6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زنده_از_حرم
گرچه امروز دو نیمایم و دو عنوان هستیم
ما دو جسمیم ولی یک دل و یک جان هستیم
ما همان بلخ و بخارا و خراسان هستیم
همگی روی به یک قبله مسلمان هستیم ...
🔹 آغاز مراسم وداع با پیکر پاک شهید «نسیم افغانی» در رواق امام خمینی (ره) حرم مطهر رضوی؛ نقطهای از جهان که بیش از هر جای دیگری میشود نسیمِ بهشت را لمس کرد.
@aqr_ir
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زنده_از_حرم
یاد شهدا راه گشای دل ماست
راه شهداء روشنی محفل ماست
🔺هم اکنون مراسم تشییع شهید نسیم افغانی
در حرم مطهر امام رضا(ع)
@aqr_ir
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زنده_از_حرم
ما شهیدان به خون خفتۀ باور هستیم
همه در کشتی تاریخ ، شناور هستیم
چشمتان کور که ما نخل تناور هستیم
چه بخواهید و نخواهید، برادر هستیم ...
🔹 وقتی پای ایمان و انسانیت در میان باشد، پناهگاهت با هر زبان و ملیتی، آغوش ضامن آهوست ...
🔹 لحظه ورود پیکر پاک شهید «نسیم افغانی» به حرم امام رضا علیهالسلام
@aqr_ir
29.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زنده_از_حرم
ما دو رودیم که یک راه به دریا داریم
دو صداییم که در حنجره ای جا داریم
دو برادر که هوای دل هم را داریم
چشم امّید به آرامش فردا داریم ...
🔹پرتو ولایت فراتر از مرزهای زمینی اثرگذار است و زیر سایه آن میتوان اتحاد را معنایی عملی بخشید ...
🔹 قرائت نامه افغانستانیهای مقیم ایران، خطاب به رهبر معظم انقلاب
@aqr_ir
3.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زنده_از_حرم
اشاره کن، تو بخواه از نسیم برخیزد ...
🔹 اینجا سایهبانی به گستردگی جهان است که زیر خنکای آن میتوان برادری در مسیر ایمان را به نظاره نشست؛ نقطهای که تفاوت لهجه و زبان مانع یکصدایی دلدادگان امام مهربانیها نیست ...
🔹 لحظاتی از اجرای «سید مسافر»، مداح افغانستانی اهل بیت علیهم السلام در مراسم وداع با پیکر شهید «نسیم افغانی»
@aqr_ir
دست و پا گم کردهی شوق تماشای توام
ای امام مهربان اذن وصالم را بده...
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أنِیسَ النُّفُوس
#سلام_آقا
#ولادت_عشق
@aqr_ir
#داستان_یک_تصویر | هر فیلم و عکسی، داستانی دارد و هر نگاهی میتواند داستانی متفاوت را حکایت کند؛ با داستان ما همراه شوید 👇🏻
📝 شما نیز میتوانید داستانهای امام رضایی خود را با مخاطبین ما به اشتراک بگذارید.
@aqr_ir
آستان قدس رضوی و حرم مطهر
#داستان_یک_تصویر | هر فیلم و عکسی، داستانی دارد و هر نگاهی میتواند داستانی متفاوت را حکایت کند؛ با
▫️زیارتم تمام شده بود و قبل اینکه از حرم خارج شوم، به سمت پنجره فولاد رفتم تا از امام خداحافظی کنم که چشمم به مادربزرگ سالخوردهای افتاد که با حالت گریه راز و نیاز میکرد و پارچه سبزی را به میلههای پنجره گره میزد.
▫️پیرِزن بدنش توان ایستادن نداشت و برای همین کمکش کردم تا بتواند از جایش بلند شود و عصایش را دستش بگیرد؛ تا دم ورودی حرم همراهیش کردم، اما در تمام مسیر فکر آن پارچه گره خورده و ماجرایش مثل خوره به جانِ ذهنم افتاده بود؛ آخرش نتوانستم سکوت کنم و از او پرسیدم: «مادر، ببخشید فوضولی میکنم اما میشه بگید پشت پنجره فولاد چرا اونقد حالتون بد بود؟»
▫️پیرزن دستم را گرفت، روی یکی بلوکههای سیمانی اطراف گلکاریهای ورودی حرم نشست و در حالی که هنوز لرزش دستش و بغض صدایش نشان میداد که حال خوبی ندارد، برایم تعریف کرد:
▫️جواد، پسرم ۲۸ سالش بود و تازه مدرک طبابتش رو گرفته بود؛ اینقد بچه خوبی بود که چه قبل از تموم کردن درسش چه بعدش که مدرک گرفته بود، خیرش به همه محل رسیده بود؛ روزای آخر، زیرزمین خونمون که جواد اونجا وسیلههای طبابتش رو گذاشته بود، شبیه بقالی شده بود، هر کی از محل یا حتی از آشناهای روستاهای اطراف که میومد تا طباطت شه، با خودش یه ظرف ترشی و مربا و اینجور چیزا میاورد ...
▫️یه روز نمیدونم چی شده بود، از بیرون که اومد جوادِ همیشه نبود، توی خودش بود، مستقیم رفت توی زیرزمین و حتی واسه ناهارم بالا نیومد؛ شب که خواهرش رو فرستادم دنبالش تا بیاد شامش رو بخوره، اومد گفت داداش توی حیاط نشسته کارتون داره.
▫️وقتی رفتم دیدم گوشه حوض نشسته؛ من رو که دید مثل همیشه از جاش بلند شد و دستم رو گرفت؛ من رو جای خودش نشوند و روبروم روی زمین دوزانو نشست؛ بهم گفت «عزیز، آقاجان نامه نوشته، گفته اونجا توی جبهه خیلی دکتر کم دارن، مجروحا زیادن و هیشکی نیست که به دادشون برسه؛ میشه بزاری برم؟»
▫️دنیا روی سرم خراب شده بود؛ هیچی بهش نگفتم و رفتم. تا یه هفته جواد هر روز با یه شاخه گل میومد خونه، میدونستم چی میخواد اما دلم رضایت نمیداد؛ بچم رو میشناختم، مطمئن بودم تا من راضی نباشم نمیره اما دلم براش میسوخت که بخاطر دل خودم دارم مانعش میشم ...
▫️تقریبا ده روز ازون ماجرا گذشته بود که رفتم حرم، پشت همین پنجره فولاد که من رو دیدی، یه مادری بود که با پسرش اومده بود؛ پسرش لباس خاکی تنش بود و معلوم بود اومدن خداحافظی که بره جبهه؛ اون رو که دیدم بیشتر دلم برای جوادم سوخت که نمیذارم به خواستش برسه؛ یه لحظه یه تیکه دستمال سبز توی پنجره فولاد به چشمم خورد، بازش کردم و به آقا گفتم، یا امام هشتم، جواد منم مثل جوادِ خودت؛ این پارچه رو میذارم توی جییش و راهیش میکنم، ازش نگهداری کن تا عاقبت بخیر شه و وقتی برگشت خودم دوباره پارچه رو به این پنجره گره بزنم ...
▫️چهار روز پیش جوادم به خونه برگشت، دوستاش که اومده بودن گفتن خیلی عجیب بوده که بعد از این همه سال، هنوز این پارچه توی جیبش سالم مونده بود؛ جواد همیشه امانتدار خوبی بود ...
@aqr_ir
4.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گزارش_تصویری | پیکر پاک سرباز افغانستانی در حلقه یاران ایرانی
🔺 مراسم وداع با پیکر شهید نسیم افغانی عصر امروز در رواق امام خمینی(ره) با رعایت پروتکلهای بهداشتی برگزار شد.
🔺 این مراسم معنویی از فضای مجازی و تلویزیونهای پهنپیکر حرم مطهر برای زائران بارگاه نورانی علی بن موسیالرضا(ع) پخش شد.
🔺 مراسم تدفین پیکر این مجاهد شهید، روز سهشنبه ۱۰ تیر با رعایت دستورالعملهای بهداشتی در صحن آزادی حرم مطهر برگزار میشود.
@aqr_ir
4.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا