eitaa logo
‌〖سفـࢪه‌آسمانے!‌‌‌〗
634 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
986 ویدیو
68 فایل
هو‌المحبوب(((:🍃 السلام‌علیڪ‌یابقیہ‌اللّٰھ‌فی‌ارضه . . سر‌راهت‌در‌انتظار‌م‌برده‌هجرت‌صبر‌و‌قرارم جز‌ظهورت‌ای‌گل‌زهرا‌به‌خدا‌حاجتی‌ندارم !'
مشاهده در ایتا
دانلود
1087080_221(1).mp3
8.06M
🎧 قرائت سوزناک دعای افتتاح❣ 🎤 🎼هرشب از ماه مبارک رمضان همه باهم دعای افتتاح را زمزمه میکنیم به نیت فرج مولایمان امام زمان علیه السلام 🙏 التماس دعـــا از روزه داران @emamgharib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام روزتان منوربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(ص) به رسم ادب هرروز: السلام علی رسول الله وآل رسول الله السلام علیک یابقیة الله(عج) السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع) السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) جمیعاورحمت الله وبرکاته.. @emamgharib
❤️ صبح‌ها با سرانگشتِ نگاه آفتاب، از خواب بیدار مى‌شوم لبِ پنجره مى‌ایستم، دستانم را باز مى‌کنم و به آفتاب خیره مى‌شوم گل‌هایى که توى گلدان است را مى‌بویم و یادِ بوی ولایت شما مى‌افتم که خدا نصیبم کرده... ❤️السلام علیک یا بقیه الله❤️ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 @emamgharib
سلام حضرت محبوب ، مهدی جان هر لحظه چشم براه توام ... بسان روزه دار که چشم براه غروب ... بسان مسافر که چشم براه مقصد ... بسان تشنه که چشم براه باران ... بسان درخت که چشم براه بهار ... بسان شب زده که چشم براه خورشید ... هر لحظه چشم براه توام و بدان امیدم که سرانجام بازآیی و بر چشمانم قدم گذاری و غم ها را فروبنشانی و آرام کنی و جان بخشی ... می آیی ... می دانم ... @emamgharib
‌〖سفـࢪه‌آسمانے!‌‌‌〗
✳️منتظران ظهور 🌸 سلام بر ابراهیم 💥قسمت نهم : قهرمان ✔️راوی : حسين الله كرم 🔸مسابقات قهرماني 74
✳️منتظران ظهور 🌸 سلام بر ابراهیم 💥قسمت دهم : پورياي ولي ✔️راوی : ايرج گرائي 🔸مسابقات باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي ابراهيم نيست. 🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با بالا ميبُرد. 🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود. 🔸قبل از شروع رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي. 🔸مربي، آخرين توصيه ها را به گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! 🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد! 🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد! وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند. 🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر نخور! 🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! 🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم. 🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد! 🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 @emamgharib
آخرین پنجشنبه ماه رمضان و یاد در گذشتگان اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ التماس دعا آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان به یاد عزیزانی که چشم انتظاری شون را نمی بینیم و صداشون را نمی شنویم یادشون بخیر یاد همه آنهایی که دیروز بودند و امروز فقط خاطره ای از آنها برایمان باقیست همه آنهایی که در عیدفطر سال های پیش صورتشون را بوسیدیم و عیدفطر را تبریک گفتیم و امسال عید فطر تنها با خواندن فاتحه ای یادشون می کنیم ✨یک فاتحه ،یک صلوات یک یادش بخیررا ...از عزیزان آسمانی مان دریغ نکنیم ✨ 🥀با ذکر و  روحشون را شاد کنیم🥀 @emamgharib
✳️منتظران ظهور 🔴گفتم: ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟ ✅ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ ،ﮐﻢ ﻭﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ. ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ. 🔹ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟! ✅ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ ،ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ نمیذاره ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ. 🔹ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ. ✅گفت: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ. ﺧﺪﺍ رﺯﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ... 🔹ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ! ✅ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ. 🔹گفتم: ﺁﻫﺎﻥ. ﻧﺎﻗﻼ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟! ✅ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ نکرﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ کرﺩﯼ! 🔴ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ ...؟! ☑️هی سجده میکنیم دعا میکنیم ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ یکی ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ .. 🔴ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﮏ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﻧﺮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ، ﺍﻻ ﺧﺪﺍ ... 📗مرحوم حاج اسماعیل دولابی 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 @emamgharib
🌸 یکی از صالحان دعا می کرد : 🤲 پروردگارا در روزی ام برکت ده... 💠 کسی پرسید: چرا نمی گویی روزی ام ده؟ 🌷 ڱفت: چون روزی را خدا برای همه ضمانت کرده است. چه طلب کنیم و نکنیم به ما میدهد. 🌻اما من بـرکت را در رزق طلب می کنم چون برکت چیزی ا‌ست که خدا به هرکس بخواهد می دهد (نه به همگان) ✨اگر در مال بیاید ، زیادش می کند . ✨ اگر در فرزند بیاید ،صــالحش می کند . ✨ اگر در جسم بیاید ، قوی و سالمش می کند . ✨و اگر در قلب بیاید ، خوشبختش می کند. @emamgharib
4_241645627555971117.mp3
4.02M
تندخوانی جزءبیستم و هفتم، استاد آقایی👇 به نیت فرج مولای غریبمان حضرت حجت ابن الحسن علیه سلام ✧✾═════✾✰✾═════✾✧ @emamgharib
‌〖سفـࢪه‌آسمانے!‌‌‌〗
✳️منتظران ظهور #وقایع_آخرالزمان 🌸قسمت سی و چهارم 📣 روز و زمان ندای آسمانی 🗂 ۹ حدیث به ما رسیده ک
✳️منتظران ظهور 🌸قسمت سی و پنجم 💠 بعد از ندای آسمانی . . . ⚜ سه دسته روایت داریم: ۱- روایاتی که زمان قیام امام مهدی(علیه‌السلام) را دهم محرم می‌داند؛ یعنی سه ماه و هفده روز بعد از ندای آسمانی. ۲- روایاتی که دال بر همزمانی خروج امام و ندای آسمانی دارد. ۳- روایاتی که دلالت بر دیده شدن امام بعد از ندای آسمانی می‌کند. 🎯 جمع بندی: ندای آسمانی در شب ۲۳ رمضان است و قیام امام از کنار کعبه در روز ۱۰ محرم می‌باشد[این فاصله‌ی زمانی به قدری کم است که به حساب نمی‌آید]. ولی بعد از ندای آسمانی، امام ظاهر می‌شوند تا مقدمات قیام را فراهم کنند... 📔 ندای آسمانی، ص۱۰۶-۱۱۳ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ⁉️ محتوای ندای آسمانی چیست؟ ؛ جبرئیل چه می‌گوید؟ √ معرفی حضرت مهدی علیه السلام به نام و نسب (که در این باره ۵ حدیث معتبر به دست ما رسیده است) | بیان امارت و حکومت برای حضرت مهدی علیه السلام (۲حدیث معتبر) | معرفی اهل حق و رهبر آنان به جهانیان؛ بیان حقانیت حضرت علی و یا حضرت مهدی علیهما السلام و پیروانشان (۶حدیث معتبر) √ همچنین معرفی توصیفی حضرت مهدی علیه السلام با لقب‌های ارزشمند ایشان | و نیز از ظهور دولتِ عدل الهی و پایان حکومت جباران نیز خبر می‌دهد. ؛ جبرئیل چه می‌خواهد؟ √ دستور رفتن به مکه (حدیث نامعتبر) √ دستور قیام به حضرت مهدی علیه السلام (حدیث نامعتبر) √ دستور به پیروی از حضرت مهدی علیه السلام (۱حدیث معتبر) √ بازداشتن از قتل و خونریزی (۱حدیث معتبر) 📌اطلاعات بیشتر در: 📔 ندای آسمانی، زمانی، ص۱۱۶ 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 @emamgharib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ها در این فیلم دقیقا نبرد و نبرد گنجانده شده 😐! اون چشمی که تخریب میشه همان برج کنار کعبه است ! 📌قسمت اول 📌 @emamgharib
‌〖سفـࢪه‌آسمانے!‌‌‌〗
📌 #طرح_مهدوی 📝 "توبه واقعی (از ته دل)" 🔹 از مهمترین وظایف شیعیان نسبت به امامِ عصر، انجام توبه وا
📌 📝 "خواندن ادعیه مربوط به امام زمان" 🔹 خواندن برخی از ادعیه که اهل بیت بر آن تاکید نموده اند از وظایفی است که امامان معصوم بر آن تاکید داشته اند. ❤️ امام صادق میفرمایند: برای آن جوان (حضرت مهدی)، پیش از آنکه قیام کند، غیبتی است. زُراره (از شاگردان امام) پرسید چرا؟ امام فرمود: می ترسد (از کشته شدن). ای زُراره اوست منتظَر (کسیکه در انتظارش هستند) و اوست که در ولادتش شک می شود و بعضی می گویند: در حالیکه در شکم مادرش بود، پدرش فوت نمود... اوست منتظَر الّا اینکه خدا دوست دارد که شیعیان را امتحان کند. در آن هنگام اهل باطل، شک و توهّم خود را آغاز می کنند. ای زُراره اگر آن زمان را دریافتی، پس این دعا را بخوان: اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ‏. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ‏. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏ 📚 کافی جلد ۱ ص۳۳۷ حدیث۵ ۶ @emamgharib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️السلام علیک یا بقیه الله فی أرضه 🌸میرسد از راه باید چشم را دریا کنم 🌹در دلم باید برایش خیمه ای برپا کنم 🌼سخت دلتنگم، بگو ماه دل آرایم کجاست؟ 🌺باید آخر یوسف گمگشته را پیدا کنم 💠امام غریبم ! با خود می بندم بر سرسفره ي افطار دست بر طعام دراز نکنم جز آنکه روزه ام را بادعا برای ظهورت باز کنم. 🌸🍃پس همه با هم دعای سلامتی و فرج را هنگام و همچنین ۲۲ زمزمه میکنیم به نیت تعجیل در فرج مولایمان امام زمان علیه السلام ان شاءالله . @emamgharib
1087080_221(1).mp3
8.06M
🎧 قرائت سوزناک دعای افتتاح❣ 🎤 🎼هرشب از ماه مبارک رمضان همه باهم دعای افتتاح را زمزمه میکنیم به نیت فرج مولایمان امام زمان علیه السلام 🙏 التماس دعـــا از روزه داران @emamgharib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام روزتان منوربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(ص) به رسم ادب هرروز: السلام علی رسول الله وآل رسول الله السلام علیک یابقیة الله(عج) السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع) السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) جمیعاورحمت الله وبرکاته.. @emamgharib
سلام آقا آخرین جمعه ماه رمضان است بیا اشک ما دم به دم از دیده روان است بیا مومنین در صف تقدیر و مهیای نمازند ‌ یابن الزهرا العجل وقت اذان است بیا اللهم عجل لولیک الفرج @emamgharib
سلام مولای من ، مهدی جان آخرین جمعه ی رمضان است و باز هم عطر یاد تو آمیخته در عطشناکی مقدس روزه داران ، در هوا پیچیده است ... اطلسی های تازه ی باران خورده نیز همچون منتظران دلشکسته ات ، چشم براهت نشسته اند ... ... خدا را به ناله های شبانگاهت در این ماه قسم می دهیم که پایان رمضان را به ظهور نورانی و امیدبخش تو پیوند زند ... @emamgharib
✳️منتظران ظهور 💟دعا مخصوص جمعه آخر ماه رمضان برای رسیدن به رمضان دیگر......💟 ⚜در زادالمعاد از جابربن عبدالله انصاری منقول است که گفت: 💮در جمعه آخر ماه رمضان به خدمت حضرت رسول (ص) رسیدم. چون نظر آن حضرت بر من افتاد فرمود: 💢 این آخرین جمعه است از ماه مبارک رمضان، پس آن را وداع کن و بگو:⏬ 🍃💠اَللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهِْد مِنْ صِیامِنا اِیّاهُ فَانْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنی مَرْحُوماً وَ لا تَجْعَلْنی مَحْرُوماً.💠🍃 🍃🌺زیرا که هر کس این دعا را در این روز بخواند به یکی از دو خصلت نیکو ظفر می‌یابد🌺🍃 🍃🌸یا به رسیدن به ماه رمضان آینده یا به آمرزش خدا و رحمت بی‌انتها.🌸🍃🕯 🙏التماس دعااز همه شما همراهان😊 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 @emamgharib
هدایت شده از ‌
4_241645627555971118.mp3
3.99M
تندخوانی جزءبیستم و هشتم، استاد آقایی👇 به نیت فرج مولای غریبمان حضرت حجت ابن الحسن علیه سلام ✧✾═════✾✰✾═════✾✧ @emamgharib
‌〖سفـࢪه‌آسمانے!‌‌‌〗
✳️منتظران ظهور 🌸 سلام بر ابراهیم 💥قسمت دهم : پورياي ولي ✔️راوی : ايرج گرائي 🔸مسابقات #قهرماني ب
✳️منتظران ظهور 🌸 سلام بر ابراهیم 💥قسمت یازدهم : شکستن نفس ✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد 🔸باران شديدي در باريده بود. خيابان 17 شهريور را آب گرفته بود. چند پيرمرد ميخواستند به سمت ديگر خيابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهيم از راه رسيد. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پيرمردها، آنها را به طرف ديگر خيابان برد. 🔸ابراهيم از اين کارها زياد انجام ميداد. هدفي هم جز شکستن خودش نداشت. مخصوصاً زماني که خيلي بين بچه ها مطرح بود! ٭٭٭ 🔸همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوي يک کوچه. بچه ها مشغول بودند به محض عبور ما، پسر بچه اي محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقيم به صورت ابراهيم خورد. به طوري که لحظه روي زمين نشست. صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. 🔸خيلي عصباني شدم. به سمت بچه ها نگاه كردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. ابراهيم همينطور که نشسته بود دست کرد توي ساك خودش. پلاستيک را برداشت. داد زد: بچه ها کجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد! 🔸بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت كرديم. توي راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چه کاري بود!؟ گفت: بنده هاي خدا ترسيده بودند. از قصد که نزدند. بعد به بحث قبلي برگشت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانستم انسانهاي بزرگ در زندگيشان اينگونه عمل ميکنند. ٭٭٭ 🔸در باشگاه بوديم. آماده م يشديم براي تمرين. ابراهيم هم وارد شد. چند دقيقه بعد يکي ديگر از دوستان آمد. تا وارد شد بي مقدمه گفت: ابرام جون، تيپ وهيکلت خيلي جالب شده! تو راه كه مي اومدي دو تا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف ميزدند! 🔸بعد ادامه داد: شلوار و پيراهن كه پوشيدي، ساک ورزشي هم که دست گرفتي. کاملاً مشخصه ورزشکاري! به ابراهيم نگاه كردم. رفته بود تو فكر. شد! انگار توقع چنين حرفي را نداشت. 🔸جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت! پيراهن بلند پوشيده بود و شلوار گشاد! به جاي ساك ورزشي لباسها را داخل کيسه پلاستيكي ريخته بود! از آن روز به بعد اينگونه به باشگاه مي آمد! بچه ها ميگفتند: بابا تو ديگه چه جور آدمي هستي؟! ما مييايم تا ورزشکاري پيدا کنيم. بعد هم لباس تنگ بپوشيم. اما تو با اين هيکل قشنگ و رو فُرم، آخه اين چه لباسهائيه که ميپوشي؟! 🔸ابراهيم به حرفهاي آنها اهميت نميداد. به دوستانش هم توصيه ميکرد که: اگر ورزش براي خدا باشد، ميشه . اما اگه به هر نيت ديگ هاي باشه ضرر ميکنين. ٭٭٭ 🔸توي زمين چمن بودم. مشغول فوتبال. يکدفعه ديدم ابراهيم در كنار سكو ايستاده. سريع رفتم به سراغش. سلام کردم و با گفتم: چه عجب، اين طرفها اومدي؟! مجله اي دستش بود. آورد بالا و گفت: عکست رو چاپ کردن! 🔸از خوشحالي داشتم بال در مي آوردم، جلوتر رفتم و خواستم مجله را ازدستش بگيرم. دستش را كشيد عقب و گفت: يه شرط داره! گفتم: هر چي باشه قبول دوباره گفت: هر چي بگم قبول ميکني؟ گفتم: آره بابا قبول. مجله را به من داد. داخل صفحه وسط، عکس قدي و بزرگي از من چاپ شده بود. در كنارآن نوشته بود: «پديده جديد فوتبال جوانان » و کلي از من تعريف کرده بود. کنار سكو نشستم. 🔸دوباره متن صفحه را خواندم. حسابي مجله را ورق زدم. بعد سرم را بلند کردم و گفتم: دمت گرم ابرام جون، خيلي خوشحالم کردي، راستي شرطت چي بود!؟ آهسته گفت: هر چي باشه قبول ديگه؟ گفتم: آره بابا بگو، کمي مکث کرد و گفت: ديگه دنبال فوتبال نرو!! خوشکم زد. با چشماني گرد شده و با تعجب گفتم: ديگه فوتبال بازي نکنم؟! يعني چي، من تازه دارم مطرح ميشم!! گفت: نه اينکه بازي نکني، اما اينطوري دنبال فوتبال حرف هاي نرو. گفتم: چرا؟! جلو آمد و را از دستم گرفت. عکسم را به خودم نشان داد و گفت: 🔸اين عکس رنگي رو ببين، اينجا عکس تو با لباس و شورت ورزشيه. اين مجله فقط دست من و تو نيست. دست همه مردم هست. خيلي از دخترها ممکنه اين رو ديده باشن يا ببينن.بعد ادامه داد: چون بچه مسجدي هستي دارم اين حرفهارو ميزنم. وگرنه کاري باهات نداشتم. تو برو اعتقادات رو قوي کن، بعد دنبال حرف هاي برو تا برات مشکلي پيش نياد.بعد گفت: کار دارم، خداحافظي کرد و رفت. 🔸من خيلي جاخوردم. نشستم و کلي به حرف هاي ابراهيم فکر کردم. از آدمي که هميشه شوخي ميکرد و حرف هاي عوامانه ميزد اين حرفها بعيد بود.هر چند بعدها به سخن او رسيدم. زماني که ميديدم بعضي از بچه هاي و نمازخوان که محکمي نداشتند به دنبال ورزش حرفه اي رفتند و به مرور به خاطر جوزدگي و... حتي نمازشان را هم ترک کردند! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 @emamgharib