آرامجای .
دلم برای خودم تنگ می شود آری؛ همیشه بی خبر از حالِ خویشتن بودم #شعرگرافی
مارا توان ترجمه ی اشک و آه نیست
این شرح حال دل به زبان های دیگر است
#شعرگرافی
وقتی چشمت را باز میکنی، میبینی بزرگترین ضربهها را همانهایی زدهاند که زمانی با چشم بسته، از ته دل دوستشان داشتهای.
آرامجای .
تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا از یه جایی وارد زندگیم بشه،ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای
زندگی همینه دیگه؛ مثل قمارخونه میمونه.
میبری، میبازی، ولی آخرش همیشه قمارخونه ست که برنده نهاییه، ولی معنیش این نیست که به تو خوش نگذشته.
دیالوگی از Deconstructing Harry
#دیالوگ
یه سریا فقط بلدن گنده گنده حرف بزنن. نزدیکشون که میشی، میبینی گند زدن به خودشون و زندگیشون و هر کی که تو زندگیشونه حتی!