.
تاخودمانرانسازیموتغییرندهیمجامعه ساختهنمیشود؛
مشکلکارماایناستکهبرایرضایهمهکار میکنیمالارضایخدا . .
+ شهیدابراهیمهادی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
@Arak_vaks_salavaty313_1401
لینک کانال جهت همراه شدن با شهدا
"سرخ" باید رنگِ ستاد انتخاباتی باشد
رنگی که یادآور شرمساری ماست
#من_اگر_کاندیدا_میشدم
به دوستانم میگفتم
که رنگ ستاد انتخاباتی ام رنگ خونِ شهداست....
تا حواسم باشد کجا خرجش میکنم...
#انتخابات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
@Arak_vaks_salavaty313_1401
لینک کانال جهت همراه شدن با شهدا
✍ امام محمد باقر علیه السلام:
کسی که غیر امین را امین و معتمد شمارد، حجتی بر خدا ندارد./ الکافی، ج ۵، ص ۲۹۹
✾࿐༅• 🏴 •༅࿐•✾
🏴 فرارسیدن سالروز شهادت مظلومانه شاهد لحظههای تبآلود عاشورا، یادگار روزهای آمیخته باعشق و اشک و عطش، تندیس اسوه اخلاق، شکافنده دریای علوم، پنجمین کوکب آسمان امامت حضرت امام محمدباقر (عليهالسلام) بر شیعیان تسلیت باد.
🌴🥀▪️🌴🥀▪️🌴🥀▪️🥀
@Arak_vaks_salavaty313_1401
لینک کانال جهت همراه شدن با شهدا
♦️سلام امام زمانم
🔹ای رونق ندبه های آدینه بیا
🔹ای مرهم دردهای دیرینه بیا...
🔹تا اینکه به ما شب زدگان نور رسد
🔹یک جمعه تو باچراغ و آیینه بیا...
🔹صبحتون امام زمانی
🌴🥀▪️🌴🥀▪️🌴🥀▪️🌴🥀
@Arak_vaks_salavaty313_1401
لینک کانال جهت همراه شدن با شهدا
▪️امام باقر علیه السلام فرمودند:
حضرت ظهور میکند؛ به خانة کعبه تکیه میدهد و اول سخن او آیه شریفه است: «بَقِیةُاللهِ خیرٌلکُم اِنْ کُنتُم مُؤمنین»
📚 بحارالانوار، ج ٥٢، ص ١٩٢
🌴🥀▪️🌴🥀▪️🌴🥀▪️🌴🥀
@Arak_vaks_salavaty313_1401
لینک کانال جهت همراه شدن با شهدا
#سلام_امام_زمانم✋
🌷 ابری ام، بارانی ام، حـال و هوایم خوب نیست
🌺 چشمِ سر، خیس است امّا چشمِ دل، مرطوب نیست
🌷 طاقـت دوری ندارم، رحـم کن بر عاشقت
🌺 صبر من مانند صبر حضرت ایّوب نیست
💐 سلامتی و فرج مولایمان صاحب الزمـــان
عجل الله تعالی فرجه الشریف #صلوات 💐
🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
@Arak_vaks_salavaty313_1401
لینک کانال جهت همراه شدن با شهدا
محور همهٔ فعالیت های ابراهیم نماز بود
در سختترین شرایط نمازش را اول وقت میخواند در سفر یا در جبهه یا در زورخانه وقتی موقع اذان میشد همهٔ کارها را متوقف میکرد و اول نمازش را میخواند رفتار او ما را به یاد جملهی شهید رجائی میانداخت به نمــاز نگوییــد کار دارم به کار بگویید وقـته نماز اســت»
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
@Arak_vaks_salavaty313_1401
لینک کانال جهت همراه شدن با شهدا
#پوستر
حماسه انتخابات
مکمل حماسه ی بدرقه شهیدان است.
#انتخابات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
@Arak_vaks_salavaty313_1401
لینک کانال جهت همراه شدن با شهدا
شهیدی که قرض هایم را داد‼️
آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران.
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله راهی مناطق عملیاتی جنوب شد.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان. بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد.🔆
یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان، با عطر شهدا عطرآگین🍃
تا اینکه...
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد. آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود... نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود.😓
با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد.
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او...
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادند و کارت شناسایی شهید به او سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید،به بنیاد شهید تحویل دهد.✅
قبل از حرکت با منزلش تماس گرفت و جویای آمدن مهمان ها شد و جواب شنید که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرش وقتی برای خرید به بازار رفته مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرده اند به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرش هم رویش نشده اصرار کند...😔
با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداخت...
"این رسمش نیست با معرفت ها. ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...😞". گفت و گریست.
دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد: «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»😞
وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس او کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد. هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده.😁
لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد. به قصابی رفت. خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد. جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...✅
گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش⁉️
وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار می گریست...😭😭
جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی⁉️
همسرش هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود. خودش بود😭.کسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود....😭 گیج گیج بود.مات مات...
کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد. مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد. می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...⁉️
نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید...مثل دیوانه هاشده بود😭 به کارت شناسایی نگاه می کرد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...وسط بازار ازحال رفت...
پی نوشت1. این خاطره در مراسم تشییع این شهید بزرگوار، توسط این برادر برای حضار بیان شد.
پی نوشت2. قبر مطهر این شهید، طبق وصیت خودش در دل جنگلهای اطراف شهر ساری، در کنار بقعه ی کوچک و ساده ی امامزاده جبار، قرار دارد.❤️
پی نوشت3. دوستانی که مایلند از نزدیک این شهید بزرگوار را زیارت کنند، آدرس مزار این شهید: کیلومتر5 جاده ساری نکا، بعد از بیمارستان سوانح و سوختگی، قبل از روستای خارکش
شهید سید مرتضی دادگر
@Arak_vaks_salavaty313_1401