گر اميرالمؤمنين سلام الله عليه ديگر از جايش نتوانستند بلند شوند. اميرالمؤمنين سلام الله عليه به پاي خودش رفت اما ديگر نتوانست روي پا بايستد. نمازش را حضرت نتوانست ايستاده بخواند.
مي گويند: اين ملعون را اسير كردند آوردند خدمت آقا، حضرت فرمودند: ابن ملجم من بد امامي براي تو بودم؟ من عطا و هداياي تو را بيشتر از بقيه ندادم؟ من چه بدي به تو كردم؟ اين ملعون خبيث هم شروع به گريه كردن کرد. حضرت به امام حسن علیه السلام فرمودند: با اين اسير من مدارا كن. از هر غذايي كه خودت ميخوري به او بده، فرش زير پاي ابن ملجم نرم باشد. غذايش خوب باشد. مگر نميبيني چشمهايش چه طور در حدقه از ترس ميگردد؟ مثل امروز براي حضرت كاسه شير آوردند. حضرت يك مقدار شير ميل كردند فرمودند: ديگر اين آخرين خوراک من از اين دنياي شماست. اما بقيه شير را فرمودند: به ابن ملجم بدهيد.
ميزند پس لب او كاسـه شـــير
ميكـند چشـم اشـارت بـه اســير
چه اسيري كه همان قاتل اوست
تو خدايي مگر اي دشمنْ دوست
در جهـاني همه شـور و همه شر
ها علي بشر كيف بشر کيف بشر[12]
ام كلثوم دختر آقا اميرالمؤمنين گفت ان شاء الله پدر من خوب ميشود انتقام خواهيم گرفت گفت اميدي به خوب شدن پدرت نداشته باش من هزار درهم دادم يك شمشير برندهاي خريدم. هزار درهم دادم اين شمشير را تيز كردم. هزار درهم دادم اين شمشير را با سم بسيار مهلکي آب دادم. (همه پيامبر يا امام هاي ما يا به شمشير به شهادت رسيدند يا با سم اما اميرالمؤمنين سلام الله عليه با هر دو وسيله به شهادت رسيده است) چنان ضربتي به فرق پدرت زدم كه ديگر نميتواند از جا بلند شود. اگر بر هزارها نفر ميزدم همه را از پا ميانداخت.
زير بغلهاي آقا را گرفتند با يك گليم و حصير يك حصيري آوردند آقا را آوردند نزديك منزل اما يك وقت آقا بفرمايند: من را پياده كنيد من با پاي خودم وارد خانه شوم. عرض کردند: آقا جان شما ضعف داريد، نميتوانيد. فرموده باشند: طاقت ندارم زينب سلام الله عليها، دخترهاي من، من را به اين حالت ببينند. عرض كنيم: يا اميرالمؤمنين سلام الله عليه شما طاقت نداريد زينب كبري سلام الله عليها شما را به اين حالت ببيند. دخترتان زينب كبري سلام الله عليها چه حالي داشت وقتي آمد دم دروازه كوفه، سر بريده علي اكبر بالاي ني ... لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
متن سخنرانی آقای فرحزاد☝️☝️☝️
❖﷽❖
#احادیث_در_ارتباط_با_امام_حسین_ع
#ملعونین_زیارت_عاشوراء
📜 عن أبى الحسن علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: إنّ قاتل الحسين بن علىّ عليه السّلام فى تابوت من نار عليه نصف عذاب أهل الدّنيا و قد شدّت يداه و رجلاه بسلاسل من نار فيركس فى النّار حتّى يقع فى قعر جهنّم و له ريح يتعوّد أهل النّار إلى ربّهم من شدّة نتنه و هو فيها خالد ذائق العذاب الأليم مع جميع من شايع على قتله كلّما نضجت جلودهم بدّل اللّه عزّ و جلّ عليهم الجلود حتّى يذوقوا العذاب الأليم، لا يفتّر عنهم ساعة و يسقون من حميم جهنّم، فالويل لهم من عذاب اللّه تعالى فى النّار.
📝امام رضا عليه السّلام گويد كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گفت:
☄«كشندۀ حسين در تابوتى از آتش خواهد بود كه نصف عذاب همۀ اهل دنيا در آن است.
☄دستها و پاهاى وى با زنجيرهايى از آتش بسته مىشود
☄و با سر در آتش دوزخ افكنده مىشود تا در قعر جهنّم افتد.
☄ او را بويى است كه دوزخيان از سختى عفونتش به خدا پناه مىبرند.
☄او به همراه كسانى كه او را در كشتن حسين همراهى كردهاند، در آنجا براى هميشه خواهد بود و تا ابد عذاب دردناك را خواهد چشيد.
☄هرچه پوستشان، بريان گردد، خداى عزيز و جليل پوستهاى ديگرى بر جايش مىنهد، تا هرچه بيشتر شكنجۀ دردآور را بچشند.
☄ هرگز لحظهاى از عذابشان كاسته نمىشود
☄و از چركاب جوشان دوزخ سيراب مىشوند.
واى بر آنها، از كيفر خداوند متعال كه در دوزخ خواهند ديد!»
📕مقتل الحسين (ع) به روايت شيخ صدوق (قده)، صفحه 311
@archive_mataleb_sokhanrani
🌹از مدینه تا کربلا چه گذشت؟🌹
🔹بخش پنجم🔹
🔳 01/05/15
📜ابن زیاد نامهای به امام نوشت و گفت: «یزید امر کرده چیزی نخورم و سر بر بالش نگذارم، مگر این که تو را به خدا ملحق کنم.»
امام علیه السَّلام نامه را به دور انداختند و پاسخی ندادند.
🔍ابن زیاد در چشم عمر سعد نگاه کرد و او را به جنگ با امام امر کرد. عمر سعد عذر خواست. ابن زیاد گفت: پس ولایت ری را که برای تو نوشته بودم پس میگیرم.
عمر سعد هرچند تمایلی به جنگ با امام نداشت و بسیاری از فامیل او را از این کار نهی میکردند، اما عاقبت تسلیم امر ابن زیاد شد.
♻️امام سرزمین غاضریه و نینوا را شصت هزار درهم از قبیله بنیاسد خریدند و از آنها خواستند که زائران او را عزیز شمرده و میهمان کنند و در محلی که خریده بودند دفن شوند.
◾️در روز چهارم محرم ابن زیاد منبر رفت و گفت: شما بر دست و دلبازی یزید پی بردهاید، یزید از شام برای شما مردم کوفه هدیههایی فرستاده است که قصد تقسیم آن را دارم. ابنزیاد با پول مردم کوفه را سمت کربلا به جنگ با امام حسین (ع) برد.
🏴هرچند روز هفتم محرم آب بر روی امام حسین (ع) بسته شد، ولی امام روز هشتم، با کلنگ زمینِ پشت خیمه را کندند و به آب گوارایی دست یافتند و کودکان خوردند و مشکها را پر کردند، که جاسوسان مانع این کار شدند.
💎امام صادق (ع) میفرمایند: تاسوعا روزی است که لشگر ابن زیاد و عمر سعد دایره را بر امام تنگ کردند و با لشگریان خود در اطراف خیمه امام جولان داده و فرزندان امام را میترساندند. در این روز امام فهمیدند که مردم عراق دیگر نمیتوانند او را کمک کنند و غربت امام بر او مشخص شد. پدر و مادرم فدای کسی که او را در عصر تاسوعا تنها گذاشتند.
✉️ عصر تاسوعا شمر، نامه ابن زیاد را برای عمر سعد آورد. عمر سعد او را از کشتن امام نهی کرد، ولی به ناچار تسلیم شد.
🏴 امام حسین (ع) که عصر تاسوعا دیدند لشکر آماده جنگ است، حضرت عباس (ع) را فرستادند تا یک شب برای راز و نیاز با خدا از دشمن ملعون مهلت بگیرد و چنین شد که واقعه عاشورا و حوادث بعد از آن اتفاق افتاد.
✍پایان
@archive_mataleb_sokhanrani
موضوع : محشور شدن با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : «اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ الْبَكّاؤُونَ، وَالثّانى، يَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، يَخْتَصِمُونَ مِنْ غَيْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِـعُ، لايَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَيْئاً، وَالْخامِسُ، يُعَمِّرُونَ ثُمَّ يُخَرِّبُونَ»؛ كودكان را به خاطر پنج خصلت دوست دارم: اول آن كه بسيار مى گريند؛ دوم آن كه با خاك بازى مى كنند؛ سوم آن كه بدون كينه نزاع و دشمنى مى كنند؛ چهارم آن كه چيزى را براى فردا ذخيره نمى كنند؛ پنجم آن كه مى سازند، آن گاه خراب مى كنند.
حشر با پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
چند دسته به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزديك اند. يك دسته كسانى هستند كه مهر و محبت پيامبر در دلشان زياد است. در روايات فراوانى آمده است كه هر كس محبتش بيشتر است، به پيامبر و اهل بيت عليهم السلام نزديك تر است. محبت وسيله حشر و نشر است. «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ»؛[1] كسى كه گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مى شود.
محبّ هر چند در ظاهر سنخيتى با محبوب نداشته باشد، ولى بالاخره به او مى رسد. يعنى محبت عامل رسيدن محبّ به محبوب و محشور شدن با اوست. ثُعبان يك غلام بود و پيامبر در اعلا درجه قرب. اما محبت موجب شد كه اين غلام در اعلا درجه بهشت در كنار پيامبر خدا قرار گيرد.[2] محبت علت انضمام است.
ربيعة بن كعب هفت سال خدمتگزار پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. يك روز پيامبر خدا از او پرسيد: هفت سال به من خدمت كردى، در برابر آن از من چه مى خواهى؟ گفت: اجازه بدهيد درباره آن فكر كنم. فرداى آن روز به محضر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد. پيامبر فرمودند: حاجت تو چيست؟ گفت: از خدا بخواهيد كه در بهشت در جوار شما باشم. حضرت فرمودند: اين مطلب را چه كسى به تو آموخت؟ گفت: يا رسول اللّه، كسى به من نياموخت، لكن فكر كردم كه اگر از شما مال درخواست كنم، تمام مى شود. اگر عمر طولانى يا فرزند طلب كنم، سرانجامِ همه مرگ است. پيامبر لحظه اى سر به زير افكندند و آن گاه فرمودند: «اَفْعَلُ ذلِكَ فَاَعِنّى بِكَثْرَةِ السُّجُودِ»؛[3] اين چنين مى كنم، تو هم با بسيار سجده كردن مرا يارى كن.
جَوْن بن ابى مالك، غلام سياه چهره ابوذر غفارى بود و بدنى بد بو داشت. اما به امام حسين عليه السلام پيوست و در راه آن حضرت جان فشانى كرد و به شهادت رسيد. امام حسين عليه السلام بر بالين او حاضر شدند و فرمودند: «اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ ريحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛[4] خدايا، روى او را سپيد كن و بوى او را خوش و او را با نيكان محشور فرما و با محمد و آل محمد آشنا و معاشر گردان.
او يك غلام سياه بدبو بود، اما با امام حسين عليه السلام و يارانش محشور مى شود.
قرب به پيامبر صلى الله عليه و آله
از ديگر چيزهايى كه موجب قرب به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى شود، حُسن خلق است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند :«اَقْرَبُكُمْ مِنّى مَجْلِساً يَوْمَ الْقِيامَةِ اَحْسَنُكُمْ اَخلاقاً»؛[5] كسى كه اخلاقش نيكوتر است، در روز قيامت در همنشينى به من نزديك تر است. يعنى هر كس خوش اخلاق تر، مهربان تر، خيرخواه تر و با گذشت تر است، در قيامت به من نزديك تر است. اخلاق مجموعه اى از صفات خوب است. يك صفت از صفات خوب هم كارساز است. مثلاً كسى كه با گذشت است، خيلى هنر دارد. شك نكنيد كه خداوند او را مى آمرزد. در قرآن آمده است:
«وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»؛[6] كيفر بدى، مجازاتى همانند آن است؛ و هر كس عفو و اصلاح كند، پاداش او با خداست.
انسان هاى با گذشت اجرشان را از خداوند دريافت مى كنند و پاداش خداوند در خور بزرگى خداوند است.
در روايت آمده است :«مَنْ كانَ اَجْرُهُ عَلَى اللّهِ فَلْيَدْخُلِ الْجَنَّةَ»؛ كسى كه پاداش او بر عهده خداوند است، وارد بهشت شود. گفته مى شود آنان كيستند؟ پاسخ داده مى شود: «اَلْعافُونَ عَنِ النّاسِ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِلا حِسابٍ»؛ كسانى كه از مردم مى گذرند و اهل گذشت هستند، بى حساب وارد بهشت مى شوند.[7] اخلاق خيلى مهم است. اصلاً بحث سيره پيامبر براى بيان اخلاق عملى پيامبر خداست. اگر يكى از سيره هاى پيامبر را پياده كنيم، كارمان درست است. هر كس خوش اخلاق تر است، به پيامبر نزديك تر است.
سزاوارترين مردم به پيامبر صلى الله عليه و آله
همچنين پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند :«اَوْلَى النّاسِ بى يَوْمَ الْقِيامَةِ اَكْثَرُهُمْ عَلَىَّ صَلاةً فى دارِ الدُّنْيا»؛[8]
سزاوارترين مردم به من در روز قيامت كسى است كه در دنيا بيشتر از هر كس بر من صلوات بفرستد.
هر كس، كسى يا چيزى را بسي
ار ياد كند، يا خاطرخواه آن است، يا خاطرخواه خواهد شد. اين دو لازم و ملزوم اند.
«مَنْ اَحَبَّ شَيْئاً اَكْثَرَ ذِكْرَهُ»؛[9] كسى كه چيزى را دوست دارد، فراوان از آن ياد مى كند.
انسان اگر چيزى را دوست نداشته باشد، از آن يادى نمى كند. اگر بغضش نسبت به آن چيز كامل باشد، از آن بدش مى آيد. اصلاً دوست ندارد حرفش را بشنود.
«مَنْ اَبْغَضَ شَيْئاً اَبْعَضَ اَنْ يَنْظُرَ اِلَيْهِ وَ اَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ»؛[10] كسى كه چيزى را مبغوض و منفور مى دارد، نگاه كردن به آن و يادآورى آن را نيز مبغوض و منفور مى شمارد.
كسى كه ياد پيامبر خدا مى كند و بر او درود و سلام مى فرستد، خاطرخواه اوست، اگر هم نباشد ـ ان شاءالله ـ مى شود.
پيش دستى در سلام
از ديگر امورى كه موجب قرب به پيامبر خدا مى شود، پيشى گرفتن در سلام است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اَوْلَى النّاسِ بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ مَنْ بَدَأَ بِالسَّلامِ»؛[11] نزديك ترين مردم به خدا و پيامبرش كسى است كه در سلام كردن پيش دستى كند.
من اين حديث را بار اول كه ديدم جا خوردم. يعنى سلام اين قدر مهم است؟! مى گويد: سزاوارترين افراد به خدا. از پيغمبر هم فراتر رفته است. ابتدا به سلام، يعنى اظهار محبت. يعنى اين كه دوستت دارم. تكبر بدترين خطرهاست. چيزى كه انسان را از تكبر دور مى كند، همين سلام كردن است.«مِنَ التَّواضُعِ اَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقيتَ»؛[12] از مصاديق تواضع اين است كه هر كس را ديدى به او سلام كنى.
آثار و بركات سلام
همين پيش دستى در سلام يكى از سيره هاى مهم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوده است. از علما كسانى هستند كه سخنرانى نمى كنند، اما وجود و حركت و اخلاق و رفتارشان درس است. اصل تبليغ همين است. يكى از دوستان مى گفت: در يكى از محله ها رفت و آمد داشتم. ديدم بچه ها، جوان ها و مردم مى آيند و به من سلام مى كنند. اين مسأله برايم غير عادى بود. تعجب كردم. حس كنجكاوى باعث شد در اين باره تحقيق كنم. پس از تحقيق معلوم شد در اين كوچه يك روحانى با آداب و با اخلاق اسلامى زندگى مى كند. از اول صبح تا شب با هر كس روبرو مى شود سلام مى كند. اين سيره پيامبر خدا را در اين محله عملى كرده تا جا افتاده است. ببينيد اگر يك سيره را پياده كنيم، چقدر آثار و بركات دارد. خود پيامبر بر اين سيره پافشارى داشتند. در روايتى آمده است :«اِنَّهُ كانَ يُسَلِّمُ عَلَى الصَّغيرِ وَالْكبيرِ»؛[13] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همواره به كوچك و بزرگ سلام مى كرد.
سلام به كودكان
همچنين مى فرمودند: «خَمْسٌ لا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَماتِ: ... وَالتَّسْليمُ عَلَى الصِّبيانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدى»؛[14] پنج چيز است كه تا آخر عمر ترك نمى كنم: ... يكى هم سلام كردن بر كودكان تا اين كه بعد از من سنت شود.
برخى خجالت مى كشند به بچه ها سلام كنند. مى گويند: ما بزرگتريم، چگونه به بچه ها سلام كنيم! پيامبر بر اين كار پافشارى داشتند. مى خواستند بعد از خودشان جا بيفتد. بياييد به بچه ها سلام كنيم. سلام نام خداست. به نيت خدا و به نيت اين كه سيره پيامبر جدا بيفتد، سلام كنيد. وقتى وارد خانه مى شويد، به خانم و فرزندانتان سلام كنيد. اگر هم كسى در خانه نيست، بگوييد: «اَلسَّلامُ عَلَيْنا مِنْ عِنْدِ رَبِّنا». چون در قرآن آمده است: «فَاِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى اَنْفُسِكُم تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً»؛[15] و هنگامى كه داخل خانه اى شديد، بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيتى از سوى خدا، سلامى پر بركت و پاكيزه!
يك نكته توحيدى
اين سلام چقدر زيبا و قشنگ است! در حقيقت سلامى از جانب خداست. خداوند مى فرمايد: وقتى وارد خانه شديد، از جانب من به خودتان سلام كنيد. گوينده كيست؟ شنونده كيست؟ آن توحيدى را كه عرفا مى گويند، در يك سلام آورده است.
حاج آقا دولابى مى فرمودند: در تك تك احكامى كه از بالا آمده است، ريزه كارى هاى عرفانى براى اهلش وجود دارد. توحيد را در يك سلام آورده است. گوينده و شنونده از خود چيزى ندارند؛ هر چه هست اوست. همه از سوى خداست.
خصلت هاى دوست داشتنى
پيامبر خدا بچه ها را خيلى دوست مى داشت. بچه ها بوى خدا مى دهند. بوى توحيد مى دهند. بايد به آن ها محبت كنيم. آن ها ولىّ خدا هستند، معصوم اند، بوى بهشت مى دهند، بوى امام هاى ما را مى دهند. گل اند، نازك اند، لطيف اند. هريك، از انسان ها و شخصيت هاى بزرگى هستند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ البَكّاؤُونَ، وَالثّانى، يَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، يَخْتَصِمُونَ مِنْ غَيْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِعُ، لايَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَيْئاً، وَالْخامِسُ، يُعَمِّرُونَ ثُمَّ يُخَرِّبُونَ»؛[16]
كودكان را به خاطر پنج خصلت دوست مى دارم: اول آن كه بسيار مى گريند؛ دوم آن
كه با خاك بازى مى كنند؛ سوم آن كه بدون كينه دشمنى مى كنند؛ چهارم آن كه چيزى را براى فردا ذخيره نمى كنند؛ پنجم آن كه مى سازند و آن گاه خراب مى كنند.
اول شخصيت عالم مى فرمايد: من خاطرخواه بچه ها هستم، چون پنج صفت بلند و برجسته در آن هاست.
1ـ گريه فراوان
صفت اول كودكان اين است كه قساوت قلب ندارند. اهل بكا و گريه هستند. «اِنَّهُمْ هُمُ الْبَكّاؤُونَ»؛ آن ها بسيار مى گريند. گاهى مى بينيد كه هيچ حادثه و مصيبت سنگينى در بعضى از آدم هاى مسن اثر نمى گذارد، از بس قساوت قلب دارند. اما اگر از بچه پفكش را بگيرى، گريه مى كند. دلش نازك است. دل سخت نيست. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ اِلاّ لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ ما قَسَتِ الْقُلُوبُ اِلاّ لِكَثْرَةِ الذُّنُوبِ»؛[17] اشك ها جز به خاطر قساوت و سختى دل ها خشك نمى شود و دل ها جز به خاطر گناهان سخت نمى شود.
پيامبر ما شصت سال از عمر شريفش گذشته بود. سر قبر مادرش حضرت آمنه عليها السلام مثل ابر بهارى گريه مى كرد. مادرى كه حدود شصت سال پيش از دنيا رفته بود. يعنى اين قدر عاطفه و احساسش قوى است! به ياد محبت هاى مادرش گريه مى كند. حتى بارها مى نشست و براى همسرش خديجه گريه مى كرد. اين صفت مهمى است. اين صفت بچه ها برجسته است. يعنى دل نازك و باعاطفه هستند. دل رحم و با محبت اند. احساسشان همچون گل نازك و با طراوت است. دلشان را قساوت نگرفته است. اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله كودكان را دوست مى داشت.
2ـ انس با خاك
دومين صفتى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن را از علل محبوبيت كودكان برمى شمارد، اين است كه «يَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ»؛ با خاك بازى مى كنند. در خاك مى روند، با خاك بازى مى كنند، روى زمين مى نشينند. و به تعبير روايات «اِنَّ التُّرابَ رَبيعُ الصِّبْيان»؛[18]در حقيقت خاك تفريحگاه كودكان است.
بعضى بزرگترها مى گويند: من بايد در صدر مجلس بنشينم. همه بايد به احترام من بلند شوند. همه بايد به من سلام كنند. اما اين تكبرها در كودكان نيست. پيامبر خدا از اين كه كسى برايشان بلند شود، ناراحت مى شدند. امام صادق عليه السلام فرمودند: «كان رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله اِذا دَخَلَ مَنْزِلاً قَعَدَ فى اَدْنَى الْمَجْلِسِ حينَ يَدْخُلُ»؛[19] شيوه هميشگى رسول خدا صلى الله عليه و آله اين بود كه هرگاه وارد منزلى مى شدند، هنگام ورود پايين مجلس مى نشستند.
و نيز به اصحاب خود مى فرمودند: «اِذ اَتى اَحَدُكُمْ مَجْلِساً فَلْيَجْلِسْ حَيْثُ مَا انْتَهى مَجْلِسُهُ»؛[20] هر گاه كسى از شما به مجلسى وارد شد، همان انتهاى مجلس بنشيند يعنى انتظار نداشته باشد كه ديگران در بالاى مجلس يا در وسط مجلس جايى براى او باز كنند.
ادب الهى
پيامبر خدا هيچ تعينى نداشت. هر گاه كسى در جلسه اى وارد مى شد كه پيامبر هم در آن جلسه حضور داشتند، نمى دانست كدام يك از افراد پيامبر است؛ يعنى هيچ برترى براى خودش در نظر نداشت. مى فرمود: من دوست ندارم طورى رفتار كنم كه با ديگران فرقى داشته باشم، يا برترى در نظر مردم ايجاد شود.
آن حضرت مؤدب به آداب الهى بودند. مثل سلاطين برخورد نمى كردند، بلكه تواضع و ادب بسيار عجيبى داشتند. حتى در وقتى كه با اصحاب مى نشستند، حلقه وار مى نشستند تا تفاضل و برترى در ميان نباشد. انس بن مالك مى گويد: «كُنّا اِذا اَتَيْنا النَّبى صلى الله عليه و آله جَلَسْنا حَلْقَةً»؛[21] هر گاه در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم، دايره وار مى نشستيم.
وقتى با اصحاب مى نشست،
آن قدر يگانه مى شد كه گويا يكى از آنان است. كسى كه وارد مى شد، اگر پيامبر را نمى شناخت و نديده بود، نمى توانست تشخيص بدهد كه كدام يك از اين افراد پيامبر خداست.[22] از بس خاكى و با خلق قاتى بود و خودش را تنزل مى داد. اين معجزه است.
يكى از سيره هاى پيامبر صلى الله عليه و آله اين بود كه روى زمين مى نشست و با برده ها غذا مى خورد.[23] فرمود:
بچه ها را دوست دارم، به خاطر اين كه روى زمين مى نشينند و با خاك مأنوس اند.
ما گاهى خدمت مرحوم آيت الله بهاء الدينى به اين طرف و آن طرف مى رفتيم. يك روز به قصد منزل يكى از دوستان رفتيم. اتفاقاً ايشان در منزل نبود. آيت الله بهاء الدينى فرمودند:
مقدارى همين جا بنشينيم. كوچه پهنى بود و مزاحمتى نبود. شخصى با آن عظمت، بى تكلف و بى تعين همان جا نشستند! فرمودند:
ممكن است بعضى از افراد نفهم به ما بگويند:
شما ديوانه ايد. ما هم به آن ها مى گوييم:
خودتان ديوانه هستيد. از اين كه ديگران به كسى بگويند ديوانه اى، انسان ديوانه نمى شود. اگر انسان روى زمين بنشيند، چه مى شود؟!
متن سخنرانی آقای فرحزاد☝️☝️☝️☝️☝️
_______________________________
خودسازی:
💠 #ازخودراضی
🔸 امام هادی علیه السلام:
هر که از خود راضی باشد، بدگویان او زیاد خواهند شد.
📚 بحارالانوار/ج69/ص316
✍🏼 انسان از خود راضی، #متکبر و #خودپسند است و رفتارش مورد تایید مردم نیست. چنین فردی هم در پیشگاه خدا و در نزد مردم منفور است و همین باعث می شود که دیگران به بدگویی از او بپردازند.
#احادیث_روزانه
@archive_mataleb_sokhanrani
برکت و روزی:
💠 تلاش برای #آمرزش
🔸 پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم):
کسی که به خاطر تلاش برای به دست آوردن مال حلال، خسته شود و شب را به صبح برساند، آمرزیده می شود.
📚امالی صدوق/مجلس48/ح9
✍🏼 تلاش برای کسب #روزی_حلال، نقش مهمی در تکامل اخلاق فردی، سعادت و پیشرفت جامعه دارد.
شخصی که برای به دست آوردن مال حلال تلاش می کند، در حال #عبادت است.
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
یک جرعه معرفت:
🍃 مرحوم علامه محمدتقی جعفری(ره):
✍🏼 در روایات آمده "هر کس عالمی را در چهل روز زیارت نکند، قلبش می میرد" و همچنین "زیارت علماء در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف نمودن در گرد #کعبه می باشد"
مصداق بارز "علما" آیت الله بهجت هستند.
🌿صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان خود سر تا پا #موعظه است.
من هر وقت ایشان را می بینم تا چند روز اثر این ملاقات در من باقی است، و در واقع هشدار دهنده برای ما می باشد.
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت