eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2.2هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
26 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶استجابت دعاها ➖ امام صادق(ع):«إن کانَت لَک حاجَةٌ، فَاجعَل قَبرَ النَّبِی خَلفَ کتِفَیک، وَاستَقبِلِ القِبلَةَ وَارفَع یدَیک، وَاسأَل حاجَتَک؛ فَإِنَّک أحرى أن تُقضى إن شاءَ اللّهُ».(۶) حاجتى داشتى، پشت به قبر پیامبر(ص) و رو به قبله بِایست و دو دستت را به آسمان بردار و حاجتت را بخواه، که در این صورت، سزاوارترى تا به خواست خدا، حاجتت برآورده گردد. ➖ امام صادق(ع):إنَّ أبوابَ السَّماءِ لَتُفتَحُ عِندَ دُعاءِ الزّائِرِ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ(ع)؛ فَلا تَکن عَنِ الخَیرِ نَوّاما» درهاى آسمان در هنگام دعاى زائر امیر المؤمنین(ع) گشوده مى شود. پس، از خیر غافل مباش.(۷) 🔶فریادرسی در سختی ها در مورد زیارت امام رضا(ع) از قول حضرتش روایت است که فرمود: «مَنْ زَارَنِی عَلَى بُعْدِ دَارِی وَ مَزَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی ثَلَاثَهِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ الْکُتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ الْمِیزَان» کسی که مرا با دوری منزل و مزارم زیارت کند، در روز قیامت در سه جا نزد او می‌آیم تا او را از سختی رهایی بخشم: هنگام تحویل پرونده به دست راست یا چپ، وقت گذشتن از پل صراط و کنار میزان ».(۸) 🔶وجوب بهشت پیامبر اکرم (ص) فرمود: «سَتُدْفَنُ بَضْعَهٌ مِنِّی بِخُرَاسَانَ لَا یَزُورُهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّهَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّار» به زودی پاره ای از تن من در خراسان دفن می‌شود، مؤمنی او را زیارت نمی‌کند، مگر آنکه بهشت برای او واجب و بدنش بر آتش حرام می‌شود.»(۹) 🔶🟢فضیلت پیاده روی برای زیارت امام حسین امام صادق (ع): «مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِنْ کَانَ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَی عَنْهُ سَیِّئَةً حَتَّی إِذَا صَارَ فِی الْحَائِرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ [الْمُفْلِحینَ الْمُنْجِحِینَ حَتَّی إِذَا قَضَی مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ حَتَّی إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص. یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَی» کسی که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین ابن علی(ع) باشد اگر پیاده رود، خداوند منّان به هر قدمی که برمی‌دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو می‌فرماید تا زمانی که به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مکان شریف حق تبارک و تعالی او را از رستگاران قرار می‌دهد تا وقتی که مراسم و اعمال زیارت را به پایان رساند که در این هنگام او را از فائزین محسوب می‌فرماید تا زمانی که اراده مراجعت نماید در این وقت فرشته‌ای نزد او آمده و می‌گوید: رسول خدا سلام رسانده و به تو می‌فرماید: «از ابتداء عمل را شروع کن، تمام گناهان گذشته‌ات آمرزیده شد.(۱۰) ➖حضرت صادق (ع): «إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِکَةً مُوَکَّلِینَ بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ ع. فَإِذَا هَمَّ بِزِیَارَتِهِ الرَّجُلُ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ ذُنُوبَهُ فَإِذَا خَطَا مَحَوْهَا ثُمَّ إِذَا خَطَا ضَاعَفُوا لَهُ حَسَنَاتِهِ فَمَا تَزَالُ حَسَنَاتُهُ تَضَاعَفُ حَتَّی تُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ ثُمَّ اکْتَنَفُوهُ وَ قَدَّسُوهُ وَ یُنَادُونَ مَلَائِکَةَ السَّمَاءِ أَنْ قَدِّسُوا زُوَّارَ حَبِیبِ اللَّهِ فَإِذَا اغْتَسَلُوا نَادَاهُمْ مُحَمَّدٌ ص. یَا وَفْدَ اللَّهِ أَبْشِرُوا بِمُرَافَقَتِی فِی الْجَنَّةِ ثُمَّ نَادَاهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع. أَنَا ضَامِنٌ لِقَضَاءِ حَوَائِجِکُمْ وَ دَفْعِ الْبَلَاءِ عَنْکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ ...» خداوند متعال فرشتگانی دارد که موکّل قبر حضرت امام حسین (ع)می‌باشند، هنگامی که شخص قصد زیارت آن حضرت را می‌نماید حق تعالی گناهان او را در اختیار این فرشتگان قرار می‌دهد و زمانی که وی قدم برداشت فرشتگان تمام گناهانش را محو می‌کنند و سپس قدم دوّم را که برداشت حسناتش مضاعف و دو چندان می‌کنند و پیوسته با قدم‌هایی که برمی‌دارد حسناتش مضاعف می‌گردد تا به حدّی می‌رسد که بهشت برایش واجب و ثابت می‌گردد، سپس اطرافش را گرفته و تقدیسش می‌کنند و فرشتگان آسمان نداء داده و می‌گویند: «زوّار دوست دوست خدا را تقدیس نمائید»، و وقتی زوّار غسل کردند حضرت محمّد (ص)ایشان را مورد نداء قرار داده و می‌فرماید:ای مسافران خدا! بشارت باد بر شما که در بهشت با من هستید. سپس حضرت امیر (ع) به ایشان نداء نموده و می‌فرماید:من ضامنم که حوائج شما را بر آورده نموده و بلاء را در دنیا و آخرت از شما دفع کنم، ...(۱۱) 🔻 ادامه دارد 👇👇
💠داستان  قاضی نوراللّه شوشتری در کتاب المجالس ماجرای عجیبی نقل کرده است؛ او از پدر و مادری ناصبی متولد شده بود. مادرش نذر کرده بود که اگر پسری از او متولد شود او را برای دزدی و غارت گری در راه زائران حضرت امام حسین (ع) بفرستد تا اموال زائران را غارت کند و آنان را به قتل برساند! زمانی که او به دنیا آمد و به عنفوان جوانی رسید او را به خاطر ادای نذرش سر راه زائران فرستاد. هنگامی که به نواحی مسیّب نزدیک کربلا رسید به انتظار ورود زائران نشست ولی خوابی سنگین او را فرا گرفت و در حالی که خواب بود، قافله زائران از جادّه گذشته، گرد و غبار قافله زائران بر روی او می‌نشیند در این اثنا به خواب می‌بیند که قیامت برپا شده، فرمان آمده که او را به دوزخ دراندازند ولی آتش به خاطر آن گرد و غبار پاک به او نرسید. در حالی که از آن نیّت زشتش لرزان و ترسان بود از خواب بیدار شد. از آن پس ملازم ولایت اهل بیت گشت و مدتی بسیار طولانی مقیم کربلا و ساکن حائر شریف حضرت امام حسین (ع)شد و از این هنگام بود که مدح و ستایش اهل بیت را محور کار خود قرار داد و با یک رباعی کار نورانی مدیحه‌سرایی‌اش را شروع کرد: إذا شِئْتَ النَّجاةَ فَزُر حُسَیناً   لِکَیْ تَلْقی الألهَ قَرِیْرَ عَیْنِ فإنَّ النارَ لَیْسَ تَمَسُّ جِسْمَاً  عَلیهِ غُبارُ زوَّارِ الحسین 👈آنچه گفته شد سرگذشت ابوالحسن جمال الدین علی بن عبدالعزیز موصلی حلّی از ادیبان بزرگ و از مدیحه‌سرایان اهل بیت علیهم السلام و شاعری برجسته و انسانی فاضل بود که در شهر حلّه می‌زیست و در سال ۷۵۰ قمری در همانجا درگذشت و مزارش در شهر حلّه زیارتگاه معروفی است. 💠داستان مرحوم علامه نوری از عالم بزرگوار و متقی و معدن علم و فضل، شیخ المشایخ شیخ جواد و او از پدر بزرگوارش عالم متقی شیخ حسین نجفی نقل می‌کند: مردی نصرانی در بصره تجارت داشت ‌سود بسیار از بازرگانی به دست آورد، به طوری که بصره را برای سکونت و تجارت خود مناسب ندید. همکاران و دوستانش برای او نوشتند به بغداد بیا، بصره برای تو سزاوار نیست. ناگزیر اموال خود را گرد آورده، به سوی بغداد حرکت کرد تا بتواند به کسب خود ادامه دهد. در راه دزدان به وی حمله کردند و اموالش را چپاول نمودند. تاجر بینوا با دست خالی و پای پیاده خود را به یکی از بادیه نشین‌ها رسانیده و به عنوان مهمان بر آن‌ها وارد شد. کم کم با اهل قبیله مأنوس گردید، و در تغییر مکان با آن‌ها همراه، و در کار و شغل زراعت با آن‌ها همکاری می‌نمود. پس از مدتی با خود گفت: گویا من بر این مردم تحمیل شده‌ام. لذا روزی با جوانان و رفقا اندیشه خود را به میان گذاشت. به ا و گفتند: مطمئن باش تو بر ما تحمیل نشده‌ای. زیرا بودجه روزانه معینی برای خوردن و آشامیدن میهمانان منظور است، و با بود و نبود تو تغییری در آن داده نمی‌شود، آسوده باش. تا این‌که عده‌ای از آن‌ها قصد زیارت ائمه کردند و جهت توشه راه، گندم و خرما تهیه کردند، این نصرانی هم شوق زیارت پیدا کرد و گفت: از تنهایی در اینجا خسته می‌شوم، اگر مانعی ندارد مرا هم با خود ببرید تا کمکی برای شما باشم. لذا آن نصرانی را هم با خود بردند. از توشه آن‌ها می‌خورد و مواظب اثاث آن‌ها بود، تا به نجف اشرف وارد شدند، زیارت کرده سپس عازم کربلا شدند. ایام عاشورا بود، چون داخل کربلا شدند، همه کربلا پر از ماتم و شور و گریه بود. کنار صحن منزل کردند و اثاثیه خود را پیش نصرانی گذاشتند و به او گفتند: همین جا بمان تا فردا بعد از ظهر ما نزد تو می‌آییم. شب عاشورا بود، نصرانی در آنجا ماند. چون مقداری از شب گذشت، سه بزرگوار دید که از حرم خارج شدند، یکی از آن‌ها به دیگری فرمود: نام زائرانی را که در این شهر آمده‌اند در دفتر مخصوص ثبت کن. آن دو نفر جدا شدند و رفتند،‌ مدتی گذشت و برگشتند و صورت اسامی را تقدیم آقا نمودند. آقا نگاهی به دفتر کرد و فرمود:‌هنوز از افراد زائر باقی مانده است. دوباره رفتند و برگشتند و گفتند: کسی باقی نمانده است. آقا فرمود: باز هم لیست کمبود دارد، آن را کامل کنید. برای سومین بار به همه جا مراجعه کردند،‌ برگشتند و گفتند: هیچ کس باقی نمانده است مگر این مرد نصرانی. فرمود:‌چرا اسم او ننوشته‌اید؟ «اَلَیسَ قَد حُلَّ بِساحَتِنا؛ آیا او در حریم ما وارد نشده است؟» پس آن نصرانی از خواب کفر بیدار شد و نور ایمان در دلش تابید، و خداوند عوض اموال دنیوی نعمت‌های اخروی به او لطف فرمود.(۱۲) ــــــــــــــــــــــــــــ 📎پی نوشتها ۱.کتاب رحمت واسعه، صفحه ٢٧٢ ۲.الدّر المنثور، تفسیر آیه مورد اشاره ۳.کامل الزیارات، ص۱۴۲. ۴.تهذیب، ج۶، ص۴۵ و ۴۲ ۵.نحل /۳۰ ۶.الکافی، ج ۴، ص ۵۵۱ ۷.المقنعة، ص ۴۶۲ ۸.عيون أخبار الرِّضا،ج۲،ص۲۵۵ ۹.بحار الأنوار،ج۱۰۲،ص۳۱ ۱۰.ثواب‌الاعمال، صفحه۹۱ ۱۱.همان،ص۹۲ ۱۲.دارالسلام: ج ۲، ص ۱۴۴ 🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
🌸🍃🌸🍃 از نوشته های زیبای شهید آوینی,,, سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود. اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم! نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه! اما خبری از پول نبود…  به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!! گفت: به قیافه اش نگاه می کنم! گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق براش افتاده…!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی ، می رسونمت … . خدای من! من مسیر زندگی ام رو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم اما الان هرچه نگاه می کنم ، می بینم هیچی ندارم، خالیه خالی ام … فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت … خدایا ما رو می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟؟؟ الهی و ربی  من لی غیرک ... 
🟢 درس اول کرم و سخاوت بی‌بديل مورّخان نوشته اند: «حضرت مجتبی عليه السلام‌» در طول عمر خويش دو بار تمام اموال و دارايی خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم كرده و نصف آن را برای خود نگهداشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.‌» 💠داستان عثمان در كنار مسجد مدينه نشسته بود. مرد فقيری از او كمك مالی خواست. او پنج درهم به وی داد. فقير گفت: مرا نزد كسی راهنمايی كن كه كمك بيشتری به من كند. عثمان به طرف حضرت مجتبی و حسين بن علی عليهما السلام و عبداللَّه جعفر، كه در گوشه‌ای از مسجد نشسته بودند اشاره كرد و گفت: نزد اين چند نفر جوان كه در آنجا نشسته‌اند رفته، از آنها تقاضای كمك می‌كني. وی نزد آنها رفت و درخواست كمك نمود. امام حسن عليه السلام فرمود: از ديگران كمك مالی خواستن، تنها در سه مورد رواست: ديه‌ای (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن به كلّی عاجز باشد، يا بدهی كمرشكن داشته باشد كه از عهده پرداخت آن ناتوان است، و يا فقير و درمانده گردد، به گونه‌ای كه دستش به جايی نرسد. پس در مورد كداميك از اين سه مورد درخواست كمك می‌كني؟ گفت: اتفاقاً گرفتاری من يكی از همين سه چيز است. حضرت مجتبی عليه السلام پنجاه دينار به وی داد، و امام حسين عليه السلام به پيروی از آن حضرت [و با حفظ حرمت او] چهل و نُه دينار، و عبداللَّه بن جعفر چهل و هشت دينار به وی دادند. مرد فقير هنگام برگشت، از كنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه كردي؟ جواب داد: از تو پول خواستم، تو [اوّلاً كم] پول دادی و [ثانياً] نپرسيدی پول را برای چه منظوری می‌خواهم؟ امّا هنگامی كه نزد آن سه نفر رفتم، يكی از آنها (حسن بن علي) در مورد مصرف پول از من پرسش نمود و آن گاه هر كدام مبالغی را به من عطا كردند. عثمان گفت: اين خاندان، منبع علم و حكمت، و سرچشمه نيكی و فضيلتند. نظير آنها را نمی‌توان يافت.(۲) 💠داستان يكی از كنيزان حضرت، دست گلی را به عنوان هديه به آن حضرت تقديم كرد. حضرت او را در مقابل آزاد نمود. وقتی به آن حضرت گفتند: چگونه كنيزی را كه قيمت گزافی دارد در مقابل يك دسته گل آزاد كردي؟ فرمود: خداوند ما را اين چنين تربيت نموده و فرموده است: «وَ اِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها‌»؛(5) «هرگاه با تحيّتی به شما تحيّت گفته شد، شما نيز تحيّتی بهتر يا همانند آن بفرستيد.» و من هديه‌ای را بهتر برای اين كنيز از آزادی او نيافتم.(۳) ✔️كمك از طريق راهنمايی گاه حضرت دست خالی بود و نمی‌توانست مستقيم به فقيری كمك كند، از اين رو از طريق راهنمايی صحيح مشكل او را حل می‌كرد. 💠داستان روزی فقيری نزد آن حضرت آمد و درخواست كمك نمود. حضرت پولی نداشت به او كمك كند و از اينكه مرد فقير نااميد برگردد، شرمسار بود؛ لذا فرمود: آيا حاضری تو را به كاری راهنمايی كنم كه به مقصودت برسي؟ فقير گفت: چه كاري؟ حضرت فرمود: امروز دختر خليفه از دنيا رفته و خليفه [سخت] عزادار است، ولی هنوز كسی [جرأت نكرده] به او تسليت بگويد. نزد خليفه می‌روی و با سخنانی كه به تو می‌گويم، او را تسليت می‌گويي. فقير گفت: چگونه تسليت بگويم؟ حضرت فرمود: وقتی نزد خليفه رسيدی بگو: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الّذی سَتَرَها بِجُلُوسِكَ عَلی قَبْرِها وَلاهَتَكَها بِجُلُوسِها عَلی قَبْرِكَ؛ ستايش خدای را كه او را مستور كرد [و زير خاك پنهان نمود] با نشستن تو بر قبر او (يعنی زير سايه پدر از دنيا رفت) و او را هتك و اهانت نكرد با نشستن او بر سر قبر تو (يعنی ممكن بود بعد از تو دخترت در عالم تنهايی مورد هتك و بی‌حرمتی قرار بگيرد).» مرد فقير طبق گفته حضرت عمل كرد. اين جملات عاطفی اثر عميقی بر روح خليفه گذارد و از حُزن و اندوه او كاست؛ از اين رو دستور داد جايزه‌ای به وی بدهند. آن گاه پرسيد: اين سخن از آنِ تو بود؟ گفت: نه، حسن بن علی عليهما السلام آن را به من آموخته است. خليفه گفت: راست می‌گويي، او منبع سخنان فصيح و شيرين است.(۴) ✔️ نجات فقرا شخصی خدمت حضرت مجتبی عليه السلام رسيد و عرض كرد:‌ای فرزند اميرمؤمنان! تو را به خدايی كه به شما نعمت فراوان داده سوگند می‌دهم به فرياد من برس كه دشمنی ستمكار دارم كه نه حرمت پيران را پاس می‌دارد، و نه به كوچكی صغيران ترحّم می‌كند. حضرت كه به جايی تكيه داده بودند، با شنيدن اين سخن برخاسته و فرمودند: اين دشمن كيست تا داد تو را از او بگيرم؟ عرض كرد: دشمن من فقر و نداری است. حضرت اندكی سر به زير انداخته، سپس به خدمتكار خويش فرمودند: آنچه از مال نزد تو موجود است حاضر كن. او نيز پنج هزار درهم آورد و به آن مرد داد. و بعد، حضرت فرمودند: تو را به خدا سوگند می‌دهم هرگاه بار ديگر اين دشمن به تو حمله كرد و در حق تو ستم روا داشت، او را نزد من بياور تا [شرّ] او را از تو دور گردانم.‌»(۵) 🔻 ادامه دارد 👇👇 ✅ آرشیو مطالب (سخنرانی) 🔰
🟢 درس دوم حلم و گذشت 💠داستان روزی پیرمردی از اهالی شام آن حضرت را که سوار بر مرکبی بود، دید و آنچه خواست به آن حضرت دشنام گفت؛ ولی امام (ع) سکوت کرد. وقتی ناسزاگویی او تمام شد، امام با آغوش باز به سوی او توجه کرد و در حالی که خنده بر لب داشت، بر او سلام کرد و فرمود: «أَیهَا الشَّیخُ أَظُنُّک غرِیباً وَ لَعلَّک شبِّهْتَ فلَوِ استَعْتَبْتَنَا أَعتَبْنَاک وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَینَاک وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاک وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاک وَ إِنْ کنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاک وَ إِنْ کنْتَ عُرْیاناً کسَوْنَاک وَ إِنْ کنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَینَاک وَ إِنْ کنْتَ طَرِیداً آوَینَاک وَ إِنْ کانَ لَک حَاجَةٌ قَضَینَاهَا لَک فلَوْ حَرَّکتَ رَحْلَک إِلَینَا وَ کنْتَ ضَیفَنَا إِلَی وَقْتِ ارْتِحَالِک کانَ أَعْوَدَ عَلَیک لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کبِیراً؛ ای پیرمرد! به گمانم غریبی و گویا به اشتباه افتاده ای! اگر از ما بخواهی مشکلات را حل کنیم، سختی ها را از تو برطرف می کنیم و اگر از ما کمک بخواهی به تو عطا می کنیم، و اگر از ما راهنمایی بخواهی، تو را راهنمایی می نماییم، و اگر بخواهی برایت بردباری کنیم چنین می کنیم، و اگر گرسنه هستی، تو را سیر می کنیم، و اگر برهنه هستی، تو را می پوشانیم، و اگر نیازمندی، تو را بی نیاز می کنیم، و اگر رانده شده ای، به تو پناه می دهیم، و اگر حاجتی داری، برای تو بر می آوریم، و اگر به سوی ما سفر نموده ای، تا وقت بازگشت میهمان ما هستی، و این برای تو بهتر است؛ زیرا ما خانۀ وسیعی برای پذیرایی داریم و منزلت و مال فراوان در اختیار ماست.» هنگامی که آن مرد شامی این گفتار پر مهر امام حسن(ع) را شنید، گریست و آنچنان دگرگون شد که در همان لحظه عرض کرد: «>اشْهَدُ انَّک خَلَیفَةُ اللَّهِ فی ارْضِهِ "وَاللَّهُ اعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ"»گواهی می دهم که تو خلیفۀ خدا در زمینش هستی و خدای متعال آگاه تر است که رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد.» آنگاه گفت: من تو و پدرت را دشمن ترین مخلوقات نزد خود می پنداشتم؛ اما اکنون دریافتم که محبوب ترین خلق خدا نزد من می باشید. آن مرد اثاث خود را به منزل امام انتقال داد و تا در مدینه بود، میهمان آن حضرت بود، سپس به سوی شام بازگشت، در حالی که صادقانه به ولایت خاندان رسالت معتقد شده بود.(۶) 💠 برتر از گذشت حضرت مجتبی عليه السلام گوسفندی داشتند. روزی می‌بيند كه پای گوسفند شكسته است. به غلام خود فرمود: چه كسی اين كار را كرده است؟ غلام عرض كرد: من اين كار را انجام داده ام. حضرت فرمود: چرا چنين كردي؟ غلام عرض كرد: می‌خواستم شما را ناراحت و اندوهگين كنم. حضرت تبسّم كرد و آن گاه فرمود: اين عمل به خاطر اين است كه تو آزاد نيستي. پس او را آزاد كرد و به او هديه خوبی نيز عطا فرمود. راستی حضرت حقيقتاً مصداق اين آيه است كه می‌فرمايد: «وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَالْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ‌»و خشم خود را فرو می‌برند، و از خطای مردم در می‌گذرند، و خدا نيكوكاران را دوست دارد.(۷) 💠داستانی دیگر از عفو و گذشت امام حسن (ع) همسایه ای یهودی داشت که دیوار خانه اش خراب شده و فاضلاب منزلش به منزل امام ریخته بود. امام چیزی به او نفرمود تا اینکه روزی همسر مرد یهودی به منزل امام آمد و متوجه شد و به شوهرش خبر داد. مرد یهودی برای عذرخواهی نزد حضرت آمد؛ اما حضرت در جواب سؤال مرد یهودی که پرسید: چرا به من اعتراض نکردید، فرمودند: جدم رسول خدا (ص) به من دستور داده است که همسایه را تکریم کنم. این برخورد حضرت سبب شد تا آن مرد یهودی مسلمان شود.(۸) 🟢 درس سوم قناعت و ساده زيستی روزی حضرت مجتبی عليه السلام با برادرش حسين بن علی عليهما السلام و فرزندان عباس به باغ يكی از ارادتمندان رفتند و در باغ گردشی نمودند و در گوشه‌ای نشستند. امام مجتبی عليه السلام به شخصی به نام مُدرِك بن زياد فرمود:‌ای مرد! آيا غذا و خوردنی پيدا نمی‌شود تا ميل كنيم. مُدْرك فوراً مقداری نان و سبزی و نمك آورد و حضرت تناول كرد و فرمود: چقدر خوشمزه و پاكيزه بود! طولی نكشيد كه غذای بسيار لذيذ و خوشمزه‌ای آوردند. امام به مُدرك فرمود: تمام غلامان و خدمتگزاران را فراخوان تا از اين غذا بخورند. غلامان آمدند و از غذا خوردند، ولی امام خود تناول نفرمود. مُدرك علّت را پرسيد. حضرت فرمود: آن نان و نمك و سبزی غذای محرومان بود و همان غذای محبوب من می‌باشد.(۹) 🔻 ادامه دارد 👇👇 ✅🔰 کانال آرشیو مطالب(سخنرانی) 🔰🔰
رخدادهای پیرامون واقعه کربلا در پنجم صفر سال 61 هجری قمری به شرح زیر است: در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه.ق، حضرت رقیه (س) مظلومانه به شهادت رسید. نام شریفش «رقیه»، «فاطمه» و «زینب» و پدرش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و مادرش ام‌اسحاق است. ولادت آن حضرت در مدینه بود و در سن سه سالگی یا بیشتر در محرم 61 هجری با پدر بزرگوارش به کربلا آمد. قبل از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجویی حضرت اباعبدالله (ع) قرار گرفت تا آنجا که آن حضرت به خواهرشان حضرت زینب (س) در مورد وی سفارش کردند. حضرت رقیه (س) بعد از شهادت امام حسین (ع)، اهل بیت (ع) و اصحاب ایشان در صحرای کربلا، همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسیر چهل منزل راه شهر شام، رنج‌های فراوانی دید. در شام بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه، آن‌قدر ناله زد و گریست تا به ملکوت اعلا پیوست و بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن کردند. از کهن‌ترین منابعی که نام آن حضرت با لفظ "رقیه" یاد شده است، قصیده سیف بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق(ع) و امام موسی کاظم (ع) است. «🔰»🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
:غفلت از یاد خدا يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﺍی ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ! ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻏﺎﻓﻞ ﻛﻨﻨﺪ،ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ[ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ] ﻏﺎﻓﻞ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ،ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﻧﺪ. 📚سوره مبارکه آیه ٩ وَقِيلَ الْيَوْمَ نَنسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ ﻭ[ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ]ﮔﻮﻳﻨﺪ:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺑﺮﻳﻢ،ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ[ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ] ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻳﺪ،ﻭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﺘﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻳﺎﻭﺭی ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ. 📚سوره مبارکه آیه٣٤ وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ.....َ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﺎنی ﻣﺒﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ،ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﭼﺎﺭ ﺧﻮﺩﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻲ ﻛﺮﺩ..... 📚سوره مبارکه آیه ١٩ پیامبر صلى الله عليه وآله وسلم ما مِن ساعَةٍ تَمُرُّ بِابن آدَمَ لَم یُذکَر اللهُ فیها إلّا حَسِرَ عَلَیها یَومَ القیامَةِ هر لحظه ای که بر فرزند آدم بگذرد و او به یاد خدا نباشد روز قیامت حسرتش را خواهد خورد. 📚نهج الفصاحه صفحه 707 حدیث 2677 امام عليه السلام مَن طالَت غَفلَتُهُ تَعَجَّلَت هَلَكَتُهُ هر كه غفلتش به درازا كشد،هلاكتش شتاب گيرد. 📚 غرر الحكم حدیث ۸۳۱۸ امام عليه السلام أَوحَى اللّه عَزَّ و َجَلَّ إِلى موسى عليه السلام يا موسى: لا تَنسَنى عَلى كُلِّ حالٍ وَ لا تَفرَح بِكَثرَةِ المالِ، فَإِنَّ نِسيانى يُقسِى القُلوبَ، وَ مَعَ كَثرَةِ المالِ كَثرَةُ الذُّنوبِ خداى عزوجل به موسى وحى كرد:اى موسى در هيچ حالى مرا فراموش نكن و به ثروت زياد شاد نشو،زيرا از ياد بردن من دلها را سخت مى كند و همراه ثروت زياد،گناهان زياد است. 📚تحف العقول صفحه ۴۳۹ حضرت سلیمان همسران متعددی برای خود انتخاب کرد و هدفش این بود که از آن همسران،دارای فرزندان متعددی شود تا در اداره مملکت و جهاد با دشمن،به او کمک کنند،بر همین اساس گفت:من با آن‌ها همبستر می‌شوم و به زودی فرزندان متعددی نصیبم شده و همه آن‌ها،یاران من و رزمندگان در جبهه جهاد خواهند شد. او در این گفتار،تنها به همسران و خودش اتکا کرد،خدا را از یاد برد و [ان‌شاء‌الله_اگر خدا بخواهد]نگفت و به این ترتیب بر اثر یک لحظه غفلت،لغزش پیدا کرد و تَرک اَوُلی‌نمود،از این روی وقتی که به سراغ همسرانش رفت،تنها دارای یک فرزند از آن‌ها شد،آن هم ناقص الخلقه بود،جسد مُرده آن فرزند را آوردند و روی تخت او افکندند. سلیمان (ع) دریافت که در این آزمایش الهی،لغزیده است،توبه کرد و از درگاه خدا تقاضای بخشش نمود،و گفت:خدایا مرا ببخش،و به من حکومت بی نظیر عنایت کن،خداوند حکومت بسیار با اقتداری به او داد،باد را تحت فرمان او نمود،تا به فرمان او درآید،و او را دارای مقامات ارجمندی کرد. 📚قصه های قرآن به قلم روان،محمد محمدی اشتهاردی https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
:مقام مادر وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻗﺎﻃﻊ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﭙﺮستید،ﻭﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ نیکی ﻛﻨﻴﺪ،ﻫﺮﮔﺎﻩ یکی ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺎ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﭘﻴﺮی ﺭﺳﻨﺪ[ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻩ ﺁﻭﺭﻧﺪ]ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍُﻑ ﻣﮕﻮی ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ[ﺑﺎﻧﮓ ﻣﺰﻥ ﻭ] ﭘﺮﺧﺎﺵ ﻣﻜﻦ،ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ سخنی ﻧﺮم ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ[ﻭﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺍنه]ﺑﮕﻮ. 📚سوره مبارکه آیه ۲۳ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا ﻭ ﺑﺮﺍی ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯ ﺭﻭی ﻣﻬﺮ ﻭﻣﺤﺒّﺖ،ﺑﺎﻝ ﻓﺮﻭتنی ﻓﺮﻭﺩ ﺁﺭ ﻭ ﺑﮕﻮ:ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﻛﻮﺩکی ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ،ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺣﻤﺖ ﻗﺮﺍﺭﺩﻩ. 📚سوره مبارکه آیه ۲۴ پیامبر صلّی اللّه عليه و آله وسلّم الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الاُمَّهاتِ بهشت،زير پاى مادران است. 📚كنزالعمّال حدیث ۴۵۴۳۹ پیامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم أعظَمُ الناسِ حَقّا على المرأةِ زَوجُها،وأعظَمُ الناسِ حقّا عَلَى الرَّجُلِ اُمُّهُ بزرگترين حقّ را بر زن،شوهر او دارد و بزرگترين حقّ را بر مرد،مادر او دارد. 📚كنز العمّال حدیث۴۴۷۷۱ امام عليه السّلام جاءَ رجُلٌ إلَى النَّبیِّ صلّى الله عليه و آله و سلّم فقالَ:يا رسولَ اللّه،مَن أبَرُّ ؟قالَ: اُمَّكَ،قالَ:ثُمّ مَن؟قالَ:اُمَّكَ، قالَ:ثُمَّ مَن؟قالَ:اُمَّكَ،قالَ:ثُمّ مَن؟قالَ:أباكَ مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلّم آمد و عرض كرد:اى رسول خدا،به چه كسى نيكى كنم؟فرمود:به مادرت. عرض كرد:سپس به چه كسى؟فرمود:به عرض كرد:بعد از او به چه كسى؟فرمود به عرض كرد:سپس به چه كسى؟فرمود:به پدرت. 📚منتخب ميزان الحكمه حدیث۶۱۴ روزی حضرت موسی علیه‌ السّلام درضمن مناجات به پروردگار عرض کرد:خدایا می‌خواهم همنشینی را که در بهشت دارم،ببینم که چگونه شخصی است! جبرئیل بر او نازل شد و گفت:یا موسی قصابی که در فلان محل است،همنشین تو است،حضرت موسی درب دُکان قصاب آمد، دید جوانی شبیه شب گردان، مشغول فروختن گوشت است،شب که شد جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل رفت،حضرت به دنبال او رفت تا به منزل رسید به جوان گفت:مهمان نمی‌خواهی؟ گفت:بفرمائید،حضرت موسی علیه السّلام رابه درون خانه برد،حضرت دید جوان غذائی تهیه نمود،آنگاه زنبیلی از طبقه بالا آورد،پیرزنی کهنسال را از درون زنبیل بیرون آورد و او راشستشو داد،غذا را با دست خودبه اوخورانید،موقعی که خواست زنبیل را به جای اول بیاویزد،پیرزن کلماتی را گفت که مفهوم نبود؛ بعد جوان برای حضرت موسی علیه السّلام غذا آورد و خوردند،آن حضرت سؤال کرد،حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟عرض کرد:این پیرزن مادر من است،چون وضع مادی‌ام خوب نیست کنیزی برایش بخرم،خودم او را خدمت می‌کنم،پرسید:آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟گفت:هر وقت او را شستشو می‌دهم و غذا به او می‌خورانم می‌گوید:خدا ترا ببخشدو همنشین و هم درجه حضرت موسی علیه السّلام در بهشت گردی... حضرت موسی علیه السّلام فرمود:ای جوان بشارت می‌دهم به تو که خداوند دعای مادرت را مستجاب کرده،جبرئیل به من خبر داد در بهشت تو همنشین من هستی. 📚 یک‌ صد موضوع پانصد داستان https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
‍ 🌸🍃🌸🍃 نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او با سوءاستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد و برایش لذت بخش نیز بود. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.از قضا گوهر گرانبهاىش همانجا مفقود شد ، دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی خود را در خزینه حمام پنهان کرد. وقتی دید مأمورین براى گرفتن اوبه خزینه آمدند به خداى تعالی رو آورد و از روى اخلاص و بصورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان٬ شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد وبه خانه خود رفت.او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهى که در چندفرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید. در یکى از روزها همانطورکه مشغول کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد. روزی کاروانى راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید،نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد. بنا به رسم آن روزگار و بخاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه، ازدواج کرد. روزی دربارگاهش نشسته بود٬شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم. نصوح گفت میش تو پیش من است و هرچه دارم از آن میش توست وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند. آن شخص به دستور خدا گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن یک میش بوده است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت٬ اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند. به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، "توبه نصوح" گویند. https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
:صدقه وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً و هر كه روزی او تنگ باشد،بايد از آنچه خدا به او داده است انفاق كند، خدا هيچكس را بيش از آنچه به او داده مكلّف نمی کند،خدا از پس سختی آسانی قرار می دهد. 📚سوره مبارکه آیه۷ إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭﺍم ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ،[ ﻭﺍﻣﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍ ] ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺷﻮﺩ،ﻭ ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﺎﺍﺭﺯﺷﻲ ﺍﺳﺖ. 📚سوره مبارکه آیه ١٨ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ.... ﺍی ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﺖ ﻭ ﺁﺯﺍﺭ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ.... 📚سوره مبارکه آیه٢٦٤ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  إنَّ الصَّدَقَة َلتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبّ ِ ،خشم پروردگار را فرو می‌نشاند. 📚نهج الفصاحه صفحه۲۸۴،حدیث۶۴۶ حضرت علیه السّلام اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ وَ مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جادَ بِالْعَطِيَّة ِ روزی را به وسيله طلب كنيد و كسی كه به گرفتن عوض باور داشته باشد، به بخشش جوانمردی كند. 📚نهج البلاغه حكمت۱۳۲ .اِذا أَمْلَقْتُمْ فَتاجِرُوا اَللهَ بِالصَّدَقَة ِ چون تنگدست گشتيد به وسيله دادن با خدا معامله كنيد. 📚نهج البلاغه حكمت۲۵۰ امام علیه السّلام اَلبِرُّ وَ الصَّدَقَةُ يَنفيانِ الفَقرَ وَ يَزيدانِ فِى العُمرِ وَ يَدفَعانِ عَن صاحِبِهِما سَبعينَ ميتَةَ سوءٍ  كار خير و ،فقر را مى بَرند،بر عمر مى افزايندو هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور مى كنند. 📚من لا یحضره الفقیه ج۲،ص۶۶، ح۱۷۲۹ روزی حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از شیطان پرسید:ای ملعون!چرا مانع از دادن می شوی؟عرض کرد:ای رسول خدا اگر اَره ای بر سرم گذارند و مانند درخت اَره ام کنند برایم راحتر است از تحمل صدقه دادن اشخاص،حضرت فرمود:چرا از صدقه دادن مردم ناراحتی؟شیطان گفت:در پنج خصلت است: ۱.مال را زیاد می کند. ۲.مریضان را شِفا می دهد. ۳.بلاها را دفع می کند. ۴.صدقه دهندگان به سرعت از پل صراط عبور می کنند. ۵.بدون حساب واردبهشت میشوند و عذابی برایشان نیست. رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم پس از استماع این سخنان از شیطان به او فرمود:خدا عذابت را زیاد گرداند. 📚کتاب داستانهای عبرت انگیز از شیطان https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
:کم فروشی وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ أَلَا يَظُنُّ أُولَٰئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ ﻭﺍی ﺑﺮ ! ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﺩم ﻛﺎﻟﺎیی ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﻭزن می ﺳﺘﺎﻧﻨﺪ،ﺗﻤﺎم ﻭ ﻛﺎﻣﻞ ﻣﻰ ﺳﺘﺎﻧﻨﺪ. ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﻭﺯﻥ ﻛﻨﻨﺪ،ﻛﻢ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ. ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺮ ﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ؟ 📚سوره مبارکه آیه ۱،۲،۳،۴ وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ ﻭ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﻣﻜﺎﻫﻴﺪ. 📚سوره مبارکه آیه ۹ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﺪﻫﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ. ﻭ [ﻣﺘﺎﻉ ﻭ ﻛﺎﻟﺎ ﺭﺍ] ﺑﺎ ﺗﺮﺍﺯﻭی ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺯﻥ ﻛﻨﻴﺪ،ﻭ ﺍﺯ ﻗﻴﻤﺖ ﺍﺷﻴﺎء ﻭ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﻣﺮﺩم ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﺮﻳﺪ ﻧﻜﺎﻫﻴﺪ،ﻭ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺒﺎﻫﻜﺎﺭﺍﻧﻪ ﻓﺘﻨﻪ ﻭ ﺁﺷﻮﺏ ﺑﺮﭘﺎ ﻧﻜﻨﻴﺪ. 📚سوره مبارکه آیه های ۱۸۳،۱۸۲،۱۸۱ حضرت علیه السّلام إِذَاطُفِّفَتِالْمَكَايِيلُ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِينَ وَالنَّقْصِ هر زمان که مردم کم فروشی کنند،خداوند آنان را به خشکسالی وکم شدن محصول،گرفتار سازد. 📚بحار الأنوار،جلد۹۷،صفحه۴۵ نخستین ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺎﺧﺖ ﺣﻀﺮﺕ شعیب علیه السّلام بود،ﻗﻮﻣﺶ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻰ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ،ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻯ ﺟﻬﺎﻥ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺗﺎﺯﻩ، ﺑﺮ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﺷﻨﻴﻊ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺷﺪ،ﻛﺎﻟﺎ ﻭ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻛﺎﻣﻞ ﻭﺯﻥ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻥ ﻭ ﺗﻘﻠﺐ ﺭﺍ ﺭﻭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ،ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﺍﺥ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﺣﺘﻜﺎﺭ ﻭ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ،حضرت ﺷﻌﻴﺐ علیه السّلام ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻯ ﻧﺪﺍﺷﺖ،ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ،حضرت ﺷﻌﻴﺐ علیه السّلام ﻭ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ،ﻋﺬﺍﺏ ﺑﺮ آن قوم ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﺁﺗﺸﺒﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﮔﺮﻣﺎﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﺨﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﺎﻳﻪ ﺧﺎﻧﻪ ها ﻭ ﺁﺏ ﻫﻢ ﻛﺴﻰ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺟﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺩ،ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻯ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺴﻴﻢ ﺧﻨﻜﻰ ﻭﺯﻳﺪﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﻗﻄﻌﻪ ﺍَﺑﺮ ﮔﺮﺩ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ ﺭﻫﺎﺋﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ،ﭼﻮﻥ ﻫﻤﮕﻰ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺑﺮ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺷﺮﺍﺭﻩ ﻫﺎﻯ ﺁﺗﺶ ﺍﺯ ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺭﻳﺪ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳﺸﺎﻥ ﻟﺮﺯﻳﺪ ﻭ ﻫﻤﮕﻰ ﺩﺭ ﻫﻢ ﭘﻴﭽﻴﺪند ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻨﺪ،ﻣﺪﺕ ﺍﻳﻦ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭﺷﺎﻣﻞ ﻫﻮﺍﻯ ﮔﺮﻡ،ﺁﺑﻬﺎﻯ ﺩﺍﻍ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻟﺮﺯﻩ بود. 📚یکصد موضوع پانصد داستان،بخش عذاب شخصى به دیگرى كه ترازو دار و در حال جان دادن بود گفت:بگو:(لا اله الّا اللّه)او گفت:من به گفتن این كلمه قادر نیستم،پرسیدچرا؟ گفت زیرا كه آن زبانه ترازو،بالاى زبان من قرار گرفته و مانع گفتن:(لا اله الا اللّه) شده ! به او گفت:مگر تو حق مردم را به هنگام وزن کردن اشیاء ادا نمی كردى؟ گفت:چرا،ولى گاهى میشد كه من متوجه نبودم و مقدارى گرد و غبار در میان كفه ترازو بوده و من آن گرد و غبارها را نمیگرفته ام. 📚تفسیر آسان جلد۱۸صفحه ۲۰۱ https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani