eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
‏به علامه امینی گفت: هزار و ‌چهارصد سال پیش، یک جنگی شد و حسین شهید شد. چرا این‌قدر شلوغش می‌کنید؟ عزاداری می‌کنید، تمام شده رفته عزاداری ندارد پاسخ شنید:یک بار غدیر را نکردیم ازمان گرفتند. را خوردند، همان یک بار بس است. 🦋🌹🦋
4_310226054725763608.mp3
3.98M
۳۷ آنچه خواهید شنید؛👇👇 ✍گاهی انسان،با گناه نکردن... اهل جهنم ميشه! 🔻اوني که گناه می کنه،و در برابر خدا شرمساره؛ توی نگاه خدا،از يه عابد مغرور،عزیزتره👆👆 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🍎 خود را ارزان نفروشیم در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند قیمت = خدا 🍎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسخ نامه مسابقه روز دوم ۱)الف ۲)الف ۳)الف ✨اسامی برندگان قرعه کشی،شده روز دوم مسابقه عیدتاعید کانال شهید محمدحسین یوسف الهی✨ عزیزان محترم👇👇👇 🌹زهرافولادی 🌹مرضیه اکبری باصری جهرم فارس 🌹متین یوسفی ۵۰۰۰۰ریالی مبارکتون باشه🌹🌹🌹 واما سؤالات مسابقه امروز👇👇👇
۱- كدام گزينه صحيح است. الف- در صورت تلاقي نماز جمعه به يكي از نمازهاي عيد سعيد فطر يا عيد سعيد قربان فقط نماز عيد اقامه مي شود ب- در صورت تلاقي نماز جمعه به نماز عيد سعيد فطر فقط نماز عيد اقامه مي شود ج - در صورت تلاقي نماز جمعه به نمازعيد سعيد قربان فقط نماز عيد اقامه مي شود د - در صورت تلاقي نماز جمعه به نمازعيد سعيد قربان يا فطر فقط نماز جمعه اقامه مي شود ۲- حجاج پس از رمي جمرات و قرباني كردن، سرخود را مي تراشند تا از احرام خارج شوند. الف-تا از احرام خارج شوند ب - درمنا وقوف مي كنند ج - براي رمي جمرات مجددا به سوي جمرات حركت خواهند كرد. د - هرسه مورد ۳- خواندن دعاي نُدبه ـ افزون بر صبحهاي جمعه در............ نيز مستحب است. الف ـ در روز عيد فطر ب - در روزعيد قربان ج - در روزعيد غدير د - در اعياد فطر،قربان،غدير
عزیزان همراه فرصت ارسال 👆👆👆تا فردا ظهر(ساعت۱۳) به آیدی👇👇 @yazeinab1393 شماره همراه و نام ونام خانوادگی خود را درپاسخنامه درج کنید ✨قرعه کشی ونتیجه در همین ساعت ان شاءالله✨ 🌷همراه ماباشید عزیزان محترم و ویاوران شهدایی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210417-WA0011.mp3
3.65M
🎙دعای سمات🍃 🎤بانوای گرم استاد 🌱 ✨ساعات پایانی روز جمعه✨ التماس دعا عزیزان 🤲🏻❤ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
صلوات ضراب اصفهانی توصیه شده عصرجمعه🌾 التماس دعا🌹
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
مدافع_عشق #قسمت۹ پتوراڪنارمیزنم،چشمهایم راریزوبه ساعت نگاه میڪنم.”سه نیمه شب!” خوابم نمیبرد…نگران ح
مدافع_عشق ۱۰ نزدیک ظهراست گوشه چادرم را بایک دست بالامیگیرم وبادست دیگرساڪم رابرمیدارم.زهراخانوم صورتم رامیبوسد _ خوشحال میشدیم بمونی!اماخب قابل ندونستی! _ نه این حرفاچیه؟؟دیروزم ڪلـےشرمندتون شدم فاطمه دستم رامحکم میفشارد: رسیدی زنگ بزن!! علےاصغرهم باچشمهای معصومش میگوید:خدافس آله خم میشوم و صورت لطیفش رامیبوسم.. _ اودافظ عزیزخاله خداحافظـےمیڪنم،حیاط راپشت سرمیگذارم ووارد خیابان میشوم. تو جلوی درایستاده ای ،کنارت که می ایستم همانطور که به ساکم نگاه میکنے میگویـے: خوش اومدید…التماس دعا قراربود تومرابرسانےخانه عمه جان. اماڪسـےڪه پشت فرمان نشسته پدرت است. یڪلحظه ازقلبم این جمله میگذرد. …. وفقط این کلمه به زبانم می اید: محتاجیم…خدانگهدار چندروزی خانه عمه جان ماندگار شدم دراین مدت فقط تلفنـےبافاطمه سادات درارتباط بودم! عمه جان بزرگترین خواهرپدرم بودومن خیلـےدوستش داشتم.تنهابوددرخانه ای بزرگ ومجلل. مادرم بلاخره بعدازپنج روز تماس گرفت.. صدای گوشخراش زنگ تلفن گوشم راڪرمیڪندبشقاب میوه ام راروی مبل میگذارم وتلفن رابرمیدارم. _ بله؟ _ . _ مامانـےتویـے؟؟…ڪجایـےشما!خوش گذشته موندگارشدی؟ _ . _ چراگریه میڪنـے؟؟ _ . _ نمیفهمم چےمیگیـــــ…. _ . صدای مادرم درگوشم میپیچد!بابابزرگ ….مرد! تمام تنم سردمیشود! اشڪ چشمهایم رامیسوزاند!بابایـے…یادڪودڪـےوبازی های دسته جمعـےوبازی های دسته جمعـےوشلوغ ڪاری درخانه ی باصفایش!..چقدرزود دیرشد. حالت تهوع دارم!مانتوی مشڪےام راگوشه ای ازاتاق پرت میڪنم وخودم راروی تخت میندازم . دوماه است ڪه رفته ای بابابزرگ!هنوز رفتنت راباورندارم!همه چیز تقریبا بعد ازچهلمت روال عادی بخودگرفته! اما من هنوز…. رابطه ام هرروزبافاطمه بیشترشده و بارها خود او مرا دلداری داده. باانگشت طرح گل پتویم را روی دیوار میڪشم وبغض میڪنم چندتقه به درمیخورد _ ریحان مامان؟! _ جانم ماما!..بیاتو! مادرم بایڪ سینـےڪه رویش یڪ فنجان شکلات داغ وچندتکه کیک که درپیش دستـے چیده شده بود داخل می آید.روی تخت مینشنیدونگاهم میڪند _ امروز عڪاسـےچطور بود؟ مینشینم یک برش بزرگ ازکیک رادردهانم میچپانم وشانه بالا میندازم!یعنـےبدنبود! دست دراز میکند ودسته ای ازموهای لخت و مشڪےام راازروی صورتم کنار میزند. باتعجب نگاهش میڪنم: چقدیهو احساساتی شدی مامان _ اوهوم!دقت نکرده بودم چقدر خانوم شدی! _ واع…چیزی شده؟! _ پاشوخودتوجم و جورڪن،خواستگارت منتظره مازمان بدیم بیاد جلو!.وپشت بندش خندید کیک به گلویم میپرد به سرفه میفتم و بین سرفه هایم میگویم… _ چی…چ…چی دارم؟ _ خب حالا خفه نشو هنو چیزی نشده که! _ مامان مریم تروخداا..منک بهتون گفتم فعلاقصد ندارم _ بیخود میکنی!پسره خیلیم پسر خوبیه! _ عخی حتمن یه عمر باهاش زندگی کردی _ زبون درازیا بچه! _ خا کی هس ای پسر خوشبخت!؟ _ باورت نمیشه….داداش دوستت فاطمه! باناباوری نگاهش میکنم! یعنـےدرست شنیدم؟ گیج بودم . فقط میدانستم که . 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093