سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋
*نذرِ حضرت زهرا (س)*🕊️
*شهید علی بیطرفان*🌹
تاریخ تولد: ۲۳ / ۷ / ۱۳۳۲
تاریخ شهادت: ۲۳ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: قم
محل شهادت: شلمچه
*🌹راوی← پدر و مادر شهید علی بیطرفان چند سالی از ازدواجشان گذشته بود🎈اما هنوز صاحب فرزند نشده بودند🥀روزی برای دیدار با آیت الله گلپایگانی به حضور رسیدند و موضوع را با او در میان گذاشتند🍂 آقا به آنها سفارشی کرد تا انجام دهند💫 و اینکه در شب ولادت بانوی دو عالم حضرت صدیقه طاهره (س)🎊 سفره ای پهن و عده ای از طلاب را به آن دعوت کنند و آن وقت به آن حضرت متوسل شوند🌙با اینکار نتیجه گرفتند.💫 یک سالی گذشت و روز ولادت بی بی فرا رسید🎊 بچه که به دنیا آمد، پسر بود، نامش را علی گذاشتند✨سالیانی از این قضیه گذشت که دیگر علی برای خودش جوانی خوش سیما شده بود🍃و در کِسوَت معلمی مشغول✍️ اما جنگ و دفاع از میهن بر او واجبتر می آمد.💫 سنگر مدرسه و سنگر دفاع را با هم در آمیخته بود🍂تا اینکه سال 65 در عملیات کربلای 5 که رمز آن یا زهرا بود✨روز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)🥀برای او روز رفتن بود🌙و در منطقه شلمچه به شهادت رسید🕊️آمدنش با ولادت حضرت زهرا✨و رفتنش با شهادت حضرت زهرا🌙🕊️ فرزندی که نذر حضرت زهرا (س) بود💫 و عاقبت به خیریاش در شهادت رقم خورد*🕊️🕋
*شهید علی بیطرفان*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
☁️‹⃟🕊
🌿⃟🥀
دوست شهید میدونے یعنےچے؟؟
یعنے:...↷°"
•| وقتے گناه درِ قلبت را مےزند
•| یاد نگاهش بیوفتـــے....
•| و در و باز نڪنے...‹‹‹🍃
•| یعنے محرم اسرار قلبت
•| آن اسرارےڪه هیچڪس نمےداند...
•| بین خودت و...
•| خــدا و...
•| دوست شهیدتـــ
•| باشد...‹‹‹👌🏼
*امتحان ڪن...🌹🌿*
*زندگےات زیباترمےشود
🔵اولین شهدای اهلتسنّن مدافع حرم
⬅️شهید عمر ملازهی و شهید سلمان برجسته
🔹#عمر_ملازهی و سلمان برجسته جزو جوانان اهلسنت استان سیستان و بلوچستان بودند که برای مبارزه با تکفیریها در قالب گروه نبویّون به سوریه رفتند و سوم آذرماه۱۳۹۴ در حلب سوریه به شهادت رسیدند.
🔹خبر شهادت آنها بازتاب گستردهای در رسانههای داخلی و عربی پیدا کرد؛ تا پیش از شهادت شهیدان ملازهی و برجسته، رسانههای وابسته به وهابیّون سعودی سعی میکردند تا جنگ سوریه را جنگ میان شیعیان و سنّیها نشان دهند ولی شهادت این دو جوان اهلسنت، وجهه دیگری از آنچه در سوریه میگذرد را پیش چشم مردم جهان گذاشت.
🔹جوانان بزرگی چون عمر ملازهی و #سلمان_برجسته با ایثار خون خود علاوه بر حفظ حرمت حرم عقیله بنیهاشم، توطئه دشمنان برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان را خنثی کردند. به همین دلیل، شهدای مدافع حرم اهلسنت را باید شهیدانِ حفظِ وحدت و انسجام اسلامی نیز دانست.
#شادی روح شهدای معزز سنی صلواتی هدیه کنیم🌷🌷
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#عیدیای_که_خدا_به_من_داد....
🌷"قدیر" دوازده سالش بود، اما همیشه گریه میکرد که من میخواهم بروم جبهه، رضایت بدهید. من میگفتم: "تو هنوز سنت کم است، هر وقت که بزرگ شدی میروی." میگفت: "اگر رضایت ندهید از شهر دیگری میروم جبهه." ....آن سالها گذشت. هفده سالش بود و چند باری هم به جبهه رفته بود و آخرین باری که به مرخصی آمد، شب "یلدا" بود. همه دور هم جمع شده بودیم. صبح فردا هم قرار بود برود.
🌷آن شب تا دیروقت بیدار بودیم، هنوز خواب به چشمانش نرفته بود که با اضطراب از رختخواب بیدار شد و رفت وضو گرفت. چهرهاش خیلی خندان بود، گفتم: "چی شده خیلی سرحالی؟" گفت: "قرار است من شهید بشوم، جایش را هم به من نشان دادند!" نماز شب که خواند من هم همراه او بیدار بودم اما کم کم از هوش رفتم و چیزی نفهمیدم. صبح که بیدار شدم آماده رفتن بود.
🌷از زیر قرآن ردش کردم و در جلوی در، پشت سرش آب ریختم؛ بیصبر شده بودم و به دنبالش به سپاه رفتم. سوار ماشین شده بود، همین که مرا دید از ماشین پیاده شد و گفت:"چرا آمدی؟" زبانم بند آمده بود و فقط تماشایش میکردم. انگار وقت دیگری برای این کار نبود! گفت: "حالا که آمده ای، بیا با همین ماشین میرسانمت." ته دلم هم همین را میخواست، اما انگار هنوز "باشد" را نگفته بودم که داشتم از اتوبوس پیاده میشدم.
🌷گفتم: "پسرم ان شاءالله به سلامت برگردی." گفت: "مادر دعا کن که من به آرزویم که شهادت است برسم." این را که گفت، توی دلم آشوب به پا شد؛ آشوبی که دقیقاً تا روز اول عید همراهم بود و درست روز اول عید بود که عیدیام را از خدا گرفتم. وقتی خبر شهادتش را آوردند دیگر آشوبی در کار نبود!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز قدیر حیدری که در ۵ فروردین ۱۳۴۸ در روستای ناصرآباد در استان قزوین به دنیا آمد و در ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به شهادت رسید.
راوی: خانم گوهر رضایی، مادر شهید
منبع: خبرگزاری ایسنا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
4_6001283177644034576.mp3
3.96M
🔈 #مدح حضرت فاطمه(س)
📔 عطر گلهای بهاری در زمستان...
🎙 #حاج_منصور_ارضی
💕 #ولادت_حضرت_زهرا(س)
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#شهدا_عاشقترند!
🌷سالگرد ازدواجمان بود، فکر نمیکردم که یادش باشد. داشت توی زیرزمین خانه کار میکرد. مغرب شد، با همان لباس خاکی و گچی رفت بیرون و با دسته گل و شیرینی برگشت. گفتم: تو اینطوری با این سر و وضع رفتی شیرینی فروشی؟
🌷....گفت: آره مگه چه اشکالی داره؟ سالگرد ازدواجمون نباید گل و شیرینی میگرفتم؟ گفتم: یهوقتایی که اگه خط اتو لباست میشکست حاضر نبودی بری بیرون! گفت : آره! اما اگه میخواستم لباس عوض کنم، شیرینیفروشی تعطیل میشد.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمد مرتضی نژاد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#راز_شکستن_باتوم_عراقیها...!!
🌷من بخاطر حرفه نجاری داخل اردوگاه تکریت ۱۱ که کل اسرای آن را مفقودین عملیات کربلای چهار به بعد تشکیل میدادند از صبح تا غروب بیرون آسایشگاه بودم. یک سال از اسارت گذشت.... برای نگهبانان بعثی چوب باتومهایی که مشکی و بند چرمی داشت آوردند. باتومهای محکمی بودند. اسرا وقتی با این باتومها تنبیه میشدند اذیت بودند. به فکر چاره ای بودم تا اینکه متوجه شدم انتهای دسته چند تا شیار دارد بفکرم رسید که باتومها را از نگهبانها بگیرم....
🌷....و میگفتم که میخواهم رنگ مشکی براق بزنم. دور از چشم از دوستان و نگهبانان بعثی بهخاطر اینکه کارم لو نرود با تیغ اره همان شیارها را عمیق تر میکردم تا دسته باتوم ضعیف شود بعد با خاک اره آن را بتونه میکردم و رنگ میزدم، باتوم و شیار میشد مثل روز اول، نگهبان عراقی وقتی باتوم رنگ شده را میدید خوشحال میشد. به اذای این کار یک پاکت سیگار بهم میداد.
🌷وقتی با اون باتوم اسرا را تنبیه میکردند، باتومها از دسته میشکستند [و] بچهها کتک کمتری میخوردند و عملاً باتومها از دور خارج میشدند [و] من کمی دلم خنک میشد و خوشحال که طرحم موفق بود و تا آخر اسارت جرأت نکردم حکمت شکستن باتومها را با کسی مطرح کنم. اگر لو میرفتم بعثیها بیچاره ام میکردند! بعد با همان باتوم شکستهها تسبیح چوبی میساختیم....
راوی: آزاده سرافراز عباس نجار
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
1_1247395208.mp3
35.37M
🔊#شیطان_شناسی_در_قرآن
9️⃣2️⃣ جلسه بیست و نهم
* بزرگترین عامل طلاق!
* روح هنگام خواب کجا میرود؟
* صلوات، عامل نورانی کننده درون
* دلائل شباهت قیافه فرزند به والدین و اقوام
* داستان تعظیم حضرت خضر به امام حسن مجتبی علیهالسلام
* صورت برزخی عدم توجه در نماز
⏰ مدت زمان : ۶۷:۱۴
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093