روایت گری ها اشک هر آدمی با هر اعتقادی رو در میآورد و صدای بلند گریه کردنت عادی محسوب میشد
یه آدمایی رو دیدم که مشخص بود شهید زندن صورت نورانی و چهره شکسته شده اما شاد
اما توی چشماشون میشد رفیقای شهیدشونو دید
اول که اومده بودیم هی شوخی میکردم اسرائیل حمله میکنه شهید میشیم اما الان که شب آخره فهمیدم شهادت لیاقتی میخواد که هرکسی نداره امشب شب آخره و قراره برگردم قراره فردا یکی از بدترین روز های عمرم باشه وقتیه که خادما برای آخرین بار باهات خداحافظی میکنن و قرار نیست وقتی خسته و کوفته برمیگردی خوابگاه باهات سلام و احوال پرسی کنن...
توی شلمچه نشستم و عکس شهید ابراهیم همت رو کشیدم به قول حاج آقا رحیمی چشم خوشگل جبهه و رفیق شهیدی که توی راهیان منو انتخاب کرد