eitaa logo
آرزویم شهادت...
78 دنبال‌کننده
731 عکس
17 ویدیو
8 فایل
رهســـــپاریم باولایـــت...تاشــــهادت... 🌼، 🌷، 🌼، 🌷، 🌼 🌿لطفاانتـــقادات وپیشـــــنهادات خودتـــــون رو بــــرای مابفــــــــرستید🙏 ایدی مدیر کانال 👈 @yafatemhzahra توراه شهـــــداڪمڪ ڪنــــــید....🌼 اجــــرتون باشہدا🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا... موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند. لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها 🌹سربازان امام زمان (عج)🌹هستند. كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش مي دادم. وقتي آيت ا... اردبيلي اين حرف را گفتند، يك دفعه ديدم محمود رنگش عوض شد؛ بي حال و ناراحت يك جا نشست مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد. زير لب مي گفت:"لا اله الا الله" تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. تا آن موقع اين جوري نديده بودمش. از آن روز به بعد هر وقت كلاس مي رفت، اول از همه كلام امام را مي گفت، بعد درسش را شروع مي كرد. مي گفت: اگر شما كاري كنيد كه خلاف اسلام باشد، ديگه پاسدار نيستيد، ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد. 🔵 http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃 قسمت سوم از صحبتهای شان فهمیدم اجاز ه می خواست که حضوری برای معارفه بیایند... باورم نمی شد... چطور میشد یک نفر به این سرعت و بدون مقدمه و پیگیری راضی شده بیاد خواستگاری ؟! نکنه ریگی به کفش باشه... !!؟؟ از یک طرف از ذوق پر می‌کشیدم... از طرف دیگر ترس وجودم رت پر می کرد... نمیدانستم با مادرم چطور برخورد کنم تابلو نباشم... مادرم بلافاصله بعداز پایان تماس آمد اتاقم... با دیدن دست پاچگی من فهمید که من از همه چیز خبر دارم... لبخندی زدو گفت: خب انشاا... که مبارکه... حتما راضی هستی که شماره تماس دادی... ولی تا تحقیق و بررسی نشه نمیشه چیزی گفت.... هول نشو گلم ... عجله هم نکن... شکر خدا مادرم زود از اتاق رفت... من که لال مونی گرفته بودم... اصلا نمیدانستم چیکار کنم بعداز مشورت با پدرم یک روز برای حضور سینا و خانواده‌اش تعیین شد... تو این فاصله چند روزه کلاسهای دانشگاه را کنسل کردم... بعداز ماجرای خواستگاری دیگه نمی‌توانستم با حالت عادی سر کلاس حاضر باشم .... گفتم بزار تکلیفم روشن بشه بعد... روز قرار سینا همراه خانواده‌اش آمدند... چادر نماز خوشگلمو سر کردم... اولین بار بود که جلوی مهمان چادر سر میکردم... چند روز بود که سینا را ندیده بودم... خیلی دلم براش تنگ شده بود... با دیدنش قلبم از جا کنده میشد... تشنه نگاهش بودم... گاه به گاه با لبخندی خوشحالم میکرد... وامیدواری در دلم جای همه تردید ها را میگرفت...صحبتحایی مبنی بر معرفی خانواده ها می شد... من نه چیزی می دیدم ونه چیزی می شنیدم... یک شیدای بی قراری که جز رسیدن به معشوقش چیزی نمی خواهد... فقط فهمیدم آدرس داده شد برای تحقیق... واجازه یک ملاقاتی که من و سینا در یک مکان عمومی باهم باشیم برای شناخت بیشتر... این برای من یک مژدگانی بود... با رفتن شان دل من هم رفت... نه خواب داشتم نه خوراک... از قبل بی قرارتر شده بودم... اما بد حالی من زمانی بیشتر شدکه پدرم گفت: من از این خانواده خوشم نیومد... به نظر میاد از اون خشکه مذهبی هایی باشن که همه رو پست میبینن...دنیا روی سرم خراب شد... می خواستم دفاع کنم... ولی نمیدانستم چه جوری...توی دلم همه چیز را به خدا سپردم... ادامه دارد.... 🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃 🔵http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
هدایت شده از کمکی پــاتــوقــ
🔹با عضویت در کانال ملت ایران #سیاست روز را یکجا #همینجا دنبال کنید ... #مطالب_سیاسی_روز #تحلیلهای_سیاسیون_عرصه_جنگ_نرم #پربازدیدترین_خبرها همین الان #عضو_شوید http://eitaa.com/joinchat/3435593740Ce18aa5efe5 🇮🇷ملت ایران🇮🇷
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم🌺
💟وصیتنامه شهید "بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا اباعبدالله یاحسین تا آخرین قطره‌ی خون نمی‌گذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود. تنها دلخوشی من برادر زاده‌ام علی است که وقتی او بزرگ شد بگوید که عمویت برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفته و شهید شده است، بگذارید علی افتخار کند. مادر عزیزم اگر بنده توفیق شهادت پیدا کردم و برای من مجلس یادبود گرفتید در عزای من گریه نکنید چراکه دشمنان اسلام شاد و خرم می‌شوند و اگر گریه کنی در روز قیامت حلال نمی‌کنم و نیز مادرم بنده ان‌شاءالله در این سفر که به سوریه می‌روم عمودی می‌روم و افقی به ایران بازمی‌گردم و نیز به گروه موزیک لشکر بگویید چون من با شما سابقه دوستی و همکاری داشتم موقع ورود پیکر من به تبریز بصورت عالی و منظم به نواختن موزیک بپردازید. پدر عزیزم به دلم افتاده که این آخرین سفر من به سوریه می‌باشد و می‌دانم که شهید خواهم شد لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید. ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) می‌جنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنه‌ای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه می‌شوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم. ۲۵ فروردین ۹۴ حامد جوان http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
🔸ای شهید ! قایقت جا دارد؟! دور کن،جان مرا تو از این شهرِ غریب نفسم تنگِ گناه است وشهر آلوده... قایقت جا دارد؟! ✌️ http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
اما.... تو خود مےدانی که هنوز نمےدانم انتهای نگاه تو به کجا مےرسد... 🍃🌸http://eitaa.com/joinchat/2301231116C807b2c21f5
نوجوانی اش را پای انقلاب داد و جوانی اش را در جبهه‌های دفاع مقدّس و با سفید شدن موهایَـش نا امید نشد مردی که می دانست عاقبت این عشق شهیدش میکند ... شهــید نشویم؛ میمیریم! ‌ ‌ مدافع حرم عقیلة بنی هاشم، زینب سلام الله علیها ‌‌‌‌‌‌‌