༻﷽༺
#سلام_اربابم
🌹خوش بادنسیمے ڪه زایوانِ توباشد
🌿شاداسٺ هرآن کس ڪه پریشانِ تو باشد
🌹ای ڪاش ڪه صدبار زعشقِ توبمیرم
🌿هربارسرم بر روے دامانِ تو باشد
#ظهرتون_حسینی
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✨سلام حضرت منجی، مهدی جان ✨
چه روز بی نظیری است روز خوب ظهورتان ...
وقتی از پس کوه های بلند دلتنگی ، طلوع کنید و با خورشید طلایی نگاهتان سرزمین منجمد دل های ما را غرق زندگی کنید ...❤
به همین زودی...🌾
به همین نزدیکی...🌹
#یاایهاالعزیز
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌠☫﷽☫🌠
🕊زیارتنامه ی #شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🦋•••
در سکوتی که دلت دست دعا باز نمود
یاد ما باش که محتاج دعائیم هنوز
🌹🦋📿🦋🌹
#نماز_اول_وقت
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان.
🌷بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرار و جَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرار ِو أوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الی دارِِالقرار بالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین.
🌷خدایا
توفیقم ده در آن به سازش کردن نیکان و دورم دار درآن ازرفاقت بدان و جایم ده در آن با مهرت بسوی خانه آرامش،به خدایی خودت ای معبود جهانیان.
#التماس دعا🤲🏻
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین یوسف الهی❤❤
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرحیم
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۲۱۶﴾🌷
جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شده، در حالي كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است. و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است. و خدا ميداند، و شما نميدانيد. (۲۱۶)🌷
🌸آنکه قرآن را داردچیزی کم ندارد،
آنکه قرآن را نداردچیزی ندارد.
🎀پس دوای دردخویش را ازقران بجوییدو برای غلبه مشکلات خودازآن یاری بخواهید
📚بخشی ازخطبه۱۷۶ نهج البلاغه
4_5778616890310003040.m4a
1.73M
#زمزمه ی بسیار زیبا و دلنشین #حضرت_سیدالشهداء_علیه_السلام 💚
گرفتارم 😔
آخه مگه به غیر تو کیو دارم؟💔
به کشتی نجات تو امیدوارم..😭
حسین همه جوره بهت بدهکارم ..🧡
تویی امید عبد بیچاره..
با نوای #میثم_مطیعی 🎤
#التماس_دعا 🙏🏼
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌹#خاطرات_محمدحسین🌹
#قبل ازعملیات والفجریک👇
قبل از عملیات والفجر یک بود. زمان عملیات نزدیک می شد و هنوز معبرها آماده نشده بودند. فاصله ما با عراقی ها در بعضی نقاط هفتاد متر و در بعضی جاها، حتی کمتر از پنجاه متر بود. این باعث می شد بچه های اطلاعات نتوانند معبر باز کنند و دشمن را خوب شناسایی کنند. خیلی نگران بودم. محمد حسين يوسف الهی را دیدم و با او از نگرانی خودم صحبت کردم. او راحت و قاطع گفت: «ناراحت نباشید! فردا شب ما این قضیه را حل می کنیم.»شب بعد بچه های اطلاعات طبق معمول برای شناسایی رفته بودند. آن قدر نگران بودم که نمی توانستم صبر کنم آنها از منطقه برگردند. تصمیم گرفتم با علیرضا رزم حسینی جلو بروم تا به محض اینکه برگشتند از اوضاع و احوال باخبر شوم. دو تایی به طرف خط رفتیم. وقتی رسیدیم، گفتم: «من همین جا می مانم تا بچه ها از شناسایی برگردند و با آنها صحبت کنم و نتیجه کارشان را بپرسم.»یک ساعتی نگذشته بود که دیدم محمد حسین آمد، با همان لبخند همیشگی که حتی در سخت ترین شرایط روی لبانش بود. تا رسید، گفت: «دیدی دیشب به شما گفتم که این قضیه را حل می کنم؟» با بی صبری گفتم: «خ شد؟ بگو ببینم چه کردید؟» خیلی خسته بود، نشست روی زمین و شروع کرد تعریف کردن:امشب یک اتفاق عجیبی افتاد، موقع شناسایی وقتی وارد میدان مین شدیم و به معبر عراقی ها برخوردیم، هنوز چیزی نگذشته بود که سر و كله خودشان هم پیدا شد، آن قدر به ما نزدیک بودند که ما نتوانستیم کاری بکنیم. همگی روی زمین خوابیدیم و آیه «وجعلنا» را خواندیم. ستون عراقی ها در آن تاریکی شب هر لحظه به ما نزدیک تر می شد. 👇👇👇
بچه ها از جایشان تکان نمی خوردند. نفس در سینه ها حبس شده بود. عراقی ها به ما نزدیک شدند و از کنار ما عبور کردند. یکی از آنها پایش را روی گوشه ای از لباس یکی از بچه های ما گذاشت و رد شد، ولی با همه این حرف ها متوجه حضور ما نشدند، بی خبر از همه جا به سمت خط خودشان رفتند. ما هم معبرشان را خوب شناسایی کردیم و برگشتیم.» خوشحالی در چشمان محمد حسین موج می زد.گروه دیگری هم که در سمت راست آنها کار می کردند با عراقی ها برخورد می کنند و به خاطر فرار از دست دشمن مجبور شده بودند که روی میدان مین غلت بزنند، اما نکته عجیب اینکه هیچ یک از مین ها منفجر نشده بود و بچه ها خود را سالم به خط خودی رسانده بودند.قرار شد همان اول شب، من و محمدحسین با همان گروه سمت راست که حدود صد متر با دشمن فاصله داشت، بار دیگر به شناسایی برویم. این کاری بود که معمولا ما در همه عملیات ها انجام می دادیم، یعنی تا آنجا که ممکن بود به دشمن نزدیک می شدیم و تمام موقعیت ها را بررسی می کردیم.آن شب داخل محور تا پشت میدان مین عراقی ها پیش رفتیم. موانع، عمق خاک دشمن و سایر مسائل را شناسایی کردیم. زمان برگشت به شیاری رسیدیم که از قبل برای خوابیدن نیروهای عمل کننده پیش بینی شده بود. همین که وارد شیار شدیم، یکدفعه دیدم تمام بچه ها روی زمین افتادند. فکر کردم حتما به گشتیهای عراقی برخورده ایم، به اطراف نگاه کردم، می خواستم خودم را روی زمین بیندازم، اما دیدم خبری از دشمن نیست و بچه ها خیز نرفته اند، بلکه در حال سجده هستند. گویا سجدۂ شکر بود. بعد همگی بلند شدند و دو رکعت نماز هم خواندند. خیلی تعجب کردم! محمدحسین را کناری کشیدم: «این چه کاری بود که کردید؟!» گفت: «سجده شکر به جا آوردیم و نماز شکر خواندیم. این کار هر شب ماست.)گفتم: «خب! چرا اینجا؟! صبر می کردید تا به خط خودمان برسیم، بعد!»گفت: «نه! ما هر شبی که وارد معبر می شویم، موقع برگشت همان جا پشت میدان مین دشمن، یک سجدۂ شکر و دو رکعت نماز به جا می آوریم و بعد به عقب برمی گردیم»این نمونه ای از حال و هوای بچه های اطلاعات بود؛ حال و هوایی که بیشتر به برکت وجود محمدحسین ایجاد شده بود
.
🌷راوی: سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی🌷
✨یادونام شهدا باصلوات✨
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
05-abuhamze-04.mp3
8.53M
ابوحمزه_قسمت چهارم🌹
بانوای دلنواز🎤
(حاج رضا بکایی)🎤
التماس دعا 🤲🏻
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #قطعه زیبا و بسیار دلنشین با عنوان
با لب تشنه.. "بشفاهٍ ذابلة"
🎤فرشاد اعلايي
🔺با زیرنویس عربی فارسی
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
مادرعزیز ۹ شهیدگرانقدر😥
مادرم!به حق همون شهیدانت،حق خودت رابه گردن ماببخش🙏🌷
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✨امام حسن عسکری علیه السلام:
هرکس بر مرکب باطل نشیند،
در سرای پشیمانی فرودش آورد.
📚بحارالانوار،ج۷۵،ص۳۷۹
🌾📿🌾
#نماز_اول_وقت
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
همه در لحظه افطار طلب آب کنند
من خلاف دگران چای عــراقـی طلبم...
یادت مثل شکر میماند،اربابم❤
لحظه های افطارم
چای با طعم تو خوردن دارد !...
#صلے_الله_علیک_یا_اباعبدالله✋
#شب_جمعه🌙
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
4_5881842151481936133.mp3
1.83M
♨️بهترین راه برای باز شدن گره های زندگی
👌 #سخنرانی
🎤حجت الاسلام #عالی
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
رمانــ🍃
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهل_و_دوم
دنیا روی سرم خراب شد،اول علی، حالاهم زینبم.
تا بیمارستان، هزار بار مردم و زنده شدم.چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم.
از در اتاق که رفتم تو،مادر علی داشت بالای سر زینب دعا می خوند.مادرم هم اونطرفش، صلوات می فرستاد.چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد. بی امان، گریه می کردن ...
مثل مرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمت زینب ... صورتش گر گرفته بود ... چشمهاش کاسه خون بود ... از شدت تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی
کرد ... اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش...
-زینبم ... دخترم...
هیچ واکنشی نداشت...
-تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن...
دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبان بی زبانی بهم فهموند ... کار
زینبم به امروز و فرداست...
دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباس منطقه ... بدون اینکه لحظه ای
چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستار زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش
جون می دادم ...
دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون
رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سالم که دادم ... همون
طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت...
#بدون_تو_هرگز
#ادامه_دارد...
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093