حساب و کتاب قیامت
💠 روزی پیامبر اکرم(ص) یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد.
سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید،
ولی ابوذر با آن لوازمی خرید.
روز بعد پیامبر دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعلههای آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود:
«هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید.»
سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد.
وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت.
پیامبر فرمود: « از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول میانجامد، ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغتر است»
عن علی عليه السلام : إحذَرُوا الدنيا ، فإنَّ في حلالِها حِساب، و في حَرامِها عقاب، و أوّلُها عَناءٌ ، و آخِرُها فَناءٌ .حديث
امام على عليه السلام : از دنيا بپرهيزيد ، كه حلال آن حساب دارد و حرام آن كيفر ؛ آغازش رنج است و پايانش نابودى .( میزان الحکمه ج۴)
📚پند تاريخ ج١ص١٩٠
🌸🍃🌸🍃
#توبه_حر
السلام علی حر ابن یزید ریاحی
در قاموس قرآن و اسلام،راه توبه هیچگاه بسته نمیشود،و گناه هرچقدر بزرگ باشد مانع از بازگشت به سمت خدا نمیشود،
بلکه بعضی از گناهان باعث سلب توفیق از توبه کردن میشود و در آن انسان از خواب غفلت بیدار نمیشود،اما حر با اینکه گناهکار بود،وجدان آگاه و بیداری داشت که راهش را به سمت خدا باز کرد...
حر قبل از اینکه به سپاه امام بپیوندد نزد عمر سعد رفت و گفت: آیا با این مرد میجنگی؟
عمر سعد:آری جنگی که سبکترینش قطع شدن دست و پا و جدا شدن سرها باشد!
حر که خود را میان بهشت و جهنم مخیر میدید لرزه بر اندامش افتاد و با خود گفت:
آیا به سمت حسین بروم و مرگ را به جان بخرم و در ازایش بهشت را به دست بیاورم یا در سپاه عمر سعد بمانم و فرماندهی کنم و آخرت را به دنیا بفروشم؟
همانطور که با خود تفکر میکرد تصمیمش را گرفت. با خداوند چنین نجوا کرد: خدایا به سوی تو بازگشت میکنم از اینکه دلهای دوستان تو و فرزندان پیامبرت را ترساندم.
سپس از اسب پیاده شد سپرش را وارونه گرفت و درحالیکه از شرمساری سرش پایین بود صدا زد: یا اباعبدالله! من از کرده خودم پشیمان و نادمم آیا توبه ام پذیرفته است؟
امام حسین که مظهر لطف و بخشش است فرمود: آری خداوند توبه ات را میپذیرد.
حر برای اینکه نظر امام را برای رفتن به میدان جنگ جلب کند عرض کرد: یابن رسول الله،اجازه بدهید من اولین کسی باشم که در رکاب شما کشته میشود چون اولین کسی بودم که بر شما خروج کردم.
شهادت حر
حر بعد از اذن گرفتن از امام حسین وارد میدان شد ،سپاهیان دشمن چون حریف او نمیشدند تیری به شکم اسب او زدند اسب نقش زمین شد و حر پیاده به جنگ پرداخت تا اینکه لشکریان دشمن چون تک به تک حریف او نمیشدند دسته جمعی به او حمله کرده و اورا به شهادت رساندند.
امام بر بالین حر
وقتی حر درحالیکه هنوز رمقی به تن داشت توسط اصحاب امام حسین به خیمه گاه آورده شد. امام حسین علیه السلام به بالینش آمد و خون از چهره نورانی او پاک کرد و فرمود:
تو آزادمردی،چنان که مادرت تورا حر نامید،در دنیا آزادمرد بودی و در آخرت هم سعادتمندی.
بستگان حر از عمر سعد خواستند تا بدن حر را به انها تحویل بدهد لذا بدن اورا در مکان فعلی دفن کردند و سرش را هم جدا نکردند.
شک در قبولی توبه حر
شاه اسماعیل در سفری که به عراق و زیارت امام حسین علیه السلام داشت در مورد قبول شدن توبه حر دچار شک شد،
لذا گفت: قبر اورا نبش میکنیم اگر توبه اش پذیرفته شده باشد بدنش از بین نرفته و فاسد نشده،ولی اگر بدنش از بین رفته پس توبه اش قبول نشده است.چون جسد مومن شهید از بین نمیرود.
چون قبر را شکافتند بدن حر را سالم یافتند و دیدند دستمالی که امام حسین در روز عاشورا بر پیشانی او بسته باقی است. شاه اسماعیل میخواست برای تبرک دست سیدالشهدا،دستمال را باز کند و بردارد اما تا دستمال را باز میکردند خون تازه بیرون میریخت و بند نمیامد،هردستمالی امتحان میکردند فایده نداشت.
به این نتیجه رسیدند که این دستمال جایزه حر بوده و باید همان دستمال باقی بماند .دوباره دستمال را به سر حر بستند و سپس شاه اسماعیل دستور داد برای حر بارگاه و بقعه بسازند ...
#منابع:
حیات الحسین ج3 ص221
بحار ج 45 ص 13
ابصار العین ص 120.
نفس المهموم ص 274
انوار نعمانیه ص266
🌺👌
آیا از همسر و بچه های حضرت عباس خبر دارید؟
🌸 حضرت عباس (ع) تنها با یک زن ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود.
🌸 لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود. او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی (ع) بود.
🌸 لبابه از حضرت ابوالفضل (ع) پنج پسر و یک دختر بدنیا آورد.
🌸 لبابه در کربلا حضور داشت. یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد. خود او نیز اسیر شد. همراه با سایر اسرا زجر و شکنجهها را تحمل کرد. پس از آزادی اسرا او به مدینه برگشت.
🌸 لبابه روز و شب گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی
از دنیا رفت.
🌸 فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما او هم دوسال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به امام سجاد علیه السلام منتقل شد.
🌸 گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس (ع) نزد امام سجاد (ع) میآمد اشک بر گونههای حضرت جاری میشد.
🌸 هدیه کنید به پیشگاه مقدس قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع) صلواتی بر محمد و آل محمد.
🌼 اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌼
منبع: سید بن طاووس اقبال الاعمال ص ۲۸
#امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸شتری که دلش به حال اسراءِ آل الله سوخت و به شترهای دیگر میگفت: دختران علی علیهالسلام را آرام سوار بر محملها کنید...
در نقلی آمده است:
🥀 علیا مخدره زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند: سر امام سجاد علیهالسلام بر روی زانوی من بود که دیدم شتران برهنه و بیجهاز را برای ما آوردند؛
🥀 امام زین العابدین علیهالسلام به من فرمود: عمهجان! این شترها را میبینید که میآورند؟ و آن شتر خاکستریرنگ را که از جلوی شتران میرود و اشک میریزد، مشاهده میکنید؟
🥀 من گفتم: بله؛ ای نور دیدهام. امام فرمود: عمهجان! میدانید این شتر چرا گریه میکند و به شتران دیگه چه میگوید؟من گفتم:ای پسر برادرم! حجت خدا توئی! زبان حیوانات را تو میدانی!
🥀 إمام فرمود: ایعمهجان! این شتر دلش به حال ما سوخته است؛ میرود و به شتران دیگر میگوید: دختران علی علیهالسلام را آرام سوار کنید و آهسته راه بروید؛ مبادا بچهها را به زمین بزنید و زنها را زجر بدهید.
📚ریاض القدس، ج۲ ص۲۱۰ (نسخه خطی)
✍ای سربریده بال و پرم را نگاه کن
داغی که مانده بر جگرم را نگاه کن
پاشو کمک بده که سوار شتر شوم
نامحرمان دور و برم را نگاه کن
با شمر و حرمله طرف کوفه میروم
برخیز همسفر! سفرم را نگاه کن
رفتم پی لباس تو اما مرا زدند
بر روی گونه هام ورم را نگاه کن
عباس را بگو که زمین خورد زینیت
حالا کبودی کمرم را نگاه کن
ای آفتاب کم به تن دلبرم بتاب!
ای آفتاب چشم ترم را نگاه کن!
چادر نماند تا بکشم روی پیکرت
شرمندگی اهل حرم را نگاه کن
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸مصیبت جانسوز سوارشدن زينب کبری سلاماللّهعلیها بر شتر بی جهاز... | وقتیکه زينب کبری عليهاالسلام نظر به قتلگاه میکند و میفرماید: کجایید ای مَحرَمانِ من؟!
راوی گوید:
📋 ثُمَّ أمَرَ ابنُ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللّهُ) بِأنْ تَحمِلَ النِّساءَ عَلىٰ الْأقتابِ بِلا وِطاءٍ و حِجابٍ
▪️سپس ابن سعد (لعنت الله علیه) دستور داد زنان را بر شتران بی جهاز سوار کنند، پس شترها را نزدیک زنان آوردند و گفتند:زود بیایید و سوار شوید و ابن سعد دستور حرکت داد.
🥀 زینب کبری عليهاالسلام چون این حالت را مشاهده نمود، فریاد برآورد:
📋 سَوَّدَ اللّهُ وَجهَكَ يا ابنَ سَعدٍ! في الدُّنيا و الآخِرَةِ.تَأمُرُ هٰؤلاءِ الٍقومِ بِأنْ يُرَكِّبونا، و نَحنُ وَدائِعَ رَسولِ اللّهِ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ
▪️خدا رویَت را در دنیا و آخرت سیاه کُنَد ای ابن سعد! تو به این مردان امر میکنی که ما را سوار کنند در حالی که ما امانت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!؟
🥀 به آنها بگو: از ما دوری شوند تا ما خودمان سوار شویم. عمرسعد دستور داد تا لشکریان از شتران فاصله گرفتند. پس زینب کبری و أم کلثوم سلاماللهعلیهما جلو آمدند و هر یک از زنان و بچه ها را به اسم صدا زدند و در نهایت همه را سوار بر شتران کردند. همه زن ها و بچه ها سوار شدند تا اینکه جز زینب کبری سلاماللّهعلیها کسی نماند.
🥀 در این هنگام حضرت زینب علیهاالسلام نظری به سمت چپ و راست خود انداخت و کسی را جز امام سجاد علیه السلام ندید که از شدت بیماری نمیتوانست سوار شود. پس نزدیک آن حضرت آمد و فرمود: ای برادرزاده! برخیز و با کمک من بر شتر سوار شو.
🥀 امام سجاد علیهالسلام فرمود: عمه جانم! شما سوار شويد و من و اين جماعت را به حال خود واگذارید. حضرت زينب کبری عليهاالسلام نتوانست از امام علیه السلام نافرمانی کند، لذا برگشت تا سوار بر محمل شود.
📋 فَالْتَفَتَتْ يَميناً و شِمالاً، فَلَم تَرَ إلّا أجساداً عَلىٰ الرِّمالِ و رُؤوساً عَلىٰ الْأسِنَّةِ بِأيدِي الرِّجالِ، فَصَرَخَتْ، و قَالَتْ: وا غُربَتاه! وا أخاه! وا حُسيناه! وا عَبّاساه! وا رِجالاه! وا ضَيعَتاه بَعدَكَ يا أباعبداللّه
▪️پس به سمت راست و چپ خود نظر کرد و کسی را ندید جز اجسادی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده بودند و سرهایی که بر روی نیزه در دست سپاهيان عمر سعد بود. پس فریادی کشید و فرمود:
آه از غريبي...آه ای برادر...آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله...
📋 فَلَمَّا نَظَرَ الْإمامُ زَينُ الْعابدينَ عَلَيْهِ السَّلامُ إلىٰ ذٰلِكَ لَم يَتَمالَكْ عَلىٰ نَفسِهِ دونَ أن قامَ و هو يَرتَعِشُ مِنَ الضَّعفِ، فأخَذَ بِعَصاةِ يَتَوَكَّاُ عَلَيْها، و أتَىٰ إلىٰ عَمَّتِهِ، و ثَنىٰ رُكبَتُه،فأخَذَ لِيَركَبُها فَاِرتَعَشَ مِنَ الضَّعفِ،و سَقَطَ عَلىٰ الْأرضِ
▪️چون امام زین العابدین علیه السلام این حالت زينب کبری عليهاالسلام رامشاهده کرد، نتوانست کاری کند جز اینکه به سختی از جای برخاست و عصایی را به دست گرفت و از ضعف به خود میلرزید.پس خود را با همان حالت به کنار محمل زينب کبری عليهاالسلام رساند و زانو گرفت و فرمود: عمه جان! بیا و سوار شو! پس زينب کبری عليهاالسلام آمد تا سوار شود اما امام سجاد علیه السّلام از شدت ضعف لرزید و با صورت به زمین خورد.
📋 فَلَمَّا رَآهُ الشِّمرَ (لَعَنَهُ اللّهُ) أتىٰ إلَيْه، و بِيَدِهِ سَوطٌ، فَضَرَبَهُ
▪️چون شمر (لعنة الله علیه) این حالت را دید، در حالی که تازیانه در دست داشت، به امام سجاد علیه السلام نزدیک شد و امام را با تازیانه زد. زين العابدين عليه السلام فریاد میزد؛ وا جدّاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! وا حسيناه
🥀 زينب کبری عليهاالسلام از مشاهده این صحنه گریه میکرد و به شمر میفرمود: وای بر تو ای شمر!به باقی مانده نبوت رحم کن . و دائمًا این را فرمود تا شمر از امام سجاد علیه السلام دست کشید.
🥀 پس در این هنگام کنیز مُسنّی آمد نزد زینب کبری عليهاالسلام و او را سوار کرد. راوی گوید: من پرسیدم که آن پیرزن که بود؟ گفتند: آن پیرزن ،فضه، خادمه فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. پس سپاه عمر سعد هر جور که بود امام سجاد علیهالسّلام را بر یک شتر لاغری سوار کردند و پاهایش را هم از زیر شتر به هم بستند.
📚معالي السّبطين ج۲ ص۹۰
📚وسيلة الدّارين ص۳۵۰
✍ غمی بزرگ در دلم مرا عذاب میدهد
تورا صدا که میزنم، سنان جواب میدهد
برای بار اول است خود سوار میشوم
کار رسیده تا کجا ! فضه رکاب میدهد
مقابل نگاه یک سپاه میخورم زمین
همینکه شمر ناقهی مرا شتاب میدهد
آیهی تطهیر! بگو چه خاک بر سرم کنم
دهان قاتلان تو بوی شراب میدهد
شیر درست میشود گریه بلند میشود
همینکه بر لب خودش رباب آب میدهد
🌺 آداب معاشرت 🌺
💠 امام صادق علیه السلام :
خداوند به حضرت داود وحی کرد که اگر بنده ای از بندگان من حسنه ای نزد من آورد، بهشت را بر او مباح می کنم.
حضرت داود پرسید:آن حسنه کدام است؟
فرمود: قلب بنده مومن را شاد کند، اگر چه به یک دانه خرما باشد.
حضرت داود گفت: پروردگارا سزاوار است کسی که تو را بشناسد از تو قطع امید نکند.
📚حلیه المتقین/فصل پنجم/ح4
🌺 آداب معاشرت 🌺
💠 رسول خدا صلی الله علیه و آله:
هر که مومنی را شاد گرداند، مرا شاد گردانیده است و هر که مرا شاد گرداند خدا را خشنود گردانیده است.
📚حلیه المتقین/فصل پنجم/ح1
✍🏼 شاد کردن دیگران گاهی هزینه زیادی ندارد، یک لبخند، یک پیامک، یک تماس تلفنی، یک شاخه گل و ... می تواند باعث شادی دیگران شود.
#آداب_معاشرت
#کلام_بزرگان
🌺 آداب معاشرت 🌺
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
هر که صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست. کسی که بشنود فریاد مسلمانی را که می گوید: ای مسلمانان به فریاد من برسید و یاری او نکند، مسلمان نیست.
📚 حلیه المتقین/فصل چهارم/ح7
#آداب_معاشرت
#کلام_بزرگان
در تاراج اثاث و شیون کردن حرم محترم بر آن حضرت:
سید گوید: کنیزکی از جانب خرگاه حسین علیه السلام می آمد. مردی با او گفت: یا امة الله سالار تو کشته شد. آن کنیزک گفت: من شتابان سوی بانوی خویش رفتم و فریاد زدم زنان حرم برجستند صیحه بر آوردند و آن مردم بر یکدیگر پیشدستی می کردند بر غارت خیام پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و نور چشم زهراء سلام الله علیها چنان که چادر از سر زنان می کشیدند و دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و حریم او همه می گریستند و از فراق حمات [163] و احبّا شیون می کردند.
حمید بن مسلم روایت کرد که زنی دیدم از بنی بکر بن وائل با شوهرش در سپاه عمر سعد بود و هنگامی که دید مردم بر زنان حسین علیه السلام و خیام آن ها در آمده غارت می کنند شمشیری در دست گرفت و جانب خیام آمد و گفت: ای آل بکر بن وائل آیا دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را تاراج می کنند، لا حکم الا الله یا لثارات رسول الله، فرمان رسول خدا راست است و بس به خونخواهی رسول خدا برخیزید شوهرش او را بگرفت به جای خود باز گردانید.
راوی گفت: آن گاه زنها را از چادرها بیرون کردند و آتش در آن ها زدند زنان سر برهنه جامه هاشان ربوده، پای برهنه گریان بیرون آمدند خوار و اسیر و گفتند: شما را به خدا ما را از نزدیک مصرع حسین علیه السلام برید چون بردند و دیده زنان به آن کشتگان افتاد فریاد بر آوردند و بر روی زدند.
راوی گفت: به خدا قسم فراموش نمی کنم زینب دختر علی علیه السلام زاری می کرد و به آواز سوزناک و دلی پر اندوه می گفت:
یا محمداه! صلی علیک ملیک السماء هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الاعضاءو بناتک سبایا الی الله المشتکی و الی محمد المصطفی و الی علی المرتضی و الی فاطمه الزهراء و الی حمزه سیدالشهداء یا محمداه! هذا حسین بالعراء [164]تسقی علیه الصبا قتیل اولاد البغایا وا حزناه وا کرباه الیوم مات جدی رسول الله یا اصحاب محمداه هولاء ذریة المصطفی یساقون سوق السبایا.
یعنی: یا محمداه فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند این حسین است به خون آغشته، اعضاء از هم جدا گشته و دختران تو اسیر شدند و به خدا شکایت بریم و محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهراء سلام الله علیها و به حمزه سید الشهداء یا محمداه این حسین است در این دشت افتاده باد صبا گرد و غبار بر پیکر او می پراکند به دست روسبی زادگان کشته شده ای دریغ ای افسوس امروز جدم رسول خدا رحلت کرد. ای اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم این ها فرزندان مصطفایند مانند اسیران آن ها را می کشند و می برند.
و در روایت دیگر:
یا محمداه بناتک سبایا و ذریتک مقتلة یسفی علیهم ریح الصبا و هذا حسین محزوز الراس من القفا مسلوب العمامة و الردا بابی من اضحی عسکره فی یوم الاثنین نهبا بابی من فسطاطه مقطع والعری بابی من لا غائب فیرتجی و لا جریح فیداوی بابی من نفسی له الفدا بابی المهموم و حتی قضی بابی العطشان حتی مضی بابی من شیبته تقطر بالدماء بابی من جده محمد المصطفی بابی من جده رسول اله السماء بابی من هو سبط نبی الهدی بابی محمد المصطفی بابی خدیجه الکبری بابی علی المرتضی بابی فاطمة الزهراء سیدة النساء بابی من ردت له الشمس حتی صلی.
یعنی: وامحمداه دختران تو اسیرند و فرزندان تو کشته، باد صبا بر آن ها خاک می پراکند این فرزندت از قفا سر بریده است عمامه و رداء ربوده پدرم فدای آن که روز دوشنبه سپاهش تارج شد [165] پدرم فدای آن که گروه هایی بند خیام او را گسیختند پدرم فدای آن کسی که به سفر نرفته است تا امید بازگشت او باشد و خسته و زخم دار نیست تا علاج شود پدرم فدای آن که از محاسن او خون می چکید پدرم فدای آن که جدش محمد مصطفی است پدرم فدای آن که نبیره پیغمبر رهنما است پدرم فدای محمد مصطفی و خدیجه کبری و علی مرتضی و فاطمه زهرا سیدد النساء پدرم فدای آن که آفتاب برای او برگشت تا نماز بگذاشت. انتهی.
همچنین زبان گرفته بود و شیون می کرد که دوست و دشمن را بگریانید. آن گاه سکینه پیکر مبارک پدرش حسین علیه السلام را در آغوش گرفت و جماعتی از اعراب چادرنشین ریختند او را کشیدند و از پدر جدا کردند.
جد من در زبان حال سکینه نیکو گفته است، لله دره:
پدرم بدام غمت آسمان اسیرم کرد - به کودکی زفراق تو چرخ پیرم کرد
به دولت سر تو چرخ سر بلندم کرد - سرت برید و بر خصم سر به زیرم کرد
ز شیر مام لبم تر نگشته بود هنوز - که مام دهر ز کین زهر غم بشیرم کرد
هر آن قدر که برت آسمان عزیزم دید - همان قدر بر دشمن فلک حقیرم کرد
منم سکینه کهین عندلیب گلشن تو - که زاغ چرخ ز فریاد ناگزیرم کرد
ز گلشنت چو شنید آسمان صفیر مرا - پرم شکست و به دام بلا اسیرم کرد
عدو یتیم و گرفتار و دستگیرم خواست - فلک یتیم و گرفتار و دستگیرم کرد
ز جان گذشتم اگر جان برون رود ز تنم - که تازیانه شمر از حیات سیرم کرد
غفر الله له و لنا و حشرنا فی زمرة محمد صلی الله ع
لیه و آله و سلم و آله.
و شاعر عرب نیز نیکو گفته است:
بابی کالی [166] علی الطف خدرا - هو فی حومة الحسام المنیع
فطعوا بعده عراه و یا حبل - ورید الاسلام انت القطیع
فوضی یا خیام علیا نزار - فلقد فوض العماد الرفیع
و املأی العین یا امیة نوما - فحسین علی الصعید صریع
و دعی صکة الجباه لوی - لیس یجدیک صکها و الدموع
چو کار شاه و لشکر بر سر آمد - سوی خسگه سپاه غارتگر آمد
به دست آن گروه بی مروت - به یغما رفت میراث نبوت
هر آن چیزی که بد در خرگه شاه - فتاد اندر کف آن قوم گمراه
زدند آتش همه آن خیمه گه را - که سوزانید دودش مهر و مه را
به خرگه شد محیط آن شعله نار - همی شد تا به خیمه شاه بیمار
بتول دومینشد در تلاطم - نمودی دست و پای خویشتن گم
گهی در خیمه و گاهی برون شد - دل از آن غصه اش دریای خون شد
من از تحریر این غم ناتوانم - که تصویرش زده آتش به جانم
مگر آن عارف پاکیزه نیرو - در این معنی بگفت آن شعر نیکو
اگر دردم یکی بودی چه بودی - و گر غم اندکی بودی چه بودی
و در مصباح کفعمی است که سکینه بنت الحسین گفت: چون حسین علیه السلام کشته شد من او را در آغوش گرفتم و بیهوش شدم در آن حال شنیدم می فرمود:
شیعتی ما اءن شربتم ری عذب فاذکرونی
او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی
پس ترسان برخاست و چشمش از گریه آزرده بود و لطمه بر روی می زد ناگهان هاتفی گفت:
بکت الارض و السماء علیه - بدموع غزیرة و دماء
یبکیان المقتول فی کربلا - بین غوغاء امة ادعیاء
منع الماء و هو منه قریب - عین ابکی المصنوع شرب الماء
یعنی: آسمان و زمین بر او گریستند اشک فراوان و خون، گریه می کنند بر آن که در کربلا کشته شد میان مردم فرومایه و بدگوهر بی پدر، از آب او را منع کردند با آن که نزدیک آب بود ای چشم بگری بر کسی که از آب نوشیدن ممنوع شد.
ابن عبدربه در کتاب عقد الفرید از حماد بن سلمه از ثابت از انس بن مالک روایت کرده است که چون از دفن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فارغ شدیم فاطمه سلام الله علیها رو به من کرد و گفت: ای انس چگونه دلت آمد و راضی شدی که خاک بر روی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ریزی باز گریست و فریاد زد: یا ابتاه اجاب ربا دعاه یا ابتاه من ربه ما ادناه.
مؤلف گفت: این حال فاطمه سلام الله علیها بود پس از دفن پدرش پس حال سکینه چه بودی که بدن پدر را دید بی سر آغشته به خون، عمامه و رداء ربوده پشت و سینه به سم اسبان دشمن کوبیده و به زبان حال فریاد می زد چگونه دلتان آمد که فرزندان پیغمبر را بکشید و اسب بر بدنش بتازید.
***
چون عمر سعد لعنة الله از کربلا کوچ کرد گروهی از بنی اسد ساکن قریه غاضریه آمدند و بر حسین علیه السلام و اصحاب او نماز خواندند و دفن کردند و حسین علیه السلام را در همین جا که قبر اوست به خاک سپردند و علی بن الحسین علیه السلام را پایین پای آن حضرت دفن کردند و برای دیگر شهدای اهل بیت و اصحاب که در آن حوالی بودند حفره کندند از جانب پای او همه را با هم در یک جا به خاک سپردند و عباس بن علی را در آن جا که کشته شده بود در راه غاضریه دفن کردند و اکنون قبر او بدان جا است.
و در کامل بهایی است که حر بن یزید را خویشان او در آن جا که کشته شد دفن کردند و گوید: بنی اسد بر سایر قبائل عرب فخر می کردند و به خود می بالیدند که ما بر حسین علیه السلام نماز گذاشتیم و او را با اصحاب او دفن کردیم.
و ابن شهرآشوب و مسعودی گفتند: یک روز پس از آن که آنها به شهادت رسیدند اهل غاضریه بدن آن ها را به خاک سپردند.
و ابن شهرآشوب بر این افزوده است که بنی اسد بیشتر آثار قبری کنده می یافتند و مرغانی سپید می دیدند و در تذکره سبط است که زهیر بن قین با حسین علیه السلام کشته شد و زنش با غلام وی گفت: برو و مولای خود را کفن کن او رفت و حسین علیه السلام را برهنه دید گفت: چگونه مولای خود را کفن کنم و حسین علیه السلام را برهنه گذارم به خدا قسم که نکنم پس حسین علیه السلام را در آن کفن پوشید و زهیر را کفنی دیگر کرد.
مؤلف گوید: بدان که در محل خود ثابت شده است که ولایت بر معصوم ندارد مگر معصوم و امام را باید امام غسل دهد و اگر امام در مشرق باشد و وصی او در مغرب خداوند میان آن ها جمع می کند.
مترجم گوید: در این جا فصلی مختصر آوریم در معنی امامت و وجوب لطف بر خداوند تعالی و شرایط امام که دانستن آن بر هر مکلفی واجب است و تقلید در آن جایز نیست.
از اصول مذهب ما آن است که خداوند تعالی عادل است و تا حجت بر بندگان تمام نکند آن ها را عذاب نفرماید و هم گوییم لطف بر او واجب است چنان که خود فرماید: کتب ربکم علی نفسه الرحمة.
و معنی لطف آن است که هرچه موجب نزدیکی مردم به طاعت خدا و دوری از معصیت باشد فراهم می کند تا آن حد که سلب اختیار از مردم نکند و کاری نمی کند که مجبور به اطاعت شوند بلکه کاری که اگر خواهند اطاعت کنند بتوانند.
و از جمله فروع این اصل وجود امام است در هر عصری که احکام الهی را بداند و معصوم باشد از معصیت و سهو و خطا و این دو شرط اساس امامت است چون اگر احکام الهی را نداند، مردم را از جهل نرهاند و اگر معصوم از گناه نباشد مردم را نتواند به ترک معاصی خواند و اگر سهو و خطا کند بر قول و فعل او اعتماد نماند چون هر گاه از او سوالی کردند و او جواب داد احتمال دهند او سهو کره است.
باز با این دو شرط واجب است خداوند عالم خلق و خلق او را به فتح و ضم چنان آفریند که موجب رمیدن مردم از وی نباشد یعنی نه در تن و نه در خوی او چیزی نباشد که مردم نفرت کنند از آن و اگر مردم را پرسند چرا عمل نیک نکردید و آن ها بگویند نمی دانستیم خدا بگوید فلان مرد به نیکی می فرمود چرا نزد او نرفتید آن ها بگویند نفرت کردیم و دیدن او را ناخوش داشتیم از بس تو او را منفور آفریده بودی حجت مردم تمام باشد.
و اگر بدخوی و زشت کردار باشد و مردم بدو رغبت نکنند یا حسب او بد و پست باشد و کاری نکوهید کند و یاوه گوی و هرزه و پست فطرت و بخیل باشد و هرچیز که موجب سبکی او در دیده مردم گردد و سبب نشنیدن فرمان او باشد امام از آن ها منزه است و آن حدیثی که گوید نعوذ بالله، پیغمبر در نماز سهو کرد و ذوالیدین به یاد او آورد و آن حضرت سجده سهو کرد چون مخالف با اصول مذهب است رد باید کرد از کجا دانیم که راوی این حدیث سهو نکرده باشد و هر کس که بر پیغمبر سهو روا دارد چرا بر راویان حدیث روا ندارد.
و آن کس که در فقه غوری دارد که بسیار مسائل در معاملات و نکاح و غیر آن هست که یک بار اتفاق افتاد و یک بار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حکم آن را بفرمود و هیچ تکرار نشد و همه مسلمانان به همان یک بار تمسک کنند و اگر سهو بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روا باشد چگونه تمسک توان کرد.
باز گوییم اموری دیگر از وظایف شخص امام است و دیگر آن را دانستن آن واجب نیست او خود تکلیف خود داند و ما گاهی بر حسب ظاهر ادله چیزی می گوییم و اگر نگوییم و ندانیم نیز تقصیر نکرده ایم مثل این که آیا امام را جایز است چون بر مسلمانی خشم گیرد و عقوبت او خواهد خانه او را خراب کند و بسوزاند چنان که در تواریخ آمده است که چون علی علیه السلام جریر بن عبدالله بجلی را به شام فرستاد و او با معاویه مساله کرد آن حضرت فرمود: خانه او را خراب کردند این عمل امیرالمؤمنین خود دلیل جواز است ولی تکلیف خود او است و ندانستن ما تقصیر نیست.
در فقه گویند: پسر بزرگتر اولی است به پدر خود در نماز و کفن و دفن و سایر امور وی و البته اگر امامی از دنیا برود و دو پسر داشته باشد یکی بزرگتر باش
د عبدالله افلح فرزند حضرت صادق علیه السلام و دیگری کوچکتر مانند حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام ولایت پدر با امام است که وصی او است هر چند سنا کوچکتر باشد نه با آن پسر بزرگتر.
اما این که آیا امام خودش باید مباشر تجهیز باشد یا می تواند دیگری را مامور کند یا راضی شود به عمل دیگری اینها وظایف خود امام است و دانستن آن بر ما واجب نیست.
پس اگر امام زین العابدین علیه السلام از کوفه به کربلا آید برای حضور در دفن پدرش چنان که مضمون بعضی احادیث است یا نیاید و همان جا به عمل بنی اسد و دفن آن ها راضی باشد چنان که از کلام شیخ مفید و حدیث زائد و از علی بن الحسین علیهماالسلام معلوم می شود خود داند و دانستن آن بر ما واجب نیست.
اما علمای ما مانند شیخ طوسی رحمه الله حدیثی روایت کرده اند در احکام غسل میت از معاویه بن عمار که از خواص اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام است که آن حضرت وصیت کرد معاویه بن عمار او را غسل دهد و پس از نقل این حدیث تعجبی ننمودند.
و آن را تأویل نکردند معلوم می شود اکثر این علما مانند شیخ مفید رحمه الله روا می شمردند غیر معصوم مباشر غسل معصوم گردد البته با رخصت یا رضایت ولی او و این که باید حتما مباشر غسل معصوم، معصوم باشد بین متاخرین، اخباریین معروف شده است و در میان علمای سابق که عارف به مسائل کلام و عقاید این فرقه بودند ثابت نبود و این همه کتاب که قدما در کلام و اصول عقاید و یا خصوص امامت نوشتند و شرایط امامت را برشمردند از این معنی نام نبردند.
مؤلف گوید: از حضرت امام محمد تقی علیه السلام روایت است که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جوار رحمت حق مشرف شد جبرئیل با روح و فرشتگانی که هر شب قدر فرود می آیند آمدند دیده امیرالمؤمنین علیه السلام گشوده شد و دید چگونه آنان میان آسمان و زمین را پر کرده و مددکاری او می کنند در غسل پیغمبر و نماز گذاشتند بر وی و قبر کندند و کسی برای آن حضرت قبر نکند مگر ایشان و با امیرالمؤمنین در قبر رفتند و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را در قبر نهادند و آن حضرت سخن گفت و گوش امیرالمؤمنین علیه السلام باز شد و شنید که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرشتگان را به یاری او وصیت می کرد و بگریست و کلام فرشتگان را هم بشنید که می گفتند ما در سعی تقصیر نمی کنیم (و طواف کوی او را بر خویش واجب شماریم) که ولی ما بعد از تو او است اما ما را دیگر به چشم نبیند.[172]
و پس از گذشتن امیرالمؤمنین علیه السلام حسن و حسین علیهم السلام مانند همین دیدند الا آن که پیغمبر را هم با آن فرشتگان و روح دیدند و چون حسن علیه السلام درگذشت، حسین علیه السلام همان را بدید و پیغمبر و علی علیهماالسلام را با فرشتگان دید و علی بن الحسین علیهماالسلام پس از پدر هما ندید. آه
و در احتجاج مولانا الرضا بر واقفیه است که علی بن ابی حمزه با آن حضرت گفت: ما از پدران تو روایت کرده ایم که متولی امر امام نمی شود مگر امامی مثل او.
حضرت فرمود: مرا خبر ده که حسین علیه السلام امام بود یا نبود. گفت: پس که متولی امر او گشت.
علی بن ابی حمزه گفت: علی بن الحسین علیهماالسلام امام فرمود؛ علی بن الحسین علیه السلام کجا بود او که محبوس و در دست عبیدالله اسیر بود. علی گفت: پنهان و پوشیده از کسان عبیدالله بیرون رفت و متولی امر پدر شد و بازگشت.
امام فرمود: آن کس که علی بن الحسین را قدرت داد که به کربلا آید و متولی امر پدر گردد قدرت می دهد صاحب این امر به بغداد آید و متولی امر پدر شود و باز گردد در حالتی که در زندان بود و نه اسیر انتهی.
مترجم گوید: شیخ صدوق علیه الرحمه در عیون اخبار الرضا احادیثی در باب وفات موسی بن جعفر علیهما السلام روایت کرده است متضمن این که متولی امر آن حضرت غیر حضرت رضا علیه السلام بود.
و در روایتی از عمر بن واقد آورده است که او گفت: من آن حضرت را دفن کردم و پس از آن ها خود شیخ صدوق می فرماید واقفیه بدین احادیث نتوانند بر ما ایراد کنند. برای آن که امام صادق علیه السلام فرمود: جائز نیست امام غسل بدهد مگر کسی که امام باشد پس اگر کسی به غیر حق ارتکاب این نهی کرد و امام را غسل داد به سبب این عمل او امامت امام لاحق باطل نمی شود و نفرمود امام نیست مگر کسی که امام سابق را غسل بدهد انتهی.
و برای اختلاف احادیث در این مسئله توقف باید کرد.
شیخ صدوق از ابن عباس روایت کرده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دید ژولیده موی و گردآلوده و شیشه پرخون در دست داشت پرسید: یا رسول الله این خون چیست؟ فرمود: این خون حسین علیه السلام است همین امروز از زمین برداشته ام و از آن روز حساب نگاه داشت تا معلوم گردید آن حضرت همان روز کشته شده است.
و شیخ طوسی به اسناده از حضرت صادق علیه السلام روایت کرد که بامدادی ام سلمه را دیدند گریان و پرسیدند از چه می گریی؟ گفت: پسرم حسین علیه السلام دوش کشته شد برای آن که رسول خدا صلی الله علی
ه و آله و سلم را از زمان رحلت تا دیشب در خواب ندیده بودم دیشب دیدم گرفته و اندوهناک، با او گفتم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چون است تو را محزون می بینم؟ فرمود: امشب برای حسین و اصحاب او قبر می کندم.
و روایات به مضمون این بسیار است و در مناقب گوید: که در اثر از ابن عباس روایت شده است که پس از قتل حسین علیه السلام پیغمبر را در خواب دید گردآلود، پای برهنه و گریان دامن پیراهن دست گرفته و تلاوت می فرمود: و لا تحسبن الذین غافلا عما یعمل الظالمون[173] فرمود: من به کربلا رفته بودم و خون حسین علیه السلام را از زمین برداشتم و اینک در دامن من است و اکنون نزد پروردگار می روم تا با آن ها مخاصمت کنم.
و در کامل ابن اثیر است که ابن عباس گفت: پیغمبر را در آن شبی که حسین علیه السلام کشته شد در خواب دیدم شیشه در دست داشت و خون در آن جمع می کرد گفتم یا رسول الله اینها چیست؟ فرمود: خون حسین علیه السلام و اصحاب اوست نزد خداوند می برم پس ابن عباس صبح برخاست و مردم را از قتل آن حضرت خبر داد و بعد از آن که خبر رسید، دانستند آن حضرت در آن روز کشته شده بود.
مؤلف گوید: در کتب معتبر کیفیت دفن حسین علیه السلام و اصحاب او به تفصیل بیان نشده است و از روایت شیخ طوسی چنان معلوم می شود که بنی اسد بوریای نو آوردند و زیر بدن امام بگستردند چون از دیزج روایت کرده است گفت: که با غلامان نزدیک و خواص خود آمدم و قبر مطهر را شکافتم بوریای نو دیدم و بدن آن حضرت بر آن بوریا بود و بوی مشک شنیدم پس آن را به حال خود گذاشتم و گفتم خاک ریختند و آب جاری کردم.
و نیز از ابی الجارود روایت کرده است که قبر آن حضرت را از جانب سر و از جانب پا بشکافتند از آن بوی مشک اذفر شنیدند و در آن شک نکردند.
و در حدیث مشهور از زایده که صدر آن در آخر فصل سابق بگذشت وارد است که جبرئیل با رسول خدا گفت: این نواده تو و اشارت به حسین علیه السلام کرد با گروهی از فرزندان و اهل بیت و نیکان امت تو در کنار فرات در زمینی که کربلا خوانند کشته شوند تا این که گفت: وقتی این گروه سوی خوابگاه خویش شتافتند خدای عز و جل به دست خود جان آن ها را قبض کند و فرشتگان از آسمان هفتم به زمین آیند ظرفها از یاقوت و زمرد در دست باشند پر از آب زندگانی با حله های بهشتی و بوی خوش از بهشت آورند و بدان آب آن ها را بشویند و در آن حله ها کفن کنند و بدان بوی خوش حنوط و فرشتگان صف در صف بر آن ها نماز گذارند.
آن گاه خداوند برانگیزاند گروهی از امت تو که کافران آن ها را نشناسند و ایشان در این خون ها شریک نشده باشند نه به گفتار و نه به کردار و نه نیت و آن اجسام را به خاک سپارند و برای قبر حسین علیه السلام علامتی نهند در آن بیابان تا برای اهل حق نشانه باشد و برای مؤمنین موجب رستگاری گردد و از هر آسمان هر شبانه روز صد هزار فرشته برگرد او باشند بر وی درود فرستند و خدای را تسبیح کنند و برای زوار مغفرت از خدای خواهند و نام هر زائر که آن جا آید بنویسند. آه...
***