آرایـــarrayــه⁴⁸²
میگن وقتی واسه یه چیزی زیادی ذوق کنی از دل و دماغت به قشنگ ترین شکل در میاره :)
چقد پَکَرَم از اینکه کلی ذوق داشتم ولی همش هوتوتو :) چقد ایده و چقد برنامه برا اینجا داشتم . . ؛
امشب یه سری عکس از کرمان میزارم : )
مقادیر زیادی خاطره ای که نتونستم اونجوری که باید تو ارایه جاودانه کنم .
[ مقادیر زیادی آه کثیر و از ته دل ]
هدایت شده از آرایـــarrayــه⁴⁸²
دوستان سه تا الهی به رقیه مهمونم میکنید؟
یعنی چیییییییی آیه بیا بگو دیگه چیشده اصن کجا بودی چچیشد که اینجوری شد من خول شدم
#ناشناس
چشم . . الان شروع میکنم
ببخشید بابت این تاخیر
اقا ماجرا از این قراره که ما یه اردو به مقصد کرمان داشتیم مثل پارسال
من با هزارتا شوق و ذوق پلن چیده بودم برای تک تک لحظات
کلی قرار بود اینجارو اکلیل بارون کنم . .
ولی هنوز نرسیده به مقصد یه اتفاق عجیب افتاد
گوشیم از قسمت محل اتصال واگن ها
از همون پایینش که 5 سانت بازه پرت شد بیرون
و یه جوریم پرت شد که اگه در حالت عادی میخواستم پرتش کنم قطعا تو تلاشای اول موفق نمیشدم اونجوری بندازمش
انگار یه نخ نامرئی وصل کرده باشن به گوشیم و یکی کشیده باشتش همونجوری انقدر دقیق !
راجب کشیدن دستی قطار هم که . .
انقد شوک شده بودم تا برسم سالن خودمون و به همه خبر بدم یک کیلومتر دور شده بودیم و من حال خودمو نمیفهمیدم چه برسه به اینکه مغزم کار کنه همچین حرکتی بزنم
از اون طرفم یه کارمند قطار موقعی که گوشیم افتاد پشتم بود و در واقع تقصیر اونم بود چون داشت داد بیداد میکرد که راهو باز کنه و اینجوری شد . . و وقتیم گفتم گوشیم افتاد . . برگشت گفت ، افتاده که افتاده دیگه ! انقد بیشعور بود :)💔
خلاصه که چند روز افسردگی گذروندن و پیدا کردن حکمت های این اتفاق نادر و اردوی کرمانمون گذشت تا الان که وصل شد به مدرسه ها . .
خیلی نشستم با خودم فکر کردم
زیادی از حد !
ودیدم واقعا حقم بوده این بلایی که سرم اومده
ولی دلیل نمیشه که بشینم دست دست کنم