یعنی یکی از
غم انگیز ترین بخش های
پاییز هرساله ی من
ریختن برگ های این
مو چسب هان☹️
خیلی غم انگیز ناکه
هر سالم دوباره سبز میشنااا
ولی نبودشون حس بدی داره🗿
#شرحواقعه
دیگه بعد اینکه
طبیعت خونم نرمال شد
شروع کردم به همه
نباتات اطرافم لطافت ورزوندن🦦
و چون کاجکم🌲
تاحالا بارون بیرون از
خونه رو تجربه نکرده بود
و پا هم نداشت بره بیرون هوا خوری
پنجره هارو باز کردم🪟☔️
تا هوای خونش متعادل بشه 🐸🥸
( بی زحمت با لحن ، نبابا کاری نکردم که ، تنها کاری بود که از دستم برمیومد بخونید🗿)
#شرحواقعه
دوستان با این گل اشناییت دارن🧑🏻🦯
۹ ماه پیش برای اولین بار
به مناسبت تولد جناب پدر
از باغ گل خریدم
که چون جزو اولین
تنهایی دور دورام توی
اون حوالی بود
برام خاطره شد
که متاسفانه توی تاتر
به فنا رفت🤧
و برگاش الان به این روز افتادن😮💨
#شرحواقعه
2.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوزی بچمم آوردم
برای اولین بارررر
بارون ببینهههه
ببینید چه جوری ذوق کردههه
وایایایاایای 🥺🍓
شوزکممم✨
#شرحواقعه
#شوزی
957.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای همسترم داشتن به مناسبت بارون خوشحالی خوشحالی میکردن😂🐹
مدیونید فکر کنید همه
این مسخره بازیا
به علت کمبود محتواست هاااا
#شرحواقعه
_دوساله که بی روح ترین پاییز های
عمرمو سپری میکنم ..
دلم دَم از گذشته ها میزنه
دست من نیست که ،
بهشتی بودنِ خاطرات قدیم . .؛
فصل انار و درختچه هایی که با
بیشترشون همسن بودم
زغال همیشه به راه و
جوی رَوون آب و لیمونادی
که توش غلط میخورد ،
با طنین صدای شلپ شلپ .
همون آبی که همیشه
از شدت بُرَّنده بودنش ،
دردِ خشکی دست و پاهام بود .
سیخ سیخی انارک های نو پا
که لباس هامو به درد لاعلاج
نخکش شدگی مبتلا میکرد.!
هنوز دلتنگ دیدن و چیدن
جعبه جعبه ی همان انار های ترکیده ام.
ازجنس همان چیدن ها که
فقط تماشا میکردم و
به جون خریدنِ خطر ِ
زخم و زیلی شدن را نمیپذیرفتم.
یادم نخواهد رفت..
مخفی گاه آجریم در دور
دست ترین نقطه ممکن درست
زیر پیر ترین انار بن .
خونه جنگلی آجریِ نامرئی ام
هم در تنگنای خیالم اسم داشت!
اسمش «کپه یخمکی» بود
اما نه به منظور سرما ،
به منظور کوهی یخی ای
که نصف بیشترش زیر
آب تنفس میکند
من هم خونه ی جنگلیم را
نصف با خیال آب بندی کرده بودم
و ماجرا همین نبود
در کنج تپه ای از
کپه یخمکی مخیلاتم
گنجی خوابیده و بی صدا آرام گرفته!
«عروسکی با یک نامه :)»
عروسکی که برای نماد بزرگی و
رها شدنم از کودکی دفن کرده بودم!
تا به عالم بفهمانام که انسان های پیشینشان چقدر مقتدر و مستقل بودند.
خلاصهِ خیالِ کودکی هایم
همیشه به شیرینی انار ها میماند. :)!🌱
«حتی با وجود نبود باغِ جادویی انار» :)❤️🩹
#مخیلات_دِل
#کنجخاطرات
#آیهسادات
@array_400