ولی کاش میشد خورشید و ماه و باهم عکس بگیرم نشونتون بودم🥲
خورشید قرمز دم غروب و ابر ماه کامل
توی جاده نزدیک مرز خسروی بین کوه ها
من یه لحظه فکر کردم بین الحرمینه
خورشید جلو و ماه عقب :)
نمیشه حسشو توصیف کرد اصن
دیشب مرز خسروی بودیم
خسته شده بودم جوری که تلو تلو میخوردم
مرز ایران و که رد کردیم سربازا عراقی شدن
همه شروع کردن عراقی حرف زدن
بابامم همینجوری عراقی حرف میزد من همینجوری مونده بودم 😑😂 از وقتی وارد مرز شدیم یه کلمه م حرف نزدم
خلاصه سیم هام قاطی کرده بود فقط میدونستم باید به یه زبان دیگه حرف بزنم
یه دفعه از پشت کوله م محکم خورد به یه فرمانده عراقی که داشت میدویید😔😂
خلاصه به زور خودمو نگه داشتم
یه دفعه همونجوری که تو شک بودم گفتم
Sorry sir
Excuses me 🥲
Excuses me!
بعد نمیدونستم دارم چی میگم نمیدونستم بخندم یا ماست مالی کنم😂🤦🏻♀️
یهو یه نگاه به سر تا پام کرد
یه دفعه دیدم یهو با یه لحجه فوق خنده دار داد زد
No problem
No problem, daughter
بعد راهشو گرفت و رفت 😂
من تا دو دیقه زبونم بند اومده بود نمیدونستم چیکار کنم
فقط داشتم میترکیدم از خنده 🤦🏻♀️🤌🏻
#شرح_واقعه
یکم از زیبایی های خونه ی بابا علی نوش جون کنید :)🌊
گوارای وجودتون 🌱🤝🏻
@array_400
#شرح_واقعه
آرایـــarrayــه⁴⁸²
این دفتر و با خودم آوردم هرچی تو ناشناس میگید و بنویسم و یه زيارت نیابتی داشته باشید :) حتی اگه خواس
راه افتادیم سمت کربلا :)🌿
عمود سیصد رو رد کردیم
یادتون نره نوشته هاتونو بندازید اینجا....