🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🌷
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ🌷
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🌷
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🌷
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ🌷
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ🌷
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَےا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم🌷
🗓امروز ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ مصادفبا سالروز:
🌹شهادت شهید #سعید_مسافر
🌹شهادت شهید #هادی_شریفی
🌹شهادت شهید #جمال_رضی
🌹شهادت شهید #جوادعلی_حسناوی
🌹شهادت شهید #حیدر_ابراهیم_خانی
🌹شهادت شهید #علی_روح_اللهی
✨شادی اروح مطهرشهدا صلوات✨
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🎋🍁🕊🎋🍁🎋🕊
گزیده ای از وصیتنامه
#شهید_حسین_جعفری
آنان که شهید شدند ،سوختند و پرتو افکندند و جهان را به نور خود منور نمودند و با خون خودشان کلمه تاریخ را ساختند و با جانشان به آن روح بخشیدند حق جویان ما همان خون سرخ حسین (ع) را دنبال نمودند و آنان در جبهه های گوناگون علیه ظلمت جنگیدند تا ما اینجا در جبهه های جنگ ،فرهنگ ،اقتصاد و مذهب به تلاش پردازیم و رسالتشان را با کوله بارمان در جاده زندگی حمل کنیم و به گوش جهانیان برسانیم ،پیامشان را همیشه آویزه ی گوشمان کنیم و به کار گیریم.
🎋🍁🕊🎋🍁🎋🕊
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(سوره مبارکه نساء)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین وسرداردلهاحاج قاسم ❤❤
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم✨
🍃بنام خدایی که رحمتش بی اندازه است ومهربانی اش همیشگی🍃
وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ ۖ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا ۚ وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ ۖ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ ۚ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا ﴿٦﴾✨✨
و یتیمان را [نسبت به امور زندگی] بیازمایید تا زمانی که به حدّ ازدواج برسند، پس اگر در آنان رشد لازم را یافتید اموالشان را به خودشان بدهید و آن را از [ترس] آنکه مبادا به سن رشد رسند [و از شما بگیرند] به اسراف وشتاب مخورید. و [از سرپرستان ایتام] آنکه توانگر است باید [از تصرّف در مال یتیم به عنوان حق الزحمه] خودداری کند؛ و هر که تهیدست است به اندازه متعارف مصرف نماید؛ وهنگامی که خواستید اموالشان را به خودشان بدهید [برای آنکه در آینده اختلاف و نزاعی پیش نیاید] بر آنان گواه بگیرید؛ و خدا برای محاسبه کافی است. (۶)✨✨
AUD-20220403-WA0018.
4.26M
#جزء_اول
📿تلاوت هر روز یک #جزء از قرآن کریم در ماه مبارک رمضان
امام علی (ع) فرمودند: آگاه باشید در قرآن خواندنی که تدبر در آن نباشد، خیری نیست.
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش امیر هست🥰✋
*سربازے در خاک و خون...*🥀
*شهید امیر نعمتی*🌹
تاریخ تولد: ۱۸ / ۱ / ۱۳۶۷
تاریخ شهادت: ۴ / ۲ / ۱۳۸۸
محل تولد: کرمبست/کرمانشاه
محل شهادت: پلیسراه روانسر
*🌹مادرش← امیر سرباز بود و 40 روز به پایان خدمتش مانده بود.🍃آخرین مرخصیاش که به خانه آمد روز پنجشنبه بود.🌙 فردای آن روز به من گفت که مرخصیام تمام شده، باید برگردم مادر.🍃میدانستم مرخصیاش هنوز تمام نشده🍂او رفت و گوشی و یکسری از وسایلش را در خانه جا گذاشته بود،‼️به سرعت به گوشی همسرم زنگ زدم و گفتم برگردید، امیر وسایلش را جا گذاشته‼️از آن طرف صدایش را شنیدم که گفت: «لازمشان ندارم دیگر مادر، یادگاری پیش شما باشد.»🕊️دلم شور زد،🥀آن شب نوبت گشتزدن امیر بود و نتوانستم با او صحبت کنم.🥀مدام به پاسگاه زنگ میزدم.📞 اما هیچ کس جواب درستی به من نمیداد.🥀چادرم را بر سرم کردم و به همراه دو فرزند دیگرم عازم پاسگاه روانسر شدیم.🍂 به آنجا که رسیدیم، همه گریه میکردند🥀گفتم امیرم کجاست ؟؟؟ او را به پزشک قانونی منتقل کرده بودند🥀وقتی به پزشک قانونی رفتیم پیکر امیرم را دیدم که غرق خاک و خون بود....🥀راوی← زمانی که به پلیسراه روانسر حمله کردند،💥 ماموریت امیر جای دیگری بود اما او رفت برای کمک به دوستانش 🍃و تا آخرین لحظه مقاومت کرد اما گلولهای برایش نماند🥀گروهک پژاک به سمت تفنگ خالیاش شلیک کردند💥تفنگ منفجر شد🥀و به شهادت رسید*🕊️🕋
*سرباز شهید امیر نعمتی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/j
به نقل از مادر شهید🥀
هر ساله در ماه مبارک رمضان ختم دورهای قرآن بین فامیلها داریم. پانزدهم ماه مبارک رمضان هم ختم قرآن💐 در خانه ما برگزار شد و همسایهای داشتیم که خیلی به حیدر ما علاقه داشت. همسایهمان آن شب در مراسم قرآنخوانی حضور داشت و شاکی بود که من خیلی وقته حیدر را ندیدهام. اتفاقاً حیدر🥀 در آن لحظه تماس گرفت و آن شب با کل فامیل تلفنی صحبت کرد. گویی میدانست که این آخرین💔😭 مکالمهاش با فامیل و دوستان است. فردای همان روز به شهادت🥀 رسید
ما هر سال جشن نیمه شعبان در خانواده برگزار میکنیم که دو روز بعد از نیمه شعبان آخرین اعزام حیدر به سوریه انجام شد. همیشه که اعزام میشد، بچههایش را میبرد خانه پدر خانمش میگذاشت. ولی در اعزام سری آخر بچههایش را آورد خانه ما و به پدرشان گفت پدر اینها را به شما میسپارم😭. پدر به او گفتند من نوکر خودت و بچههات هستم.😭💔
به روایت از پدربزرگوارشهید🥀:
ما بعد از شهادتش🥀 یک برگه را در وسایل شخصی شهید🥀 پیدا کردیم که رویش نوشته بود: خداوندا، به آبروی حضرت زهرا(س) مرگ من را شهادت در راه خودت قرار بده تا توسط دشمنان دین مبین اسلام و در راه پاسداری از حریم سبز ولایت💐 به شهادت برسم. وقتی که میبینم حیدر چنین افکاری داشت و برای شهادتش، حضرت زهرا(س) را قسم میداد من دیگر چه حرفی برای گفتن دارم.😭
به نقل از مادر👇
اول میگویند حیدر مجروح شده است. با شنیدن این خبر بچهها سرگردان مانده بودند که چهکار کنند تا اینکه دایی بچهها آمد دنبالم و با هم به تهران برگشتیم. در تهران دیگر مطمئن شدم که حیدرم💔 شهید🥀 شده است.😭 دو روز هم طول کشید تا پیکرش از سوریه به ایران برگردد😭
ادعیه مشترک ماه مبارک رمضان👆
#دعای روزاول ماه مبارک رمضان👆
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
سیزده بدردرجبهه
و تازه از صبحگاه برگشته بودیم که بچهها دورهام کردند که برویم سیزده بدر! هر چه گفتم: چه سیزده بدری؟ این حرفها چیه؟ ول کنید بابا! که اصرار و التماس کردند که الا و بالله باید برویم. از تدارکات ناهار گرفتیم و رفتیم لب رود کرخه. جای باصفایی پیدا کردیم. بچهها تاب درست کردند و آخر سر، ما را هم که قیافه گرفته بودیم که مثلا مسئول دستهایم به وسوسه انداختند. موقعی به خودم آمدم که دیدم تاب میخورم و میخندم. ناهار را میان گل و چمن، لا بهلای دار و درختها فرستادیم به خندق بلا. بچهها به شوخی سبزه گره میزدند و آه میکشیدند. کلی خندیدیم و عصر برگشتیم اردوگاه. یک هفته نشد که تو عملیات «کربلای هشت» خیلی از آنان به شهادت رسیدند. با سر و صدای بچهها به خودم میآیم. بچههای تبلیغات در حال پخش عیدی هستند. اسکناسها تبرک شده حضرت امام که مثل طلا و جواهر در دست میچرخند و چشمها را به نمی اشک مهمان میکند. بچهها دم میگیرند که : فصل گل و صنوبره/عیدی ما یادت نره!فرمانده میخندد و با تکان دادن دست، بچهها را ساکت می کند و میگوید: «باشد، باشد، اما عیدی شما این است که دو تا سه روز دیگر میرویم عملیات» بچهها صلوات میفرستند و چند نفر سوت بلبلی میزنند. همه میخندیم. صلوات پشت صلوات. میروم وضو بگیریم که باز چشمم میافتد به ستون رو به رو که رویش نوشته: «برای شادی روح شهدای آینده صلوات.» راوی: داود امیریان