🌠☫﷽☫🌠
🕊زیارتنامه ی #شهدا🕊
🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ🌷 بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱
⭕️ نثار روح مطهر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و شهید محمدحسین یوسف الهی "الفاتحة مع الصلوات"🌷✨
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🕊🍂
🌿🍂
🌸
وصیت نامه📝
شهید مصطفی(کمیل)صفری تبار🌹
در اینجا جا دارد که بگویم من از اول به عشق شهادت وارد سپاه شدم ولی وقتی وارد مادیات آن می شوی منظورم این است که غرق مادیات شوی فکر شهادت کم رنگ می شه من آنقدر غرق گناه هستم که خجالت می کشم از خدا طلب کنم توی ذهنم فکر می کنم که خدا به من می گه این همه گناه کردی الان شهادت می خوای که هر چی گناه کردی یکدفعه پاک بشه، البته فکر مثبت تو ذهنم می آد که می گه خدا آنقدر رحمان و رحیم هست که با توبه(صد بار شکستیم حق خودشو می بخشه ولی حق الناس می مونه که این مردم هستند اون دنیا یقه ما را میگیرند،
در اینجا از تمام کسانی که به گردن بنده حقیر حقی دارند می خواهم که حلالم کنند چون اگر یکی را در این دنیا حلال کنند مطمئن باشند که شخص دیگری هست که اون دنیا حلالش کنه، اگر هم ما را البته بگویم بنده حقیر را بهتر است، حلال نکردند وعده ما قیامت ان شاالله که آقامون امام حسین(ع) شفاعت ما رو بکنه که از سر تقصیر ما بگذرین.
احساس کردم این مطلب را اینجا ذکر کنم
من خیلی به حضرت زهرا(س) علاقه داشتم طوری که هر وقت به فکرش می افتم اشکم جاری می شود و از این خانم بزرگوار می خواهم که از خدا بخواد که از سر تقصیر ما بگذره تا هر چه زودتر به اون عشق که وارد سپاه شدم برسم.
شهادت شهادت شهادت
در آخر با یک دعا حرفهایم را به پایان می رسونم :
🌺اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یده.
آمین یا رب العالمین ۲۸/۳/۸۸ ساعت ۰۰:۴۸ بامداد
🌷تاریخ ولادت: ١٣۶٧/٣/٩
🌷تاریخ شهادت: ١٣٩٠/۶/١۶
🌹محل شهادت: جبهه غرب(بیرون راندن منافقین)
🌺شادی روح شهید صلوات
🌸
🌸
🌾🍂
🍃🕊🍂
💐🍃🌿🌸🍃
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(آل عمران)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین وسرداردلهاحاج قاسم ❤❤
.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
بنام خداوندبخشنده بخشایشگر
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا يَغْشَىٰ طَائِفَةً مِنْكُمْ ۖ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ۖ يَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ ۗ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ ۗ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ مَا لَا يُبْدُونَ لَكَ ۖ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا ۗ قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمْ ۖ وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿١٥٤﴾🌷🌷
سپس بعد از آن اندوه و غم، خواب آرام بخشی بر شما فرود آمد که گروهی از شما را [که بر اثر پشیمانی، دست از فرار برداشته به سوی پیامبر آمدید] فرا گرفت، و گروهی که فکر حفظ جانشان آنان را [در آن میدان پر حادثه] پریشان خاطر و غمگین کرده بود، و درباره خدا گمان ناحق و ناروا هم چون گمان هایِ [زمانِ] جاهلیت می بردند [که چون خدا وعده پیروزی داده پس پیروزی بدون هر قید و شرطی حقّ مسلّم آنان است! اما وقتی شکست خوردند درباره وعده خدا دچار تردید شدند و] گفتند: آیا ما را در این امر [پیروزی] اختیاری هست؟ بگو: یقیناً اختیار همه امور به دست خداست. [این نیست که چون خدا وعده پیروزی به شما داده بدون قید
و شرط برای شما حاصل شود، پیروزیِ وعده داده شده، محصول صبر و تقوا، و شکست معلول سستی و نافرمانی است]. آنان در دل هایشان چیزی را پنهان می کنند که برای تو آشکار نمی سازند، می گویند: اگر ما را در این امر [پیروزی] اختیاری بود [و وعده خدا و پیامبر حقیقت داشت] در اینجا کشته نمی شدیم. بگو: اگر شما در خانه های خود هم بودید کسانی که کشته شدن بر آنان لازم و مقرّر شده بود، یقیناً به سوی خوابگاه های خود [در معرکه جهاد و جنگ] بیرون می آمدند. و [تحقّق دادن این برنامه ها] به سبب این است که خدا آنچه را [از نیّت ها] در سینه های شماست [در مقام عمل] بیازماید، و آنچه را [از عیوب و آلودگی ها] در دل های شماست، خالص و پاک گرداند؛ و خدا به آنچه در سینه هاست، داناست. (۱۵۴)🌷🌷
💠شهید مدافعحرم #حیدر_جلیلوند
تربیت بچهها برای حیدر👨👧👧
خیلــــی مهــــم بــــــــود
و خودش از هر فرصتی⏳
استفاده میکــــرد
و ثنا را با ائمه و قرآن آشنا میکرد
به من هم سفارش میکرد🧏♂
که هرروز🗓
ضمن اینکــــه
من خودم قرآن میخوانم
به ثنا هم یاد بدهم👩🎓
و دوســــت داشت ثنا
با قــــرآن اُنس بگیــــرد📖💞
📀راوے: همسر شهید
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مرتضی هست🥰✋
*بازگشت بیسیمچی کانالِ کمیل پس از ۳۹ سال*🕊️
*شهید مرتضی رضا قدیری*🌹
تاریخ تولد: ۱۹ / ۵ / ۱۳۳۴
تاریخ شهادت: ۱۹ / ۱۱ / ۱۳۶۱
محل تولد: تهران
محل شهادت: فکه
*🌹دخترش← پدرم بیسیم چی گردان کمیل بود📞 و در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید🕊️این عملیات از آن عملیاتهای عجیبی بود که متأسفانه لو رفت🥀و رزمندههای ما در محاصره دشمن افتادند🥀و کانالی که آب آن را فرا گرفته بود🌙میگفتند بعد از یکی دو روز محاصره نمیدانستیم به سمت دشمن میرویم یا به سمت قوای خودی🥀و گردان کمیل که فقط دو نفر از آن زنده ماند🥀این خاطرات را آقای شهاب از همرزمان پدر برایم میگوید🌙که پدرم سیدمرتضی از آن بسیجیهای مخابراتی بود که در کانال ماند و مقاومت کرد🍃اما سرانجام همه نیروهای ما یا شهید شدند🕊️یا با تیر خلاص دشمن،شربت شهادت را نوشیدند✨و همین هایی که زنده ماندند میگویند: دست تقدیر،تیر خلاص رابه کلاهمان زد💥و سرباز بعثی متوجه زنده بودنمان نشد.»🥀نمیدانم پدرم چقدر توانست ما را در آغوش بگیرد و با ما بازی کند💕اما اراده پروردگار، پدر را در سن 27 سالگی برد تا ته بهشت🥀ما هم دلمان میخواست، کمی طعم بهشت را میچشیدیم..🥀عاقبت بعد از ۳۹ سال پیکرش در ایام فاطمیه✨دی ماه سال ۱۴۰۰ پیدا شد و به وطن بازگشت*🕊️🕋
*شهید سیدمرتضی رضا قدیری*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✍بعضے لباس دامادے هم گرفتہ
بودندولے لباس غواصے
پوشیدند و بہ معشوق رسیدند..
✍مادر شهید:
ازجوونے ڪہ گناه ڪنہ
راضے نیستم
شهدا ما شرمنده ایم😔
❤️✨❤️
مهربانا...
لبخندت
هم #جان ♥️ می دهد
هم #جان ♥️ می گیرد
بلاتکلیف مانده روحم
در مقابل خنده هایت
#شهیدمحمدحسین یوسف الهی🌹
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
⭐رابطه شهدا با حضرت زهرا(س)⭐
🎋🍁🕊🎋🍁🎋🕊
🖤حضرت زهرا (س) سیرآبمان کرد
#شهید_محمد_حسن_فایده
غلامعلی ابراهیمی: پانزده نفری افتادیم توی محاصره دشمن. از فشار تشنگی بیحال و خسته خوابمان برد. وقتی بیدار شدیم، (شهید) «محمد حسن فایده» گفت: «حضرت زهرا (س) در خواب به من آب دادند و قمقمه یکی از شهدا را پر از آب کردند».
فوری رفتیم سراغ قمقمه شهدایی که اطرافمان بودند. یکی از قمقمهها پر بود از آب خنگ. انگار همین الان داخلش یخ انداخته بودند.
همه از آب شیرین و گوارا؛ که مهریه حضرت زهرا (س) است سیرآب شدیم.
🎋🍁🕊🎋🍁🎋🕊
*چرا سردار دلها وصیت کرده بود پیکرش کنار پیکر این شهید یوسف الهی به خاک سپرده شود* *دریک کلام عملکرد شهید یوسف الهی بودکه باعث شد در سن کم به درجه عرفانی والا برسد* 1️⃣ *از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سال را روزه میگرفت 2️⃣ *نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید* 3️⃣ *دائما ذکر خدا می گفت* 4️⃣ *قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود* 5️⃣ *هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود* 6️⃣ *چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت* 7️⃣ *خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت* 8️⃣ *روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود* 💥 *۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی* 🔹 *شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود.*
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
4_6008014937585091839.mp3
5.81M
🎧 #شور زیبا و شنیدنی🖤
🎼 ای مادر اباالفضل ..
🎤ڪربلایے #حمید_علیمی
🌙 #وفات_حضرت_ام_البنین
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
«کاری کنید که وقتی کسی شما را
ملاقات می کند احساس کند که
یک شهید را ملاقات کرده است »
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#فرمانده_لشکر8نجف
💌#خاطرات_شهدا
🔵شهید مدافعحرم #مراد_عبداللهی
❤️دوست شهید نقل میکنند: مراد از همان ابتدا انسانی متدين، آرام و باتقوا بود. يک بچهمسجدیِ پایِ كار بود. آدم ساكت و آرامی بود كه كار به كار كسی نداشت. شغلش كشاورزی بود و سرگرم كارهای خودش بود.
💙یکبار ما میخواستيم ماشين بخريم و مقداری پول كم داشتيم. با اينكه سنّمان كمتر از او بود، وقتی پيشش رفتيم، كارت عابر بانكش را به ما داد و گفت هر چقدر كم و كسری داريد، از اين كارت برداشت كنيد.
❤️آدمي بود كه به كوچک و بزرگ احترام میگذاشت. دو قطعه زمين كشاورزی داشت، مالک چند صدهکتار زمین بود و وضع مالیاش هم عالی بود. اين نشان از بزرگی روح و منش ايشان داشت. كارت بانكیاش كه مبلغ زيادی پول داخلش بود را به ما داد و اين اطمينان را كرد و گفت هر چقدر كه نياز داريد، از كارتم پول برداريد.
💙وقتی اين كارشان را ديديم، از دست و دلبازیشان تعجب كرديم. الان در اين دوره و زمانه چنين انسانهايی كم پيدا میشوند. رابطهاش با اهل سنت هم خيلی خوب بود. در كنار اهل سنت، دوستان غيربومی زيادی داشت و با هم همكاری و برادری داشتند.
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃
1_1237219865.mp3
25.99M
🔊#شیطان_شناسی_در_قرآن
5⃣2⃣ جلسه بیست و پنجم
* چه کسانی حزب شیطانی هستند؟!
* تشکیلات شیطانی
* ایمان اصلی کدام است؟
* چگونگی مکاشفات شیطانی
* خوابهای شیطانی
* چطور از شر شیطان فرار کنیم؟
⏰مدت زمان: ۴۸:۳۶
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
❤️🍃وقتی حضرت یوسف میخواهد از دست زلیخا فرار کند میگوید:«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ= [یوسف] گفت پروردگارا! زندان براى من دوست داشتنى تر است از آنچه مرا به آن مى خوانند.»
👌 خدا گفت، اگر میگفتی نجاتم بده و زندان را نمی خواستی، ما تو را زندان نمیانداختیم. ولی چون خودت سخت گرفتی و گفتی زندان بروم، ما هم زندان را برایت در نظر گرفتیم. یعنی تو نگاهت به ما این بود.
❤️🍃خدا میگوید هر کس به ما هر طور نگاه کند، ما همانطور با او رفتار میکنیم.
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
4_5983250920660536741.mp3
7.18M
🔈 تنظیم #استودیویی
📝 "همسر خورشید"
👤 #حاج_محمد_علی_قاسمی
▪️ ویژهٔ وفات #حضرت_ام_البنین
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🕌 #نماز_اول_وقت 📿
✨« بین خودمان قول و قرار زیاد داشتیم یکی از قرارهایمان این بود که 📿نمازمان را به جماعت در مسجـد بخوانیم.
🌱مثلاً اگر کار واجبی داشتیم و در مسیر بودیم اولین مسجــد می ایستادیم. یکبار باهم شمردیم در ۱۴ مسجدِ یک منطقه نماز📿 خوانده بودیم. هرکجا بودیم نزدیکترین مسجد را انتخاب میکردیم.
🌿بچهها هم از او یاد گرفتند ...
هیچوقت بچههایمان را اجبار نکرد که حتماً برویم مسجد 📿نمازجماعت بخوانیم. لباسش را میپوشید. میگفت : من میروم مسجد کی همراهی میکند؟ بچهها با شوق و ذوق دنبالش میرفتند. این اخلاق در بچههایمان هم ماندگار شده است و نمازشان را در نزدیکترین مسجد میخوانند.»
✍ به نقل از : همسر شهید
🥀#شهید_حاج_سعید_سیاح_طاهری
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
___شهدا(2)۱.mp3
1.51M
زبان حال مادر حضرت اباالفضل است... مادری است؛ صورت قبر چهار جوانش را که در کربلا شهید شدند، در بقیع میکشد و نوحهسرائی میکند و حماسه میآفریند.
بیانات در دیدار جمعی از شعرای آئینی
۱۳۹۰/۰۳/۲۵
سالروز #وفات_حضرت_امالبنین سلام_الله_علیها
#حماسه_آفرین
#امام_خامنهای
••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
❤️قسمت نود❤️
.
نیمه های شب بود، با صدای ایوب چشم باز کردم. بالای سرم ایستاده بود.
پرسید: "تبر را کجا گذاشته ای؟"
از جایم پریدم: "تبر را میخواهی چه کار؟"😳
انگشتش را گذاشت روی بینی و آرام گفت:
"هیسسسس...کاری ندارم....می خواهم پایم را قطع کنم. درد می کند، می سوزد. هم تو راحت می شوی هم من. این پا دیگر پا بشو نیست."
حالش خوب نبود، نباید عصبانیش می کردم. یادم آمد تبر در صندوق عقب ماشین است.
+ راست می گویی، ولی امشب دیر وقت است، فردا صبح زود می برمت دکتر، برایت قطع کند.
سرش را تکان داد و از اتاق رفت بیرون، چند دقیقه بعد برگشت.
پایش را گذاشت لبه میز تحریر
چاقوی آشپزخانه را بالا برد و کوبید روی پایش
#ادامہ_دارد
.
❤️قسمت نود و یک❤️ از صدای جیغم محمد حسین و هدی از خواب پریدند.
با هر ضربه ی ایوب تکه های پوست و قطره های خون به اطراف می پاشید.
اگر محمد حسین به خودش نیامده بود و مثل من و هدی از دیدن این صحنه کپ کرده بود، ایوب خودش پایش را قطع می کرد.
محمد پتو را انداخت روی پای ایوب، چاقو را از دستش کشید. ایوب را بغل کرد و رساندش بیمارستان
سحر شده بود که برگشتند. سر تا پای محمد حسین خونی بود.
ایوب را روی تخت خواباند، هنوز گیج بود. گاهی صورتش از درد توی هم می رفت و دستش را نزدیک پایش می برد.
پایی که حالا غیر از بخیه های عمل و جراحی، پر از بخیه های ریز و درشتی بود که جای ضربات چاقو بود. من دلش را نداشتم، ولی دکتر سفارش کرده بود که به پایش روغن بمالیم.
هدی می نشست جلوی پای ایوب، دستش را روغنی می کرد و روی پای او می کشید.
دلم ریش می شد وقتی می دیدم، برآمدگی های زخم و بخیه از زیر دست های ظریف و کوچک هدی رد می شود و او چقدر با محبت این کار را انجام می دهد.
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093