eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.7هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
به روایت «مادر»🌹 نامش را محمدحسین گذاشتیم و از اینکه خداوند در اوج بارش رحمت الهی و در شب نزول قرآن این فرزند را به ما عطا کرده دلمان روشن شد، او نوزادی خوش‌سیما و جذاب بود. محمدحسین در گهواره بود و صدای تلاوت قرآن و دعای کمیل پدر لالایی‌اش. پنج، شش ماه داشت که مراسم سوگواری سالار شهیدان شروع شد، در روضه‌ها وقتی وعاظ روضه علی‌اصغر را می‌خواندند مرتب محمدحسین در آغوشم بود. محمد حسین هر روز بزرگتر می‌شد و علاقه من به او بیشتر. رفتار و کردارش آنقدر با محبت و باگذشت بود که همه اعضای خانواده شیفته او بودند. نماز خواندن و قرآن خواندنش طوری بود که بعضی وقت‌ها به دلم می‌افتاد او زمینی نیست. الهی🌹 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(آل عمران)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین یوسف الهی ❤❤ . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوندبخشنده وبخشایشگر قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً ۖ قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا ۗ وَاذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيرًا وَسَبِّـحْ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ ﴿٤١﴾🌺 گفت: پروردگارا! برای من نشانه ای [جهت الهی بودن این بشارت] قرار ده. گفت: نشانه تو این است که سه روز نتوانی با مردم جز با رمز و اشاره سخن گویی، و پروردگارت را بسیار یاد کن و [او را] شام گاه و بامداد تسبیح گوی. (۴۱)🌺
فرزندان خود را به كسب سه خصلت تربيت كنيد: دوستى پيامبرتان و دوستى خاندانش و قرائت قرآن. قاموس قرآن ، المقدمه ، ص۲ 🌺✨🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5821046386895882636.mp3
2.2M
🎙روزهفتم محرم الحرام ۱۴۴۳ دوشنبه ۲۵مرداد ١٤٠٠ کربلایی محمدحسین حدادیان - زمینه (بارون نم‌نم بود) مهديه امام حسن مجتبي (ع) 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
💠 چرا به علی‌اصغر ما توسل نمیکنی!؟ 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱شهید محمدابراهیم همت : بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر ظاهرشان را شبیه شهدا کنند، کار تمام است! نه باید مانند شهدا🌷زندگی کرد...!! ᷝᷡᷝᷝᷝᷞ🌴✨🌴
‍ . ✨🍃🌸🌻☘🌹 🍃🌸🌻☘🌹 🌸🌻☘🌹 🌻☘🌹 ☘🌹 🌹 📜روایتی از زندگی شهید مدافع‌حرم 🔹شهید علی‌اصغر شیردل سوم خرداد سال۱۳۵۷ در خانواده‌ای مذهبی در تهران چشم به جهان گشود. او فرزند دوم و تنها پسر خانواده شیردل بود. سال تولد علی‌اصغر همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی بود؛ بنابراین او در فضای اسلامی بعد از انقلاب كه به وجود آمده بود، رشد و تعالی نمود. به طوری كه در سن ۱۶سالگی جذب بسیج مسجد محله خود شد. او یک بسیجی فعال و مخلص بود که با فعالیت‌های خود نقشی تاثیرگذار در پیشبُرد اهداف رهبری در بسیج محله داشت. 🔸شهید شیردل در سن ۱۸سالگی به استخدام سپاه پاسداران درآمد؛ به گفته‌ی مادر شهید، علی‌اصغر در دوران آموزشی از نظر اخلاق بعنوان پاسدار نمونه انتخاب شد. چندسال بعد، علی‌اصغر در سال۸۴ ازدواج نمود. 🔹شهید شیردل در امر تحصیل بسیار كوشا بود؛ به طوری كه با تمام مشغله‌هایی كه داشت اما تحصیلات خود را در رشته مهندسی سخت‌افزار با موفقیت به اتمام رساند. علی اصغر در ده‌سال پایانی حیات دنیوی‌اش، مأموریت‌های متعددی در داخل و خارج از كشور می‌رفت كه آخرین آنها، اعزام به منطقه تدمر سوریه در فروردین سال۱۳۹۴ بود. علی‌اصغر در آنجا علاوه بر مبارزه با داعش، وظیفه مهندسی سیستم‌های مخابراتی را برعهده داشت. 🔸سرانجام پس از حدود ۴۷روز خدمت خالصانه كه با نیت كسب رضای خدا و دفاع از حریم اهل‌بیت علیهم‌السلام بود، در سی‌اُم اردیبهشت سال۱۳۹۴ درحالیکه شهر تدمر توسط داعش سقوط کرده بود و علی‌اصغر و همرزمانش محاصره شده بودند، بر اثر اصابت گلوله به پهلویش و درحالیکه ذکرِ یا عَلی بر لب داشت، به فیض شهادت نائل آمد. پیکر مطهر شهید مدافع‌حرم علی‌اصغر شیردل پس از یکسال به میهن اسلامی بازگشت و در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت‌زهرا سلام‌الله‌علیها تهران آرام گرفت. 🌹 ☘🌹 🌻☘🌹 🌸🌻☘🌹 🍃🌸🌻☘🌹 ✨🍃🌸🌻☘🌹
🏴 شهیدی که دوست داشت گلویش بریده باشد 💠 هر سه نفر بالای سر آقا مرتضی بودیم. شروع به حرف زدن کردم. گفتم سلام آقا مرتضی دل مان خیلی برایت تنگ شده؟ نفیسه هم گفت بابا جان می گویند شهدا زنده اند، اگر هستی به ما یک نشانه بده...👇 🔗 http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2996 💠 دل‌دادگی شهدا به امام حسین(ع) و عاشورا 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🔴فرهنگی بازنشسته‌ای که مدافع حرم شد و به شهادت رسید! ⬅️ شهید قربان نجفی خان‌به‌بین 🔹حاج اول فروردین سال۱۳۴۳ در روستای مازیاران علی‌آباد گلستان چشم به جهان گشود. در دوران دفاع مقدس ۸سال برای پاسداری از خاک کشورش جانانه جنگید. چندین‌سال بعد، با اینکه در شغل معلمی بازنشسته شده بود اما با دیدن جسارت تکفیری‌ها به حریم آل‌الله در سوریه و عراق تاب نیاورد و برای جبهه دفاع از حرم، داوطلب مبارزه با تکفیری‌ها شد. 🔹ابتدا بدلیل سن بالای حاج قربان نجفی با اعزام او مخالفت شد اما سرانجام با پافشاری و اصرار او، پنجم فروردین۱۳۹۵ عازم عراق شد؛ چندروز بعد، طی درگیری با تکفیری‌ها در منطقه فلوجه عراق از ناحیه نخاع به شدت مجروح شد و ۲۱روز در بیمارستان عراق بستری شد و دوبار زیر تیغ جراحی رفت اما بعلت کمبود امکانات و شدت‌یافتن عفونتش به تهران منتقل شد؛ سرانجام شهید قربان نجفی در پنجم خرداد۱۳۹۵ در بیمارستان بقیة‌الله تهران در اثر شدت جراحات به شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای امامزاده عبدالله روستای معصوم‌آباد فندرسک آرام گرفت. 🌸 🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1127481418.mp3
8.57M
🏴 حسینیه مجازی 🎧 هفتم محرم ▪️روضه حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام 🎤 با نوای حاج منصور ارضی 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
حواسٺ‌ باشہ‌ چشماٺ‌👁👁 مثل‌ گوگل‌ نیسٺ‌ کہ‌‌ بعد‌ از جسٺ‌وجو بٺونے سریع‌ سابقشو‌ پاک‌ کنے! چشماٺ‌ بہ‌ این‌ راحٺے‌ پاک‌ نمیشن، پس‌ مواظب باش‌ چے باهاش‌ جسٺُ وجو‌ مےکنے... 😔🦋😔
4_5886706588491712466.mp3
28.78M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🎧 جلسه دوازدهم 🎙 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
زیباترین دعایی که خوندم این بود: «وَ لاتُعَنِّنی بِطَلَبِ ما لَمْ تُقَدِّرْ لی فیهِ رِزْقاً»‌ ✨خدایا... در جستجوی آن‌ چه برایم مقدر نکرده‌ای، خسته‌ام مکن...🤍🍃 🌺🌴🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷به همراهے شمادلگرمیم،یاران شهدایے🌷
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
#مدافع_عشق #قسمت۳۵_۳۶ ازاتاق بیرون میروی و تاکید میکنی باچادر پشت سرت بیایم. میخواهم همه چیز هرطور ک
۳۷ خدایا ازتو ممنونم! من برای داشتن حلالم جنگیدم.. و الان …. با کنار چادرم اشکم راپاک میکنم. هرچه به اخر خطبه میرسیم.نزدیک شدن صدای نفسهایمان بهم را بیشتر احساس میکنم. مگر میشد جشن ازین ساده تر! حقا که توهم طلبه ای و هم رزمنده! ازهمان ابتدا سادگی ات رادوست داشتم. به خودم می آیم که _ ایاوکیلم؟… به چهره پدر و مادرم نگاه میکنم وبا اشاره لب میگویم _ مرسی بابا…مرسی ماما و بعد بلند جواب میدهم _ بااجازه پدر م مادرم ،بزرگترای مجلس و…و اقا امام زمان عج بله! دستم رادردستت فشار میدهی. فاطمه تندتند شروع میکند به دست زدن که حاج اقا صلوات میفرستد و همه میخندیم. شیرینی عقدمانم میشود شکلات نباتی روی عسلی تان… نگاهم میکنی _ حالا شدی ریحانه ی علی! گوشه ای ازچادر روی صورتم را کنار میزنم و نگاهت میکنم.لبخندت عمیق است.به عمق عشقمان! بی اراده بغض میکنم.دوست دارم جلوتربیایم وروی ریش بلندت را ببوسم. متوجه نگاهم میشوی زیرچشمی به دستم نگاه میکنی. _ ببینم خانومی حلقت کجاست؟ لبم را کج میکنم و جواب میدهم _ حلقه چه اهمیتی داره وقتی اصل چیز دیگس… دستت را مشت میکنی و میاوری جلوی دهانت _ اِ اِ اِ…چه اهمیتی؟…پس وقتی نبودم چطوری یادم بیفتی؟ انگشتر نشونم رانشانت میدهم _ بااین..بعدشم مگه قراره اصن یادم بری که چیزیم یادآور باشه! ذوق میکنی _ همممم…قربون خانوم ! خجالت زده سرم را پایین میندازم. خم میشوی و ازروی عسلی یک شکلات نباتی ازهمان بدمزه ها که من بدم می آید برمیداری و در جیب پیرهنت میگذاری.اهمیتی نمیدهم و ذهنم رادرگیر خودت میکنم. حاج اقا بلند میشود و میگوید _ خب ان شاءالله که خوشبخت شن و این اتفاق بشه نوید یه خبر خوب دیگه! بالحن معنی داری زیر لب میگویی _ ان شاءالله! نمیدانم چرا دلم شور میزند!اما باز توجهی نمیکنم و منم همینطور به تقلید ازتو میگویم ان شاءالله. همه ازحاج اقا تشکر و تا راهرو بدرقه اش میکنیم.فقط تو تادم درهمراهش میروی.وقتی برمیگردی دیگرداخل نمی آیـے و ازهمان وسط حیاط اعلام میکنی که دیر شده و باید بروی.ماهم همگی به تکاپو می افتیم که حاضر شویم تابه فرودگاه بیاییم.یکدفعه میخندی و میگویی _ اووو چه خبرشد یهو !؟میدویید اینور اونور ! نیازی نیست که بیاید.نمیخوام لبخند شیرین این اتفاق به اشک خداحافظی تبدیل شه اونجا….. مادرم میگوید _ این چه حرفیه ماوظیفمونه تو تبسم متینی میکنی _ مادرجون گفتم که نیازی نیست. فاطمه اصرار میکند _ یعنی نیایم؟….مگه میشه؟ _ نه دیگه شمابمونید کنار عروس ما! باز خجالت میکشم و سرم را پایین میندازم. باهر بدبختی که بود دیگران را راضی میکنی و اخرسر حرف ،حرف خودت میشود.درهمان حیاط مادرت و فاطمه را سخت دراغوش میگیری.زهرا خانوم سعی میکند جلوی اشکهایش را بگیرد اما مگر میشد درچنین لحظه ای اشک نریخت.فاطمه حاضرنمیشودسرش را ازروی سینه ات بردارد.سجاد ازتو جدایش میکند.بعد خودش مقابلت می ایستد و به سرتا پایت برادرانه نگاه میکند،دست مردانه میدهد و چندتا به کتفت میزند. _ داداش خودمونیما! چه خوشگل شدی! میترسم زودی انتخاب شی! قلبم میلرزد! “خدایا این چه حرفیه که سجاد میزنه!” پدرم و پدرت هم خداحافظی میکنند.لحظه ی تلخی است… خودت سعی داری خیلی وداع راطولانی نکنی. برای همین هرکس که به اغوشت می آید سریع خودت رابعداز چندلحظه کنار میکشی. زینب بخاطر نامحرم ها خجالت میکشید نزدیکت بیاید برای همین دردوقدمی ایستاد و خداحافظی کرد.اما من لرزش چانه ی ظریفش را بین دو لبه چادر میدیدم…میترسیم هم خودش و هم بچه درون وجودش دق کنند! حالا میماند یک من…باتو! جلو می آیم.به سرتاپایم نگاه میکنی.لبخندت ازهزاربار تمجید و تعریف برایم ارزشمند تراست.پدرت بهمه اشاره میکند که داخل خانه برگردند تاما خداحافظی کنیم.زهراخانوم درحالیکه با گوشه روسری اش اشکش راپاک میکند میگوید _ خب این چه خداحافظی بود؟ تاجلو در مگه نباید ببریمش!؟ تازه آب میخوام بریزم پشتش بچم به سلامت بره … حس میکنم خیلی دقیق شده ام چون یکلحظه با تمام شدن حرف مادرت در دلم میگذرد ” چرا نگفت به سلامت بره و برگرده؟…خدایا چرا همه حرفها بوی رفتن میده….بوی خداحافظی برای همیشه” حسین اقا باارامش خاصی چشمهایش را میبندد و باز میکند _ چرا خانوم…کاسه ابو بده عروست بریزه پشت علی…اینجوری بهترم هست! بعدم خودت که میبینی پسرت ازون مدل خداحافظی خوشش نمیاد. زهراخانوم کاسه را لب حوض میگذارد تااخرسر برش دارم. اقاحسین همه را سمت خانه هدایت کرد.لحظه اخر وقتی که جلوی در ایستاده بودن تا داخل بروندصدایشان زدی _ حلال کنید…. یک دفعه مادرت داغ دلش تازه میشود و باهق هق داخل میرود. چنددقیقه بعد فقط من بودم و تو.دستم رامیگیری و باخودت میکشی درراهروی اجری کوتاه که انتهایش میخورد به در ورودی.دست درجیبت میکنی و شکلات نباتی رادرمی آوری و سمت دهانم ... _دارد
4_5823250602766909322.mp3
4.51M
🎤•|کربلایۍ‌‌حمیدعلیمۍ‌‌|• 🔊زمینه_اِی‌عَصای‌پیری‌بابابُلَندشُو‌ اَزجابِخاطِردِل‌لِیلا‌بُلَندشو..؛💔😭•~ ↓ 😭 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
⭕️ قسمت سوم ❇️اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها. 🔻عبدالله يعنی بنده‌ حق‌. حضرت‌ اَباعَبدِالله بندگی و تعبد و اخلاص‌ را به‌ اوج‌ رسانده‌ بود. گفتيم‌ عاشورا تجلّی كل‌ حقيقت‌ قرآن‌ است‌ و يك‌ مورد آن‌ اينجاست‌. حضرت‌ اباعبدالله آنچنان‌ تعبد و بندگی و اطاعت‌ از خدا را به‌ اوج‌ رسانده‌ و فانی در جمال‌ و جلال‌ حق‌ شده‌ بود كه‌ پدر بندگی خدا بود، يعنی بندگی خدا در وجود حضرت‌ حسين‌ (علیه السلام) به دنيا آمد و فرزند حسين‌ (علیه السلام) شد. قبل‌ از امام‌ حسين‌ (علیه السلام) هيچكس‌ از رسول‌ خدا (صلی‌الله علیه وآله وسلم) چنين‌ كنيه‌ای نگرفته‌ بود و چنين‌ كنيه‌ای را به جز حضرت‌ اباعبدالله (علیه السلام) چه‌ كسی می‌توانست‌ بگيرد، لذا بندگی و عبوديت‌ نوزادی شد كه‌ فقط‌ در شهادت‌ و ايثار و عبوديت‌ حسين‌ (علیه السلام) متجلّی و متولد شد. 🔻تا آن‌ موقع‌ حضرت‌ ابراهيم‌ هم‌ به‌ آن‌ نقطه‌ نرسيده‌ بود، با اينكه‌ چنان‌ بنده‌ و مطيع‌ حق‌ بود كه‌ در خواب‌ به‌ او گفتند پسرت‌ را ذبح‌ كن‌، گفت‌ چشم‌ و اقدام‌ كرد، اما به‌ ابراهيم‌ اجازه‌ ندادند سر فرزندش‌ را ببرد. ولی به‌ حضرت‌ حسين‌ (علیه السلام) چنان‌ اجازه‌ای دادند كه‌ وقتی حضرت‌ علی اكبر عازم‌ ميدان‌ شد، حضرت‌ فرمود: يا علی! «رويداً»! آهسته‌ برو تا به‌ خدا بگويم‌ چه‌ كسی را به‌ ميدان‌ فرستاده‌ام‌. آرام‌ آرام‌ در ميان‌ گرگها برای پاره‌پاره‌ شدن‌ برو تا با نگاه‌ به‌ تو سلول‌ سلول‌ قلب‌ من‌ پاره‌ شود، جگرم‌ ذره‌ ذره‌ شود، می‌دانم‌ چه‌ بلايی بر سر تو می‌آورند، می‌دانم‌ چه‌ اسماعيلی را به‌ قربانگاه‌ می‌فرستم‌، می‌دانم‌ دارم‌ چه‌ می‌كنم‌. چنين‌ بندگی‌‌ها و اطاعت‌ها بود كه‌ حضرت‌ حسين‌ (علیه السلام) را اباعبدالله كرد. ♦️اسرار و مقامات نهفته در كنيه‌ اَباعَبدِالله 🔻يكی از اسرار نهفته‌ در كنيه‌ حضرت‌ اباعبدالله‌ (علیه السلام) مقام‌ عبوديت‌ است‌ و مقام‌ ديگر، مقام‌ مظلوميت 🔻مقام‌ عبوديت‌: اساسی‌ترين‌ شرط‌ نبوت‌ و رسالت‌ است‌ و هر پيامبری كه‌ در عبوديت‌ به‌ درجه‌ بالاتری رسيده‌ باشد، مقام‌ رسالت‌ و نبوت‌ او بالاتر خواهد بود. اينكه‌ در تشهد نماز تلاوت‌ می‌كنيم‌ «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولَهُ» اشاره‌ به‌ همين‌ نكته‌ است‌ كه‌ می‌فرمايد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ محمّد مصطفی (صلی‌الله علیه وآله وسلم) پس‌ از كسب‌ مقام‌ عبوديت‌ و نيز با حفظ‌ در مقام‌ عبوديت‌ به‌ مقام‌ رسالت‌ حق‌ رسيده‌ است‌، زيرا مقام‌ عبوديت‌ به‌ قدری بلند است‌ كه‌ مقام‌ رسالت‌ به‌ منزله‌ شاخه‌ای از آن‌ است‌. 🅾پایان قسمت سوم 👈ادامه دارد... 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد 👇 🌙هركس كه به او چيزي داده اند درساعات سحر داده اند. نمازهاي واجب را اگر نخواني خوف كتك خوردن وعقاب است؛ اما در نافله اين حرفها نيست، بنده با تمام رغبت وآزادي آن را انجام ميدهد، نافله اي انسان را ترقي ميدهد كه كاشف از محبت الله باشد. 🦋اگركسي بداند نافله چيست ، بهشت وجهنم را فراموش ميكند! درحديث داريم كه خداوند ميفرمايد: " من" كسي كه در دل شب براي مناجات با محبوب ازلي وخواندن بيدار ميشود، زائر خداوند است! ❤️انسان ميرود به زيارت ! آيا مرتبه اي از اين بالاتر هست كه خداوند به بنده اش كه ازروي عشق ومحبت او در دل شب بيدار شده است ، بگويد:خوش آمدي! مرحبا! تو زائر مني عجل لولیڪ الفرج🤲 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093