『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
☘🕊☘ 🕊☘ ☘ 🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻 👤 فصل اول: به روایت مادر 🌷 تولد (۵) ماه اسفند فرارسید . آخرین رو
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول : به روایت مادر
🌷 تولد (۶)
گفتم : ببین بیرون چه خبر است ! آیا کسی وارد خانه ما شد ؟
گفت : چطور مگه ؟! نه .... این وقت شب کی می آید؟!
گفتم : چند لحظه پیش تمام خانه روشن شد... خودم دیدم . روشنایی اش مثل روز بود .
او به اطراف نگاهی انداخت : همه جا تاریک است و هیچ خبری نیست ، شاید صاعقه زده و من متوجه نشدم .
سپس به بیرون اتاق رفت و برگشت : باران میبارد اما آسمان آرام است و خبری از صاعقه هم نیست لابد شما خیالاتی شدی .
از حرفش قانع نشدم معلوم بود او برای آرامش من تلاش می کند .
سپس ادامه داد: تا سحر بیدارم ... شما با خیال راحت بخواب .
بعد با صدای بلند شروع کرد قرآن خواندن .
دقایقی نگذشت که درد عجيبي سراغم آمد. این بار وحشت زده تر از قبل صدا زدم : غلامحسین
او سراسیمه وارد اتاق شد : چی شده باز ؟ چیزی به نظرت آمده؟! گفتم : نه
آثار حمل در من پیدا شده باید به سراغ قابله بروی .
بدون این که حرفی بزند لباسش را پوشيد و به سمت حیاط دوید و زیر شر شر باران به راه افتاد بعد از رفتن او من بلند شدم . پرده اتاق را کنار زدم .
باران به شدت می بارید این را از صدای آن می شد درک کرد و هم از برخورد قطرات شدید باران با سطح آب حوض در وسط حیاط خانه .
درختان و گلها از سیلی سخت باران سر خم کرده بودند و من غرق در تفکر بودم .
همه جا ساکت بود . آرامش عجيبي به من دست داد ،
خواب از سرم پريد. فقط فراز های " یا کریم یا رب " بر زبانم جاری بود و به آن نور سفید خیره کننده فکر ميکردم...
📚 منبع: کتاب حسین پسر غلامحسین
☘
🕊☘
☘🕊☘
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول: به روایت مادر
🌷تولد (۷)
طولی نکشید که همسرم با قابله رسید و شروع کرد به آماده کردن وسایل مورد نیاز .
دوباره درد سراغم آمد. بی تاب شدم . قابله مشغول کار شد و باز صدای همسرم را می شنیدم که این بار ایات سوره مریم را تلاوت میکرد که آرامش بخش وجودم بود .
سوره که تمام شد ، صدای گریه دل نشین فرزندم بلند شد . قابله در اتاق را باز کرد و بیرون آمد: " آقای یوسف الهی... خدا رو شکر ! همسرت سالم و فرزندت پسر است ."
او ابتدا سجده کرد و سپس وارد اتاق شد ، بعد از دلجویی از من ، نوزادم را بغل کرد و چندين بار شکر خدا را بر زبان جاری نمود .
فقط دیدم زیر لب زمزمه می کند : محمدعلی ، محمد شریف ، محمد مهدی، محمدرضا " و این هم محمد حسین . متوجه شدم دنبال نامی میگردد که با محمد شروع شود .
زیرا او با خدای خود عهد کرده بود که هر پسری به او عطا کند ، اسمش را محمد بگذارد .
واقعا هم وقتی نام محمد حسین بر زبانش جاری شد ناخودآگاه مظلومیت و محبوبیت حسین بن علی علیهالسلام در ذهنم نقش بست .
نامش را محمدحسین گذاشتیم و از اینکه خداوند در اوج بارش رحمت خود و در شب نزول قرآن، این فرزند را به ما عطا کرد ، دلمان روشن شد .
او نوزادی خوش سیما و جذاب بود . کمتر کسی بود که با دیدنش به وجد نیاید اما آن نور هنوز هم ذهن مرا درگیر کرده بود ...
📚 منبع کتاب حسین پسر غلامحسین
☘
🕊☘
☘🕊☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دلم کسی را می خواهد تا بگوید: کمتر از سه ماه دیگر، پایان اسرايیل را اعلام میکنم
#حاج_قاسم
#مقاومت
#مرگ_بر_اسرائیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹قسمت پایانی مصاحبه با خواهر بزرگوار شهیدبابا هر کار داشت علی و داداش براش انجام می دادند بعد از شهادت علی...💔 شهیدعارف یوسف الهی @shahid_aref_64 ..............🥀............... کانال مسابقه ی هفتگی مون @shamimeshgh1399 ..............🥀............... کانال روایتگری مون @alizynolabedinpor
✨✨✨
#شهیدانه🕊⚘
◽️سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچههای منزلتان ..
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
⚘️شهیدعارف یوسف الهی
🆔@shahid_aref_64
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 ما با شهدا زنده ایم، تا با شهدا محشور شویم ...
.... دست به دامنشان می شویم و ان شاءالله به آنها توسل می جوییم....
شهید تهرانی مقدم
⚘️شهیدعارف یوسف الهی
🆔@shahid_aref_64
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پستویژه
🔰 «راز ظهور»
👤 استاد رائفی پور
🔸 شباهت قوم بنیاسرائیل و بنی اسماعیل ...
#طوفان_الأقصى
#فلسطین
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘پاداش نماز شب از دیدگاه خداوند.
👤دکتر سید محسن میرباقری.
نماز شبرا به نیت ظهور میخوانیم
🌼 امام صادق علیهالسلام:
✨ إِنَّ فَضْلَ الْوَقْتِ الْأَوَّلِ عَلَى الْآخِرِ
كَفَضْلِ الْآخِرَةِ عَلَى الدُّنْيَا
🌷 برتری#نماز_اول_وقت نسبت به آخر وقت مانند برتری آخرت است نسبت به دنیا
📙 کافی، جلد۳، صفحه۲۷۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
°•🍃🌸
گفٺ:مࢪاقبنگـٰاهتبـٰاش،
العَینبَریدُالقَلب
ݘشمݒیغـٰامرسـٰاندِݪاسٺ!
شہیداحـمدمشلـب
❗️تلنگࢪانہ
°•🍃🌸
°•🍃🌸
نه دری داری و نه دربانی
نه پسِ هفت پرده پنهانی ...
زائران حاجتی اگر دارند
به خودت مستقیم میگویند!((:
مولاحسن💚
°•🍃🌸
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
☘🕊☘ 🕊☘ ☘ 🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻 👤 فصل اول: به روایت مادر 🌷تولد (۷) طولی نکشید که همسرم با قابله
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول: به روایت مادر
🌷 تولد( ۸)
محمد حسین در گهواره بود و صداي تلاوت قرآن و دعای کمیل پدر لالایی اش .
پنج ، شش ماه داشت که مراسم سوگواری سالار شهیدان حسین بن علی علیهالسلام شروع شد . در روضه ها وقتی که وعاظ روضه علی اصغر می خواندند .
مرتب محمد حسین در آغوشم بود. اشک میریختم و اوج دلدادگی به ساحت مقدس سالار شهیدان و محبت اهل بیت علیه السلام را چاشنی شیری میکردم که او از آن تغذیه می نمود .
حدود بیست و دو ماه از تولدش میگذشت که باز آثار بارداری در من پیدا شد و چون تولد با تولد محمد حسین به آرامش رسیده بودم نسبت به این اتفاق عکس العمل خاصی نشان ندادم ،
زیرا او کودکی زیبا ، جذاب و آرام بود .
ان جمله همسرم " تا دوازده تا هنوز راه داری " در ذهنم بود .
اگر چه می دانستم او به شوخی گفت ، اما به استناد اینکه نیمی از هر شوخی جدی است به حکمت خدا تن دادم.
ان زمان اعتقاد به پیشگیری از بارداری بین مردم رایج نبود ، من هم راضی بودم به رضای حق .
ان روز نزدیک آمدن همسرم ، سماور را روشن کردم تا چای دم کنم ، در ذهنم مرور میکردم که چگونه این خبر را به او بدهم . بسیار منتظر دیدن عکس العملش بودم .
چیزی نگذشت که از راه رسید ، خانه ما بزرگ بود و بچه ها معمولا در اتاق ها یا زیر زمین مطالعه میکردند و در حیاط خانه که برای آنها تفریحگاه و تفرجگاه بود ، بازی می کردند .
📚 منبع: کتاب حسین پسر غلامحسین
☘
🕊☘
☘🕊☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹مصاحبه با خواهر بزرگوار شهید علی دهقان چناری
علی یه چمدون شکلات میگذاشت بیرو خونه و شکلات میفروخت هر وقت میرفتم کنارش به من شکلات می داد مادرم می گفت.... 💔
ادامه در کلیپ... 🥀
#شهیدعلی_دهقان_چناری
#روضه
#محرم
شهیدعارف یوسف الهی
@shahid_aref_64
..............🥀...............
کانال مسابقه ی هفتگی مون
@shamimeshgh1399
..............🥀...............
کانال روایتگری مون
@alizynolabedinpor
🌼نماز شب در سیره شهدا
💠شهید سجاد زبرجدی؛
فرازی از وصیت نامه شهید:
🔸شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
🔸نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید،خواهید دید چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد.سوره واقعه را هرشب یک مرتبه بخوانید،خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.انسان اگر می خواهد به جایی برسد،با #نماز_شب می رسد.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم