*﷽*
*زیارت عاشورا را آگاهانه تر بخوانیم*
ما در زیارت عاشورا چیزی حدود هجده دعا داریم که متناسب با آن هجده مقام معنوی را از خدا درخواست میکنیم که بعضی از آنها به قدری بالاست که اگر زیارت عاشورا وجود نداشت، نمیتوانستیم باور کنیم که کسی جرأت درخواست آنها را از خدا داشته باشد.
و اما آن مقامها:
۱- *مقام خونخواهی امام حسین(ع)*
⬅️ان یرزقنی طلب ثارک
اینکه کسی بخواهد خونخواهی امام حسین را بکند، مقام خیلی بالایی است، چون خونخواهِ اصلی ابیعبدالله، امام زمان(عج) هستند.
۲- *مقام وجاهت عند الله (آبرومندی نزد خدا)*
⬅️اللهم اجعلنی عندک وجیها
۳- *مقام معِیَّت (همراهی) با معصوم*
⬅️ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة
⬅️مع امام منصور
این درخواست، بسیار ویژه است، چون تمام اولیا آرزویش را داشتهاند.
۴- *تمام مراحل زندگی ما، درهم تنیده با معصوم باشد.*
⬅️اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد
۵- *مقام شهادت*
⬅️و مماتی ممات محمد و آل محمد
چون مرگ همه ائمه از امام علی تا امام حسن عسکری علیهمالسلام، با شهادت بوده.
۶- *رسیدن به مقام محمود*
⬅️ان یُبِلِّغنی المقام المحمود
در قرآن آیهای داریم که به پیامبر(ص) میگوید: نماز شب بخوان تا به مقام محمود برسی. مقام محمود از نگاه بیشتر مفسران، یعنی مقام شفاعت. خود شفاعت شدن، یک مقامی است که به هر کسی نمیرسد (لا یملکون الشفاعة... شفاعت به هر کس نمیرسد). حالا یک مقامی هست که از شفاعتشدن بالاتر است و آن هم مقام شفاعتکردن است و ما در این فراز، این را از خدا میخواهیم.
۷- *مقام مشارکت در مصیبت ولیّ معصوم*
⬅️لقد عظمت الرّزِیّة... بک علینا
⬅️و اسئل الله بحقکم... ان یعطینی بمصابی بکم
یعنی مصیبت شما را، مصیبت خودم میدانم
⬅️الحمد لله علی عظیم رزِیّتی
دقیقا در اینجاست که انسان مصیبت را برای خودش میداند.
داستان زیارت عاشورا، داستانِ یکی شدن با اهلبیت است، قرار است از این طریق، به شجره حیات متصل شویم.
࿐᪥࿐
۸- *مقام برائت*
برای دوری و تبرّی جستن از بعضی جریانها و افراد و نیز بعضی خصوصیتها
⬅️و بالبرائة من اعدائکم
࿐᪥࿐
۹- *مقام لعن*
این مقام، آنقدر مهم است که در زیارت عاشورا بر سلام اولویت دارد. اول صدتا لعن میدهیم و بعد صد سلام
⬅️اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
چهره اصلی برائت و لعن، بعد از ظهور دیده میشود، چون ما مردم اصلا تا قبل از ظهور نمیفهمیم کسانی که باعث و بانی ماجرای کربلا بودهاند، ما را از چه نعمات زیاد و برکات بزرگی محروم کردهاند.
ما الآن از دنیای بعد از ظهور چیزی نمیدانیم و درک نمیکنیم. اصل برائت در آن زمان اتفاق میافتد.
یعنی وقتی ظهور انجام میشود و میفهمیم چه چیزی را از ما گرفتهاند، تازه حسّ واقعیِ برائت را درک خواهیم کرد.
࿐᪥࿐
۱۰- *مقام سِلم*
⬅️انی سلم لمن سالمکم
⬅️و ولیّ لمن والاکم
این مقام، عبارت است از مقام دوستی با دوستان و دوستداران اهلبیت، برای تشکیل یک شبکه متحد در راه تحقق منویّات این خاندان.
࿐᪥࿐
۱۱- *مقام حَرب*
⬅️حرب لمن حاربکم
این مقام، یعنی مقام دشمنی با دشمنان اهلبیت، برای پالایش آن شبکه متحد و همچنین مبارزه با موانع رشد بشر.
آیا هرکسی میتواند به مقام مجاهدت برسد؟
࿐᪥࿐
۱۲- *مقام ایثار*
ایثار یعنی بذل بهترینها، و ما بهترین داشتههای خود را فدای امام میکنیم.
⬅️بابی انت و امی
࿐᪥࿐
۱۳- *مقام قربة الی الله*
مقام قرب و نزدیکی به خدا، بالاترین مقام ممکن است، منتها مراتب بالای آن فقط به کمک و دستگیری ولیّ خدا که در این مسیر پیشتاز است، ممکن میشود.
⬅️انی اتقرب الی اللّه
⬅️اللهم انی اتقرب الیک
࿐᪥࿐
۱۴- *مقام دوستی و نزدیکی به اهلبیت*
⬅️انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی...
این مقام نیز، امتداد مقام قربة الی اللّه است.
࿐᪥࿐
۱۵- *مقام معرفت اهلبیت*
در حدیث داریم: من مات و لم یعرف امام زمانه ، مات میتة جاهلیة
⬅️اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم
࿐᪥࿐
۱۶- *مقام ثبات قدم و اهل تزلزل نبودن*
⬅️ان یثبّت لی عندکم قدم صدق
⬅️ثبّت لی قدم صدق عندک مع الحسین
࿐᪥࿐
۱۷- *مقام رجعت*
هرکسی قادر نیست به این مقام برسد و شخص باید خیلی کارها در این راه انجام دهد.
⬅️ *و ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام منصور*
࿐᪥࿐
۱۸- مقامی که خدا به ما درود بفرستد
⬅️ *اللهم اجعلنی فی مقامی هذا ممن تناله منک صلوات و رحمة و مغفرة*
👈🏻در زیارت عاشورا، خیلی از این مقامها و خواستهها را محدود به یک زمان و مکان خاص نمیکنیم.
⬅️ *فی هذا الیوم و فی موقفی هذا و ایام حیاتی*
( الآن و اینجا و همه روزهای عمرم )
⬅️ *و لا جعله الله آخر العهد منی*
تا ابد باشد و محدود به حال نباشد.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
#داستان_پندآموز
شخصی برای اولین بار یک کلم دید.
اولین برگش را جدا کرد،
زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و...
با خودش گفت:
حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادوپیچش کردن.
اما وقتی به تهش رسید و برگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده،بلکه کلم مجموعهای از این برگهاست.
داستان زندگی هم مثل همین کلم است. ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود. زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم.
🌸🍃🌸🍃
در زمان پیامبر - ص - جوانی بود او را علقمه می گفتند ، او بیمار شد ، چون به دم مرگ رسید رسول خدا - ص - به مسلمانان از جمله عمار فرمود :
بروید و کلمه شهادتین را به وی تلقین کنید . آنها رفتند و هر چه کردند نتوانست بگوید ، حضرت را خبر کردند ، فرمود :
مادر او را بیاورید ، چون مادرش حاضر شد ،
پیامبر - ص - فرمود : میان تو و علقمه چگونه است ؟
عرض کرد : یا رسول الله ! از وی رنجیده ام .
حضرت رو به اصحاب نمود و فرمود : زبان علقمه از خشم مادرش در بند است اگر بی شهادت از دنیا برود .
آنگاه حضرت به بلال فرمود : برو و هیزم و هیمه بسیار بیاور تا علقمه را بسوزانیم !
پیرزن فریاد برآورد که یا رسول الله تا به این حد راضی نیستم ، هر چند از وی رنجیده ام ، آخر او پاره تن من است .
حضرت فرمود : به آن خدایی که مرا به راستی به سوی خلق فرستاد ، اگر تو از وی راضی نشوی نماز و روزه و طاعات او قبول درگه حق تعالی واقع نمی شود و او را به آتش می سوزانند ، آن زن عرض کرد یا رسول الله گواه باش که از او راضی شدم و او را حلال کردم . حضرت به بلال فرمود : ببین حال علقمه چطوراست ، بلال چون به در خانه رسید آواز علقمه را شنید که شهادتین می گفت و وفات نمود .
آثار توکل
[منبر ۲۰ دقیقه ای]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلّیَ اللهُ عَلَى خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
🌙بیان احکام
دست زدن به خط قرآن بدون وضو حرام است و این امر، اختصاص به قرآن کریم ندارد، بلکه شامل همهی کلمات و آیات قرآنی میشود، هر چند در کتاب دیگری یا در روزنامه، مجله، تابلو و غیر آنها باشد.
همه جای بدن، مانند لب و صورت و غیره هم حکم دست را دارد.
💠داستان
[ایجاد انگیزه]
یکی از اصحاب پیامبر(ص)، وضع مالی خوبی نداشت و در امرار معاش خانواده اش، دچار مشکل بود. روزی همسرش گفت: مرد! این همه مردم نزد پیامبر (ص) و سلم می روند، از مشکلات و نیازمندی خود می گویند و پیامبر(ص) نیز به آنان کمک می کند. تو هم برخیز به محضر پیغمبر (ص) شرفیاب شو و پولی به عنوان کمکی بگیر.
این صحابی به مسجد نزد پیامبر(ص) آمد و تا سلام کرد، پیامبر(ص) فرمودند:
«من سألنا اعطیناه و منِ استغنی اغناه الله» هرکس از ما چیزی بخواهد، به او می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خدا او را بی نیاز می کند.
مرد با خودش گفت: پیغمبر (ص)با من بود و به خانه برگشت. همسرش گفت: پس چرا از پیش پیامبر (ص) دست خالی برگشتی؟ مرد فرموده ی رسول اکرم(ص) را بازگو کرد. زن نگاهی به او انداخت و گفت: مرد حسابی، این همه آدم دور پیامبر (ص) هستند از کجا معلوم که حضرت با تو بوده است برو و این بار، حاجت خود را برای رسول خدا (ص) مطرح کن. مرد بیچاره باز به مسجد آمد. وقتی خواست سلام کند، حضرت همان کلام سابق را تکرار فرمود، این صحابی نگاهی به اطراف نمود و یقین کرد که پیامبر (ص) روی سخنش با او است. وقتی به خانه پیش همسرش برگشت، زن باز هم قانع نشد و برای بار سوم او را به مسجد فرستاد مرتبه ی سوم نیز رسول الله (ص)همان سخن قبل را تکرار نمود.
بنده خدا از مسجد که بیرون آمد، دیگر حوصله بازگشت به خانه و اصرارهای همسرش را نداشت. دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: بارالها حال که پیامبرت این چنین راه نشانم می دهد، من هم از دیگران دست می کشم و فقط بر تو ابراز نیاز می کنم توکل و امیدم را بر تو بستم.
همینطور که مشغول قدم زدن و مناجات با پروردگار بود، ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد اینکه یکی از ضروریات زندگی مردم مدینه، هیزم و خار و بوته است. مردم برای تأمین سوخت خود، گرم کردن خانه، پختن غذا، آب گرم برای حمام، کوره ی آهنگری و... نیاز به هیزم و بوته دارند.
مرد بسم الله گفت و با توکل بر خدا به صحرا رفت و با هر سختی و مشقتی که بود، مقداری هیزم و بوته جمع کرد و به مدینه آورد. آن ها را در بازار فروخت و با پولش مقداری نان و گوشت خرید و شاد و سربلند به خانه رفت. فردا تیشه ای خریداری نمود و توانست هیزم بیشتری جمع آوری کند. هر روز با امیدواری بیشتری کار می کرد و کم کم از این راه به ثروت فراوانی دست یافت، چند شتر و نوکری خرید و از مال دنیا بی نیاز شد. بعد از مدتی وقتی به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله مشرف شد و حضرت از اوضاع و احوال او مطلع گردید، فرمود:
«قلت لک، من سألنا اعطیناه و من استغنی اغناه الله» (19) من که به تو گفتم: هرکس از ما چیزی بخواهد به او می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خداوند او را بی نیاز می گرداند.
✅بیان موضوع
«توکّل» یکى از مهمترین مظاهر ایمان و به معنای تکیه و اعتماد به خداوند متعال و درک این حقیقت است که سود و زیان انسان تنها به دست خداوند است و اثر گذاری همه اسباب در عالم وجود به اذن و اراده الهی است.
➖حقیقت توکّل این است که انسان باور داشته باشد که آنچه در عالم وجود محقق می شود به اذن و اراده خداوند است و تأثیر اسباب و علل طبیعی مستقل از اراده خداوند نیست. در نتیجه انسان متوکل با وجود بهره گیری از اسباب، هرگز آنها را مستقل از اراده خداوند ندیده و در نتیجه به جای اعتماد به اسباب، به خالق آنها اعتماد و تکیه می کند.
پیامبر(ص)، تفسیر توکل را از جبرئیل سؤال کرد، جبرئیل گفت: «الْعِلْمُ بِأنَّ الْمَخْلُوقَ لایضُرُّ وَ لا ینْفَعُ وَ لا یُعْطی وَ لا یمْنَعُ، وَ اسْتِعْمالِ الْیأس مِنَ الْخَلْقِ، فَاذا کانَ الْعَبْدُ کذلِک لَمْ یعْمَلْ لِاحَدٍ سِوَی اللَّهِ وَ لَمْ یرْجِ و لم یخَفْ سِوَی اللَّهِ وَ لَمْ یطْمَعْ فی احَدٍ سِوَی اللَّهِ، فَهذا هُوَ التَّوَکلُ». توکل علم به این است که سود و زیان و بخشش و حرمان به دست مردم نیست و باید از آنها نا امید بود و اگر بنده اى به این مرتبه از معرفت برسد، جز براى خدا کارى انجام ندهد و جز او به کسى امیدوار نباشد و از غیر او نهراسد و غیر از خدا چشم طمع به کسى ندارد. این همان توکل بر خدا است.(۱)
🔻 ادامه دارد 👇👇
🟢برطرف شدن شبهات
شبهه ها و وسوسه های فکری، عاملی برای پیروزی و موفقیت ابلیس و شیاطین در مقابله آنها با انسان می باشد، یکی از آثار مهم توکل، برطرف شدن این شبهات است.
قال علی علیه السلام: مَنْ تَوَکلَ عَلَی اللَّهِ سُبْحانَهُ اضائَتْ لَهُ الشُّبُهاتُ».
کسی که به خداوند توکل کند، شبهه ها برای وی روشن می شود.(۱۰)
🟢 برطرف شدن یأس و نا امیدی
توکل در مقابل یاس و ناامیدی حاصل شده از گناهان، برای افزایش امیدواری به غفران و بخشش اثری بسیار مهم دارد.
الَّهِی انْ کانَ قَلَّ زادی فِی الْمَسیرِ الَیک فَلَقَدْ حُسْنُ ظَنّی بِالتَّوَکلِ عَلَیک، وَ انْ کانَ جُرْمی قَدْ اخافَنی مِنْ عُقُوبَتِک فَانَّ رَجائی قَدْ اشْعَرَنی بِالْامْنِ مِنْ نَقِمَتِک».
خدایا اگر توشه ام در مسیر تو کم بوده ولی گمان نیک با توکل به تو داشته ام، و اگر گناهم مرا از عقوبت تو می ترساند، ولی امیدواریم، اطمینان و ایمنی از انتقامت به من داده است.(۱۰)
🟢توانمندی و روحیه مندی
توکل به خداوند در مشکلات، پشتوانه ای محکم بوده و انسان ضعیف را به مبدأ قدرت و توان متصل می سازد.
➖پیامبر (ص) فرمود :
«مَن أحَبَّ أن یَکُونَ أقوَی النّاسِ فَلیَتَوَکَّل عَلَی اللهِ»کسی که دوست دارد قویترین مردم باشد باید بر خدا توکل کند .(۱۱)
➖خداوند، خطاب به پیامبرش می فرماید:
« فَاعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکلْ عَلَی اللَّهِ وَ کفی بِاللَّهِ وَکیلًا.»به آنها اعتنا مکن، و به خداوند توکل نما، تا او یار و مدافع تو باشد.(۱۲)
آیه ذیل که در آغاز بحث گذشت نیز متوکل را امیدوار می سازد به اینکه خداوند خود کفیل انجام امور متوکل است.
«وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَی ءٍ قَدْراً».و هرکسی بر خدا توکل کند، او کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان او را به انجام می رساند و او برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است.(۱۳)
و امام رضا علیه السلام در بیان کفایت خداوند فرموده اند:
«حَسْبِی الرَّبُ مِنَ الْمَربُوبینَ، حَسْبِی الْخالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقینَ، حَسْبِی الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقینَ، حَسْبِی اللَّهُ ربُّ العالَمینَ، حَسْبی مَنْ هُوَ حَسْبی، حَسْبی مَنْ لَمْ یزَلْ حَسْبی، حَسْبی مَنْ کانَ مُذْکنْتُ لَمْ یزَلْ حَسْبی، حَسْبِی اللَّهُ لا الهَ الّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ العَظیمِ.»خدای رب العالمین، خدای خالق، خدای رازق، خدای پروردگار جهان ها مرا کافی از دیگران است، او مرا کافی است، کافی است مرا آنکه همیشه مرا کافی بود و از زمان وجودم مرا کافی بوده است آن که واحد بی شریک است مرا کافی است به او توکل می کنم و او پروردگار عرش با عظمت است.(۱۴)
حضرت امیر علیه السلام در همین باره فرموده است:«التَّوَکلُ خَیرُ عِمادٍ».توکل بهترین تکیه گاه است.
➖به دنبال حصول اثر سابق، قلب انسان متوکل تقویت یافته و سختی پیش آمده را در مقابل عظمت خداوند و توان لامتناهی او کوچک می شمارد و آماده دریافت فیض حقّ می شود. حضرت امیر علیه السلام ریشه قوت قلب را توکل معرفی نموده است.
«اصْلُ قُوَّةِ الْقَلْبِ التَّوکلُ عَلَی اللَّهِ»ریشه قوت قلب، توکل بر خداوند است.(۱۵)
🟢عدم نگرانی از حوادث
در قرآن کریم در حال زندگی کردن و غصه گذشته را نداشتن و نگران آینده نبودن معیار دوستی خداوند دانسته شده است ؛
«أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» آگاه باشید (دوستان و) اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند!
➖انسان مؤمن متوکل از حوادث روزگار و از اقبال و ادبار اهل روزگار واهمه ای ندارد.
خداوند می فرماید:« فَاَعرِض عَنهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللهِ وَ کَفی بِاللهِ وَکیلاً ».
به آنها اعتنا مکن [ و از نقشه های آنها وحشت نداشته باش ] و توکل بر خدا کن و کافی است که او یار و مدافع تو باشد .
➖و می فرماید«فَاِن تَوَلَّوا فَقُل حَسبِیَ اللهُ لا إلهَ اِلّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظیمِ ».
اگر آنها روی [ از حق ] بگردانند [ نگران مباش ] بگو خداوند مرا کفایت میکند ، هیچ معبودی جز او نیست ، بر او توکّل میکنم و او صاحب عرش بزرگ است [ و همه ی عالم در قبضه ی قدرت اوست و تمام قدرتها در برابر قدرت او ناچیز است ] .
➖ در آیه نورانی دیگری میخوانیم«وَ ما تَوفیقی اِلّا بِاللهِ عَلَیهِ تَوکَّلتُ وَ اِلَیهِ اُنیبُ» . و توفیق من جز به خدا نیست ، تنها بر او توکل دارم و تنها به سوی او باز میگردم .
🔻 ادامه دارد 👇👇
💠داستان
از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود هنگامى که ابراهیم علیه السلام را بالاى منجنیق گذاشتند و مى خواستند او را در آتش بیفکنند، جبرئیل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت آیا نیازى دارى که به تو کمک کنم؟ ابراهیم در جواب گفت: به تو نیاز ندارم.
جبرئیل گفت: پس از خدا نیازت را بخواه. و ابراهیم علیه السلام جواب داد: «حَسْبِی مِنْ سُؤَالِی عِلْمُهُ بِحَالِی»؛ همین قدر که از حال من آگاه است کافى است.و سرانجام براى این که کار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد کرد آتش بر او گلستان شد که: «قُلْنا یا نارُ کونى بَرْدا وَسَلاما عَلى ابْراهیمَ»؛ و ما گفتیم اى آتش سرد و سالم بر ابراهیم باش.
💠داستان
عارفی گفته شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان بدنم را میلرزاند. به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیدهام و طعمه درندگان بیابان نخواهم شد.
به نزدیک صدای خروس رسیدم، خرابهای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هر چه داشتم غارت کردند.
ناراحت و عبوس به گوشه دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟
خوابیدم. در عالم رویا خبرم دادند، توکل کردی باید تا آخر میرفتی، وقتی صدای خروس را شنیدی ترست از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکلت کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم و فرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت، که خروس بود رها کنند پس گرفتار راهزنان شدی.
سحر برخیز و به خرابه برگرد.
طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم ۳ گرگ راهزنان را طعمه خود کردهاند و هر چه از من به تاراج بردهبودند آنجا بود.
به خداوند توکل کن و کار وامور خویش به او بسپارکه او توکل کنندگان را دوست میدارد وکارشان را به سرانجام میرساند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.معاني الأخبار ،ص۲۶۱
۲.الکافی، ج۲، ص۶۵.
۳.مشكاة الأنوار ،ص۳۲۴.
۴.نحل/۹۹.
۵.یونس/۸۵.
۶.غرر الحکم/۱۳۷۴
۷.بقره/۱۵۵.
۸..شرح نهج البلاغة ، ج۲۰ ص۲۸۹.
۹.غرر الحكم/۸۹۸۵.
۱۰.مناجات الراغبین
۱۱. الأمالى ، صدوق ، ص۳۸۱.
۱۲.نسا/۸۱.
۱۳.طلاق/۳.
۱۴.مفاتیح الجنان
۱۵.غرر الحكم /۳۰۸۲
👈قبلا مبحثی در ارتباط با توکل تقدیم شده است اینجا
و این مبحث با بهره مندی از سخنرانی حجت الاسلام واعظ قمی تقدیم می شود.
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
#موضوع:خوش اخلاقی
#آیه
وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنًا
با مردم به #نیکی سخن بگویید.
📚سوره مبارکه #بقره آیه۸۳
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ....َ
[ ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ! ]ﭘﺲ ﺑﻪ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺭﺣﻤﺘﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺮم ﺧﻮیﺷﺪی،ﻭﺍﮔﺮ ﺩﺭﺷﺖ ﺧﻮی ﻭ ﺳﺨﺖ ﺩﻝ ﺑﻮﺩی ﺍﺯ ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻧﺖ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﻣﻰﺷﺪﻧﺪ....
📚سوره مبارکه #آل_عمران ١٥٩
وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ
ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺗﻮ ﺑﺮ ﺑﻠﻨﺪﺍی ﺳﺠﺎﻳﺎﻱ ﺍﺧﻠﺎﻗی ﻋﻈﻴﻤﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭی.
📚سوره مبارکه #قلم ٤
#حدیث
پيامبر #اکرم صلّى الله عليه و آله
ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هُنَّ قَالَ حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ وَ حُسْنُ خُلُقٍ يَعِيشُ بِهِ فِي النَّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ،عرض شد:اى رسول خدا ! آنها كدامند؟ فرمودند:
۱.بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند.
۲. #اخلاق_خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند.
۳.پارسايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد.
📚بحارالانوار(بیروت)جلد 66 صفحه 386 حدیث 49
امام #على عليه السّلام
تَحَرِّى الصِّدْقِ وَ تَجَنُّبُ الْكَذِبِ اَجْمَلُ شيمَةٍ وَ اَفْضَلُ اَدَبٍ
راستگو بودن و پرهيز نمودن از دروغ،زيباترين #اخلاق و بهترين ادب است.
📚تصنیف غررالحکم217 حدیث 4294
امام #صادق عليه السّلام
لا عَيْشَ اَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ
هيچ زندگى گواراتر از #اخلاق و رفتار پسنديده نيست.
📚تحف العقول صفحه 360
#داستان
روزی حضرت علی علیه السّلام از سوی پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم مأمور شد تا با سه نفر که برای کشتن ایشان هم پیمان شده بودند،پیکارکند،آن حضرت،یکی از آن سه نفر را کشت و دو نفر دیگر را اسیر کرد و خدمت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آورد،پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم،اسلام را بر آن دو عرضه کرد و چون نپذیرفتند،فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر کرد،در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل شد و عرض کرد:خدای متعال می فرماید:یکی از این دو نفر را که مردی #خوش_خلق و سخاوتمند است،عفو کن،آن گاه پیامبر از قتل او صرف نظر کرد،وقتی آن فرد دانست که به سبب داشتن این دو صفت نیکو،مورد عفو الهی قرار گرفته است،شهادتین را گفت و اسلام آورد،و رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم درباره وی فرمود:او از کسانی است که #خوش_خویی وسخاوتش،او را به سمت بهشت کشانید.
📚ماهنامه طوبی شماره 10 صفحه52
سعدبنمعاذیکی از بهترین اصحاب و یاوران پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم بود،او بزرگ و آقای انصار واز نخستین کسانی از مردم مدینه بود،که اسلام آورد و پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را به مدینه دعوت کرد،او بازوی ولایت و رسالت بود،وقتی که خبر رحلت سعدبنمعاذ را به پیامبر دادند،آن حضرت به سرعت با پای پیاده و برهنه به سوی جنازه سعدبن معاذ شتافتند در حالی که در بین راه عبا از دوش مبارکشان افتاد و حضرت اعتنایی نکردند،به هنگام تشییع جنازه سعدبن معاذ دیدند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در پشت تابوت،سمت راست تابوت،جلوی تابوت و سمت چپ تابوت حرکت میکنند،پرسیدند:یا رسول الله،این چه حالی است که از شما میبینیم؟!فرمودند:به خدا،دستم در دست برادرم جبرائیل است که مرا دور تابوت سعدبن معاذ طواف میدهد،اینک جبرائیل و میکائیل به همراه هفتاد هزار ملک در تشییع جنازه سعد شرکت کردهاند،پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم با دست مبارک خویش بدن مطهر سعد را درون قبر گذاشت وبرای او از خداوند طلب مغفرت فرمود،مادر سعدبن معاذوقتی این صحنه را دید،خطاب به فرزندش سعدبن معاذگفت:یا سعد،هنیئاً لَکَ الجنّةُ:فرزندم، بهشت گوارای وجودت باد،پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم با شنیدن این جمله چهره درهم کشیدوبا ناراحتی و عتاب فرمود:مادر سعدبن معاذ!درباره امر پروردگار اینگونه با قاطعیت سخن مگو!همینک قبر،چنان فشاری بر فرزندت سعد وارد ساخت که شیری که در دوران کودکی از سینه تو نوشیده بود،از سر انگشتانش خارج شد،همه مات و مبهوت مانده بودند،آخر چرا؟کسی که هفتادهزار ملک به تشییع جنازهاش آمدهاندو پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با دست خویش او را دفن کرده و برایش طلب مغفرت فرمودهاند،چرا باید چنین فشار قبری داشته باشد؟حضرت در پاسخ فرمودند آری،برای آن که #اخلاقش با اهل و عیالش اندکی بد بوده است.
📚بحار الانوار جلد21 صفحه257
#خوش_اخلاقی
🔴 نکند این شخص محترم امام زمان(ع) باشد
آیت الله شهاب الدین مرعشی نقل کرده اند که: وقتى در سامراء اقامت داشتم، شبى براى زیارت حضرت سیّد محمّدعلیه السّلام از سامراء بیرون رفته و راه را گم نمودم. پس از یاس از زندگى خود بخاطر تشنگى فوق العاده و گرسنگى ورزیدن باد سموم در قلب الاسد، بیهوش شده روى خاکهاى گرم افتادم؛ ولى دفعتاً چشم باز کردم و سر خود را بر زانوى شخصى دیدم.
🍃آن شخص کوزه آبى به لب من رسانید که تاکنون نظیر آن آب را در گوارایى و شیرینى نیاشامیده بودم. پس از خوردن آب، سفره نان را باز نمودم. دو سه قرص نان ارزن در آن بود. پس از صرف غذا، آن مرد عرب به من فرمود: نهرى جارى در اینجا وجود دارد. خود را در آن شستشو بده!
🍃من گفتم: در اینجا نهرى نیست وگرنه من این قدر تشنه نمى شدم که مشرف به هلاکت باشم .آن مرد عرب فرمود: این آب است که در اینجا جارى است. من به مجرد صادر شدن این کلمه از آن شخص عرب، دیدم در آنجا نهر باصفایى است و تعجّب کردم که نهر آب در کنار من بوده و من از تشنگى و عطش بسیار، نزدیک به هلاک شدن بوده ام!
🍃سپس آن مرد عرب از من پرسید قصد کجا دارى؟ گفتم حرم مطهّر سیّد محمّد (علیه السّلام) آن شخص عرب فرمود: این هم حرم سیّد محمّد است.
🍃من مشاهده کردم، دیدم نزدیک بقعه سیّد محمّد هستم و حال آنکه محلى که در آنجا راه را گم کرده بودم قادسیه بود و مسافت فراوانى از آنجا تا مرقد سیّد محمّد وجود داشت . در فاصله مصاحبت با آن مرد عرب از وى استفاده فراوان بردم و مطالبى چند را برایم توضیح داد.
🍃از سفارشها و توصیه هاى وى تاءکید بر تلاوت قرآن مجید، انکار تحریف قرآن، نیکى به والدین، رفتن به زیارت بقاع متبرکه و امامزادگان، احترام به ذریه علوى، خواندن نماز شب، ذکر تسبیح حضرت زهراعلیهاالسّلام و تاکید در زیارت حضرت سیدالشهداءعلیه السّلام بود.
🍃در این هنگام به فکرم خطور کرد که نکند این شخص محترم همان امام زمان (عج ) باشد. با بروز این فکر در ذهنم ناگهان آن شخص عرب از نظرم ناپدید گردید و چقدر متاسف شدم که یار در کنارم بود و گمشده ام را یافته بودم اما او را نشناختم.
📚کرامات مرعشیّه؛ علی رستمی چافی
➥شیخ احمد ڪـافی
🔴 روزی که راه پیشگوئی برای همیشه بسته شد...
«إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ»
«مگر آنكس كه استراق سمع كند و دزدانه گوش فرا دهد كه «شهابى آشكار» او را تعقيب مىكند و مىراند.» (حجر/ ۱۸)
🌕 امیرالمومنین علیهالسلام فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مَنَعَ السَّمَاءَ بِهَذِهِ النُّجُومِ فَانْقَطَعَتِ الْکِهَانَهًُْ فَلَا کِهَانَهًَْ»
با بعثت رسول خدا صلیالله علیه و آله خداوند عزّوجلّ آسمان را بهوسیلهٔ این ستارگان از استراقسمع شیاطین حفظ نمود و در نتیجه راهِ پیشگویی بسته شد و دیگر خبردادن از آینده وجود ندارد!»
🌕 امام کاظم علیهالسلام نیز فرمودند:
«أَنَ الْجِنَ کَانُوا یَسْتَرِقُونَ السَّمْعَ قَبْلَ مَبْعَثِهِ فَمُنِعَتْ فِی أَوَانِ رِسَالَتِهِ بِالرُّجُومِ وَ انْقِضَاضِ النُّجُومِ وَ بُطْلَانِ الْکَهَنَهًِْ وَ السَّحَرَهًِْ»؛ «جنّیان قبل از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، در آسمانها استراقسمع میکردند و در ابتدای پیامبری آن حضرت بود که با راندهشدن و فرودآمدن ستارگان بر سرشان از اینکار منع شدند و در نتیجه پیشگویی و جادوگری باطل گردید»
📗تفسیر اهلبیت علیهمالسلام ج۷،ص۴۶۰
📗بحارالأنوار، ج۶۰، ص۲۸۰
📗دعایم الإسلام، ج۲، ص۱۴۲
📗مستدرک الوسایل، ج۱۳، ص۱۱۰
➥ شیخ احمد ڪـافی
🔴 پاسخ شهید کافی به زن بیحجاب
آقای کافی نقل می کردند:داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من.
هی بلند می شد می شست، هی سر و صدا می کرد.می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه.
برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش) گفت: آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟
بردار یکی بشینه.نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه! گفتم: این خانم ماست. گفت: پس چرا اینطوری پیچیدیش؟ همه خندیدند.
گفتم: خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم. یهو یه چیزی به ذهنم رسید. بلند گفتم: آقای راننده! زد رو ترمز.
گفتم: این چیه بغل ماشینت؟ گفت: آقاجون، ماشینه! ماشین هم ندیدی تو، آخوند؟! گفتم: چرا؟! دیدم. ولی این چیه روش کشیدن؟ گفت: چادره روش کشیدن دیگه!
گفتم: خب، چرا چادر روش کشیده؟ گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم، چه می دونم چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنن ، انگولکش نکنن ، خط نندازن روشو ...گفتم: خب، چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟
گفت: حاجی جون بشین تو رو قرآن. این ماشین عمومیه! کسی چادر روش نمی کشه! اون خصوصیه روش چادر کشیدن! "منم زدم رو شونه شوهر این زنه
گفتم: این خصوصیه، ما روش چادر کشیدیم".
➥ شیخ احمد ڪـافی
(1)
لبخند پیامبر صلی الله علیه و آله
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به طرف آسمان نگاه می کرد، تبسمی نمود. شخصی به حضرت گفت:
یا رسول الله ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردی و لبخندی بر لبانت نقش بست، علت آن چه بود؟
رسول خدا فرمود:
- آری! به آسمان نگاه می کردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول می شد، بنویسند؛ ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود.
فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند:
ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم. ولی او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود:
تا او در بستر بیماری است، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود، می نوشتید، بنویسید. بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است، برایش در نظر بگیرم.(1)
(2)
نوبت را رعایت کنید!
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در حال استراحت بود، فرزندشان امام حسن علیه السلام آب خواست، حضرت نیز قدری شیر دوشید و کاسه شیر را به دست وی داد، در این حال، حسین علیه السلام از جای خود بلند شد تا شیر را بگیرد، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله شیر را به حسن علیه السلام داد.
حضرت فاطمه علیه السلام که این منظره را تماشا می کرد عرض کرد:
- یا رسول الله! گویا حسن را بیشتر دوست داری؟
پاسخ دادند:
- چنین نیست، علت دفاع من از حسن علیه السلام حق تقدم اوست، زیرا زودتر آب خواسته بود. باید نوبت را مراعات نمود.(2)
(3)
گریه پیامبر صلی الله علیه و آله
رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه همسرشان ام سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکی مشغول دعا و گریه و زاری شد.
ام سلمه که جای رسول خدا صلی الله علیه و آله را در رختخوابش خالی دید، حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلی الله علیه و آله در گوشه خانه، جای تاریکی ایستاده و دست به سوی آسمان بلند کرده اند. در حال گریه می فرمود:
خدایا! آن نعمت هایی که به من مرحمت نموده ای از من نگیر!
مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان!
خدایا! مرا به سوی آن بدیها و مکروههایی که از آنها نجاتم داده ای بر نگردان!
خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنی به خودم وا مگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتی نگهدار!
در این هنگام، ام سلمه در حالی که به شدت می گریست به جای خود برگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله که صدای گریه ایشان را شنیدند به طرف وی رفتند و علت گریه را جویا شدند.
ام سلمه گفت:
- یا رسول الله! گریه شما مرا گریان نموده است، چرا می گریید؟ وقتی شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا می ترسید و از خدا می خواهید لحظه ای حتی به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وا نگذارد، پس وای بر احوال ما!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
- چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالی که حضرت یونس علیه السلام را (3) خداوند لحظه ای به خود وا گذاشت و آمد بر سرش آنچه نمی بایست!(4)📚