eitaa logo
شعرکده
60 دنبال‌کننده
7 عکس
3 ویدیو
0 فایل
کانالی برای شعر #زبان_فارسی_را_پاس_بداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
وزن:مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن ‌ دلواپسم که بر لبت امروز نام کیست گوشت به نغمهٔ که و چشمت به جام کیست تصویر شاه‌بیت درخشان چشم تو ای عشق! مطلع غزل‌ ناتمام کیست گودال آب و عکس تو ای ماه! ای دریغ! زیبایی حلال تو امشب حرام کیست من بوی گل شنیده‌ام از باد هرزه‌گرد جز من شمیم پیرهنت در مشام کیست من آه، من ملال، من افسوس، من دریغ از دیگران بپرس که دنیا به کام کیست
وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ‌ بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جداییها حکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من بهر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجُست اسرار من سر من از ناله‌ی من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست آتشست این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد آتش عشقست کاندر نی فتاد جوشش عشقست کاندر می فتاد نی حریف هرکه از یاری برید پرده‌هااَش پرده‌های ما درید همچو نی زهری و تریاقی کی دید همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید نی حدیث راه پر خون می‌کند قصه‌های عشق مجنون می‌کند محرم این هوش جز بیهوش نیست مر زبان را مُشتری جز گوش نیست در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هرکه بی روزیست روزش دیر شد در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام بند بگسل باش آزاد ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر گر بریزی بحر را در کوزه‌ای چند گنجد قسمت یک روزه‌ای کوزه‌ی چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پُر دُر نشد هر که را جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و عیب کلی پاک شد شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علتهای ما ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد عشق جان طور آمد عاشقا طور مست و خر موسی صاعقا با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی هر که او از هم‌زبانی شد جدا بی زبان شد گرچه دارد صد نوا چونک گل رفت و گلستان درگذشت نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی‌پر وای او من چگونه هوش دارم پیش و پس چون نباشد نور یارم پیش و پس عشق خواهد کین سخن بیرون بود آینه غماز نبود چون بود آینت دانی چرا غماز نیست زانک زنگار از رخش ممتاز نیست
دَردَم زِ دو دُرّ، وَز دو دُرّ در دَردَم وَز دَردِ دو دُرّ، داغ‌دل و رُخ زَردَم زَرداب زِ دَردِ دل، زِ رُخ آوردم دردا دردا ، آه زِ دَردِ دَردَم
با خلق هر کس دعوی وارستگی دارد بی‌شک به دنیا بیشتر وابستگی دارد اینجا گریزی از تعلق نیست در هر حال هر کس به چیزی در جهان دلبستگی دارد پرسیدم از فرهاد آیا عشق شیرین بود؟ در پاسخم خندید، یعنی بستگی دارد دنیا تماشایی‌ست اما زندگی اینجا اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد ما تابع عشقیم و این بی‌تابی بی حد چون خط ممتد تا ابد پیوستگی دارد
هدایت شده از شعرکده
کانالی برای شعرووزن عروضی ومطالب ادبی باماهمراه باشید ‌🙏🏻🙏🏻 👇👇 @aroozesamaee
دم غنیمت دان که دنیا آرزوئی بیش نیست نیستی چوگان چو گیرد چرخ گوئی بیش نیست گفتگوی عشق را در یاب با شیرین لبی کان خبرها قصه‌ای و گفت گوئی بیش نیست ملک درویشی غنیمت دان و چتر آسمان مرشدی‌نامی و شاهی، های‌وهوئی بیش نیست عاقبت نقشت به زیر خاک می‌پاشد ز هم حال خود را باش، گیتی کینه‌جوئی بیش نیست حرص را بگذار جز در کار یار و جام می آخر ای مسکین تو را کام و گلوئی بیش نیست گر چه بس افسانه‌ها گفتند از فردوس و حور جز می و رخسار یار و طرف جوئی بیش نیست هر چه میخواهی بکن، اما بدان دنیای دون سفله‌ای، نامردمی، بی‌آبروئی بیش نیست گر بود رنگی و رای عقل و حس ما غافلیم حسرتا زان باغ ما را غیر بوئی بیش نیست