مادری شده ام برایِ خودم، اما هنوز هم مادرم حواسش هست چه کسانی قرار است با من و خانواده ام رفت و آمد داشته باشد... ، میدانم صد ساله هم بشوم حواسش به اطرافیانم هست . . مادرِ حسین ابن علی حواسش هست چه کسانی را دعوت کند برایِ عزاداری... اشکِ برایِ حسین(ع) را در چشمان هر کسی جاری نمیکند... حضرتِ مادر انتخاب میکند چه کسی عاشقِ سردار باشد و چه کسی بی نصیب🫀 خلاصه که اگر دلت این شب ها بی قرارِ قرارِ حسین است، خوش به حالت✨ دستچین شده ی فاطمه(س)ای💫 https://eitaa.com/ansoyenegaeman

دخترها کم طاقتند؛ سه ساله ها کم طاقت تر🫀 زمین و زمان چطور شاهدِ سوختنِ مویِ سه ساله ی حسین(ع) بود؟ زینب(س) چطور مویِ سوخته ی برادر زاده اش را دید و باز ایستاد؟ نوشته بود: پاهایِ رقیه ی حسین(ع) میانه ی راه کم آورد، در بیابان گم شد... قلبم از وحشتی که هجوم آورد به قلبش میسوزد.🔥 نوشته بود: پاهایش پر از خار بود.. بدنش آنقدر کبود بود که غسال از شستنش امتناع کرد🥀 قلبم سنگین میکوبد، دیگر نمیتوانم بخوانم... دیگر نمیتوانم بنشینم، برایِ قلبِ محزون و شکسته ات چه کنم؟ میروم سراغِ دخترکم، موهایش را نوازش میکنم. پاهایش را میبوسم آب میگذارم بالایِ سرش قفل گوشواره اش را سفت میکنم دستم که به تو نمیرسد رقیه جان، با همین شیعه ی کوچکِ خانه مان میخواهم قلبم را آرام کنم🌙 https://eitaa.com/ansoyenegaeman

ما از این قبر کوچک کرامت ها دیده ایم... https://eitaa.com/ansoyenegaeman

صبح ها در سیلانِ خیالم دنبالِ خانه ای هستم با حیاطی بزرگ☘ حوض آبی وسطِ حیاط باشد و گلدان هایِ شمعدانی دورتادورش حلقه زده باشد🌊 باغچه را آب بپاشم تا عطرِ تلاقی آب و خاک حیاط را فرا بگیرد. چای را دم کنم و اسپند را دود کنم... درِ خانه را باز بگذارم و مهمان هایِ حسین (ع) دانه دانه قدم به خانه بگذارند. رویِ فرش هایِ قرمزِ ترنج دار حیاط بنشینند و غوغایِ گنجشک ها، سرِ صبح حالشان را زیر و رو کند.✨ استکان هایِ کوچکِ کمر باریک پر از چای شوند و راهیِ مزاقِ مهمانان☕️ سخنران بیاید و مردم بیش از مداحی تشنه ی مفاهیمِ عاسورا مسحورِ شنیدن باشند... خانه ی اصیل ایرانی روضه ی صبح گاهی سخنرانِ بصیر مردمِ تشنه ی شنیدن روضه خوانیِ فکر... همه ی آرزویِ من در این روزهاست🪄 آنسوی نگاه من https://eitaa.com/ansoyenegaeman

گر دختری پیش پدرش ناز کند....🎀

هنوز هم کسی هست که تصوری از کربلا و عاشورا نداشته باشد؟ هنوز هم کسی هست که نتواند غربتِ رقیه را درک کند؟ تنِ مجروح لب های تشنه قلبِ مجروح... میشود در فلسطین صدها رقیه و صدها رباب پیدا کرد❤️‍🩹 https://eitaa.com/ansoyenegaeman

نوشته بود: هنگامِ مرگ تمامِ خاطرات مثلِ فیلم از جلویِ چشم رد میشود... من که در بین الحرمینت نفس نکشیده ام، خیالم جزو خاطرات محسوب میشود؟ حیف است بین این همه سال تصویری از بین الحرمین نباشد❤️‍🩹 https://eitaa.com/ansoyenegaeman

آدم هرچه را که جبرئیل آموخته بود تکرار کرد: یا حمید و به حق محمد یاعالی به حق علی یا فاطر به حق فاطمه یامحسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان. آدم به حسین که رسید، زبانش بند آمد دلش لرزید🫀 اشک ریخت و اشک ریخت در حالیکه حودش علتش را نمیدانست✨ از جبرئیل پرسید: چرا قلبم با نام حسین شکست؟ جبرئیل جواب داد: او را تشنه و غریب و بیکس و تنها و بی یار و یاور شهید می کنند🗡 ای آدم؛ اگر او را در حالی که می فرمود: واعطشاه، واقلة ناصراه می دیدی. .. بطوری که تشنگی میان او و آسمان مثل دود حایل شده بود.... هیچکس جواب او را نمی دهد. مگر با شمشیر⚔ او را مانند گوسفند از پشت سر ذبح می کنند و مال و کاروانش را بتاراج و غارت می برند🩸سر او و یارانش را شهر به شهر می گردانند درمقابل اهل بیتش.. حضرت آدم (ع ) تا این واقعه را شیند مثل مادری که جوانش را از دست داده بلند بلند گریه کرد. منبع: بحارالانوار،۴۴ https://eitaa.com/ansoyenegaeman

از ازل انگار زمین عزادارِ کربلا بوده... https://eitaa.com/ansoyenegaeman

چه کسی در سوگواری میمیرد؟ آن لحظه ای که در تکاپوی فقدان عشق لبریز از دلتنگی ام یا من که لبریز از خودخواهی توام در ندیدنِ کربلایت واژگون در دلتنگی ام حسین(ع)🫀 https://eitaa.com/ansoyenegaeman

خار و ابریشم از غیرتِ بعضی جوان ها خوشم میآید، آن هایی که دهه ی محرم گناه را ترک میکنند❌ من عادتِ موسیقی را ترک کردم، هرچند حرام نیست اما طیب هم نیست. در این چند روز روحم لطیف تر از سابق شده... انگار نت هایِ موسیقی ابریشم ِ روح را نخ کش میکند، حتی اگر بی کلام باشد... حکایت روح و موسیقی حکایتِ ابریشمی است که دلش لمسِ گلِ پر از خار را میخواهد🫀 موسیقی هرچقدر هم خالی از گناه باشد بازهم ابریشمِ روح را خدشه دار میکند https://eitaa.com/ansoyenegaeman

اشکی که از تفکر نشئت میگیرد حکمِ گوهر را دارد... وگرنه اشکی که صرفا از روی احساسات و جو باشد قطره آبِ شوری بیش نیست... https://eitaa.com/ansoyenegaeman

گاهی برایش بداهه میگویم، مثلا چشم که باز میکند با لحنِ احساسی شروع میکنم به حرف زدن: حال که چشمانِ تو باز شده بی نیازم از خورشید و ابر و فلک...☀️ چشمانِ تو آنقدر در زندگیم نور میپاشد که دیگر حاجتی به شمس نیست.💫 نازنینا، هیچوقت روشنی چشم هایت را از قلب و روحم دریغ نکن✨ واکنشِ یاس؟ بی توجه بلند میشود و میرود سمتِ پروژه هایِ خرابکاریش، بی آنکه ثانیه ای به واژه های آغشته به احساسم توجه کند... مناظرم دخترک بزرگ شود و معنایِ نور و تلالوِ احساس را درک کند🌈 https://eitaa.com/ansoyenegaeman

درِ زودپز را برمیدارم، بخار و عطرِ سبزِ قورمه سبزی به صورتم حمله میکند🥗 لیمو عمانی هارا میاندازم تویش🍋 لیمو ها با قل قلِ خورشت سیاحتِ خودشان را در دیگ آغاز میکنند. امشب هوسِ قورمه سبزیِ هیئت را کرده ام، از آن قورمه سبزی هایی که تویِ ظرفِ یکبار مصرفِ سفید پنهان شده اند و نگاهِ منتظر و شادِ بچه ها بهشان است. هرچقدر هم غذایم با سلام و صلوات و نذر همراه باشد بازهم به گرد پایِ غذایِ نذری نمیرسد✨ اما چه کنم که چاره ای نیست، یاس در مراسم ناخوش میشود. شلوغی و گرما یک طرف، حالِ نه چندان خوبِ من هم یک طرف. دل در محرم بهانه گیر میشود🫀 به خصوص اگر نتوانی پا به پایِ خیلِ عاشقان مراسم هارا یکی پس از دیگری شرکت کنی... دلِ بهانه گیرِ من: سخنرانی آیت الله میرباقری و مقتل خوانیِ میرزامحمدی را میخواهد. سینه زنیِ وزینِ میثم مطیعی و آخرش... به سبکِ پذیرایی مساجد با اصالت و قدیمی، سفره های پارچه ای پهن شود میان ِ جمعیت👥 از آن ها که دور تادورش شعرِ برکت نوشته، بعد غذا ها در بشقاب هایِ مسی نه چندان سبک دانه دانه رویِ سفره بنشیند. https://eitaa.com/ansoyenegaeman

◾️ روایت آئين عزاداری یزد 🔘 اردکان| حسینیه کوشکنو| قسمت پایانی 💥کانال محمدعلی جعفری👇 https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200

◾️ روایت آئين عزاداری یزد 🔘 اردکان| مسجد چرخاب| قسمت اول 💥کانال محمدعلی جعفری👇 https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200