گوشیم از قسمت محل اتصال واگن ها
از همون پایینش که 5 سانت بازه پرت شد بیرون
و یه جوریم پرت شد که اگه در حالت عادی میخواستم پرتش کنم قطعا تو تلاشای اول موفق نمیشدم اونجوری بندازمش
انگار یه نخ نامرئی وصل کرده باشن به گوشیم و یکی کشیده باشتش همونجوری انقدر دقیق !
راجب کشیدن دستی قطار هم که . .
انقد شوک شده بودم تا برسم سالن خودمون و به همه خبر بدم یک کیلومتر دور شده بودیم و من حال خودمو نمیفهمیدم چه برسه به اینکه مغزم کار کنه همچین حرکتی بزنم
از اون طرفم یه کارمند قطار موقعی که گوشیم افتاد پشتم بود و در واقع تقصیر اونم بود چون داشت داد بیداد میکرد که راهو باز کنه و اینجوری شد . . و وقتیم گفتم گوشیم افتاد . . برگشت گفت ، افتاده که افتاده دیگه ! انقد بیشعور بود :)💔
خلاصه که چند روز افسردگی گذروندن و پیدا کردن حکمت های این اتفاق نادر و اردوی کرمانمون گذشت تا الان که وصل شد به مدرسه ها . .
خیلی نشستم با خودم فکر کردم
زیادی از حد !
ودیدم واقعا حقم بوده این بلایی که سرم اومده
ولی دلیل نمیشه که بشینم دست دست کنم
خلاصه که ایه سادات دوباره کم و بیش پیشتونه :)
بدون گوشی ( با گوشی مامانم و وب لپ تاپ)
و درسته که این اتفاق برام سخت تموم شد
ولی نمیزارم روزای خوشی که اونجا گذروندم از یادم بره
پس . . قراره از عکسای بچه ها و تیم رسانه نیمچه خاطره بازی داشته باشیم 👀�🤏🏻
تنها چیزی که تونست دلمو اروم کنه فقط و فقط اینجا بود🫴🏻 #شرحواقعه
وقتی اومدم عکسو ادیت کنم دیدم خودمم گوشه کادر غمبرک زدم و این شاید قشنگ ترین هدیه بود برام ❤️🩹