eitaa logo
آرایه های ادبی
930 دنبال‌کننده
877 عکس
205 ویدیو
98 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده سپاس بابت همراهیتون،با آرزوی توفیق @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ دربارۀ «رعد و برق» واژۀ عربیِ «رعد» به معنیِ صدای بلندِ ترس‌ناکی است که از ابرها می‌شنوید. نام‌ِ دیگرش «تندر» و نامِ عامیانه‌اش «آسمون‌غُرُنبه» است. واژۀ عربیِ «برق» به معنیِ نوری فوق‌العاده شدید و ناگهانی است که در ابرها می‌بینید. نام‌های دیگرش «آذرخش» و «صاعقه» است. ترکیبِ عطفیِ «رعد و برق» از قدیم در فارسی به کار رفته‌است و جالب‌ آن‌که در قرآن نیز به همین صورت یک بار آمده‌است (سورۀ ۲، آیۀ ۱۹): «فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعدٌ وَ بَرقٌ». چنان‌که مستحضرید، اول برق را در ابرها می‌بینید و بعد از چند لحظه رعد را می‌شنوید. یعنی برق مُقدّم بر رعد است و علتش هم این است که سرعتِ انتقالِ صوت به‌مراتب کم‌تر از نور است. با توجه به تقدمِ برق بر رعد، منطقی است که این ترکیبِ عطفی به صورتِ «برق و رعد» باشد، نه «رعد و برق»؛ اما به دلیلِ نامعلومی از دیرباز «رعد و برق» گفته و نوشته‌اند. علتِ شباهتِ واژۀ فارسیِ «تندر» با واژۀ انگلیسیِ thunder هم این است که ریشۀ هند و اروپاییِ مشترکی دارند. واژۀ «صاعقه»، که شش بار در قرآن آمده، از ریشۀ «ص‌ع‌ق» به معنیِ بی‌هوش شدنِ شخص، مثلاً بر اثرِ برخوردِ برق (صاعقه)، است. @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎
دربارۀ آسانسور درست است که آسانسور آسان سُر می‌خورَد و بالا و پایین می‌رود، ولی ریشۀ این وام‌واژۀ فرانسوی هیچ ربطی به دو واژۀ فارسیِ «آسان» و «سُر» ندارد. واژۀ فرانسویِ ascenseur از ریشۀ لاتینی و در اصل به معنیِ بالارونده یا بالارو است (هم‌ریشه با واژه‌های انگلیسیِ ascend و ascension به معنیِ صعود و عروج). اما این واژه فقط نیمی از مفهوم را می‌رسانَد، زیرا می‌دانیم که آسانسور هم بالا می‌رود هم پایین می‌آید. این نقصِ معنایی در واژه‌سازی طبیعی است و نباید آن را عیب شمرد. معادلِ آسانسور در انگلیسیِ آمریکایی یعنی elevator نیز از ریشۀ لاتینی و به معنیِ بالابَرنده است، که در فارسی آن را «بالابَر» ترجمه کرده‌اند. فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی هم معادلِ «آسان‌بَر» را برای آسانسور تصویب کرده‌است. در عربی نیز به آسانسور «مِصعَد» یا «مِصعَدَة» می‌گویند، یعنی وسیلۀ صعود و بالا رفتن. 🍁🍂 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
فرهنگِ بزرگِ سخن به ما می‌گوید که آژیر واژه‌ای فارسی است، نه فرانسوی. واژۀ آژیر، البته به معنایی متفاوت و در عینِ حال مرتبط با معنای امروزی‌اش، از قرن‌ها قبل در فارسی به کار رفته‌است، از جمله در شاه‌نامه. 🍁🍂 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
شباهتِ آوایی در واژه‌گزینی یکی از گرایش‌های واژه‌سازی و واژه‌گزینی برای واژه‌های بیگانه این است که بینِ معادلِ منتخب و واژۀ بیگانه شباهتِ آوایی باشد. چند مثال اَبیراهی aberration افسر officer پاره‌وقت part-time پی‌جو pager (پیجر) تراکنش transaction تک attack تنش tension چالش challenge دامنه domain دیرفرست différé سویه souche مِه‌ْبانگ Big Bang ناوبری navigation هِلی‌بُرد heliborne (هِلی‌بُرن) ☃️❄️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
واژه‌شناسیِ مُدَّ ظِلُّهُ العالی جملۀ عربیِ دعاییِ «مُدَّ ظِلُّهُ العالی» دربارۀ افرادِ بسیار بزرگ و محترم، به‌ویژه روحانیانِ والامقام، به کار می‌رود. معنای تحت‌اللفظی‌اش می‌شود: سایۀ بلندش دراز/ کشیده باد. معنای کنایی‌اش: عمرش دراز باد. سایه‌اش از سرمان کم نشود. مُدَّ: فعلِ ماضیِ مجهول، از ریشۀ «م‌دد»، بر وزنِ فُعِلَ (در اصل: مُدِدَ)، به معنیِ «کشیده شد». واژه‌های امتداد، ممتد، و مدید از همین ریشه‌اند. ظِلّ: سایه. هُ: ضمیرِ مفردِ مذکرِ غایب؛ مالِ او. ال‍: حرفِ تعریف. عالی: بلند؛ رفیع؛ والا. واژه‌های اعتلا، تعالی، متعالی، عُلُوّ، علی، و عَلیّه از همین ریشه‌اند. ⛄️❄️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
وب‌گیر یا وایرال وام‌واژۀ انگلیسیِ «وایرال» (viral) در توصیفِ ویدئویی به کار می‌رود که به سرعت در سراسرِ اینترنت منتشر شده و خیلی‌ها آن را دیده‌اند: این ویدئو چن روزیه وایرال شده. من معادلِ دورگۀ «وب‌گیر»، یعنی تسخیرکنندۀ اینترنت، را برایش پیش‌نهاد می‌کنم. «وب‌گیر» را به قیاسِ «جهان‌گیر» (تسخیرکنندۀ جهان) و «عالَم‌گیر» ساخته‌ام. یکی از معانیِ «گرفتن» تسخیر کردن است. پس مثلاً می‌توانیم بگوییم: این ویدئو چن روزیه وب‌گیر شده. پنج‌شنبه ۱۴۰۰/۵/۲۸ ⛄️❄️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
ادبیات (literature) انتخابات (election) تظاهرات (demonstration) عملیات (operation) این چهار واژه همه مختوم به پس‌وندِ جمعِ «-‌ات» هستند. گرچه ساختِ جمع دارند، از لحاظِ مفهومی مفردند و به همین دلیل می‌توان آن‌ها را جمع بست. بنابراین ادبیات‌ها، انتخابات‌ها، تظاهرات‌ها، و عملیات‌ها درست‌اند و کاربردشان هیچ اشکالی ندارد: ادبیاتِ فارسی یکی از درخشان‌ترین ادبیات‌هاست. میزانِ مشارکتِ مردم در انتخاباتِ اخیر کم‌تر از انتخابات‌های پیشین بود. پدرم در اکثرِ تظاهرات‌ها حضور داشت. این رزمنده در عملیات‌های گوناگون شرکت کرده‌بود. ⛄️❄️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
نکته‌ای دربارۀ پس‌وندِ «-ها» فارسی‌زبانان کراهت دارند از این‌که اسم‌های مختوم به صدای «-ها» را با پس‌وندِ «-ها» جمع ببندند: اژدها: اژدهاها اشتها: اشتهاها انتها: انتهاها بها: بهاها ⛄️❄️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
یک فنجان واژه‌شناسی (۵۰) دچار وقتی دچارِ چیزی می‌شوید، گرفتارِ آن یا مبتلا به آن می‌شوید: دچارِ بحران/ قحطی/ بیماری شدن. اگر بگویم واژۀ «دچار» از دو عدد تشکیل شده‌است، شاید فکر کنید دارم شوخی می‌کنم. اما خواهید دید که حقیقت را می‌گویم. واژۀ «دچار» در اصل «دوچار» (دو + چار) یا «دوچهار» (دو + چهار) بوده و در متونِ کهنِ فارسی هم با همین دو املای اخیر آمده‌است. ماجرا از این قرار است که وقتی شما با کسی رو به رو می‌شوید، دو چشمِ شما در برابرِ دو چشمِ او قرار می‌گیرند و به این ترتیب دو چهار می‌شود. به عبارتِ دیگر دو دو تا چار تا می‌شود. در قدیم فعلِ مرکبِ «دوچار خوردن» یا «دوچار زدن» یا «دوچار شدن» به معنیِ رو به رو شدن و تلاقی کردن و برخورد کردن به کار می‌رفت: با لشکرِ تاتار دوچار زد. (تاریخ جهان‌گشای) روزی شیری در طلبِ شکاری می‌گشت، پیلی مست با او دوچهار شد. (کلیله و دمنه) روزی خجسته بالای بام تماشای عام می‌کرد، دو چشمِ او با دو چشمِ مَلِک‌زاده دوچار شد. (طوطی‌نامۀ ضیای نَخشَبی) 🦋🦋 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
تمایزِ معنایی در واژه‌های عربیِ مختوم به «ت» یا «ه» برخی واژه‌های عربی به «ة» (تاءِ مربوطه) ختم می‌شوند، مانندِ إضافة، جمعة، نجاة، زاویة، علاوة، قوة. تعدادی از این واژه‌ها در فارسی رایج‌اند و حرفِ آخرِ آن‌ها به یکی از دو صورتِ «ه» (e-) یا «ت» تلفظ و نوشته می‌شود، مانندِ ادامه، استفاده، تصفیه، مبارزه؛ حسادت، صورت، شریعت، قیامت، مسافت، مجازات. در فارسیِ امروز، تلفظ و املای این واژه‌ها تثبیت‌شده است و نمی‌توان یکی از دو صورتِ ممکن را به‌ جای دیگری به‌ کار برد؛ مثلاً نمی‌توان به‌ جای اداره، مدرسه، و جریمه گفت ادارت، مدرست، و جریمت. ظاهراً تنها استثنا سیره/ سیرت است که تفاوتی با هم ندارند: سیرۀ/ سیرتِ انبیا. اصطلاحِ «به ودیعه نهادن» نیز گاهی به‌ صورتِ «به ودیعت نهادن» به‌ کار می‌رود که کهن‌تر و ادبی‌تر است. موردِ جالبِ دیگر واژۀ «عقیدتی» (= ایدئولوژیک) است که از عقیدت + -ی (پس‌وند) ساخته شده، در حالی‌ که در فارسیِ امروز «عقیده» به‌ کار می‌رود، نه «عقیدت». اما در این میان، چند واژه‌ مسیری دوگانه پیموده‌اند و هریک از دو صورتِ آن‌ها با تلفظ و معنا و کاربردِ جداگانه تثبیت شده‌است؛ مثلاً «اراده» یعنی خواست و عزم، اما «ارادت» یعنی دوستیِ احترام‌آمیز. اینک مواردِ این واژه‌های دوگانه در فارسیِ امروز: آیه: هریک از بخش‌های شماره‌دارِ یک سورۀ قرآن. آیت: شخصِ برجسته و شگفت‌آور؛ اعجوبه:  فلانی در فقه و اصول آیتی بود. اجازه: اِذن. اجازت: صورتِ ادبیِ اجازه. اراده: خواست؛ عزم: ارادۀ قوی. ارادت: دوستیِ احترام‌آمیز: ارادتِ شاگرد به استاد. اشاره: سخنِ کوتاه. اشارت: صورتِ ادبیِ اشاره: خردمند را اشارتی کافی است. اقامه: برپا کردن؛ به‌ جا آوردن: اقامۀ نماز. اقامت: ماندن و زندگی کردن: اقامت در خارج از کشور. امنیه: ژاندارمری. امنیت: امن بودن. بِعثه: محلِ استقرارِ هیئتِ نمایندگی، به‌ویژه در حج. بعثت: مبعوث شدن: بعثتِ انبیا. تعزیه: نمایشِ مذهبی. تعزیت: تسلیت؛ عزاداری. حیله: مکر؛ فریب. حیلت: صورتِ ادبیِ حیله. ذله: به‌‌ ستوه‌ آمده. ذلت: خواری. رساله: کتابِ کوچک؛ پایان‌نامه. رسالت: وظیفه؛ مسئولیت. شراره: جرقه؛ اخگر. شرارت: شرور بودن؛ فتنه‌انگیزی. شهره: مشهور؛ نام‌دار. شهرت: مشهوریت؛ آوازه. ضربه: برخوردِ دو جسم. ضربت: ضربۀ شمشیر، گرز، و مانندِ آن‌ها. طاقه: توپِ پارچه. طاقت: تاب و توان. طریقه: راه و روش؛ نحوه: طریقۀ طبخِ غذا. طریقت: مسلکِ صوفیان: تقابلِ شریعت و طریقت. قوه: توانایی؛ نیرو؛ دست‌گاهِ حکومتی: قوۀ قضائیه/ مجریه/ قهریه؛ چراغ‌قوه. قوّت: نیروی جسمانی؛ توان: خوب بخور که قوّت بگیری. محافظه: در واژۀ «محافظه‌کار». محافظت: مراقبت؛ مواظبت. مراجعه: رجوع: مراجعه به ادارۀ مربوطه. مراجعت: بازگشت: مراجعت به وطن. مراقبه: مدیتیشن. مراقبت: مواظبت. مساعده: بخشی از حقوق که کارمند به درخواستِ خود پیش از موعد می‌گیرد. مساعدت: یاری؛ کمک: ایشان از هیچ مساعدتی دریغ نکردند. مسئله: موضوع؛ مطلب. مسئلت: درخواست از خدا. مصاحبه: گفت‌ و گو و پرسش و پاسخ: مصاحبۀ مطبوعاتیِ وزیر. مصاحبت: هم‌نشینی: مصاحبتِ یاران. معرفه: مقابلِ نکره: اسمِ/ ضمیرِ معرفه. معرفت: شناخت: معرفتِ الاهی/ شهودی. منزله: در «به منزلۀ چیزی بودن». منزلت: ارزش و اهمیت؛ جای‌گاهِ احترام‌آمیز: مقام و منزلتِ استادان. میمنه: سمتِ راست؛ مقابلِ میسره. میمنت: فرخندگی؛ مبارکی. نشئه: شاد بر اثرِ مصرفِ موادِ مخدر. نشئت: پیدا شدن؛ ظهور. نظاره: تماشا. نظارت: مراقبت و کنترل. نوبه: در «تبِ نوبه» و «به نوبۀ خود». نوبت: زمان؛ دفعه؛ بار. وحده: در «یایِ وحده». وحدت: یگانگی؛ اتحاد. وصله: تکه‌ای پارچه یا چرم که رویِ پارگیِ لباس، کفش، و مانندِ آن‌ها می‌دوزند. وصلت: ازدواج: ایشالا این وصلت سر بگیره. در واژه‌های مرکب اگر واژۀ مختوم به «ت» در ساختِ «الـ + اسم» به‌ کار برود، «ت» به «ه» تبدیل می‌شود (به‌ استثنای «طویل‌المدت»): اطاعت > واجب‌الاطاعه تجارت > دارالتجاره، مال‌التجاره تربیت > دارالتربیه تولیت > نایب‌التولیه حرارت > میزان‌الحراره حکومت > نایب‌الحکومه حمایت > تحت‌الحمایه خلقت > عجیب‌الخلقه، ناقص‌الخلقه دولت > امین‌الدوله، علاءالدوله زحمت > حق‌الزحمه زیارت > نایب‌الزیاره ساعت > خلق‌الساعه سلطنت > نایب‌السلطنه صحت > حفظ‌الصحه صراحت > بالصراحه طبیعت > ما بعد الطبیعه عادت > خارق‌العاده، فوق‌العاده فطرت > بالفطره قامت > طویل‌القامه، قصیرالقامه لغت > فقه‌اللغه ملت > وجیه‌المله منفعت > عام‌المنفعه نسبت > بالنسبه نهایت > الی‌ غیرِ النهایه وکالت > حق‌الوکاله، دارالوکاله، ممنوع‌الوکاله هویت > مجهول‌الهویه هنگامِ تنوین‌ گرفتن اگر واژۀ مختوم به «ه» تنوین بگیرد، «ه» به «ت» تبدیل می‌شود: خانواده > خانوادتاً دفعه > دفعتاً عمده > عمدتاً @arayehha
دربارۀ «ضرب‌الاجل» واژۀ عربیِ «ضرب‌الاجل» از سه جزء تشکیل شده‌است: ضرب ال‍ اجل «اجل» یعنی مهلت یا زمانِ مشخص و معیّن. یکی از معانیِ متعددِ «ضرب» هم در عربی، «تعیین کردن» است. بنا بر این مثلاً می‌گویند: ضَرَبَ لَنا أجَلًا؛ یعنی: مهلتی برایمان تعیین کرد. «ضرب‌الاجل» یعنی مهلتی که پایانش تعیین شده‌است. معادلِ انگلیسی‌اش deadline است. جزءِ آخرِ این واژه، یعنی «اجل»، هیچ ربطی به ریشۀ «ع‌ج‌ل» (عجله، عجول، تعجیل) ندارد. بعضی‌ها به‌ غلط «ضرب‌العجل» می‌نویسند، چون خیال می‌کنند با «عجله» ربط دارد. 🦋🦋 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌