#عطر_نماز❣
🔴جنگ با شیـــــــطان ....
جنگ ما با شیطان از محـــــــراب نماز آغاز میگردد.
محراب از ریشهی «حرب» است،
یعنی محراب نماز میدان جنگ ماست و با همان تكبیرة الاحرام نخستین، نمـــــــازگزار همهی قدرتهای ظاهری و مجازی را نفی می کند و به مبدأ همهی قدرتها، ذات ذوالجلال، متوجه می شود.
🌷شهید سید مرتضی آوینی🌷
📚 کتاب گنجینه ی آسمانی، ص209
#نمازاولوقت📿
#التماسدعایفرج🤲
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌱خوشا آنان که با عزت ز گیتی
بساط خویش برچیدند و رفتند🥀
🌱ز کالاهای این آشفته بازار
شهادت را پسندیدند و رفتند.🕊
🌷مجموعه داستان زندگانی سراسر شنیدنی جانبازشهیدسیدمنوچهرمدق به روایت همسر بزرگوارایشون تقدیم نگاه سبز شما عزیزان وهمراهان میشود🙏🌷.......
قسمت هفتم👇👇
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🔅🔅🔅 🌷 بسم رب الشهدا 🌷 🔸قسمت ششم 🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید) اول، دوم مهر بود. سر
🔅🔅🔅
🌷 بسم رب الشهدا 🌷
🔸قسمت هفتم
🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید)
ظهر سوار اتوبوس شدند و رفتند. همه ی این ها یک طرف، تنها برگشتن به خلنه یک طرف. اولین و آخرین باری بود که رفتم بدرقه ی منوچهر. تحمل این که تنها برگردم نداشتم. با مریم برگشتیم. مریم زار می زد. من سعی می کردم بی صدا گریه کنم. می ریختم توی خودم. وقتی رسیدیم خانه، انگار یک مشت سوزن ریخته باشند به پاهام، گزگز می کردند. از حال رفتم. فکر می کردم منوچهر مال من نیست. دیگر رفت. از این می ترسیدم.
🌹🌹🌹
منوچهر شش ماه نیامد. من سال چهارم بودم. مدرسه نمی رفتم. فقط امتحان ها را می دادم. سرم به بسیج و امدادگری گرم بود. با دوستانم می رفتیم بیمارستان خانواده، مجروح ها را می آوردند آن جا. یک بار مجروحی را آوردند که پهلویش ترکش خورده بود و استخوان دستش فرو رفته بود به پهلوش. به دوستم گفتم: من الان دارم این را می بینم. حالا کی منوچهر را می بیند؟ روحیه ام را باختم آن روز. دیگر نرفتم بیمارستان.
🌹🌹🌹
منوچهر کجا بود؟ حالش چطور بود؟ چشمش افتاد به گل های نرگس که بین دست های پیرمرد شاداب بودند. پارسال همین موقع ها بود که دو تایی از آن جا می گذشتند. پیرمرد بین ماشین ها، که پشت چراغ قرمز مانده بودند، می گشت و گل ها را می فروخت. گل ها چشم فرشته را گرفته بود. منوچهر چند بار فرشته را صدا زده بود و او نشنیده بود. فهمیده بود گل های نرگس هوش و حواسش را برده اند. همه ی گل ها را برای فرشته خریده بود. چقدر گل نرگس برایش می آورد. هر بار می دید، می خرید. می شد که روزی چند دسته برایش می آورد. می گفت: مثل خودت سرما را دوست دارند. اما سرمای آن سال گزنده بود. همه چیز به نظرش دل گیر می آمد. سپیده می زد، دلش تنگ می شد. دم غروب، دلش تنگ می شد. هوا ابری می شد، دلش تنگ می شد. عید نزدیک بود، اما دل و دماغی برای عید نداشت.
🌹🌹🌹
اسفند و فروردین را دوست دارم، چون همه چیز نو می شود. در من هم تحول ایجاد می شود. توی خانه ی ما که کودتا می شد انگار. ولی آن سال با این که اولین سالی بود که خانه ی خودم بودم، هیچ کاری نکرده بودم. مادر و خواهرهایم با مادر و خواهر منوچهر آمدند خانه ی ما و افتادیم به خانه تکانی.
🌹🌹🌹
شب سال تحویل هر کس می خواست من را ببرد خانه ی خودش. نرفتم. نگذاشتم کسی هم بماند. سفره انداختم و نشستم کنار سفره. قرآن خواندم و آلبوم عکس هایمان را نگاه کردم. همان جا کنار سفره خوابم برد. ساعت سه و نیم بیدار شدم. یکی می زد به شیشه ی پنجره ی اتاق. رفتم دم در، در را که باز کردم، یک عروسک پشمالو آمد توی صورتم. یک خرس سفید بود که بین دست هایش یک دسته گل بود. منوچهر آمده بود. اما با چه سر و وضعی. آن قدر خاکی بود که صورت و موهایش زرد شده بود. یک راست چپاندمش توی حمام. منوچهر خیلی تمیز بود. توی این شش ماه چند بار بیش تر حمام نکرده بود. یک ساعت سرش را می شستم که خاک ها از لای موهاش پاک شود. یک ساعت و نیم بعد از حمام آمد بیرون و نشستیم سر سفره. در کیفش را باز کرد و سوغاتی هایی که برایم آورده بود را در آورد. یک عالم سنگ پیدا کرده بود به شکل های مختلف. با سوهان و سمباده صاف شان کرده بود. رویشان شعر نوشته بود، یا اسم من و خودش را کنده بود. چند تا نامه که نفرستاده بود هنوز توی ساکش بود. گفت: وقتی نیستم، بخوان.
🔸ادامه دارد ......
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
----------------------------------
ما را فراق نه، که امیدِ وصال کشت؛
آری! خیالِ روی تو، آری، خیال کُشت!
[ چنانمُشتاقم
#بهدیدارت
کهازدوری
#برآیدازدلمآهی
#بسوزدهفتدریارا🌊 ]
-حاجقاسمدلها-❤️
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
دوستان عزیز ازمحضرتون عذرمیخوام ،بعلت تبادلاتی که داریم و تقویم نجومی دراون تایم گاهاً آماده نیست، بارگزاری نمیشود،هرعزیزی که نیازش شد به پی وی خادم کانال مراجعه کند،براش ارسال میشه👇👇
خادم کانال: @yazeinab1393
♦️نماز شب |
▫️اگر طالب راه خدا هستید ، نماز شب را چه ایستاده ، چه نشسته ، چه در اتومبیل و چه در حین راه رفتن تا آخر عمر نباید ترک نکنید و اگر وقت آن گذشت ، در روز قضا کنید .
▫️بيان نوراني امام عسکري(سلام الله عليه) اين است که طبق نقل می فرمایند :«إنّ الوصول الي الله سفرٌ لا يُدرك الاّ بالامتطاء الليل»
▫️وصول به خدا و نِيل به مقام قُرب الهي يک راه طولاني است و پیمودن این راه طولانی مرکب ميخواهد و بهترين و راهوارترين مرکب اين سفر، نماز شب است.
▫️به تعبیر بزرگان ، بدون ادای نماز شب ، رفتن به سوی خدا غیر ممکن است و به تعبیر ضرب المثل معروف، بدم ، بمیر و بدم.
پ.ن : شرط خواندن نماز های مستحب ، فقط وضو داشتن است و فقط اگر ساکن هستید ، باید رو به قبله نیز باشید.
#نماز_شب رابه نیت ظهورمیخوانیم
#اللهم عجل لولیک الفرج🤲
🥀#شهیدان سخت دلتنگ و غریبم...
خمار جرعه ای "امن یجیبم" ...
🌜#شهیدان خدایی بی قرارم...
خدایا طاقت ماندن ندارم...😔
🌷#اللّهُمَ الرُزُقنا شهادَتِ فی سَبیلِ المَهدی (عج)🌷🕊
🌹 #اللّهُمَ صَلّی علی' مُحَّمد و آل مُحَّمَد و عَجِل فَرَجَهُم 💚🙏
فراموش نڪنیم ڪہ ،
از #شهدا شرمندہ ایم😭
🍃شبتون شهدایی
و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093