#انگیزشی
وقتی آدم
کسی را دوست دارد
همیشه چیزی برای
گفتن یا نوشتن
به او پیدا می کند
تا آخر عمر!
@aramesh_allah🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹
#انگیزشی
تو بهار باش
تا از هر کجا که گذر کردی
دلها جوانه بزنند
وگلهای اُمید سر برآرند.
ساده زندگی کن
وسخاوتمندانه عشق بورز
عمیق محبت داشته باش
وبا مهربانی سخن بگو
وبقیه را به خدا واگذار کن
@aramesh_allah🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹
#انگیزشی
درست وقتى كرم ابريشم
فكر كرد كه زندگيش تموم شده
و فشار پیله اش درحال
خفه کردنش است
پیله گشوده شد
وشروع به پرواز كرد
سختیهای ما مثل پیله اند
وجودشان برای تکامل لازم است🦋
@aramesh_allah🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹
#انگیزشی
عجول نباش که بی صبری آرامش درونت را به یغما خواهد بود،
همه کارهایت را آرام انجام بده و آرام باش حتی اگر همه دنیا غمگین باشند و نا آرام
و هرگز آرامشت را به قیمتی ارزان نفروش که هیچ چیز ارزشش را نخواهد داشت
@aramesh_allah🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹
❤️ #یامهدی❤️
اللَّهمَّ اجْعَلْنــــــی
مِنْ أَنْصارهِ وَ أعْوَانِهِ
صد جمعه دیده ایم
و شمارا ندیده ایم..
از درد گفته ایم و
دوا را ندیده ایم..
🌷 #جمعه_های_دلتنگی
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@aramesh_allah 🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#تلنگر
✅گام به گام ، با امام زمان(عج)👣
⚠️يادمان نرود
در دفتر ديكته هر روزمان بنويسيم:👇👇
🌷👈قلب امام زمانمان را شاد کنم
🌷👈دل نازنین شون را ناراحت نکنم
🌷👈سر قولمون بهشون باشم
🌷👈برای امام مهربونم تبلیغ کنم
🌷👈برای سلامتی و تعجیل در ظهورشون دعا کنم
🌷👈حضورشون را در کنارمون هر لحظه احساس کنم
🌷👈خدا را به خاطر داشتنشون شکر کنم...
‼️اجبار نیست!!!
بلكه اوج سعادت و افتخاره.....😊
چرا بیکاری صلوات بفرست 😍📿
@aramesh_allah🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خدا اعتماد کن!😻
به زمانبندی هاش! ⏰
به حکمتش!🌻
گاهی شاید بعضی اتّفاقات به ظاهر برات خوش نباشه😉،
صبرت رو از دست بدی و حتی به نومیدی برسی🤭،
🤤 ولی بعدها به حکمت و معناش پی می بری.
اونوقته که متوجه می شی باید اینطوری می شده تا تو به این جایی که الان هستی برسی.👌🏻😍
پس، در مقابل موانع و مشکلات زندگیت صبور باش
و امیدت رو از دست نده!🙃💪🏻
شاید خدا چیزهای بهتری برات در نظر داره. 🤩🌱
پس فقط بهش اعتماد کن!💝
عصر پاییزی پراز اتفاق های قشنگ 🍁🍂
@aramesh_allah 🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همین که گرفتاری اش را
برطرف میکنیم
میرود
و پشت سرش را هم نگاه نمیکند
انگار نه انگار
ما را برای رنجی که گرفتارش شده بود،
صدا زده بود....
@aramesh_allah🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹
استاد علی صفایی حائری:
با همه ظرفیتمان حرکت نکردهایم....
@aramesh_allah🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹
💠 چگونه دعا براي فرج امام زمان(عج) باعث فرج خود ما مي شود؟
🍃🌸امام زمان(عج) در نامه اي فرموده اند: وَ اکثِروُا الدُّعاءَ بتعجيلِ الفَرَجِ فإنَّ ذلکَ فَرَجُکُم؛ براي تعجيل فرج بسيار دعا کنيد، زيرا مايه ي فرج شماست.
اين فرج مي تواند دو معنا داشته باشد:
۱. وقتي دعا مي کنيم امام ظهور کند، طبيعي است که ظهور ايشان باعث گشايش امر شيعيان و آسايش ما مي شود و مشکلات ما حل خواهد شد. پس فرج باعث فرج ما نيز مي شود.
۲. دعا براي ظهور ايشان باعث جلب توجهات امام به ما مي شود و آن حضرت در حق ما دعا مي کند و مشکلات ما با توجه امام حل مي شود. بنابراين، دعا براي ظهور، باعث گشايش کارها مي شود، هرچند خود ظهور، اتفاق نيفتد. همچنين دعا کردن، روح اميد را در انسان زنده نگه مي دارد. و اميد داشتن، خود موجب گشايش است، زيرا نااميدي باعث به بن بست رسيدن است.
📚۱- کمال الدين، ص۴۸۵، باب توقيعات، ج۴. نشريه قدر ،شماره ۲۱.
@aramesh_allah🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹
۹ آبان ۱۳۹۹
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_پایانے
💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش #حاج_قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسمم!»
سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! بهخدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میکرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت #شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای #داعش خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف #سید_علی و #مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!»
💠 تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر #مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن #شهادت سرشان روی بدن سنگینی میکرد و حیدر هنوز از همه غمهایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از #حاج_قاسم چیزی نگفته بود؟»
و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر #شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر میکرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.
💠 ردیف ماشینها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم میکرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای #شهادت بردم :«چطوری آزاد شدی؟»
حسم را باور نمیکرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه میکنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را میپوشاندم و همان نغمه نالههای حیدر و پیکر #مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»
💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناکتر از #اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و #تهدیدت میکرد من میشنیدم! به خودم گفت میخوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! بهخدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»
و از نزدیک شدن عدنان به #ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط #امیرالمؤمنین مرا نجات داده و میدیدم قفسه سینهاش از هجوم #غیرت میلرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟»
💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع #عملیات، من و یکی دیگه از بچهها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون #شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، #اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»
از تصور درد و #غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخهای سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و میخواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»
💠 از #اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم #کریم_اهل_بیت (علیهمالسلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچهمون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف میزنی بیشتر تشنه صدات میشم!»
دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمیکردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.
💠 مردم همه با پرچمهای #یاحسین و #یا_قمر_بنی_هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانهمان را به هم نمیزد.
بیش از هشتاد روز #مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشقترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@aramesh_allah🍃🌸
۹ آبان ۱۳۹۹