eitaa logo
؏ﭑرفــــﺂݩِ مـجـﭑهد | شهیدانּ عشࢪیہ و طهـمـاسبے
398 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
43 فایل
﷽ ⭕️ معرفی و بازنشر زندگینامه، سبک زندگی، وصیتنامه، آثار صوتی و تصویری، دست‌نوشته‌ها و ... از مربیان‌شهید والامقام ابراهیم عشریه و مهدی طهماسبی 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir ⭕️ لینک ارتباط با مدیر کانال و یا ارسال محتوا: https://eitaa.com/MALEK_ita
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ دیگر دشمن جرات نمیکرد وارد خیابان شود. هر بار که خشاب ۲۳ تمام میشد سریع تویوتا را می‌کشیدند پشت دیوار و خشاب ها را عوض می‌کردند و در این بازه زمانی هم چند تا از نیروها به سمت داخل خیابان تیراندازی می‌کردند تا حجم آتش قطع نشود. هماهنگی خوبی بود و دشمن نتوانست پیشروی کند؛ اما دو تا از نیروهای گردان تداخل در این درگیری مجروح شدند که یکی شان بعد از مدتی شهید شد. به سرعت درخواست آمبولانس کردم و آنها را از منطقه خارج کردیم. هرطور بود مسیر را ادامه دادم. ماموریت خطرناک، طاقت‌فرسا و اضطراب آوری بود. مشخص نبود در ساختمان بعدی دشمن منتظر ماست یا خودی. همینطور که میرفتیم از تعداد افراد تیم تامین کاسته می‌شد و هر کدام به بهانه‌ای در تاریکی از تیم خارج می شدند، به طوری که دیگر کسی نماند و من تنها ماندم و ماموریت را ادامه دادم. بالاخره یک ساعتی طول نکشید که دیگر یک دور کامل روستای البرنه را زدم. ساعت ۱۲ نیمه شب شده بود، عمار که مرا دید گفت:« برو بالا کمک تراب.» 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیالٺ‌را آرزو‌مےکنم؛ براےتسکینِ‌دلتنگےهایم🤍:)))! ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
|•🌷🕊🌷•| 🌷امروز، به فضل همین شهادت‌ها🕊 و به برکت خون شهدا🕊، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندی است و ملت‌ها آبرو و عزت را این گونه باید پیدا کنند. شهادت🕊 دُرّ گرانبهایی است که بعد از جنگ به هر کس نمی دهند. ✍مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
حمیدرضا الداغی، شهید عفت و امنیت در سبزوار. کسی که برای رفع مزاحمت از دختران پیش‌قدم شد و اراذلِ آزادی‌خواه خون پاکش را ریختند. °•می‌گویند نه بسیجی بود نه طلبه، اما غیرت داشت و نتوانست مزاحمت علنی را تماشا کند.° ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
ادعــایی درتـــو نمی‌بینم و تمــام هویت تو ... خلاصه شده در ؛ همیــن بی ادعــــایی ... مـــرا دریاب ... ای مرد بی ادعا ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ رفتم بالای تل البرنه، ابراهیم را صدا زدم. هوا ابری و تاریکی مطلق بود. باران هم نم نم می بارید. وضعیت بالای تل خیلی وحشتناک بود. خمپاره‌ها و۲۳ های دشمن امان نمی دادند و یک لحظه قتل نمی شدند. تعداد نیروهایی که روی تل مانده بودند به زور به ۱۲ نفر می رسید. از چهار طرف ما را می زدند. بالای تل دو ردیف خاکریز کوتاه بود که از اصابت ترکش ها جلوگیری می کرد از شانسی که داشتیم خمپاره‌ها همه جا می‌خورد الا بین دو خاکریز جلو و عقب که از آنجا تردد می کردیم‌. بالاخر ابراهیم را پیدا کردم، دستم را گرفت و دور تا دور آنجا را نشانم داد و وضعیت را برایم تشریح کرد. مدام به نیرو ها تاکید می کردیم که پراکندگی و فاصله بین خودشان را حفظ کنند. آتش دشمن خیلی سنگین بود. ابراهیم گفت:« حیدر تا یک ساعت پیش اینجا بود و به خاطر خستگی و فشار کار رفت مسجد ورودی البرنه تا هم نمازش را بخونه و هم استراحت بکنه.» تا قبل از اینکه وضعیت بالای تل را ببینم فکر میکردم جای ابراهیم امن است و سخت‌تر از ماموریت من نیست؛ اما اشتباه میکردم. حتی نگه داشتن روحیه و حفظ نیروها در این وضعیت کار راحتی نبود اما ابراهیم با استفاده از قدرت مدیریت و فرماندهی خوبی که در طی سالها مطالعه و تجربه کسب کرده بود به خوبی توانست از عهده این وظیفه برآید‌. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶 لباس سبز 🎙️مداح و شاعر: شهید مهدی طهماسبی لباس سبز پوشیدن یه افتخاره وللّه تو این لباس شهادت نصیب ماست ایشاللّه ... 🥇انتشار برای اولین بار 💯 🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖معلمی شغل انبیاست...🌺 🌹به یاد مربیان شهید مدافع حرم، «ابراهیم عشریه» و «مهدی طهماسبی» 🌹 ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
مجاهد شهید در راه خداوند؛ با اجر تر نیست از کسی که بتواند پاک دامنی پیشه سازد پاک دامن، نزدیک است فرشته ای از فرشتگان باشد... "امام علی(ع)" نهج البلاغه ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
نام اثر: مغناطیس شهید 🌷 ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃 ... صدا به صدا نمی رسید. با صدای بلند به ابراهیم گفتم:«چطور گرای اینجا را دارند و فقط همین جا را می زنند؟.» با صدای بلند گفت:«ظاهراً یکی از نیروهای سوری خیانت کرده و ابتدای شب جلوی ارتفاع و رو به دشمن آتش روشن کرده بوده و اینطوری گرای ما را به مسلحین داده.» از تجمع تیری که داشتند مشخص بود هدفمند و حساب‌شده می‌زنند، اما فقط قسمت ما نبود که بخوریم. گلوله‌های ۲۳ هم روی سرمان منفجر می شدند و ترکش هایش نیروها را اذیت می‌کرد. فشار دشمن روی زمین و حجم آتش از آسمان به قدری زیاد شده بود که بعضی از نیروها دچار اضطراب شده و نگران فرجام کار بودند، اما حضور مستحکم ایرانی ها باعث دلگرمی آنها شده بود. یک ساعت نگذشته بود که عمار تماس گرفت و گفت:«مالک بیا پایین» خواستم برم پایین که یکی از عراقی ها که از شدت فشار دشمن ترسیده بود لباسم را گرفت و گفت:«انسحاب؟ (یعنی عقب‌نشینی؟)» گفتم:«نه الان برمی‌گردم.» گردان ابراهیم که از نیروهای زبده بودند هنوز در شمال حلب حضور داشتند و به دستور حاج عمار در حال پدافند در مقابل داعش بودند؛ اما فعلا آنجا عملیاتی نبود و ابراهیم آمده بود کمک ما. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ سریع رفتم پایین. عمار جلو آمد و یک دوربین حرارتی مدل آر.یو ۹۰ تحویلم داد و گفت:«برو بالا و گرای دشمن رو بده تا ما بزنیم.» همین کار را کردم. سریع برگشتم بالای تل و گرای تک تک قبضه های خمپاره و یا ۲۳ هایی که به سمت ما می زدند را به عمار می‌دادم و او هم با ادوات هماهنگ می کرد و دخلشان را می آورد. ساعت ۲ بعد از نیمه شب شده بود که یکی از نیروهای بالای تل آمد پیش من و پرسید:«برنامه عقب‌نشینی داریم؟» با تعجب و محکم جواب دادم:«نه هرگز» گفت: «توی بیسیم شنیدم که نیروهای فاطمیون دارند عقب میرن.» خیلی محکم به او گفتم:« این شایعه، جنگ روانی دشمن است و تا ما اینجا هستیم نگران نباشید.» سریع رفتم پایین تا وضعیت را بررسی کنم. شایعه صحت داشت. دیدم پنج نفر از فاطمیون دارند به سمت خروجی البرنه می روند. رفتم به سمتشان و گفتم: «کجا؟» گفتند:«فرمانده ما گفته برگردید عقب.» گفتم:«فرمانده تان کجاست؟» گفت:«خودش زودتر رفته خلصه.» با جدیت و عصبانیت گفتم: «فرماندهی که زودتر از نیروهایش عقب نشینی بکنه فرمانده نیست و الان تحت امر یگان ما هستید.» 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
🍂 آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
میگفت‌من‌یہ‌چیزوفہمیدم خداشہآدتوهمیشہ‌بہ‌ آدمایی‌داده‌که‌توکار سختڪو‌ش‌بودن ... ❤️🍃 ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
کاشکےتموم‌شه‌دوریٺ‌؛ برگرد عزیز زهرا❤️! ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ ... با جدیت و عصبانیت گفتم: «فرماندهی که زودتر از نیروهایش عقب نشینی بکنه فرمانده نیست و الان تحت امر یگان ما هستید. سریع برگردید به مواضع خودتون که باعث تضعیف روحیه نیروهای ما هم شده اید. چند ساعت بیشتر تا صبح نمونده. فقط دو سه ساعت دیگه مقاومت کنیم هوا روشن میشه و این کفتارها برمیگردند.» گفتند: «نمی توانیم برگردیم» اسلحه ام را که پر از گل بود گرفتم سمت‌شان و گفتم: «یک قدم دیگه بردارید همتون رو میزنم. شما چند نفر دارید آبروی فارس ها و همه نیروهای دلاور فاطمیون را می برید؛ من به عراقی‌ها چی بگم از عقب‌نشینی فارس ها!» مصطفی هم چند متر عقب تر بود و نگاه می کرد. برگشتم به مصطفی گفتم: «حق ندارند پای شان را یک قدم آنطرفتر بگذارند» گفتند: «پس ما هم اینجا می نشینیم» گفتم: «فقط از البرنه خارج نشید» سریع برگشتم بالای تل. دیدم دو نفر از آنها هم که بعد از حرف هایم به غیرتشان برخورده بود پشت سرم آمدند و گفتند: «ما می آییم کمک شما» گفتم: «بالا خیلی خطرناک تر از همونجایی که قبلاً بودید، هست» یکی‌شان گفت: «می‌خواهیم باعث تقویت روحیه نیروهای‌تان باشیم و با دیدن ما مطمئن شوند که فاطمیون عقب نرفته‌اند» گفتم: «خیلی خوبه؛ بیایید» بالای تل که رسیدیم بچه های نجباء خیلی خوشحال شدند از دیدن این دو نفر و با نوشابه از آن پذیرایی کردند. بهترین چیزی که همراهشان بود را تقدیم کرده بودند. برگشتم سراغ ابراهیم؛ ساعت سه بعد از نیمه شب بود ولی هنوز ذره‌ای از شدت آتش دشمن کم نشده بود. ناگهان از خاکریز سمت چپ، صدای داد و فریاد و درخواست کمک شنیدیم. با ابراهیم دویدیم به آن سمت. به خاطر تاریکی هوا و گلی بودن زمین چند بار در مسیر حدود ۲۰ متری، زمین خوردیم. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما