❤بسم رب الشهداء والصدیقین والصالحین❤
💚سلام علیکم💚
🌷🌺🌷خاطره ای از شهید برونسی درباره عنایت حضرت زینب (سلام الله علیها) به رزمندگان🌷🌺🌷
👈 همسر شهید برونسی نقل می کنند:
روزی شهید خاطره ای را ازجبهه برایم تعریف میکرد.
میگفت:
کنار یکی از زاغه های مهماتها سخت مشغول بودیم؛
توجعبه های مخصوص مهمات می گذاشتیم؛
و درشان را می بستیم.
گرم کار یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه با چادری مشکی.
داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت توی جعبه ها.
با خود گفتم :
حتما از این خانمهایی که میان جبهه.
🔸️اصلا حواسم به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود.
به بچه ها نگاه کردم مشغول کارشان بودند؛
و بی تفاوت می رفتند و می آمدند؛
انگار آن خانم را نمی دیدند.
قضیه عجیب برام سوال شده بود.
موضوع عادی به نظرم نمی رسید؛
کنجکاو شدم؛
بفهمم جریان چیست.
رفتم نزدیکتر تا رعایت ادب شده باشد؛
سینه ای صاف کرده،
و خیلی با احتیاط گفتم :
خانم جایی که ما مردها هستیم؛
شما نباید زحمت بکشین.
رویش به طرف من نبود؛
به تمام قد ایستاد و فرمود:
مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟
🔹️یک آن یاد امام حسین(سلام الله علیه) افتادم؛
و اشک توی چشمهام حلقه زد.
خدا به من لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست.
بی اختیار شده بودم؛
و نمی دانستم چه بگویم.
خانم همانطور که روشان آن طرف بود؛ فرمودند:
هرکس یاور ما باشد؛
البته ما هم یاری اش می کنیم.
📚خاک های نرم کوشک نوشته سعید عاکف.
@کانال منتظران ظهور🤲
🌺@montzranzhoor🌺
♦️جزئیات افزایش سن بازنشستگی
🔹بیمه پردازانی که ۲۸ تا ۳۰ سال سابقه خدمت دارند به سنوات اشتغال آنها برای بازنشستگی اضافه نمیگردد.
🔹بیمه پردازانی که ۲۵ تا ۲۸ سال سابقه خدمت دارند به سنوات اشتغال آنان به ازای هر سال تا زمان بازنشستگی دو ماه اضافه میگردد.
🔹بیمه پردازانی که ۲۰ تا ۲۵ سال سابقه خدمت دارند به سنوات اشتغال آنان به ازای هر سال تا زمان بازنشستگی سه ماه اضافه میگردد.
🔹 بیمه پردازانی که مطابق قوانین ۱۰ تا ۲۰ سال سابقه خدمت دارند به سنوات اشتغال آنان به ازای هر سال تا زمان بازنشستگی چهار ماه اضافه میگردد.
🔹 بیمه پردازانی که مطابق قوانین تا ۱۰ سال سابقه خدمت دارند به سنوات اشتغال آنان به ازای هر سال تا زمان بازنشستگی پنج ماه اضافه میگردد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاثیر همنشین را ببینید
آیا میدانید سلیمان نبی علیه السلام اخرین پیامبری است که وارد بهشت میشود؟!
سلیمانبن داوود از نادر پیامبرانی است که خداوند پادشاهی مشرق و مغرب زمین را به او داد و سالها بر انسانها، چهارپایان، مرغان و درندگان غالب و حاکم بود و زبان همه موجودات را میدانست که زبان از توصیف قدرت عظیم او قاصر است.
درباره ثروت ایشان آوردهاند که: فرشی داشت که جنیان آن را از حریر و طلا بافته بودند و هر زمان که میخواست به جایی برود روی آن فرش مینشست و هر جا و با هر سرعتی که میخواست، آن فرش وی را به مقصد میرساند. آنقدر قدرت داشت که حتی باد نیز تحت اختیار او بود و با باد سخن میگفت. میزی داشت از طلا که با یاقوت و جواهرات آراسته شده بود و سه هزار میز دیگر در اطراف او بودند (مخصوص علما، وزرا و بزرگان بنی اسرائیل).
سلیمان (ع) صد فرسخ لشکر داشت، ۲۵ فرسخ از جنیان، ۲۵ فرسخ از پرندگان، ۲۵ فرسخ از انسان و ۲۵ فرسخ از حیوانات چهارپا. جنیان گوهرهای درخشان برایشان میآوردند.
روزی دستور داد که کسی وارد قصر من نشود و خود عصایش را به دست گرفت و به بالاترین جای قصر رفت در حالی که به عصایش تکیه داده بود به مملکت خویش نگاه کرده و شکرگذار خداوند بود. ناگاه نظرش به جوانی خوش چهره و پاکیزه افتاد که از گوشه قصرش پیدا شد، فرمود: چه کسی به تو اجازه ورود به قصر را داده است، گفت: پروردگار تو، فرمود: تو کیستی، گفت: عزرائیل، فرمود: برای چه کاری آمدید، گفت: برای قبض روح تو.
سلیمان (ع) چون هیچ وابستگی به دنیا نداشت فرمود: به آنچه ماموری، انجام بده. عزرائیل جان ایشان را در همان حالت که به عصا تکیه داده بود قبض کرد، چند روزی گذشت مردم و اطرافیان او را میدیدند و گمان میکردند که زنده است. بعضی میگفتند چند روز غذا نخورده و نیاشامیده، پس او پروردگار ماست.
عدهای میگفتند او جادوگر است و در دید ما سحر کرده که ما گمان کنیم ایستاده است. گروهی گفتند او پیامبر خداست و … و خلاصه خداوند موریانههایی را فرستاد که میان عصای او را بخورند تا عصا بشکند، وقتی عصا شکست و او به زمین افتاد به داخل قصر رفتند و متوجه شدند که چند روز است از دنیا رحلت کرده است.
نکته مهم داستان این است که سلیمان (ع) با این همه ثروت فریب دنیا را نخورد و دنیا را در مسیر آخرت خرج کرد اما با این حال آخرین پیامبری است که در فردای قیامت به بهشت میرود زیرا خاصیت دنیا در این است که در حرام آن عقاب و در حلال آن حساب است. حسابرسی طولانی اموال سلیمان سبب میشود که او به عنوان آخرین پیامبر و فرستاده خدا قدم به بهشت گذارد.
امام صادق(ع): «آخرین پیامبری که وارد بهشت میشود، سلیمان(ع) است، تنها به این دلیل اینکه در دنیا به او نعمتهایی عطا شده بود».
📙 ابن همام اسکافی، محمد بن همام، التمحیص، ص 49، قم، مدرسة الإمام المهدی(عج)، چاپ اول، 1404ق
مرحوم_دولابی :
هرجا غصه دار شدی استغفار کن
استغفار امان انسان است
به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای ؛
اذیتت کرده اند؟ گناهی کردی؟
محزون که شدی استغفار کن .
چه غم خود را داشته باشی
و چه غم مومنین را
استغفار غم ها را از بین می برد همانطور که
وقتی خطا می کنی همه صدمه میخورند ،
مثلا وقتی چند نفر کفران می کنند
به همه ضرر می رسد ، استغفار که می کنی
به همه ما سوای خودت نفع می رسانی.
استغفار:
( اَستَغْفُراللهَ رَبّی و اَتوبُ اِلَیه)
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 تلاش کلاغ برای نوشیدن آب
👈 کلیپ پربازدید این روزها در فضای مجازی
هدایت شده از تولیدوذخیره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ دلها متعلق به خداست ...
🌷کار فرهنگی تاثیرگذار در قلب لندن
و همدردی مردم با مادران فلسطینی!🇵🇸
🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔
#غزه_تنها_نیست
#غزه_آیه_المقاومه
«حسین همدانی» در میانه سال ۱۳۹۰ به سوریه رفت؛ کشوری که ۷۰ درصد خاکش به اشغال مزدوران نیابتی غرب در آمده، و پایتختش در آستانه سقوط بود. او چند بار تا مرز شهادت و اسارت پیش رفت، اما تقدیر بر آن بود که پیش از شهادت، سرنوشت جنگی را که هنری کیسینجر و موشه یعلون (وزیر جنگ اسرائیل) «جنگ جهانی سوم» مینامیدند، برگرداند. باقی داستان را به نقل از کتاب «خداحافظ سالار» - از زبان همسر شهید همدانی و دیگران - بخوانید:
- حاج قاسم، چند محافظ و چند خودروی اسکورت برای محافظت قرار داد، ولی حاج آقا همه رو پیچونده و کار خودش رو فقط با ابوحاتم، انجام میده.
- (شهید همدانی:) هر روز توی کوچههای دمشق، صدایگریه بچه هایی میاد که تازه یتیم شدن، یا مادرشون رو مسلحین به اسارت بردن. به آقای بشار اسد گفتم به مردمت اعتماد کن و درِ اسلحهخونههارو، به روشون باز کن، بذار خودشون با دشمنشون بجنگن، ارتش که به تنهائی توان جنگیدن رو نداره.
- حاج قاسم، آخرین بار که سری به ما زد، سربسته درباره اهمیت کار حسین توضیح داد: «ما تو جنگ خودمون به معنی واقعی فرماندهی میکردیم؛ یه لشکر پشت سرمون بود. اما تو سوریه خیلی متفاوته، فرماندهی که نیرو نداشته باشه و تو دیار غربت باشه، فقط خدا از غربتش خبر داره».
- «چرا توی سوریه، یه حزبالله دیگه درست نمیکنین؟ نکنه مثل جوونای حزبالله ندارین؟». ابوحاتم، انگار که بهش برخورده باشد، پاسخ داد: «چرا داریم، ولی تا امروز یکی مثل سردار متوسلیان نداشتیم، که شکر خدا با اومدن ابووهب (سردار همدانی) مشکلمون داره حل میشه».
- سید حسن نصرالله به حاج آقا خیلی علاقه داره. در اولین دیدار به ایشون گفته بود: «تا به حال همدیگر رو ندیدیم، امّا خیلی وقته که شما رو میشناسم. شما سردار امام خامنهای هستین و من سرباز ایشون. رزمندگان مقاومت، فرمانده جا افتاده و ریش سفیدی مثل شما رو کم داشتند».
- ظرف ۳ سال، ۱۵۰ هزار نیروی داوطلب مردمی را سازماندهی کرد و آموزش داد. حتّی پای مدافعان حرم از افغانستان و پاکستان و عراق را به سوریه باز کرد.
- میگفت «دلم برا جوونای مسلحی که فکر میکنن در راه خدا جهاد میکنن، میسوزه. از توی همین خونهها ما رو میزنن، اما راه برگشترو براشون بسته نمیبینم». شعار نمیداد، اما هضمش حتی برای من که سالها با او زندگی کردم، دشوار بود.
- میگفت: «هر روز چندین جنایت اتفاق میافته. حالا من کُنج عافیت رو انتخاب کنم و برگردم؟ این سرهای از بدن جدا، زن و بچه نداشتن؟ به خدا قسم اگر این اتفاق تو قلب آمریکا هم میافتاد، تکلیف میدونستم برای دفاع از مردم بی گناه، کاری بکنم... میدونید اینا کی ان؟ باقی مونده لشکر عمر سعدن! اسم گردان تک تیرانداز شون رو هم گذاشتن، گردان حرمله»...
7- اندکی توقف کنید! این چند خط از کتاب، خودش یک روضه مصیبت است: خبرِ وهب (پسر سردار همدانی) که از تهران آمده بود، یک خبر سیاسی بود. گفت «دیروز، یک مجادله بد و غیراخلاقی بین رئیس جمهور و رئیس مجلس، توی مجلس درگرفت». اشارهای سربسته به ماجرای استیضاح وزیر رفاه در بهمن ماه ۱۳۹۱ که میوهاش را غربگرایان در خرداد سال ۱۳۹۲ چیدند. حسین همدانی، در چنان دوره دشواری، سرگرم مهار جنگ پیچیده دشمن بود.
8- بگذریم؛ باقی ماجرا را به وقت شام بخوانید:
- در مسیر اومدن به فرودگاه از حاج آقا پرسیدم چرا زن و بچّهتون رو توی این اوضاع بحرانی به دمشق میآرید؟! گفت اتفاقاً همین موضوعرو دیروز، بشار اسد ازشون پرسیده؛ و در جواب گفتن: «من پیرو مکتب حسین بن علیام که همه هستیشون رو به کربلا بردن تا همه بدونن از هیچ چیزی برای نجات مردم دریغ ندارن».
- (در ماجرای فتنه ۸۸) مصوبه شورای امنیت ملی رو گرفت که نیروها از سلاح گرم استفاده نکنن. وقتی درگیریها اوج میگرفت و بسیجیها کارد به استخوان شون می رسید، باز حاج آقا اجازه شلیک نداد. اگه کسی دیگری بود، کم میآورد و حکم تیر میداد.
- یه جوان که صورتش رو پوشونده بود، به طرف ما سنگ پرتاب کرد و خورد به سر بابا. چند تا بسیجی رفتند و اونو گرفتن. به حضرت آقا، فحش داد. یکی از بسیجیها، گرفتش زیر مشت و لگد. بابا با صدای بلند نهیب زد: نزنش! مگه نگفتم ولش کن؟ بسیجی گفت: همین بود که با سنگ زد توی سر شما. بابا گفت: نه این نبود، بذار بره. طرف، خجالت زده سرش رو پایین انداخت. وقتی داشت میرفت، به بابا گفت: «میدونستی کار من بود، اما آزادم کردی. هیچ وقت این کارت رو فراموش نمی کنم
.. وقتی رفت، بابا رو کرد به جمع متعجب ما و گفت: «جوونه! خدا جوونا رو دوست داره».
- خواست چای را با سوهان بخورد. سارا یادآوری کرد: بابا شما قند دارین، براتون خوب نیس. حسین نرم و صمیمی گفت: بابا جان، قند رو ولش کن، کار از این حرفا گذشته. زهرا پرسید: ولی شما همیشه پرهیز میکردین. حسین گفت: برای کسی که چند روز دیگه، شهید میشه، فرقی نمیکنه که قندش بالا باشه یا پایین. چای را سر نکشیده بود که دخترها زدند زیرگریه. گفتم: حاج آقا، باز داری روضه میخونی؟ به خاطر این گفتی صدا شون کنم؟! خونسرد و متبسّم گفت: آره حاج خانم، گفتم بیان که خوب نگاهشون کنم.
- نخواستم بچهام را بیشتر از این توی هول و وَلا بیندازم، یک دفعه گفتم: «وهب! بابا شهید شده». داشتم میگفتم «به مهدی هم خبر بده»، کهگریهاش گرفت و گوشی را قطع کرد. تا چند دقیقه در خودم بودم که وهب زنگ زد. گفت: «بابا خیلی مظلوم بود. شهادت حقش بود. ناز شستش! به اون چیزی که می خواست، رسید».
- درِ تابوت را که باز کردند، همان صورت پر از نور لحظه وداع، به چشمانم نور داد. گوشه چشمش کبود بود. یک آن، دلم حال روضه گرفت... کسی جلو آمد. گفت: «حاج قاسم توی دمشق، صورت روی صورت شهید همدانی گذاشت و از او شفاعت خواست و این انگشتری را به من داد که به شما بدهم». انگشتری را گرفتم و انبوهی از خاطرات جلوی چشمانم صف کشید؛ نگین سرخی که شهید شهبازی به حسین داده بود... تا روز وداع، که انگشتری شهبازی را درآورد و گفت «نمیخواهم چیزی از دنیا با من باشد».
- وصیتنامه را تا زدم و لای دفتر خاطرات حسین گذاشتم. همان دفتری که سالها پیش، در گوشهاش نوشته بود: «من شنیدم سرِ عشاق به زانوی شماست - و از آن روز سَرَم، میل بریدن دارد».
◾️ مرحوم حاج سید احمد خمینی نقل کرده اند
آن روزی که حکومت نظامی شاه اخطار داده بود از ساعت ۴ بعد از ظهر در تهران حکومت نظامی است و کسی در سطح شهر حق ندارد حرکت کند...
☘️ امام با ناراحتی قدم می زدند و مرتب می گفتند؛ ای امام زمان این کشور و این انقلاب مال شماست خودتان محافظتش کنید ... این جمله را مرتب تکرار می کردند...چند دقیقه گذشت ناگهان برگشتند و گفتند بگویید مردم همه ساعت ۴ به خیابانها بریزند... آن روز همه مسولان قیام، نگران بودند و از امام می خواستند این دستور را لغو کند...
☘️ امام با قاطعیت می گفتند: دستور همین است...آیت الله طالقانی نقل کردند دوستان اصرار کردند که اقای طالقانی شما به امام بگویید کوتاه بیاید... آن روز به امام تلفن زدم گفتم: آقا اوضاع خطرناک است بفرمایید مردم به خیابان نیایند...
☘️ امام فرمود: به خیابان بریزید؛ چند بار گفتم همین جواب را شنیدم... امام لحظه ای جواب ندادند و سپس فرمودند :...اگر این دستور از سوی امام زمان باشد باز شما حرفی دارید؟!!!
☘️ با شنیدن این حرف ناگهان گوشی از دستم افتاد .ً.ً.ً..من قلبم آرام گرفت و سپس آن روز با هجوم مردم به خیابان حماسه پیروزی انقلاب رقم خورد... آری امام گوشش به کلام امام زمان (علیه السلام) بود...
👈 گوش امام خامنه ای به دهان کیست؟؟
»»» آیه ی روز :
**************
(ارسال شده توسط برنامه ی «قلم قرآنی هُدی»
دریافت و نصب از https://zenderoid.ir )
كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ
حشر - ١٦
[وعدهي منافقان به يهوديان] همچون حكايت شيطان است آنگاه که به آدمي گويد: كافر شو؟ و چون كافر شود، گويد: من از تو بيزارم، زيرا من از خدا، پروردگار جهانيان ميترسم.
**************
ارسال شده توسط برنامه ی «قلم قرآنی هُدی»
دریافت و نصب از https://zenderoid.ir
هدایت شده از بیداری ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فینکلشتاین: اگر قرار به نابودی حماس است، اسرائیل باید ۱۰ بار نابود شود!
🔹نورمن فینکلشتاین، استاد مشهور علوم سیاسی: اگر حماس قرار باشد به خاطر کاری که در ۷ اکتبر انجام داد نابود شود، پس دولت اسرائیل باید به خاطر جنگ ۵۱ روزه، جنگ ۸ روزه و عملیات قلعه (آزمایش هستهای)، ۱۰ بار نابود شود.
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat