صبحـم را
نگاه تو آغــاز کرد
ای همیشگی
در خیال من......
🍃🌸 شهید مجید پازوکی🌸🍃
#روزتان_شهدایی
🆔 http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
🔷شهید زین العابدین محمدی🔷
🌸 برادران و خواهران استغفار و دعا کنید که بهترین وسیله برای تسکین قلب ها و دردهاست و همیشه به یاد خداوند باشید و در راه او قدم بردارید.
#وصیت_شهدا 🌺🍃
🆔 http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
اﮔﺮ ﻧﻴــــ ـﻮﺗﻦ ﻗﺒــﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮔــــ ـﺶ
چهــــ ـره ی زیبــــ😍ـــای #حضــــرت_آقا ﺭﻭ ﻣﻴـــــﺪید....
ﻣﻌﻨــــــ ـی ﻭﺍقعـــی #ﺟـــــــــﺎﺫﺑﻪ ﺭﻭ ﻣﻴﻔﻬﻤﻴﺪ! 😍😜
ﺑﻌﻠــــــــــﻪ
ﺳﻼمتــــی رهبر جمهوری اسلامی
گر باد فتنه
هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ...
ره انتظار دوست.....
#دلنوشته_شهدا
🆔 http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
#خاطرات طنز شهدا 🍃
رزمندگان و بسیجی ها که در جبهه حضور داشتند علاوه بر ایمان و خلوص و شجاعتی که داشتند اهل شادی و مزاح نیز بودند .😁
یکی از خاطرات طنز جبهه اینچنین نقل شده است : 🍃
ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎﯼ ﮐﻤﯿﻞ ، 🙏
ﭼﺮﺍﻏﺎﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﻣﺠﻠﺲ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ👄ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﮏ😢 ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ
ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ : ﺍﺧﻮﯼ ﺑﻔﺮﻣﺎ ﻋﻄﺮ ﺑﺰﻥ ، ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ😬
– ﺍﺧﻪ ﺍﻻﻥ ﻭﻗﺘﺸﻪ؟
ﺑﺰﻥ ﺍﺧﻮﯼ ، ﺑﻮ ﺑﺪ ﻣﯿﺪﯼ ، ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﺠﻠﺴﻤﻮﻧﺎ😆
ﺑﺰﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ .
ﺑﻌﺪ ﺩﻋﺎ ﮐﻪ ﭼﺮﺍﻏﺎ ﺭﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺻﻮﺭﺕ ﻫﻤﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﻮﺩ😂
🔆🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅🔆🔅🔅🔆
🆔http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
خاطره خنده دار شهید ابراهیم هادی🌷
⚜بسم رب الشهدا و الصدیقین⚜
در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ،پنج جوان به گروه ما ملحق شدند.🍂
آنها از یک روستا با هم به جبهه آماده بودند.
چند روزی گذشت.دیدم اینها اهل نماز نیستند🍃!
تا اینکه یک روز با آنها صحبت کردم.بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بودند...
آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند.فقط به خاطر علاقه به امام آماده بودند جبهه...😍
از طرفی خودشان هم دوست داشتند که نماز را یاد بگیرند.
من هم بعد از یاد دادن وضو،یکی از بچه ها را صدا زدم و
گفتم:این آقا پیش نماز شما،هر کاری کرد شما هم انجام بدید.
من هم کنار شما می ایستم و بلند بلند ذکرهای نماز را تکرار می کنم تا یاد بگیرید.
ابراهیم به اینجا که رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد😂.چند دقیقه بعد ادامه داد:در رکعت اول وسط خواندن حمد،امام جماعت شروع کرد سرش را خاراندن،یکدفعه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر!!
خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل می کردم.😅
اما در سجده وقتی امام جماعت بلند شد مُهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد.😂
پیش نماز به سمت چپ خم شد که مهرش را بردارد😆.
یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند.
اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده!😂😂😂
💫خاطره ای از زبان شهید ابراهیم هادی💫
🆔http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
🍃🌸🍃🍃🌸🍃
#دلنوشته 🎀
همین که دلت❤️ پاک باشد کافیست...آدم باید دلش❤️ پاک باشد...🌻
بافجیع ترین ظاهرممکن رفته بود مراسـم عروسي آن هم مختــلط!😱
چشمهاودلهای❤️ مردها🙍♂رانشان گرفته بود...
چند سال بعد يكي دل همسـرش را بـُـرد👴
در يك مراسم عروسي!
و چندين سـال بعد يكـي دل پسرش👱
ودیگری دل وعفت دخترش را...👱♀
آري در مكتب ِ مـآ يك شب ،هـزار شب مي شود...
امروز شیطان شدی... چشم های پسران را؛👁
فردایی زود... شیطان می شوند هزاران چشم👁.. دل همسرت را؛👴
حواست باشد بانو!🍃
چیزی که عوض دارد گله ندارد!🍃
🆔http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5