فریاد میزند❤️ الحق مع علی و علی مع الحق،❤️ ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 *فیلمی پر از شهید* دست شهید سعید‌علیزاده را شهید نوید‌ صفری گرفته و صورتش را شهید رضا‌ عادلی میبوسد و فیلم را شهید عارف‌ کایدخورده گرفته و شهید حبیب‌ رحیمی‌منش هم در بین آنها دیده میشود شادی روحشان صلوات شهدا را یا کنیم اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فرجهم به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 🔑۶ کلید طلایی🔑 ⛔️ دلی را نشکن؛ شاید خانه خدا باشد. ⛔️ هیچکس را تحقیر مکن؛ شاید محبوب خدا باشد. ⛔️ از هيچ عبادتی دریغ مکن؛ شاید کلید رضايت خدا باشد. ⛔️ سر نماز اول وقت حاضر شو؛ شاید آخرین دیدارت با خدا باشد. ⛔️ هيچ گناهی را كوچک ندان؛ شايد خشم خدا در آن باشد. ⛔️ از هیچ غم و مصیبتی ناله مکن؛ شاید امتحانی از سوی خدا باشد. ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
✅آب جوشی که سیب زمینی را نرم میکند، همان آب جوشی است که تخم مرغ را سفت میکند!! 💠مهم نیست چه شرایطی پیرامون ماست، مهم این است درون خود چه داریم…!!! 👈باید بدانیم تنها فرمول خوشحالی این است: "قدر داشته‌ها را بدانیم و از آنها لذت ببریم"، خوشبختی یعنی "رضایت" مهم نیست چه داشته باشیم یا چقدر!؟ مهم این است که از همانی که داریم راضی باشی آنوقت … ”خوشبختیم" ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
ایه نوش🍭 ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
✨﷽✨ 🌼من به شما کمک می‌کنم تا خدا هم به من کمک کند! ✍سرایدار مدرسه‌‌ای که شهید عباس بابایی در آن درس می‌خواند می‌گوید: کمردرد داشتم و نمی‌توانستم کار مدرسه را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد، باید بروی بیرون. اگر من را بیرون می‌کردند، خیلی اوضاع زندگی‌ام بدتر می‌شد. آن شب همه‌اش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم؟ فردا صبح که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاس‌ها عین دسته گل شده و منبع آب هم پر است. از عیالم که برنمی‌آمد؛ چون توان این همه کار را نداشت. نفهمیدم کار کی بوده. فردا هم این قضیه تکرار شد. شب بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم. صبح، یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یک‌راست رفت سراغ جارو و خاک‌انداز. شناختمش. از بچه‌های مدرسه‌ی خودمان بود. مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت. با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم! کی هستی؟» گفت: «عباس بابایی.» گفتم: «چرا این کارها را می‌کنی؟» گفت: «من به شما کمک می‌کنم تا خدا هم به من کمک کند.» 📚 برگرفته از کتاب «ظرافت‌های اخلاقی شهدا» سالروز شهادت عباس بابایی💚 ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
‼️کاشت و هاشور ابرو 🔷س 5518: کاشت و اشکال دارد؟ آیا لازم است از نامحرم پوشانده شود؟ ✅ج: اگر به گونه ای باشد که مانع رسیدن آب به پوست یا ابرو شود، و صحیح نیست و اگر زیبایی و زینت محسوب شود، باید از نامحرم پوشانده شود. ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
🔶آیت الله مجتهدی: روایت دارد ڪه قلب مومنین در از شدت مشاهده ی آب می شود.💔 🤲🌷 🌺 ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ: چگونه محبت اهلبیت (علیهم السلام) را در دل فرزندانمان بکاریم؟ حجت الاسلام والمسلمین تراشیون ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۵۹ 🎬 انقدر بازی کردیم وهردو را قلقلک داده بودم که هرسه تایمان از خستگی بازی بی توجه به صداهای اردوگاه و..,نقش زمین شدیم. باصدای بازشدن در ،سرمان به سمتش کشیده شدناریه بود که داخل امد. فیصل با شتاب از زمین بلندشد وخود را دراغوش مادرش انداخت وگفت:مادر امروز خیلی خیلی خوش گذشت,من مثل روزهای قبل اصلا خسته نشدم وگریه هم نکردم,میشه خاله وپسرش پیش ما بمونن؟؟ وای خدای من ,انگار این پسرک به دنیا امده بود که فرشته ی نجات من وعماد باشد. ناریه:حالا بیا پایین,خسته ام,بعدشم باید خاله سلما خودش بخواد اینجا بمونه,ازخودش بپرس میمونه یانه؟ویه چشمک به من زد وگفت:خوشت اومد چطوری توپ راتوزمین تو انداختم وخودم راازیک زلزله ده ریشتری رها کردم😆 خندم گرفته بود وگفتم:سلام....من ازاین زلزله ها دوست دارم,بیا پیش من فیصل جان. فیصل وعماد دوباره مشغول بازی شدند وناریه به قول خودش گلویی تازه کردوگفت:نزدیک اذان ظهراست,باید به مسجدبروم وبعداز ان هم داخل شهر گشت امربه معروف داریم.زحمت فیصل برگردن خودت است,اینجا امکانات پخت وپز داریم ,منتها من چون سرم خیلی شلوغ است وقت غذا درست کردن ندارم،موادغذایی خام برای غذا داخل کانکس تهیه نکردم اما تا دلت بخواهد انواع واقسام غذاهای اماده ونیمه اماده داخل یخچال هست،داخل کابینت های بالا هم کنسروجات و...ازخودتون پذیرایی کنید,برای شب که خواستم بیایم ,غذای گرم از اشپزخانه ی مجاهدان داخل شهر میگیرم. دوباره بلندشد وچادرش رامرتب کرد ومیخواست برود،سرش را اورد کنار گوش من وگفت:ام عماد ،من ازگذشته توهیچ نمیدانم ونمی خواهم که بدانم,پسرت راپیدا کردی تاشب فرصت داری تصمیمت رابگیری اگر دوست داری از اردوگاه بروی خودم تامنزلت میرسانمت واگر دلت میخواهد به دولت اسلامی بپیوندی,تاشب تصمیمت رابگیر وبه من بگو تابرایت مدارک شناسایی جورکنم وبعدخداحافظی کردورفت. ازحرفهای ناریه یه جوراحساس ناخوشایند بهم دست داد,همش فکرمیکردم یه چیز پلید پشت حرفهای منطقیش پنهان شده اما چه چیز؟؟واقعا نمیدانم.. ... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۶۰ 🎬 فکرم مشغول شده بود باید تصمیم خودم رامیگرفتم,اما مگر راه حلی جز ماندن برایم باقی مانده بود؟اگرمیخواستم به خانه بروم که مطمینا قربانی بکیر میشدم واگراز شهرمیخواستم خارج شوم بازهم قربانی داعش,پس بهترین راه ,ماندن درپناه ناریه وتوکل برخدا... نمازم را به سبک اهل تسنن خواندم چون ترسم ازاین بود درحین نمازخواندن ناریه غافلگیرم کند وبرسد ویا فیصل متوجه تفاوت نمازخواندنم بشود وبگوید,پس بهتردیدم تقیه کنم ومکربه کاربرم. بچه ها غذا میخواستند ,درب یخچال را بازکردم,ناریه راست میگفت ,مملوبود از,غذاهای نیمه اماده ازگوشت وبرنج مرغ گرفته تا ماست وپنیر وماهی و...,هرچه میلت میکشید بود,کابینت کنسروجات راباز کردم ان هم پروپیمان بود،انواع واقسام کنسروجات ,جالب است مارک اکثرشان ازعربستان سعودی وحتیu.s.aیا همان امریکا بود بعضی هاشون هم مارک اسراییل را داشتند,واین یعنی داعش از همه جا حمایت وتغذیه میشد وهرجا جنایت وخرابکاری هست نام عربستان وامریکا واسراییل در صدر ان میدرخشد. یک بسته شنیسل مرغ برداشتم ومشغول اماده کردنش شدم,بچه ها قاشق بدست حرکات من را زیرنظر داشتند ,انگار واقعا گرسنه شان بود,عماد, درست است ازوقتی که پیدایش کردم ,یک کلمه هم نتوانسته حرف بزند اما رفتار وحرکاتش حاکی از ان است ازاین وضع راضی است. بمیرم برایش,خدا میداند دراین چندروزه چه زجرها کشیده,بمیرم برایش,حتی زبان ندارد تا ازلیلا سوال کند,لیلا وعماد خیلی به هم وابسته بودند...آخ آخ....لیلایم کجایی خواهر😭 داخل کابینت بالادنبال سفره بودم که کنسروها سرنگون شد بر زمین وهمراه ان پوشه ای پراز مدارک ریخت کف اشپزخانه,همینجورکه برگه ها را جم میکردم متوجه مدارک شناسایی شدم که به نام ناریه وفیصل بود پاسپورت و... تعجب کردم دونمونه پاسپورت که باعکسهایی ازناریه وفیصل اما نام هایی متفاوت ,یعنی یکیشان ناریه وفیصل ودوتای دیگر باعکس ناریه وفیصل اما نام های دیگری بود...یعنی چه؟؟چرا؟؟؟مغزم هنگ کرده بود که باصدای.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۶۱ 🎬 فیصل:خاله پس غذا کی حاضرمیشه؟ از فکر پاسپورتها درامدم وسفره را انداختم ولقمه لقمه غذا دهن فیصل وعماد کردم،ذهنم سخت مشغول بود.اصلا نفهمیدم چی خوردم وچگونه ظرفها راشستم وجم وجورکردم. بچه ها دوباره مشغول بازی شدند وفیصل از خرگوش فرارییش برای عماد میگفت وعماد هم با دهان باز فقط گوش میکرد،برای اینکه کمی ذهن درگیرم را ارام کنم قران را برداشتم وباز کردم وشروع به خواندن نمودم الحق که کلام خدا ارامش بخش است. بچه ها بعداز ساعتی بازی خسته شدند,فیصل سرجایش خوابید وعماد هم به اغوش من پناه اورد وهرسه خوابیدیم. با صدای ناریه ازخواب بیدارشدم.. همه جا تاریک بود وبچه ها هم مثل من انگار روزها بود که نخوابیده بودند,درخواب نازبودند. ناریه کلیدبرق رافشارداد وباروشن شدن برق ,فیصل وعمادهم بیدارشدند. ناریه:به به سلام برلشکریان اسلام,میبینم که مجاهدان درحال خوابند؟ولبخندی به روی فصیل زد وفیصل هم به اغوش مادرش پرید. ناریه چندظرف غذا را روی کابینت گذاشت وگفت:حتما خیلی گرسنه هستید بیاییدتاگرم است حسابشان رابرسیم ودرهمین حال چادرش را دراوردمشغول پوشیدن لباس خانه شد. بدقت حرکاتش را زیر نظر داشتم,به ناریه بیشتراز ۲۲_۲۳سال نمیامد تقریبا هم قد وبالای من بود وهردولاغر وزیبا😊 ناریه:چی شده سلما؟خوردیتم هااا اگر یک مرد مجاهد بودی میگفتم الان قصدداری زن جهادیت بشوم😁 با دست پاچگی به من ومن افتادم وگفتم:راستش تا الان بادقت چهره ات راندیده بودم,خوشگلی هاااا,بهت نمیاد بیشتراز ۲۵داشته باشی,بااین سن کم یکی ازنیروهای پرتلاش دولت اسلامی شدن ,هنر میخواهد. یه چیزی ته ذهنم راقلقلک میداد,دوست داشتم سراز راز ناریه واون پاسپورتها دربیاورم,بنابراین به حیله ای که درزنان موثراست رواوردم,اخه هرزنی که اززیباییش تعریف کنی,محاله خودش رالوندهد وازمفاخر دیگرش حرف نزند وباحرف ناریه فهمیدم که به هدف زدم. ناریه:هی خواهر,این جمال زیبا راباقسمت وتقدیر زشت ,میخواهم چه کنم؟؟ باتعجب گفتم:تقدیرزشت؟؟! یعنی از بودن در.... نگذاشت حرفم راتمام کنم وگفت:اگر تصمیمت برماندن باشد ,وقت زیاداست,برای درد دل,من هم تابه حال برای کسی واگویه نکردم,توسنگ صبورم میشوی واگر بخواهی که بروی دیگر هیچ.... بااشاره به بچه ها گفت:بذار غذا بخورند ,شما هم که خوابتان تکمیل شده.. .شب دراز است ومن وتوهم باهم خخخخ😁 بازهم باخودم گفتم:یعنی چه چیز باعث جذب این زن مهربان به سمت داعش شده؟؟؟ .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۶۲ 🎬 غذا راخوردیم وبه ناریه گفتم:ببین من فکرهام راکردم,گرچه چیزی از گذشته من نمیدانی ,اما بایدبگم بیرون این اردوگاه کسی منتظر من نیست,همانطور که همسرم شهیددولت اسلامی شد,منم میخوام به این دولت خدمت کنم,پس میمانم ,امیدوارم کمکم کنی که بودنم مفیدباشه. ناریه لبخندی زد وگفت:اگر تصمیمت واقعا ازته دل این باشه,خوشحالم که پیش خودم بمونی وسرش را تکانی داد وادامه داد ومفیدخواهی بود انهم چه فایده ای بزرگ... ازاین حرف ناریه احساس بدی بهم دست داد,عمق وجودم میگفت زیر این چهره ی زیبا ومهربان چیزی هست که باید ازش ترسید. نمازم رامخصوصا جلوی ناریه به سبک داعشیان داخل سوله ها خواندم تاهیچ شکی به من نبرد وطوری رفتارمیکردم که من شیفته ی دولت اسلامی عراق وشام(داعش)هستم اما نمیدانستم همین حرکاتم باعث به خطرافتادن جان خودم وعمادمیشود. برای هرکدام یک تشک نرم یک نفره انداختیم,من وناریه کنارهم وفیصل ان طرف ناریه وعمادهم کنارمن خوابید. نمیدانم به خاطر خواب عصربود یا به خاطرذهنم که درگیرحرفها وکارهای ناریه بود ,خوابم نمیبرد. بچه ها خوابیدند,نگاه کردم به ناریه دیدم بیداراست,دوست داشتم سرصحبت راباز کنم ,بنابراین گفتم:خوابت نمیبره انگار؟!! ناریه:اره ذهنم درگیره اینده است.... من:آینده؟؟اینده که از آن دولت اسلامی ست خیالت راحت.. ناریه:اینجوری که پیش میره,نمیدونم واقعااا,درسته که ازلحاظ اعتقادی روی مجاهدان خیلی کار میشه وخیلیا مصمم میشن که حمله انتحاری کنند وخودشون رانابود کنند اما تعداد این افرادکمه ,میدونی چرا؟؟من فکرمیکنم بی ریشه است ,یه جورتلقینه که اگر همین مجاهد انتحاری به دست یک شیعه اسیربشه وکارهایی که ما به سر اسیران میدهیم یکصدمش رابه سراین مجاهد بدهند,دین واعتقادخودش را انکار میکند هیچ,حتی پدرومادرش هم انکارمیکند,سلما تواین چندسالی خدمت به داعش کردم اسیران شیعه ای را دیدم که تا پای جان روی اعتقاداتشان ایستادند,باورت میشه زنده زنده پوستشان کردیم اما حاضرنشدندیک ذره از اعتقاداتشان دست بکشند,اگر دربین مجاهدان ما ده نفرازاین نمونه افراد بود کل دنیا را به تصاحب خودمان درمیاوردیم,حیف که تمام قدرت داعش از حمایتهای دولتهایی است که باتشییع دشمنی دارند واعتقادات مجاهدان به نظرمن پوچ وبی ریشه است... تعجب کردم از طرز حرف زدن ناریه...دنیای حرفهایش با کارهای روزانه اش تفاوت داشت,برای همین پرسیدم: اگر الان همچی اعتقادی داری چرا باز هم ادامه میدی؟اصلا چی شد جذب داعش شدی؟بعدشم چه طوری یک روز نیست بامن اشنا شدی ,راحت اینجور از داعش صحبت میکنی,نمیترسی من جاسوس باشم؟ لبخندی زد ورویش راکاملا به طرفم کردوگفت:خوب یکی یکی میپرسیدی تاجواب بدم. جواب سوال اولت که چرا کارم را ادامه میدهم به زودی,ظرف چندروز اینده خودت بهش میرسی... سوال دومت رابزار اخرجواب بدهم واول سوال سومت راجواب میدم که پرسیدی چرا بهت اعتماد کردم,ببین سلما جان ,من یک زن هستم ,درسته هرروز بارها وبارها کشته دیدم ومیبینم,اما عواطف زنانگی واحساساتم پابرجاست,صبح ازهمان باراول که جلویت ترمز کردم,ترس وجودت را دیدم,داخل پایگاه مسجدجامع وحتی اردوگاه ترس را داخل چشمات دیدم,من مطمینم تورازی داری که از داعشیها میترسی,کسی که این جوره نمیتونه جاسوس باشه,تو میخوای من نردبان ترقیت داخل اردوگاه باشم ومنم کاری میکنم که به درجه خودم برسی.....فهمیدی؟؟ باخودم گفتم:عجب زبله هااا,پس منم باید راز توراکشف کنم ناریه جااااان... من:بازم ممنون که به من اعتماد کردی,این رابدان من نه جاسوس هستم نه دشمنت,توبه من کمک کردی ومن هیچ وقت به شما خیانت نمیکنم. لبخندی زد وگفت:میدونم.. میخوام داستان زندگیم را برای اولین بار برای توبگم .....دوست داری بشنوی؟ من:اره,اره,حتما... ناریه اینجورشروع کرد.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۶۳ 🎬 من ناریه دختر اخری ابوعمید از عشیره ی بنی ساعد بودم,مادرم زن دوم ابوعمید بود,پدرم علاقه ای زیادی به مادرم داشت ومن چون ازلحاظ صورت وسیرت به مادرم شبیه بودم ودختر اخری ،گل سرسبد ابوعمیدبودم ,پدرم ازدل وجان مرادوست داشت وگاهی اوقات این محبت باعث رشک وحسادت دیگرخواهرانم وحتی زن دیگر پدرم میشد. من ۱۹سال داشتم ودر دل خاطرخواه جبران پسرعمویم شده بودم ومیدانستم که این علاقه دوطرفه است اما هیچ کس,حتی پدرومادرم ازاین علاقه بویی نبرده بود. عشیره ی بنی ساعد از گذشته های خیلی دور ,دشمنی خیلی شدیدی با عشیره ی بنی عمران داشت,میدانی که اعراب خصوصا اعراب عربستان,دشمنی هایشان خیلی کینه توزانه وبسیارخونبار است،سالی نبود که خونی از مانریزند ودرعوضش خونی ازانها میریختیم ،تااینکه بزرگان نجد(منطقه ای که ما زندگی میکردیم)دور هم جمع شدند وخواستند,چاره ای بیاندیشند برای این دشمنی دیرینه وخونبار...از بخت بد من که انگار گلیم بخت من را با خون بافته باشند،تصمیمی اتخاذ شد که آینده مرا تباه کرد وارزوی همسری جبران را بر دلم نهاد بعداز ان ,صدبار درعمرم ارزو کردم کاش من دختر دردانه ابوعمید نبودم.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
⚜ | 🔻 | مراسم سوگواری دهه اول محرم 🎙 | به کلام : حجت الاسلام پرنیان 🎤 | به نفس : ذاکرین اهل‌بیت علیه‌السلام ⏰ | زمان : از دوشنبه ۱۸ مرداد به مدت ۱۱ شب،بعد از نماز مغرب و عشاء 🏢 | مکان : خیابان امام‌خمینی، جنب خیابان مسجد جامع، کوچه مشروطه،حوزه علمیه امام خمینی(ره) ➖➖➖➖➖ 🆔 @booyesib_ir ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣پاداش خدمت به خانواده 🎙استاد عالی ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
📷 | 🔻 | تصویر هوایی مکان مراسم و پارکینگ های مجاور ➖➖➖➖➖ 🆔 @booyesib_ir
تو پناهمی تو تکیه گاه محکمی 1.mp3
3.71M
°•🌱 ± دلتنگ حرم هستـم " حسین " 😭🥀 🎼 ♥️ 🎤 فایل صوتی کلیپ بالا فوووق زیبا👌👌👌 ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نماز روز آخر ماه ذی الحجه را از دست ندهیم!!!!!! ان شأالله دو رکعت نماز بعد از سوره حمد ، سوره توحید را ده مرتبه و بعد ده مرتبه آیه الکرسی خوانده شود. رکعت دوم هم مثل رکعت اول انجام شود. بعد از نماز گفته شود: اَللّهُمَّ ما عَمِلتُ فی هذِهِ السَّنَهِ مِن عَمَلٍ نَهَیتَنی عَنهُ وَ لَم تَرضَه وَ نَسیتُه وَ لَم تَنسَه وَ دَعَوتَنی اِلَی التَّوبَهِ بَعدَ اجتِرائی عَلَیکَ ،اللُّهمَّ فَاِنّی اَستَغفِرُکَ مِنهُ فَاغفِرلی وَ ماعَمِلتُ مِن عَمَلٍ یُقَرِّبُنی اِلَیکَ فَاَقبَلهُ مِنّی وَلا تَقطَع رَجائی مِنکَ یاکَریمُ.. 💚چون این نماز و دعا را بخوانید شیطان می گوید: وای بر من هر چه در حق او در این سال رنج کشیدم همه را با این کلمات ویران کرد. و سال گذشته برای او شهادت دهد که سال خود را به خیر در اعمال ختم کرده است. التماس دعا. 🏝این نوشتار را برای دوستانتان بفرستید تا در ثواب آن سهیم باشید. ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نقشه شیطان 🔻 شیطان می‌خواد علاوه بر لقمه حرام، حرام زادگی رو گسترش بده... سخنران:استاد عالی ╭─┅═ঊঈ❤️👇ঊঈ═┅─╮ @ansaroshohada_banovan ╰─┅═ঊঈ❤️👆ঊঈ═┅─╯