از نژاد چشمه باش ، بگذار آدم ها تا می توانند سنگ باشند، مهم این است که تو جاری باشی و از آنها بگذری ..
آرامجای .
نیست پروا تلخ کامان را ز تلخی های عشق آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است . #شعرگرافی
بیا دیگر به تاثیر مُسَکِن ها نیازی نیست
میان کل دارو ها فقط چشمت اثر دارد
#شعرگرافی
ولی من از اینکه تا میام خوشحال باشم و حس خوبی داشته باشم، اما یهو یه اتفاقی میافته یا یه حقیقتی رو می شنوم یا یک چیزی یادم میاد که دوباره غمگینم میکنه و دوباره پرتابم میکنه ته اون چاهی که بودم، واقعا متنفرم.
آرامجای .
تو نمیتونی پدر و مادرت رو تغییر بدی. تنها چیزی که میتونی عوض کنی اینه که چطوری باهاشون کنار بیای .
فقط چون به یه کاری عادت کردی،
دلیل نمیشه ازش خوشت بیاد؛
تو به من عادت کردی !
دیالوگی از We need To Talk About Kevin
#دیالوگ
به او گفتم احساسات در تو مرده است و فقط لبخند زد.
تلاش برای زنده کردن مُرده، بی فایده ترین کار دنیاست..
آرامجای .
توانایی زندگی در لحظه اکنون و داشتن رضایتِ خاطر در لحظهی حال را بسیاری از مردم ندارند. وقتی در حال
هر که باشیم، هر کجای دنیا زندگی کنیم، همگی جایی در اعماقمان نوعی حس کمبود داریم.
انگار چیزی اساسی گم کرده ایم و می ترسیم نتوانیم آن را پس بگیریم.
آن هایی هم که می دانند چه چیزی کم دارند، واقعا انگشت شمارند.
برشی از کتاب ملت عشق
نوشتۀ الیف شافاک
#دیالوگکتاب
«حس میکنم مدتهاست سقوط میکنم و به زمین نمیرسم، غرق میشوم و خفه نمیشوم، میسوزم و جان نمیدهم؛ در پایانی بیپایان بهسر میبرم»
آرامجای .
عشق، آدم را به جاهای ناشناخته میبرد مثلا به ایستگاه های متروک به خلوت زنگ زدهی واگنها به شهری که
فرقی نمیکند خانهای کوچک یا اتاقی بزرگ
وقتی نه کیف ساعتی میشود کوک
و نه لبان داغ اتو بوسه میزند
بر دست و شانه پیراهن چروک.
#عکسنوشت
قدرت تحمل هر کسی را
از میزان سکوتش بسنجید
آنان که هیاهو میکنند
بار هیچ چیزی
را به روی شانه های
خود تحمل نمیکنند...!