گاهی آدم دلش کمی تعطیلی میخواهدبنشیند کنجی، گوشه ای، جای برود به گذشته های دور دور های های دنبال خودش بگردد
آرامجای .
زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آ
مینویسم دریا و ساحلش را دور میریزم
مینویسم درخت و آسمانش را قطع میکنم
مینویسم امروز و دیروز را به جانش میاندازم.
#عکسنوشت
آرامجای .
Listen to many, speak to a few. به خیلیها گوش کنید، با چند نفر صحبت کنید. #شایدبیو
Sometimes I just look up, Smile and say "I know that was You" .
يه وقتهايى به بالا نگاه میكنم، لبخند میزنم و میگم: "میدونم كار خودت بوده" .
#شایدبیو
هیچ سنخیتی با آدمها ندارم و جنس حرفهای من را نمیفهمند، به اجبار به من نگاه میکنند، و صدایشان برایم مثل گذشتهام غریب است.
آرامجای .
در دلم چیزی ویران شده، چیزی که نمیدانم چیست و اضطراب و دلشوره مثل مِهی در ته درّهای بیآفتاب جایش
تلاش میکنیم یه چیزیو
به طرفمون بفهمونیم ولی نمیشه.
این زبان برای بیرون از ما ساخته شده
شما درد رو چطوری
میخوای به بقیه حالی کنی؟
ما در بیان احساساتمان بیچارهایم
_هوشنگ ابتهاج
#بسیحق
پير شدن شبیه کوهنوردیه؛هرچقدر بالاتر میری توانت کمتر میشه،اما در عوض اُفق دید وسیع تری پیدا می کنی.
آرامجای .
سیوش کن "epiphany" یعنی لحظهای که چیزی رو به یاد میارید یا متوجه چیزی میشید مثل لحظهای که فهمیدین
سیوش کن "Redamancy" یعنی کسی که همونقدر که دوسش داری دوستت داره.
تجملات هیچ وقت جاذبهای برایم نداشت چیزهای ساده را دوست دارم، کتابها را، تنهایی را، یا بودن با کسی که من را میفهمد...