eitaa logo
کلبه‍ انگیزه:)
77 دنبال‌کننده
509 عکس
176 ویدیو
11 فایل
ه‍رچه تبر زدی مرا، زخم نشد جوانه شد...🌱 «به وقت رویا⏳» تبادل وپشتیبانی: ✨@Nazninzahraaaa ما🌱: @Arezo_angizeh 😍هم صحبتی هامون: 😍 https://abzarek.ir/service-p/msg/1129861 کپی به شرط✨ صلوات🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
کلبه‍ انگیزه:)
آنچھ‌خوبـٰان‌همھ‌دارن‌تو‌یک‌جـٰا‌داري✨! بي‌سبب‌نیست‌کھ‌در‌کنجِ‌دلم‌جـٰا‌داري'(꧇ 🌸ˇˇ!' 𖧷–·–·–·–·–·–·–·–·–·–·–·–𖧷 @Arezo_angizeh
〈 بـہ‌نـــام‌آنڪـہ‌‌جآن‌را‌فڪرت‌آموخت🌿⃝⃝📄↷ 〉
کلبه‍ انگیزه:)
‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ چࢪاهمش‌دنبـٰال‌یکےهستید؛ کہ‌بهش‌تڪیہ‌ڪنین؟ صاف‌بشینیدمگہ‌خودتون‌ڪمࢪنداࢪید꧇)!💗'✉️ 🌥ˇˇ!' 𖧷–·–·–·–·–·–·–·–·–·–·–·–𖧷 @Arezo_angizeh
سَبزب‍ـٰایدبود𓍯🌿'!
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم﴾○﴿🔥﴾ تعمیرگاه حقوقم رو بیشتر کرد … از کار و پشتکارم خیلی راضی بود … می گفت خیلی زود ماهر شدم … دیگه حقوق بخور و نمیر کارگری نبود … خیلی کمتر از پول مواد بود اما حس فوق العاده ای داشتم … زیاد نبود اما هر دفعه یه مبلغی رو جدا می کردم … می گذاشتم توی پاکت و یواشکی از ورودی صندوق پست، می انداختم توی خونه حنیف … بقیه اش رو هم تقسیم بندی می کردم … به خودم خیلی سخت می گرفتم و بیشترین قسمتش رو ذخیره می کردم … . هدف گذاری و برنامه ریزی رو از مسلمان ها یاد گرفته بودم … اونها برای انجام هر کاری برنامه ریزی می کردند و حساب شده و دقیق عمل می کردند … . بالاخره پولم به اندازه کرایه یه آپارتمان کوچیک مبله رسید … اولین بار که پام رو توی خونه خودم گذاشتم رو هرگز فراموش نمی کنم … خونه ای که با پول زحمت خودم گرفته بودم … مثل خونه قبلی، یه اتاق کوچیک نبود که دستشوییش گوشه اتاق، با یه پرده نصفه جدا شده باشه … خونه ای که آب گرم داشت … توی تخت خودم دراز کشیده بودم … شاید تخت فوق العاده ای نبود اما دیگه مجبور نبودم روی زمین سفت یا کاناپه و مبل بخوابم … برای اولین بار توی زندگیم حس می کردم زندگیم داره به آرامش میرسه … . توی تختم دراز کشیدم و گوشی رو گذاشتم روی گوشم … چشم هام رو بستم و دکمه پخش رو زدم … و اون کلمات عربی دوباره توی گوشم پیچید … اون شب تا صبح، اصلا خوابم نبرد … کم کم رمضان هم از راه رسید … رمضانی که فصل جدیدی در زندگی من باز کرد . ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ @Arezo_angizeh ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم﴾○﴿🔥﴾ زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود … یه آدم عادی بین آدم های عادی دیگه شده بودم … . کم کم رمضان سال ۲۰۱۰ میلادی از راه رسید … مسلمان ها برای استقبالش جشن گرفتن … برای من عجیب بود که برای شروع یک ماه گرسنگی و تشنگی خوشحال بودند … توی فضای مسجد میز و صندلی چیده بودن … چند نوع غذای ساده و پرانرژی درست می کردن … بعد از نماز درها رو باز می کردن … بدون اینکه از کسی دینش رو بپرسن از هر کسی که میومد استقبال می کردن … . من رو یاد مراسم اطعام و شکرگزاری کلیسا می انداخت … بچه که بودم چندبار برای گرفتن غذا به اونجا رفته بودم تنها تفاوتش این بود که اینجا فقیر و غنی سر یک سفره می نشستن و غذا می خوردن آدم هایی با لباس های پاره و مندرس که مشخص بود خیابان خواب هستند کنار افرادی می نشستند و غذا می خوردند که لباس هاشون واقعا شیک بود بدون تکلف سیاه و سفید این برام تازگی داشت و من برای اولین بار به عنوان یک انسان عادی و محترم بین اونها پذیرفته شده بودم این چیزی بود که من رو اونجا نگه می داشت و به سمت مسجد می کشید بودن در اون جمع و کار کردن با اونها لذت بخش بود من مدام به مسجد می رفتم توی تمام کارها کمک می کردم با وجود اینکه به خدا اعتقادی نداشتم و باور داشتم خدا قرن هاست که مرده بودن در کنار اونها برام جالب بود مسلمان ها برای هر کاری، قانون و آداب خاصی داشتند و منم سعی می کردم از تمام اون آداب و رفتار تبعیت کنم ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ @Arezo_angizeh ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم﴾○﴿🔥﴾ رمضان از نیمه گذشته بود اونها شروع به برنامه ریزی، تبلیغ و هماهنگی کردن پای بعضی از گروه های صلیب سرخ و فعالان حقوق بشر به مسجد باز شده بود توی سالن جلسات می نشستند و صبحت می کردند یکی از این دفعات، گروهی از یهودی ها با لباس ها و کلاه های عجیب اومده بودند به شدت حس کنجکاویم تحریک شده بود رفتم سراغ سعید سعید پسر جوانی بود که توی مسجد با هم آشنا شده بودیم خیلی خونگرم و مهربان بود و خیلی زود و راحت با همه ارتباط برقرار می کرد به خاطر اخلاقش محبوب بود و من بیشتر رفتارهام رو از روی اون تقلید می کردم رفتم سراغش اینجا چه خبره سعید؟ همون طور که مشغول کار بود هماهنگی های روز قدسه و با هیجان ادامه داد … امسال مجمع یهودی های ضد صهیون هم میان چی هست؟ چی؟ همین روز قدس که گفتی. چیه؟ با تعجب سرش رو آورد بالا شوخی می کنی؟! پارت هدیه+1 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ @Arezo_angizeh ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀