eitaa logo
انوار الهی💥
301 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
15.2هزار ویدیو
268 فایل
حال خوش را با ما تجربه کنید💖
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌سخنران ایت الله ناصری 🤲ظهور نزدیک است انشاءالله 💢حواسمان باشد اگر برای تعجیل در ظهور دعا نکردیم یا به یاد اماممان نبودیم حداقل با گناهانمان ظهور اماممان را عقب نیاندازیم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠امام حسین علیه‌السلام رو جور دیگه بشناسیم از نگاه ✍ دکتر الهی قمشه ای •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤مصاحبه طنز با یکی از رزمندگان قبل از شهادت❤️ 📝بخشی از وصیت نامه شهید احسان محبوبی مادر عزیز و خوبم: میدانم که طاقت شنیدن شهادت فرزندت را نداری ولی بدان که باید صبر و استقامت کرد. ان الله مع الصابرین آیا حسین(ع) را در صحرای کربلا و زینب سلام‌الله‌علیها را باآن مصیبت فراموش کرده- اید؟ آیا فراموش کرده اید که زینب(س) چگونه فریاد حسین(ع) را در مقابل کافران ضد قرآن اقامه کرد و طاغوتیان و کافران را رسوا نمود هرچند برایت خبر ناگواری است ولی برای خدا و برای اینکه روحم آزرده نشود هرگز قطره اشکی در چهره‌ات مشاهده نشود، و خنده پیروزی و قبولش دنم در امتحان الهی بر لبهایت نقش بسته و به خدای بزرگ اثبات کن آنچه دادی تنها یک امانت بود. ای کسانی که جسدم را تشییع میکنید برایم اشک نریزید که من خوشکام و خوشبختم. چرا؟ چون در امتحانم قبول شدم، اگر اشکی برایم میریزید برای خدا بریزید، بیایید اشکهایتان را گلوله کنید و بر سر دشمنان فرود بیاورید، ناله- هایتان را پتک کنید و دشمن را خوار سازید. شادی روح این شهید و دیگر شهدا صلواتی بفرستید🌺🍃 ‌ ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌱تشــرفات... وقتی به من رسیدند بدون آنکه من آنها راقبلا دیده باشم همان آقای باشخصیت اسم مرا برد و گفت: کربلایی کاظم بیا با هم برویم فاتحه ای دراین امام زاده بخوانیم .من گفتم آقا من قبلا زیارت کرده ام. فرمود: بسیارخوب ، بیا با ما فاتحه ای بخوان. من هم اطاعت کردم و عقب سر آنها رفتم. پس از زیارت حرم اول به امام زاده بعدی رفتیم آنها چیزهایی می خواندند و من متوجه نمی شدم. ناگهان نگاهم به کتیبه ای روی سقف افتاد دیدم آنها را به صورت نور می بینم ، همان آقای باعظمت به من فرمودند: کربلایی کاظم پس چرا چیزی نمی خوانی؟ گفتم آقا من سواد ندارم فرمودند: ولی تو باید بخوانی، سپس نزد من آمد و دست مبارکش را برسینه من گذاشت و محکم فشار داد و گفت: حالا بخوان گفتم چه بخوانم؟ فرمود: این طور بخوان: ((بسم الله الرحمن الرحیم ان ربکم الله الذی خلق السموات والارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش )) من این آیه را تا آخر آیه ۵۹ خواندم، صورتم را برگرداندم که به آنها چیزی بگویم، ناگهان دیدم کسی آنجا نیست، لذا بیهوش روی زمین افتادم .نزدیک اذان صبح بود که به هوش آمدم، هوا هنوز تاریک بود، جریان را هم فراموش کرده بودم ولی مدتی مات و مبهوت بودم ، ازجا برخاستم و به طرف منزل حرکت کردم ،دربین راه متوجه شدم کلمات عربی زیادی بلدم و ناگهان یاد تشرف روز قبل افتادم، بعد متوجه شدم که خدا به من لطف نموده و با نگاه ولایتی امام زمان که قربان خاک پایش شویم من حافظ کل قرآن شدم. 📗ملاقات با امام زمان در عصر حاضر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبرستان وادی السلام که در شمال شهر نجف و حرم مطهر امیر المومنین (ع) قرار گرفته مرقد پیامبران حضرت "هود " (ع)، حضرت "صالح " (ع) مقام امام زمان (عج) و آرامگاه شخصیت‌های بزرگ شیعه را در خود جای داده است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شما غیرت شیعه را می‌بینید 🔺انتشار برای نخستین بار | تصاویری از نبرد مدافعان حرم لشکر با گروهک های تروریستی تکفیری 📎 📎 📎
🔴 !!* *اﻭﻟﻮﻟﻴﺖ ﺑﺎ ﻏﺪﻳﺮ اﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﺤﺮﻡ! !* !!😞😞 ✅از دو الی سه ماه ﻗﺒﻞ تمامی شیعیان برای عاشورا و اربعین روز شمار زدند! این علاقه به سید الشهدا علیه السلام قابل ستایش است. اما قبل از محرم، ما مناسبتی داریم که افضل بر تمام مناسبتهای ما است. اساس مذهب ما به بزرگداشت این روز است...👌 ﻏﺪﻳﺮ.... 🤔برای غدیر چه کردیم؟ برای غدیر کار ﻧﺸﺪ, متاسفانه انکار و تفسیر به رای شد! *امام حسین علیه السلام کشته احیایِ غدیر است.* 😭 *باید برای غدیر صد هزار برابر عاشورا و فاطمیه توان گذاشت‌*. اگر غدیر فراموش نمی شد که عاشورا و فاطمیه ای در کار نبود!!!. پس باید با تمام توان برای غدیر کار کنیم. 👌 👈برای روز شمار بزنید. 👈طنین علیا ولی الله باید عالم را بلرزاند.... کم کاری نکنیم... در حق امیرالمومنین علیه السلام و غدیر کم کاری کنیم، جفا کردیم! ◀️ اﺯ ﻫﻤﻴﻦ اﻻﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﻴﺪ ﺧﺒﺮﻱ ﺩﺭ ﺭاﻩ اﺳﺖ🔊.... ﺩاﺭﺩ ﺭﻭﺯ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﻴﺮﺳﺪ... 👇 *👈ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺷﺪﻩ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻏﺬا و ﻭﻟﻴﻤﻪ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ اﺳﺖ ﻧﻪ ﺩﻫﻪ ﻣﺤﺮﻡ* !!! *👈ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﻋﻴﺪﻱ ﺑﺪﻫﻴﺪ و ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻛﻨﻴﺪ ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ اﺳﺖ ﻧﻪ ﻧﻮﺭﻭﺯ* !! *👈ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻫﺮ ﻣﻘﺪاﺭ ﭘﻮﻟﻲ 💶 ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﺮﺝ ﺑﺸﻮﺩ 100 ﻫﺰاﺭ ﺑﺮاﺑﺮ اﺭﺯﺵ ﺩاﺭﻩ* ....‼️ از عید قربان تا مباهله جشن غدیریه بگیرید.🔊🎊🎉 ستون اسلام ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺪاﺷﺖ غدیر است، اما متاسفانه برای این ستون و استحکامش کم کاری کردیم. *از هر مناسبتی که داریم غدیر واجب تر و مهمتر است. ولایت امیرالمومنین علیه السلام را جار بزنید، شور به پا کنید.* ↗️↗️↗️ برای غدیر کم گذاشتیم، وقت بلند شدن است.....✔️✔️✔️ 👌 *رزق محرم در غدیر داده میشود، هر کس برای غدیر کم بگذارد، در محرم کمش میگذارند!* *برای غدیر کاری کنید این مملکت بلرزد!* صدای گوش فلک را کَر کند.🔉🔊📢📢 *ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﺪاﻧﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻭﺿﻊ اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺮاﻱ ﻧﺎﻡ ﻣﻮﻻﻳﻤاﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺎﻥ ﺭا ﻓﺪا ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ* ❇️ *♦️دسته ﻫﺎﻱ ﺷﺎﺩﻱ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺬاﺭﻱ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻧﻜﺎﺕ ﺑﻬﺪاﺷﺘﻲ😷😷 به خیابان ها بیاورید..* و ﻳﺎ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﻱ ﻣﺠﺎﺯﻱ ﻏﻮﻏﺎ ﻛﻨﻴﺪ .... *ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻴﺪ ﺩﻳﻦ ﻣﺎ ﻓﻘﻄ ﺩﻳﻦ ﻋﺰاﺩاﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ* 🎊ﺷﻬﺮ ﺭا اﺯ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺁﺫﻳﻦ ﺑﺒﻨﺪﻳﺪ🎊 ﻓﻀﺎي ﻣﺠﺎﺯﻱ ﺭا ﻣﻨﻘﻠﺐ ﻛﻨﻴﺪ.... 🎞💿 ﻛﻠﻴﭗ , ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ و اﺣﺎﺩﻳﺚ و .... ﻏﺪﻳﺮ ﺭا ﭘﺨﺶ ﻛﻨﻴﺪ 📚📚ﺧﻂﺒﻪ ﻏﺪﻳﺮ ﺭا اﺯ ﻫﻤﻴﻦ اﻻﻥ ﺭﻭﺯاﻧﻪ ﭘﺨﺶ ﻛﻨﻴﺪ ✏️ ﺳﻮاﻻﺕ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻏﺪﻳﺮ ﭘﺨﺶ ﻛﻨﻴﺪ و ﺟﺎﻳﺰﻩ ﺑﺪﻫﻴﺪ 👨‍👧‍👦ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭا ﺑﺎ ﺷﻴﻮﻩ ﻫﺎﻳﻲ ﻣﺜﻞ ﻧﻘﺎﺷﻲ, ﺳﺮﻭﺩ و... ﺑﻪ ﻏﺪﻳﺮ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪ ﻛﻨﻴﺪ, ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ اﺯﺷﻮﻥ ﻓﻴﻠﻢ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ و ﺑﺮاﻱ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ اﻗﻮاﻡ ﺑﻔﺮﺳﺘﻴﺪ... 🎁ﻫﺪﻳﻪ ﻫﻢ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﻏﺪﻳﺮ ﺑﺮاﺷﻮﻥ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ....😍 💓✅ﻛﻤﻚ ﺑﻪ ﻓﻘﺮا ﻳﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﺮﻩ ... ﺣﺘﻤﺎ ﺗﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﻛﻤﻚ ﻳﻪ ﺣﺪﻳﺚ اﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ ..... ﻛﻤﻚ ﻣﻮﻣﻨﺎﻧﻪ ﺭا ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﻣﻮﻻ اﺩاﻣﻪ ﺩﻫﻴﺪ 🌸اﻃﻌﺎﻡ ﻏﺪﻳﺮ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ🌸 👆👆👆👆 روز عید غدیر، روزی است که خدا نعمتش را کامل کرده است، چرا شکر نعمت نکنیم؟ صد هزار برابر هر سال توان بگذارید، *کاری کنید مرحم بر سینهء مجروح صدیقه طاهره سلام الله علیها شوید*. ☘دست به دست هم بدهیم احیایِ غدیر کنیم. با پولمان، با وقتمان، با هیئتمان؛ با وسائلمان؛ ﺑﺎ ﻣﻮﺑﺎﻳﻞ و ﻓﻀﺎﻱ ﻣﺠﺎﺯﻱ, با هر عملی که میتوانیم احیایِ غدیر کنیم.☘ 🔽🔽🔽🔽 ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ اﻣﻴﺮاﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ علیه السلام ﺑﺴﭙﺎﺭﻳﺪ .... *ﻫﺮ ﻛﻲ ﭘﺎﻱ ﻛﺎﺭﻩ ﻳﺎ ﻋﻠﻲ ﺑﮕﻪ... ‌‌ ♡أݪـݪَّـھُـمَــ؏َـجِّـݪْ‌ݪِۅَݪـیِـڪْ‌أݪْـفَـرَج♡ هم
📷هیچی مثه این حق مطلبو ادا نمیکرد. ✍آق قلندر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 👤 حاج آقا ♥️ 2 راهکار عالی برای استواری در دین 👌 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥فرصت توبه برای شیطان ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🎙 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️سه نوع روزه داریم ...! 🎙 وقتى خدا میخواد بهت يك آغاز دوباره بده، معمولا با يك پايان شروع ميشه براى درهاى بسته ى زندگيت شكرگزار باش چون اونها ما رو به سمت درهاى مناسب هدايت ميكنن خدا هرگز دیر نمی کند هرآنچه که نیاز داری، در زمان درستش به تو می رسد🌺🍃 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🌹 مهربانترینم خــدایا زندگی سرشار از هزاران نگرانیست و ذهن از یک فکر به سوی فکر دیگر پرواز میکند در میان چنین هیاهویی شنیدن ندای خاموشی که در قلبم با من سخن میگوید, دشوار است. خدایا:مرا موهبت آن بخش که ذهنم در کشاکش این غوغای روزمره بر تو متمرکز باشد و هر روز دقایقی با تو ارتباط برقرار کنم. چنان متبرکم کن که ندای تو را بشنوم و سیمای تورا که پر از لطف و زیبایی ست به چشم دل مشاهده کنم آمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد @anvar_elahi
💌 براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره 💚💜 🔆 امشب هم، عاشقانه و با شوق، زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 @anvar_elahi
2_5269733106197201475.mp3
3.32M
🔺 کسانی که اهل بیت رو تنها بگذارند.. 🔺 عاق والدین و ... این زنجیره 🔺 در وقت خطر خدا را میخوانیم!؟ 🔺 مواظب باشیم غصه به دل حضرت نکنیم که ... 💟 حرف و عمل شما یکیست!؟؟؟ چقدر؟؟؟؟؟
AUD-20220418-WA0025.mp3
5.35M
37 ❣بعد از نماز بشين و با خدا حرف بزن! از آرزوهای دنیات گرفته، تا دغدغه های بلند آسمونی.... 🔻زمان بعد از نماز، برای استجابت دعا، با هر زمان ديگه ای فرق می کنه.👇 ترک‌گناه = ↯
هدایت شده از 
✍پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: ✅هر كس فراوان استغفار نمايد خداوند او را از هر غم و غصه‌ای رهائی می‌بخشد و در هر تنگنائی راهی را به سویش می‌گشاید و به او از جائی كه گمان نمی‌کند رزق و روزی می‌دهد‌. 📚بحارالانوار، جلد۹۳، صفحه۲۸۴ آرامش زندگی من👇 🆔 @Calmness
هدایت شده از 
💠رابطه با مولا_ادامه💠 🈂گفتیم که تا وقتی محبت به دنیا داریم معلومه که هنوز رابطه با خدارو درک نکردیم!! حالا ما چطور میتونیم ادعا کنیم که رابطه با خدا رو فهمیدیم⁉️ 👈🏼اون هم رابطه ای که برای اون خلق شدیم✅ ❇️پیدا کردن و تجربه این رابطه کار دشواریه!! او نه دیدنی هست و نه ما میتونیم به راحتی با عاطفه خود او را لمس کنیم!! 🈷البته گاهی درخششی موضعی به شکل جرقه ای زودگذر در روح ما پدید میاد!! 🔰انگار کسی پشت پرده هست که پناه ماست، ولی این جرقه اون رابطه ای نیست که من باید با خدا داشته باشم!! 32 آرامش زندگی من👇 🆔 @Calmness
هدایت شده از 
Panahian-Clip-AdamKhoobHayiKeBaSadamMahshoorMishavand- 64k(1).mp3
1.86M
🎵 چرا آدم خوبی شدی؟ 🔻تا حالا بهش فکر کردی؟ ➕خاطره‌ای از شهید ابراهیم هادی استاد پناهیان آرامش زندگی من👇 🆔 @Calmness
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 ✍دوباره یاد خودم افتادم که چقدر بعد از توبه حساس وشکننده شده بودم.درسته که من واقعا به او اعتماد نداشتم ولی اگر یک درصد فقط یک درصد او قصد تحول داشت من پیش وجدانم مسؤول بودم.از خدا خواستم هر چه که لازمه به زبونم بیاد.من ایمان داشتم این هم نوعی امتحانه.من این روزها رو گذرونده بودم.من با این احساسها و انفعالات آشنایی داشتم.خوب میفهمیدم که نسیم واقعا افسرده و ناامیده.یقین داشتم او داره زجر میکشه.چون نسیم بلد نبود بیخودی گریه کنه.با خدا معامله کردم ' من به نسیم اعتماد میکنم بخاطر رضای خاطر تو و جدم ..تو هم از من مراقبت کن' نفس عمیقی کشیدم و به او که آهسته گریه میکرد گفتم: نسیم جان حاج کمیل اونطوری نیست که تو فکر میکنی.ایشون اگه دنبال قضاوت کردن کسی بودن من الان همسرشون نبودم.. با کلافگی و صدای تو دماغی گفت: ببین من حوصله ندارم..کاری نداری؟! گفتم:چرا کارت دارم. باشه الان زنگ میزنم به حاج کمیل ومیام دیدنت. او پوزخند زد:وعده نده! میدونم نمیای.خودتم بخوای اون نمیزاره.. بی توجه به طعنه اش گوشی رو قطع کردم.زنگ زدم مطب و قرارم رو با کلی خواهش وتمنا به ساعتی دیگه منتقل کردم.وبعد زنگ زدم به حاج کمیل! گوشی حاج کمیل خاموش بود.نگاه به ساعتم کردم.ساعت ده دقیقه به یازده بود.حاج کمیل سر کلاس بودند. نمیدونستم چه تصمیمی بگیرم.روی نیمکت ایستگاه اتوبوس نشستم و فکر کردم. نمیتونستم بدون هماهنگی با حاج کمیل به دیدن نسیم برم.صبر کردم ساعت یازده بشه.دوباره زنگ زدم.بعد از چند بوق حاج مهدوی گوشی رو برداشت وبا لحنی رسمی گفت:کلاس هستم بعد تماس بگیرید. دستپاچه گفتم:کارم واجبه حاجی.. گفت : پیام بدید یاعلی نوشتم:سلام عزیز دلم.خدا قوت..نسیم حال روحیش اصلا خوب نیست.میخوام برم ملاقات مادرش.اشکالی نداره؟! دقایقی بعد نوشت: سلام عزیزم.اگر امکان داره صبر کنید با هم بریم در غیر اینصورت مختارید. نوشتم:ممنون همسر مهربونم.اگر اجازه بدید تنها میرم و زود برمیگردم.دوستتون دارم. گوشی رو داخل کیفم انداختم و به سمت خونه ی نسیم راهی شدم. حدود ساعت دوازده بود که به محله ی نسیم که در غرب تهران قرار داشت رسیدم. پلاک خونه ش رو درست وحسابی به خاطر نداشتم. ✍زنگ زدم بهش و پلاک رو پرسیدم. او با خوشحالی گفت:واقعا تو کوچه ای؟! از خوشحالیش خوشحال شدم! پلاک رو گفت و قبل از اینکه دستم به زنگ برسه در رو برام باز کرد. وقتی آسانسور به طبقه ی پنجم میرفت احساسم بهم گواهی بد میداد.توکل به خدا کردم و از آسانسور پیاده شدم. صدای موزیک آرومی از خونه ش به گوش میرسید.در زدم.نسیم طبق عادت همیشگی با تاب و شلوارک در رو برام باز کرد.در دستش یک رژ لب خوش رنگ بود.با دیدنم چشمهاش برقی زد و گفت:میدونستم هنوز معرفت داری..و منو در آغوش گرفت. فضای خونه خفه بود.بوی سیگار و الکل دماغم رو آزار میداد.همونطوری که کنار در ایستاده بودم گفتم: چقدر خونت خفه ست.من اینجا زنده نمیمونم.تو با این وضعیت از مادرت پرستاری میکنی؟ او هلم داد سمت داخل و در حالیکه در رو میبست گفت:حالا برس بعد نصیحت کن و غر بزن.چیکار کنم؟ داغونم.توقع نداری که دوروزه این لعنتی رو ترک کنم؟ بعد درحالیکه به سمت آشپزخونه میرفت گفت: تو برو بشین من الان برات یه چیز خنک میارم بخوری جیگرت حال بیاد. نگاهی به اطراف خونه کردم.تابلوهایی که نماد فراماسونی و شیطون پرستی داشتند تو درو دیوارخونه آویزان شده بود.واقعا نمیتونستم اون فضا رو تحمل کنم. نسیم از آشپزخونه باهام حرف میزد:از بس گریه کردم این مدت قیافم عین میمون شده! باید بهم میگفتی داری میای یک کم به خودم میرسیدم. من تسبیحم رو از مچم باز کردم وبا قلبی لرزون شروع کردم به گفتن ذکر افوض امری الی الله.. او با یک سینی که داخلش دوتا لیوان شربت بود کنارم نشست! به چهره اش نگاه کردم.پوستش بر اثر گریه چروک شده بود و زیر چشمش گودافتاده بود. نا خواسته گفتم:چیکار کردی با خودت نسیم؟ حیف اون صورت خشگل نبود که به این روز انداختیش؟ او اهی کشید و گفت: هعیییی دست رو دلم نزار که دلم خونه عسل.. در حالیکه چادرم رو از سرم در می آورد گفت:بده اینا رو آویزون کنم برات. امتناع کردم :نه نمیخواد.باید برم.. گفت:عسل تو روخدا بس کن.یک کمی جنبه داشته باش! اینجا مگه نامحرم داریم؟ در بیار اون روسری وامونده تو دلم گرفت. و خودش روسریمو از سرم در آورد و لباسهامو داخل اتاق برد و برگشت. از دور با تمجید وتعجب گفت:به به..خانوم چه بولوندم کرده موهاشو؟ حاجیتم یه چیزش میشه ها.از یه طرف بالا منبر دختر مو بولوندا رو موعظه میکنن بعد از اون ور خودشون سرو گوششون میجنبه.امان از این آخوندها که هرچی میکشیم از ایناست. ✍ ف.مقیمے ادامه دارد... @anvar_elahi ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 ✍عصبانی شدم. گفتم:قبلا گفته بودم دوست ندارم نسبت به حاج کمیل حرف اضافه ای بزنی؟! تو تاحالا تو عمرت پای دوتا منبر نشستی که حرف میزنی؟ کی منبری ها میگن خودتونو خشگل نکنین؟! خدا خودش عاشق زیباییه ولی خشگلیتو باید محرمت ببینه نه هر چشم هرز و ناپاکی! تو فکر کردی روحانیون و منبری ها از پشت کوه بیرون اومدن؟ اتفاقا اونها خیلی هم خوب زیبایی و مد رو می‌شناسند. ولی از راه حلالش..با محرمشون.پس دیگه هیج وقت هیچ منبری یا روحانیت رو زیر سوال نبر. او دستش رو بالا آورد:بابا شوخی کردم چقدر حساسی تو..معلومه خیلی خاطرشو میخوایا.. جای جواب دادن به سوال معنی دارش به اطراف نگاهی کردم و پرسیدم:پس مامانت کو؟ هنوز نیاوردنش؟ او آه کشید.اونم میاد.الان دوباره به بابام زنگ میزنم ببینم کی مرخص میشه. بلند شد و تلفن همراهشو از روی دکور برداشت و شماره رو گرفت. چند دقیقه ی بعد خیلی گرم سلام و احوالپرسی کرد و پرسید:پس کی میاین؟؟ عسل اینجاست. منتظره. صدای نامفهمومی از پشت خط می اومد. نسیم گفت:نه نه اون موقع خیلی دیره.زودتر! بعد در حالیکه مقابل من رژه میرفت و با چشم و لبش ادا و اطوار در می آورد با لحن خاصی ادامه داد:ای بابا!! معلومه که نمیشه.ایشون مثل من بیکار که نیست.زندددگی داره. شوهههر داره!! بعد یه وقت شوهرش اوفش میکنه. ...آفرین دمت گرم پس زود بیاین.سی یووو.. من متعجب از طرز صحبت کردن او پرسیدم:با کی حرف میزدی؟ او گوشیش رو روی میز گذاشت و با خونسردی گفت:بابام دیگه!! چشمم گرد شد. _واقعا تو با پدرت اینطوری حرف میزدی؟ فکر میکردم باهاش قهری! او در حالیکه شربتش رو هم میزد گفت:نه بابا وقتی از بازداشتگاه درم آورد با هم آشتی کردیم.تازه کلی هم با هم لاو میترکونیم. لبخند رضایت آمیزی به لب آوردم:خب این که خیلی خوبه! واقعا برات خوشحالم. او سینی شربت رو به سمتم هل داد. _بوخور خنک شی.. نگاهی به لیوان شربت انداختم.یاد حرف پدرشوهرم افتادم. ✍این بچه امانت بود.و اموال نسیم قطعا از راه حلال به دست نیومده بود.گفتم:ممنون من نمیخورم.. او با تعجب نگام کرد. _عههه چرا لوس میکنی خودتو بخور.. به ناچار دروغ گفتم:نمیتونم روزه ام. او با کف دستش به سرم زد ولیوان شربتش رو روی میز گذاشت:ای خااااک!!! مگه تو باردار نیستی که روزه ای؟ اونم وسط این روزهای به این بلندی..میخوای تا نه شب گشنه بمونی؟ گفتم:آره میتونم. او با تاسف سری تکون داد:واقعا خیلی شورشو درآوردی! دوباره چشمم افتاد به تابلوهای روی دیوار.دیدن اون تابلوها واقعا آزارم میداد! پرسیدم: ببینم تو معنی این تابلوها رو میدونی زدی رو درو دیوار خونت؟ او لیوان شربت منم برداشت و در حالیکه همش میزد و میخورد گفت: پ ن پ همینطوری واسه قشنگی زدم!! معنی اون عکسها رو تو بدونی من ندونم.؟! گفتم پس اگه میدونی واسه چی این نمادهای شیطانی رو در ودیوارته. او درحال نوشیدن شربت خندید وگفت:چون باحاله! قشنگه..!! بعدشم خودم یه مدتی تو فرقه ش رفتم و اومدم.اعتقادات باحالی دارن.وقت شد بهت میگم.. گوشهام دوباره کوره ی آتیش شدند. با ناراحتی گفتم:تکلیفتو روشن کن میخوای خدا پرست باشی یا شیطون پرست. او خودش رو روی مبل ولو کرد و با خنده گفت:خوب معلومه! هیچ کدوم! من از خداش چه خیری دیدم که از مخلوقش ببینم. لبم رو گاز گرفت وگفتم:استغفرالله! مواظب حرف زدنت باش! اینها کفره. یک لحظه خوف به دلم افتاد! این که میگه به چیزی اعتقاد نداره پس چرا در این مدت مسجد میومد و زار میزد!؟ او دوباره خندید. حالاتش طبیعی نبود. بیشتر از این نمیتونستم اون محل رو تحمل کنم نگاهی به ساعت دیواری انداختم وگفتم: ببین من دیرم شده باید برم. او خمیازه ای کشید وگفت:تو تاره الان رسیدی کجا؟ بلند شدم. گفتم:بی زحمت چادر و روسریمو بیار.الان وقت اذانه.میخوام برم خونه. او خودش رو از روی مبل جدا کرد و با دلخوری گفت:مگه خونه ی من نماز نداره؟ نگاهی به درو دیوار خونه کردم و با ناراحتی گفتم:نه نداره.تو اصلا یک سجاده داری تو خونه ت؟! او بلند شد و مقابلم ایستاد. گفت:اگه قرار بود نمونی چرا اومدی؟ من که بهت گفته بودم نیا.میخوای منو پیش مادرم دروغ گو کنی؟ حق با او بود. گفتم:آخه مادرت معلوم نیست کی بیاد که.بزار یه روز دیگه میرم دیدنش تو بیمارستان. او با عصبانیت دور تا دور اتاق رژه رفت. ناگهان با حالتی درمانده به سمتم برگشت.دستهامو گرفت و با بغض گفت:ولی من یه عالمه باهات کار دارم. میدونم تحمل من و این خونه برات خیلی سخته. ولی فقط یک کم یه کم دیگه کنارم بمون. میخوام باهات حرف بزنم.درد دل کنم. خدایا باید چه کار میکردم؟! گفتم:باشه. با حالتی معذب نشستم روی مبل. گفتم:پس لطفا شرایط منم درک کن و زود حرفهاتو بزن. ✍ ف.مقیمے ادامه دارد... @anvar_elahi ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌🎆✨🌙--------------------🌟 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج @anvar_elahi