eitaa logo
«عقل و دین ۲»
246 دنبال‌کننده
209 عکس
64 ویدیو
11 فایل
👤👤ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/NA_KHOD_A 🧑‍💻🧑‍💻لینک جلسات آنلاین: 🔰🔰قرار: https://gharar.ir/r/d35bb3e7 🔰🔰گوگل میت: https://meet.google.com/txo-dovz-cyk 🌐🌐لینک دعوت به کانال:‎ @aqldin2
مشاهده در ایتا
دانلود
👤 🔻پـاسـخ:🔻(56) ادله فلسفی اثبات خداوند مانند برهان امکان و وجوب و برهان صدیقین، موجودی با وصف ذاتی وجوب وجود (واجب الوجود بالذات) را اثبات میکنند. چنین موجودی همه کمالات را به نحو بالذات دارد و به عبارت دیگر خودِ وجود و کمالات وجودی است. یعنی وجودِ مطلق و نامحدود و کمالات وجودی مطلق و نامحدود. بنابر قواعد فلسفی هر بالعرضی باید به بالذات برگردد. بنابراین اگر موجودی ، وجود یا کمالی را به نحو محدود داشته باشد لاجرم باید به نحو بالعرض باشد. در صورتی که خدا را محدود بدانیم در حقیقت، خدای حقیقی را در نظر نگرفته ایم زیرا موجودی را در نظر گرفته ایم که وجودی بالعرض دارد و محتاج وجود بالذات است. پس در حقیقت آن موجودی که وجود و کمالات وجودی را به نحو بالذات دارد خداست نه این موجودی که در نظر گرفته شده.
👤 🔻پـاسـخ:🔻(57) 1. اولیات از رابطه مفاهیم گزارش می کنند 2. مفاهیم (محکی) در ذهن حاضرند (علم حضوری به علم) 3. قضیه اولی هم یک تصدیق است و مفهوم است و در ذهن حاضر است(حاکی) 4. من با اشراف به هر دو (حاکی و محکی) صدق حاکی (مطابقت) را شهود می کنم.
👤 🔻پـاسـخ:🔻(58) پاسخ این سوال را با "شرطی بودن این علم حضوری" می دهیم. یعنی گرچه علم، به حاکی و محکی حضوری است، اما این علم حضوری به حاکی یا قضیه یا ارتباط بین مفاهیم ذهنی، بیان می کند که: «اگر موضوع قضیه ی حاکی در خارج محقق شد، محمول هم ضرورتا محقق خواهد شد».
👤 🔻پـاسـخ:🔻(59) 1-فلسفه به بدیهیات نمی پردازد بلکه بر بدیهیات استوار می شود. 2-اختلاف بر سر عناوین بدیهی وجود ندارد بلکه بر سر مصادیق است. مثلا اینکه توتولوژی (این همانی) یقینی است هرگز اختلافی نیست . بلکه اختلاف بر مفید بودن و ارزش این گزاره است. 3-اساسا علم حضوری قابل تشکیک نیست زیرا وجود معلوم، بدون واسطه نزد عالم حاضر است. 4-تقسیم بدیهی و نظری مربوط به علم حصولی است نه علم حضوری. 5-حقیقت را می توان با ارجاع نظری به بدیهی و ارجاع بدیهی به علم حضوری ( مبنا گروی) دریافت. همه علوم از همین روش استفاده می کنند و مسائل جدید را به اصول اثبات شده قبلی بر می گردانند. 6-فرمایش آخر شما عیناً نسبی گرایی است و نسبی گرایی به سفسطه و انکار امکان شناخت جهان خارج می انجامد. ساده ترین اشکال این دیدگاه خود متنافض بودن آن است. براین اساس نه میتوان چیزی را فهمید و نه میتوان از کسی پرسید و نه میتوان تفهیم و تفهمی ایجاد نمود. تمام علوم شخصی میشوند و در طول تاریخ، افراد انگشت شماری را میتوان یافت که به این مطلب پایبند بوده اند!
👤 🔻پـاسـخ:🔻(60) کار خدا با کار ما متفاوت است. ما شایسته سالار نیستیم و اگر هم دم از شایسته سالاری بزنیم صرفا لقلقه زبان است. اما خدا مثل ما نیست. اصولا امر امامت و نبوت که وساطت بین خدا و مردم است امری نیست که قابلیت ملاکهای مادی و دنیوی اینچنینی داشته باشد. اینجا دیگر شوخی نیست و پای ربط بین مردم و خدا در میان است؛ پای سعادت انسانها در میان است؛ پای هدف خدای حکیم از خلقت در میان است. بنابراین امامت و نبوت عیار میخواهد و فرد باید به مرتبه ای از کمالات وجودی رسیده باشد تا بتواند مسئولیت امامت را عهده دار شود. و این مرتبه عالی ترین مرتبه ممکن برای انسان و مقام «جنب الله» است. دیدگاه عده ای به ولایت امیرالمومنین همین بود که چون داماد و پسر عموی پیامبر است بعد از پیامبر به عنوان امام معرفی شده است اما دیدگاه پیامبر آن است که علی چون «ممسوس فی ذات الله» است توسط خالق هستی برای این منصب برگزیده شده است و اساسا جز او کسی نمیتواند این مسئولیت را بپذیرد. برای شناخت امام به کتبی چون امام شناسی مرحوم علامه طهرانی مراجعه بفرمایید. ت باید امام را شناخت تا از جایگاه امام در عالم هستی بهتر و بیشتر آگاه شد.
👤 🔻پـاسـخ:🔻(61) رفتن به زیارتگاه و عبادت در آن مکان از چند جنبه مطلوب است. اول آنکه ارتباط نفس ملکوتی انسان کامل با بدن پس از مرگ به طور کامل قطع نشده و آن نفس قوی به این بدن عنصری اندک تعلقی میتواند داشته باشد ( این امر تنها مربوط به نفوس قوی است) بنابراین یکی از بهترین راههای ارتباط با آن ارواح ملکوتی رفتن نزد آن بدنهای مطهر و توجه به قبور آنهاست. واضح است که هدف از این توجه به روح مطهر بزرگان تربیت نفس ما و کسب کمالات است. دوم آنکه چنین مکانهایی محل نزول ملائکه بوده و شیاطین از آنها دور هستند بنابراین حضور در این مکانها و عبادت در آنها مطلوب و موجب رشد و کمال است. سوم آنکه با توجه به همین مطالب و حکمتهای بسیار دیگر؛ ائمه به ما توصیه کرده اند که به زیارت قبور آنها برویم و این کار اطاعت امر امامان معصوم علیهم السلام است. به نظرم همین حد برای این فضا کافی است و برای اطلاع بیشتر از حکمت و فلسفه زیارت به کتب مفصل مراجعه بفرمایید. و اما در مورد منع مردم از پرستش بتها و.. که فرمودید. 1-زیارت پرستش زیارت شونده نیست بلکه همانطور که در لغت هم واضح است به معنی حضور نزد اوست. 2-شما تنها یک مصداق ذکر کردید و نمیدانم منظورتان از "همه کارهاشون" چیست؟ و این توهم ضد و نقیض بودن هم به خاطر عدم اطلاع ماست . همه ادیان توحیدی در طول تاریخ به زیارت بزرگان و نفوس مقدس اولیاء خدا می رفته و از آن ارواح و آن محیط استفاده معنوی مینموده اند. خواه آن ولی خدا در دنیا باشد یا از دنیا رفته باشد و نفس مجرد هرگز نمیمیرد و همواره منشأ اثر است. باید توجه به مبانی نمود و مبانی را تقویت نمود. کلامی که در این پرسش آمده یا ناشی از متریالیسم است و یا ناشی از تفکر ضد توحیدی وهابیت. توضیح آنکه: توحید به معنی یکی دانستن است. یعنی منشا کمالات و خیرات کثیر را یکی بداند و آن خدای متعال است. اگر دیدگاهی کثرت را نفی کرد یا اثر گذاری آن را منکر شد اساسا اهل توحید نیست و دیدگاهی الهی ندارد بلکه دیدگاهی مشرکانه یا احمقانه دارد. توحید یعنی کثرات هستند و اثرگذار هم هستند اما از خود استقلالی ندارند نه اینکه هرگونه توجه به غیر خدا را شرک بپنداریم. اتفاقا در دیدگاه اهل توحید چون غیر خدا از خود استقلالی ندارد در حقیقت توجه به غیر خدا؛ توجه به خداست. توجه به محبت مادر توجه به خداست و ستایش زیبایی گل عینا ستایش خداست. اما در تفکر وهابی چون غیر خدا مستقل است (=شرک) توجه به غیر خدا معنا دارد و ظاهری مذمت گونه به آن میدهد تا شرک حقیقی اش را پنهان کند و رنگ و لعاب توحیدی به آن ببخشد. دیدگاه مادی گرایی نیز با ادله محکم اثبات تجرد روح و عالم مجردات نفی میشود که البته این دیدگاه در زمانه ما در جهان چندان جایگاهی ندارد و منسوخ است. بنابراین روح مظهر امام زنده است، منشأ اثر است و اساسا برای التزام به توحید باید به او رجوع کرد و به زیارت او رفت و به او اظهار نیاز نمود اما باید دانست که این روح مطهر مستقل نیست و جلوه ای از جلوات خدای متعال است و از خود هیچ استقلالی ندارد.
👤 🔻پـاسـخ:🔻(64) امکان وقوعی است امکان وقوعی ذاتا محال نیست اما از تحققش محالی لازم می آید. در صورت وقوع گناه از معصوم این محال لازم می آید که خدای متعال کامل مطلق نباشد چرا که از فرستادن این معصوم هدفی داشته اما به هدف خود نرسیده است و این محال است. پس گناه کردن معصومین امکان ذاتی دارد اما امکان وقوعی ندارد. به عبارت دیگر گناه کردن معصومین محال ذاتی نیست اما محال وقوعی هست.
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۶۵) این بحث، بسیار مفصل است. استغفار معصومین چندین وجه دارد. یکی از آنها جهت امکانی است. معصوم به جهت امکانی خود نظر میکند و از این جهت گناه را بالقوه بر خود حمل میکند زیرا گناه برای معصومین، ممتنع بالذات نیست. آنان هرچند امکان استعدادی انجام گناه را ندارند اما امکان ذاتی گناه از هیچ ممکن الوجود مختاری به دور نیست. پس زمانی که به ذات خود می‌نگرد انجام هر عملی امکان بالذات دارد و زمانی که به آنچه خدا به او به نحو بالفعل عطا کرده می‌نگرد صاحب عصمت کبری و لواء حمد و مقام محمود است. خواجه عبدالله انصاری میفرماید: الهی، چون به خود می‌نگرم از جمله خاکسارانم و خاکم بر سر و چون به تو می‌نگرم از جمله تاجدارانم و تاجم بر سر پس تفاوت دو مقام، در نظر به ذات خود و نظر به فعلیت خود و رحمت پروردگار است و استغفار، از مقام اول ناشی میشود. والله العالم
1.91M
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۶۶) نکات تکمیلی هدف به کمال رسیدن نیست هدف به کمال اختیاری رسیدن است. رحمت خدا در حق انسان با ایجاد قابلیت کمال جلوه کرده است. هرگونه دخالت و تصرف الهی در این فرایند با ایجاد موجود مختار منافات دارد و به تناقض می انجامد. تناقض موجود مختار بی اختیار!:«من میخواهم تو موجود مختار باشی اما چون میدانم تو آنچه من دوست دارم نمیشوی نمی‌گذارم موجود شوی!!!» یک نکته دیگر راجع به این مسئله این است که اگر قرار بود خدای عالم افراد شقی را نیافریند باید جز معصومین علیهم السلام کس دیگری را نمی‌آفرید زیرا مقصود و منظور خداوند از خلقت انسان رسیدن به مقام معصومین است خدای متعال برای آفریده‌اش به کمتر از این راضی نیست. پس بنده ی غیر معصوم از این دیدگاه (هر چند کم) درصدی از شقاوت دارد بنابراین نباید آفریده می‌شد! این امر شامل همه دانشمندان فیلسوفان و عرفا و فقها و مصلحان اجتماعی و اطبا و منجمان و غیره می‌باشد! در حالیکه شکی نیست که وجود اینان خیر و جزئی از نظام احسن است. علاوه بر این در نظام احسن، وجود افراد شقی نیز دارای خیر است چرا که سعادت در کنار شقاوت معنا می‌شود و انسان‌ها با مشاهده راه شقاوت و سعادت انتخابگر میشوند.
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۶۷) تاریخ نویسان برای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها دو تاریخ ۷۵( خمسة و سبعون) روز یا ۹۵(خمسة و تسعون) روز بعد از رسول خدا را مطرح کرده‌اند. دلیل این اختلاف را می توان در نوع نگارش و رسم الخط آن زمان جستجو کرد. زیرا در آن دوران با خط کوفی می نوشتند و می دانیم که در خط کوفی نقطه گذاری رسم نبوده است.مورخان و راویان با خط کوفی تاریخ شهادت حضرت را اینگونه نوشته اند: «حمسه وسىعون.» این نوع نگارش می تواند هم خمسة و سبعون ( یعنی ۷۵ ) و هم خمسة و تسعون ( یعنی ۹۵ ) خوانده شود. این مطلب مهمترین دلیل اختلاف در تاریخ شهادت آن بانوی بزرگوار می باشد.
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۶۸) نفس انسان هر لحظه در حال حرکت است و در دو لحظه یک مرتبه ندارد. حرکت همواره رو به کمال و شدت نیست. گاهی حرکت رو به ضعف است. ملاک، حرکت نفس است، خواه اشتدادی خواه تضعفی. بنابراین نفس انسان در هر مرتبه ای میزان خاصی از شدت وجودی دارد و هر شدت وجودی سازگار با امور مخصوصی است. از جمله این امور، حب و بغض ها هستند. نفس پلید نمی‌تواند عاشق نیکان و پاکان باشد و نفس زکیه نمی‌تواند عاشق ددمنشان و پلیدان باشد. ناریان مر ناریان را جاذبند نوریان مر نوریان را جاذبند
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۶۹) احساس و عاطفه بستر تربیت دینی را فراهم میکند. برهان به آن استحکام و قوام می‌بخشد. و عرفان و تغییر نفس، هدف آن است. پس در یک تشبیه، احساسات به منزله علت قابلی، برهان به منزله علت فاعلی و عرفان به منزله علت غایی دین است. جامعه دینی به سان یک انسان است. تعالیم دینی در دبستان چگونه عرضه میشود؟ با برهان؟! خیر چون قابلیت نیست. اما همین طفل که عادت به نماز کرد نباید در طفولیت فرهنگی و فکری بماند. باید وقتی به بلوغ رسید به سوالاتی عمیق فکر کند که پاسخ آن را تنها برهان میدهد. در نتیجه ارائه برهان و پیگیری لوازم آن، شهودعرفانی برای انسان حاصل میشود و به مقام معرفت می‌رسد که هدف از خلقت اوست. البته هستند برخی جویندگان حقیقت که مرحله اول را طی نمی‌کنند. و کم نیستند خسران زدگانی که هرگز بویی از مرحله سوم نمی‌برند. در همه این مراحل یعنی احساس و عقل و شهود، انسان بی نیاز از وحی و مربیان الهی نیست و الا امکان بیراهه رفتن همواره برای او ثابت است. پس امر وحیانی هم متکفل ارائه محتوا و روش صحیح احساسی و عقلی و شهودی است و هم میزان و ترازوی سنجش درست از غلط. موفق باشید
1.24M
👤 🔻پـاسـخ:🔻(70) وجود (هستی) مطلق، تنها موجودی است که نه فرض عدم برای آن میرود و نه فرض موجودی بالاتر از آن. پس واجب الوجود بالذات همان وجود مطلق است. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۷۱) طبق روایات، عامل اصلی کم شدن میل به عبادت، میل به دنیاست. ❗️«حُبُ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِ خَطِیئَهٍ»[١] علاقه و محبت به دنیای فانی سرآغاز همه اشتباهات و زشتی هاست❗️ به میزانی که توجه و دلبستگی ما به دنیا بیشتر شود، شیرینی عبادت در نظرمان کم‌تر می‌شود. خداوند بین این دو توازنی برقرار ساخته است. گویا حب دنیا در یک کفه ترازو و حب آخرت در کفه دیگر قرار دارد.⚖ مثلاً وقتی به زیارت مشرف می‌شوید، همین دوری موقتی شما از خانه و سایر دلبستگی‌هایتان باعث می‌شود لذت عبادت را بیشتر بفهمید. اگر حب دنیا در وجود انسان غلیان یابد، معنویات افت می‌کند. خداوند دنیا را در مقابل آخرت قرار داده است؛ اما ما دنیا را در کنار آخرت می‌بینیم و به اصطلاح  هم خدا را می‌خواهیم و هم خرما را. لذت عبادت با داشتن دلبستگی‌های دنیایی سازگار نیست و ما باید بین دنیا و آخرت یکی را انتخاب کنیم. البته طبق روایات، اگر دنبال آخرت باشیم، دنیایمان هم تامین می‌شود، اما اگر تمام انرژیمان را صرف دنیا کنیم، مسلّماً از آخرت باز می‌مانیم. [١] مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۴۱. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۷۲) علت باید بر معلول، تقدم داشته باشد اما هر تقدمی لزوما تقدم زمانی نیست. در فرهنگ معارف اسلامى، ج‏1، ص: 569 آمده است: «اقسام تقدم عبارت است از: 1- تقدم بالرتبه: كه متقدم اقرب بمبدأ موجود يا مفروض باشد چنانكه گويند بغداد قبل از كوفه است اين نوع تقدم بر دو قسم است يكى آنكه ترتيب آن طبيعى باشد يعنى بالطبع باشد و لو آنكه تقدمش بالطبع نباشد مانند تقدم جسم بر حيوان و حيوان بر انسان و ديگر آنكه ترتيب آن باعتبار وضع باشد مانند زمانيات و مانند تقدم امام بر مأموم. 2- تقدم بالطبع: مانند تقدم واحد بر اثنين و خطوط بر مثلث. 3- تقدم بالعلية: كه وجود متقدم علت، براى وجود متأخر باشد. 4- تقدم بالزمان: مانند تقدم نوح بر حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله 5- تقدم بالشرف: مانند تقدم عالم بر جاهل. 6- تقدم بالماهية: بنا بر قول كسانى كه ماهيات را مجعول بالذات ميدانند. 7- تقدم بالحقيقة: مانند تقدم وجود بر ماهيت بنا بر قول صدرا و ساير اصالت وجوديان. 8- تقدم بالحق: صدرا گويد: اين نوع از تقدم از امورى است كه ادراك آن بسيار دشوار است و عارفان بالله و راسخون در علم دريابند كه وجود هر علت موجبه مقدم بر معلول است بنحو تقدم بالحق و بالاخره تقدم وجود علت بر وجود معلول نه تقدم ذات علت بر ذات معلول كه تقدم بالعليت است» بنابراین علت قبل از معلول تحقق دارد اما تقدمش لزوما تقدم زمانی نیست. اساسا در عالم ماده علت هستی بخش(فاعلی) یافت نمیشود زیرا معلول از علت خود وجودی ضعیفتر دارد و عالم ماده ضعیفترین و پایین ترین عالم است . تنها علت حقیقی که در عالم ماده یافت میشود علت قابلی یا مادی است و البته علت های معدّه نیز موجودند که علت حقیقی نیستند. بنابراین اگر از موجودات زمانمند و مادی صحبت میکنیم اساسا علت فاعلی در بین آنها یافت نمیشود و اگر از مجردات غیر مادی صحبت میکنیم دیگر در بین آنها زمان و تقدم زمانی معنا ندارد. اما اگر از علت قابلی و مادی صحبت میکنیم؛ امکان دارد که همزمان با معلول باشد هرچند غالبا تقدم زمانی بر معلول دارد مانند تقدم چوب درخت بر میز چوبی. که در فرضی که میز چوبی دفعتا ایجاد شود علت قابلی بر معلول تقدم زمانی ندارد. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۷۴) سلام علیکم دل کندن از دنیا به معنی وابسته نبودن است نه به معنی اکتفا به کمترین ها. ارتباط با دنیا و امکانات دنیوی در اسلام مذموم نیست بلکه طبق متون دینی دنیا برای استفاده مومنین آفریده شده است تا در راستای قرب الهی از آن استفاده کنند. در این میان آنچه مذموم است اسراف در استفاده از مواهب دنیوی و مقصد قرار دادن دنیا و دلبستگی به آن است. پس میزان استفاده ما از دنیا باید منطقی و به اندازه کفاف باشد. باید به میزانی از این مواهب استفاده کنیم که گذران امور زندگی دغدغه ذهنی ما نشود نه از جهت نقصان و نه از جهت زیاده. به عنوان نمونه در تهیه اتومبیل باید وسیله ای مطمئن تهیه شود که با خرابی های دائمی و غیره وقت انسان را تلف نکند و نیاز انسان را جوابگو باشد و از طرفی از امکانات غیر ضروری که فایده چندانی جز تفاخر و امور اینچنینی ندارد پرهیز شود. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۷۵) یعنی چیزی را که ندارد ایجاد کنه؟! این صفاتی که ندارد یا امری وجودی هستند یا امری عدمی. اگر عدمی هستند که ملاک کمال نیستند. اگر امر وجودی هستند و در مخلوق وجوب بالذات ندارند باید به واجب بالذات برگردند. حال اگر واجب بالذات، خود، فاقد این صفت باشد. اولا وجودی را که نداشته، بخشیده است! و ثانیا صفتی وجودی را یافته ایم که ذاتیِ هیچ موجودی نیست! هر دوی اینها محال است. جسم داشتن از ویژگی های کمالی نیست بلکه ناشی از ضعف موجود است. پس عدمی است نه وجودی. یعنی چون کمالی را ندارد جسمانی شده. پس جسم جنبه های وجودی و جنبه های عدمی دارد. حالا ایجاد به کدام تعلق گرفته؟ به عدم یا وجود؟ وقتی میگوییم جنبه وجودی جسم یعنی دارایی های کمالی جسم در مقابل نداری های جسم. منظور از وجود واقعیت خارجی منشأ اثر است و عدم هم نقیض وجود است. عدم، نیستی است. نه واقعیت دارد و نه نشأت میگیرد. آنچه واقعیت دارد و اثر گذار است و ممکن است منشأ داشته باشد وجود است. پس وقتی جسم ایجاد میشود یک وجود ایجاد میشود اما وجود محدود و ناقص. برای اطلاع بیشتر به درسهای 9و 10 فلسفه مقدماتی که در کانال موجود است مراجعه کنید. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
👤 🔻پـاسـخ:🔻(76) از دیدگاه فلسفی، تفاوت انسانها با یکدیگر در اصل «اراده» نیست و آدمیان به یک اندازه آزاد هستند. آنچه موجب تفاوت بین انسانها میشود انتخاب و اراده آنها پس از بلوغ و با فعلیت یافتن «عقل عملی» است. پس از فعلیت یافتن عقل عملی و قوه تشخیص درست از غلط، افراد به وسیله اراده و انتخاب خود «کمال اختیاری» کسب میکنند و به میزانی که این اراده و انتخاب در راستای «کمال مطلوب انسانی» (قرب الهی) باشد، انسان رشد کرده و اهل سعادت خواهند بود. اما چرا فردی الف را انتخاب میکند و فرد دیگر ب را؟ عقل عملی بر اساس یافته های عقل نظری درست و غلط و باید و نباید را شکل میدهد و لذا شوق و اراده انسان بر اساس علم و دانسته های او شکل میگیرد. انسان موجودی علمی است که اراده او نیز به علم او برمیگردد. ای برادر تو همه اندیشه ای ***ما بقی تو استخوان و ریشه ای این علم که به اراده و عمل خواهد انجامید، «علت غائی یا انگیزه» نامیده میشود. علت غائی، علت فاعلیت فاعل است. پس اراده و عمل انسان تابع علت غائی اوست که یک علم است. اگر علوم انسان در حد دانسته های حیوانی و مادی باشد اراده و عمل او نیز در همان حد خواهد بود و اگر علوم او متعالی و انسانی و الهی باشد اراده و عمل او نیز الهی خواهد بود. والله هو العالم 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۷۷) پرسش از رنج و ناراحتی یا همان «شر» از دیرباز تا کنون یکی از پرسش‌های اصلی در الهیات است. لازم به ذکر است که شر به دو دسته «شر طبیعی» و «شر اخلاقی» تقسیم میشود که عمدتا دسته اول مورد سوال قرار میگیرد چرا که به رنجهایی که ناشی از ظلم ظالمی نیست و در زندگی روزمره جریان دارد اشاره میکند. ملحدین نیز مسأله شر را دستاویزی برای انکار اصل وجود خدا و یا عدم علم، قدرت یا خیرخواهی خدا قرار داده اند. الهیون از دیرباز پاسخهای متعددی به مسأله شر داده اند. برخی شر را عدمی و غیر محقق در جهان دانسته و برخی مجموع عالم را دارای خیر اکثری دانسته اند. 🔺پاسخ نقضی: ادراک وجود خدا و کامل مطلق بودن او، بدون مقدمه حسی، توسط عقل اثبات میشود 🆚اما🆚 ادراک شر طبیعی دارای مقدمه حسی است. پس در مقام تعارض، اولی مقدم است. 🔺پاسخ حلی: 1️⃣شر ناشی از تزاحم در عالم ماده است. 2️⃣ تزاحم در عالم ماده ناشی از نقص ذاتی این عالم است. 3️⃣نقص ذاتی عالم ماده ناشی از تنزل مرتبه وجود و دون مرتبگی عالم ماده در نظام تشکیکی وجود است. 4️⃣تشکیکی بودن، ذات وجود و هستی است. ⬅️شر ناشی از ذات هستی است. 🔺 بنابراین ممکن نیست موجودی در عالم ماده زیست کند و شر، به نحوی دامن‌گیر او نباشد. 💎تنها راه رهایی از شر، عروج از عالم ماده است. 🟠 البته نکته ای که در پرسش به آن اشاره شده نیز حائز اهمیت است چرا که رشد و کمال انسان در پرتو انتخاب های درست او در همین تزاحمهاست. برای همین است که عالم ماده که در آن تزاحم جریان دارد، محل امتحان و رشد انسان است. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۷۸) در پاسخ به این پرسش باید به چندنکته توجه کنیم: 🔰اول. در اولین مرتبه باید دانست که خدایی که ارحم الراحمین است، اشد المعاقبین هم هست. اینکه در معرض کدام اسم الهی قرار بگیریم وابسته به اختیار ماست. بنابراین اولیاء خدا که واسطه فیض خدا در بین خلق هستند، رحمتشان نشان از رحمت الهی و غضبشان نشان از غضب الهی دارد پس اگر ولی خدا بر فردی غضب کرد این بدان معناست که او با اختیار خود عملی را انجام داده است که در معرض اسماء جلال الهی قرار گرفته است. 🔰دوم. لعنت و نفرین و دورباش از رحمت الهی همواره نشان شر و هلاکت نیست بلکه گاهی نشان هدایت و خیر است. مانند اخم والدین بر فرزند در مقام تأدیب که ظاهرش غضب است ولی باطنش رحمت و دلسوزی است. 🔰سوم. درخواست عذاب الهی توسط پیامبران هر چند ناحق نبوده است اما در مراتب بالاتر شاهد چنین درخواستی نیستیم و لذا میتوان چنین درخواستی را ترک اولی قلمداد نمود. برخی اهل معرفت، همین نکته را نشانه برتری چهارده معصوم علیهم السلام بر انبیاء دانسته اند. چرا که بسیاری از انبیاء امت خود را نفرین کردند اما پیامبر اسلام علی رغم اینکه فرمود«هیچ پیامبری مانند من اذیت نشد!» چنین نفرمود‌. والله اعلم 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
👤 🔻پـاسـخ:🔻(79) سلام علیکم 🔰واژه قبر در متون دینی به دو معنا به کار رفته است اول مکانی که جسد میت در آن مدفون می‌گردد. روایات مربوط به احکام میت که در کتاب‌های فقهی مورد بحث واقع می‌شود ناظر به این معنا می‌باشد. دوم قبر در روایات اعتقادی که منظور از آن همان عالم برزخ است. لذا افرادی که در دریا غرق میشوند یا سالها جسدشان در کوهها باقی می‌ماند نیز شب اول قبر و فشار قبر برایشان مصداق دارد. امام صادق علیه السلام فرمودند: من نسبت به عالم برزخ برای شما نگرانم. و زمانی که از معنای برزخ از آن حضرت سوال شد فرمودند: مقصود از قبر، عالم برزخ است ( وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ فِي الْبَرْزَخِ قُلْتُ وَ مَا الْبَرْزَخُ قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛ کافی، ج3، ص242) همچنین امام سجاد علیه السلام فرمودند: برزخ همان قبر است آنگاه افزودند: قبر، میتواند باغی از باغهای بهشت یا گودالی از گودالهای جهنم باشد (ثُمَّ تَلَا وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ هُوَ الْقَبْرُ وَ إِنَّ لَهُمْ فِيهِ لَمَعِيشَةً ضَنْكاً وَ اللَّهِ إِنَّ الْقَبْرَ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّار؛ خصال ج1 ص120) پس مشخص میشود که منظور از سوال در قبر، سوال در گودالی خاکی نیست بلکه منظور سوال در عالم برزخ است و انتقال از عالم ماده به عالم برزخ نیز با مرگ رخ میدهد و ربطی به دفن شدن یا نشدن ندارد. 🔰و اما نسبت به پرسش دوم آنچه در روایات موجود است این نیست که تا زمانی که قرآن خوانده میشود، میت عذاب نمیبیند بلکه آن است که قرائت قرآن موجب خشنودی و آمرزش گناهان میت میشود (بحارالانوار،ج79،ص169) و پر واضح است که این قرائت قرآن و خیرات و مبرات، علت تامه برای آمرزش نیستند بلکه در صورتی که انسان زمینه سعادت را برای خود فراهم کرده باشد این اعمال نیز میتوانند سودمند و کمک کننده و سرعت بخش باشند اما هرگز چنین نیست که قرائت قرآن یا... عذاب را از کسانی مانند طواغیت دوران بردارد! والله هو العالم 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
👤 🔻پـاسـخ🔻(۸۰) 🔹پاسخ به این پرسش را در چهار مقدمه و یک نتیجه گیری تقدیم خواهم کرد: 🟢مقدمه اول: تحقّق ظهور حضرت مهدىّ أرواحنا فداه و رجعت‏، قبل از قيامت حتمى است‏ در روایات براى علائم قيامت مطالب بسيارى وارد شده است، و اصولًا براى مقدّمات قيامت علاوه بر علائم خود آن بايد دو مرحله قبلى آن طىّ شود؛ يكى ظهور حضرت مهدىّ عجّل الله تعالى فرجه الشّريف و ديگر رَجْعت آل محمّد عليهم السّلام. براى تحقّق اين دو، هيچ جاى شبهه و ترديد نيست. ظهور حضرت مهدىّ أرواحنا فِداه متّفقٌ عليه جميع طوائف و مذاهب مسلمين است. و رجعت آل محمّد عليهم السّلام از مسلّمات شيعه مى‏باشد، و در سابق الايّام وجه مائز شيعه را از غير شيعه به امامت و رجعت ميدانستند. به طور كلّى براى تكامل عالم و بشريّت، سه مرحله متناوب و متوالى بايد پيموده شود: 🔺اوّل: ظُهور حضرت مهدىّ أرواحنا فِداه كه در آن بشريّت راه سريعى را بسوى كمال طىّ ميكند. 🔺دوّم: رجعت كه در آن با پيدايش ظهورات و انوار و رجوع ائمّه عليهم السّلام به دنيا، تمام مراحل استعداديّه مردم كه در زمان آن بزرگواران به مرحله فعليّت نرسيده است به فعليّت و تحقّق ميرسد. 🔺سوّم: قيامت كه موجب تكامل دو دوره سابق و از دست دادن إنّيّات و طلوع صفت جلال حضرت كبريائى و مندكّ شدن هويّات و شخصيّات به ظهور حقيقت در عوالم است. اين سه مرحله بر يكديگر مترتّب بوده و تا اوّلى طىّ نشود دومى نخواهد شد، و تا دومى متحقّق نگردد سوّمى تحقّق نخواهد يافت. درباره علائم ظهور و علائم رجعت و قيامت، اخبار بسيارى وارد شده است اگرچه به صحّت همه آنها اطمينان نيست، ولی بعضى از آنها داراى سندهاى صحيح بوده و قابل قبول است؛ چه رواياتى كه از رسول اكرم صادر شده و چه از ائمّه سلام الله عليهم أجمعين. (معاد شناسى، ج‏4، ص6) 🟢مقدمه دوم: محال بودن تناسخ از طریق محال بودن بازگشت «ما بالفعل» به «ما بالقوه» تناسخ به آن معنی که در برخی ادیان شرقی مطرح میشود و به سبب آن منکر معاد شده اند یعنی جایگزین معاد برای برپایی عدالت الهی و تناسخ کلی برای همه موجودات یا انسانها؛ باطل است. زیرا انسان دارای قوه ی تجردی و از دست دادن بدن مادی است و با از دست دادن بدن مادی (مرگ) این امر بالقوه تبدیل به امر بالفعل شده و لذا چنین تغییری، حرکتی اشتدادی است. از آنجا که وقتی موجودی اشتداد وجودی پیدا میکند کمالات مراتب مادون را از دست نمیدهد بلکه با حفظ آن کمالات، کمالات جدیدی نیز پیدا میکند؛ موجود بالفعل کمالات حالت بالقوه خود را دارد و لذا وجود دوباره ی قوه ی مرتبه پایین در مرتبه بالا تحصیل حاصل و محال است. بنابراین موجودی که بدن مادی را از دست داد و به فعلیت رسید امکان ندارد در او قوه ی تعلق دوباره به بدن مادی موجود بوده و با حرکتی تضعّفی به فعلیت برسد. این قاعده فلسفی با عنوان «محال بودن بازگشت ما بالفعل به ما بالقوه» در کتب فلسفی مورد بحث است. 🟢مقدمه سوم: محال بودن تناسخ از طریق جسمانیة الحدوث بودن نفس اگر معلولی حادث باشد و علت آن قدیم باشد آنگاه ضرورتا امری حادث، شرط تحقق آن معلول است زیرا اگر چنین نباشد مانعی در موجودیت آن نبوده و توجیهی برای ایجاد آن در زمان خاص وجود ندارد. لذا شرط تحقق نفس مجرد بدن مادی و استواء مزاجی جسم است. به این معنی که به محض استواء مزاجی جسم، علت، نفس مجرد را ایجاد میکند خواه به تعلق تدبیری و خواه به تعلقی که عین وجود آن بدن است. پس اگر بدن مادی مستعد نفس باشد ضرورتا عوامل مجرد نفس را افاضه میکنند. این مطلب دلیل بر آن است که امکان ندارد یک نفس، دو بدن را تدبیر کند بلکه اگر بدن دومی ایجاد شود، نفسی متناسب با آن نیز ایجاد میشود. 👈👈ادامه در پست بعد👈👈
👤 👈ادامه 🔻پـاسـخ🔻(۸۰) 🟢مقدمه چهارم: رجعت و تناسخ در آثار ملاصدرا صدرالمتألهین در تفسیر قرآن کریم میفرماید: «بازگشت نفس از عالَمی که در آن قرار دارد به عالَمِ قبل از آن محال است، زیرا نفوس بر توجّه به غایات ذاتی‌شان آفریده شده‌اند، و محال است که توجّهات فطری و تطوّرات طبیعی، انقلاب پیدا کنند و به حالت قبل برگردن.« فطرة اللّه التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه » و این اصلی محکم است که بسیاری از قواعد و احکام (فلسفی) مبتنی بر آن است و ما، همان‌طور که در جای خود گفتیم، ابطال تناسخ نیز مبتنی بر آن است.» (تفسير القرآن الكريم ؛ ج‏5 ؛ ص158) و همچنین می فرماید: «بر انسان منصف مخفی نیست که عدم رجعت افرادی که از کافران یا ناقصین بوده و به هلاکت ابدی دچار شده اند دلالت نمیکند بر اینکه نفوس کامله ای که با حیات علم و عرفان زنده اند نیز رجعت نکنند! پس هرگز محال نیست که ارواح عالیه آنها به اذن و قدرت خدا در عالم ماده نزول کنند تا اسیران عالم ماده را از تعلقات مادی رهایی بخشند(و موجب استکمال آنها شوند) وی در ادامه تصریح میکند که اعتقادات یا به سبب برهان ثابت میشوند و یا حدیث صحیح قطعی الصدور از معصومین علیهم السلام و با نقل احادیث ضعیف یا کلمات غیر معصومین گزاره اعتقادی ثابت نمیشود. از دیدگاه وی: «حقانیت اعتقاد به رجعت و وقوع آن پس از ظهور قائم ال محمد علیه و علیهم السلام نیز به وسیله روایات فراوان از معصومین علیهم السلام ثابت میشود و برهان عقلی نیز مانعی برای آن نمی یابد چرا که چیزهایی شبیه به رجعت مانند زنده کردن مردگان به اذن خدا به دست پیامبران مانند عیسی و شمعون وغیر آنها على نبينا و آله و عليهم السلام اتفاق افتاده است.»(تفسير القرآن الكريم ؛ ج‏5 ؛ ص75و76) 🟢پنجم: نتیجه گیری از آنچه گفته شد آشکار میشود که بازگشت دوباره روح مجرد به بدن مادی؛ بازگشت ما بالفعل به ما بالقوه و محال است و بر همین اساس است که معاد در نگاه ملاصدرا و تابعان او با بدن مادی نیست بلکه با بدن مثالی است که تمام ویژگی های بدن مادی را (به استثنای مادیت) داراست. بنابر این تناسخ به این معنا که بدن جدیدی ایجاد شده اما روح انسانی دیگر که بدن مادی را ترک کرده به آن تعلق بگیرد محال است. همچنین رجعت به معنی بازگشت روح به همان بدن خود در صورتی که قطع تعلق کامل صورت گرفته باشد و بدن فاقد مدبر بوده، پوسیده شده و از بین رفته باشد (و چه بسا تبدیل به اعضا و اندام موجودات دیگری شده باشد) محال است. اما اگر نفس از نفوس کامله باشد و با مرگ، قطع تعلق کامل صورت نگرفته و بدن تدبیر شده باشد و به واسطه این تدبیر جلوی پوسیدگی و اضمحلال بدن گرفته شود آنگاه میتوان گفت زنده شدن دوباره این بدن و گسترش دوباره تأثیر نفس بر بدن امکان پذیر است. از نگاه ملاصدرا با وجود این براهین عقلی بر امتناع حضور بدن مادی پس از مرگ، اگر متون دینی ظهور در حظور بدن مادی داشتند باید تأویل به معنای صحیح بروند و البته به اعتقاد وی اکثر متون دینی ای که ادعا میشود ظهور در حضور بدن مادی در معاد دارند در حقیقت فاقد چنین ظهوری هستند. بنابراین باید بگوییم که رجعت اختصاص به نفوس کامله دارد و آنچه که از ضروریات اعتقادات مذهب تشیع میباشد نیز همین رجعت نفوس کامله اولیاء الهی است. وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ‏ حَقٌ‏ لَا شَكَّ فِيهَا (إحتجاج طبرسي؛ ج‏2 ؛ ص494) و اما روایاتی که بر رجعت نفوس خبیثه دلالت میکنند بر فرض صحت سند دو راه برای تعامل با آنها داریم. اول آنکه دلالت آنها را ضعیف بدانیم به خاطر مخالفت با برهان. دوم آنکه بگوییم بدن آنها نیز حفظ میشود. و پر واضح است که راه حل دوم مشکلات بسیار در پیش رو دارد اعم از آنکه مرگ برای این نفوس خبیثه اشتداد وجودی خواهد بود و اینکه این ابدان چگونه تدبیر میشوند؟ آیا ممکن است عاملی غیر از نفس متعلق به این ابدان آنها را تدبیر و حفظ کند؟ آیا این توارد چند نفس بر بدن واحد نیست؟و... لذا به نظر میرسد راه حل اول مؤونه کمتری داشته و صحیح باشد. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir