eitaa logo
حوزه هنری چهارمحال و بختیاری
325 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
290 ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 این سفره حرمت داره، اگه نمیتونی کار رو به دیگران بسپار... . 🎞 روایتی شنیدنی از سیره برای عزاداری در ماه محرم . 💠 مجموعه موشن گرافیک «فقط برای خدا» . 🏴 پویش خیمهٔ حسینی در خانهٔ عزاداران . ◾️@hozeyehonarich
جنگ یه بوی عجیبی داره که وقتی بلند شه خیلی طول می‌کشه تا بره. یه ترکیبی از بوی آشغالی که تو گرما می‌مونه با گوشت سوخته و همهٔ اینا با یه طعم شیرین. پامو که گذاشتم روی باند فرودگاه دمشق باز همین بو می‌آمد. فکرمو باز مشغول کرده بود به خودش. داشتم فکر می‌کردم که همه جا جنگ همین بو رو می‌ده یا فقط سوریه‌ست که اینطوریه؟ شاید هم ترکیب جنگ با آب و هوای مدیترانه اینجوری می‌شه؟ وسط همین فکرا بودم که غول بی‌شاخ و دم آهنی از باند جدا شد. تو دلم برای بار هزارم تکرار کردم این دفعه اصلاً نباید بمیرم. نمی‌شه که، ناسلامتی شب عیده. الآن وقت خوبی برای مردن نیست. . ✔️رمان روایتی از نبرد نیروهای ایرانی با گروه‌های تکفیری‌ در سوریه نوشته . . برای تهیهٔ این کتاب به سایت سوره مهر مراجعه فرمایید: www.sooremehr.ir @hozeyehonarich
خاطرات زدن ماسک خاطرات سرهنگ پاسدارمحمد تقی شفیعی سال 1364 و قبل از عملیات والفجر 8 بود ... من و حمید زاهدی و سید جعفر و کمال صمدزاده که از قبل آنجا بود، داخل سنگر شدیم. سید جعفر نگاهی به سنگر کرد وگفت «این جا (سنگر)خیلی تاریکه! خوب است یک فکری برایش بکنید،» .سنگر را وارسی کردم، جای دو پنجره بود که چوب ریخته و با گونی پوشانده بودند. گفتم «می شود این جعبه ها را برداشت و پنجره درست کرد که هم نورش خوب باشه و هم هوای تازه بیاید.» گفت: «بسیار خب اینها را باز کنید.» قبل از ظهر بود که دو سوراخ در دل سنگر باز کرده و دو پنجره به سنگر اضافه کردیم. در ورودی کمی تنگ بود، بستر در را باز کردیم تا عبور و مرور بهتر انجام گیرد. تا ظهر دست مان بند تعمیر سنگر بود. سنگر را که تعمیر کردیم یک حشره کش بزرگ که تا آن روز حشره کشی به این بزرگی ندیده بودم و می گفتند از غنائم عراقی هاست؛ را کنار پنجره گذاشتیم. گرچه خط آرامش نسبی گرفته بود ولی قبل از اذان، باران گلوله و خمپاره دشمن شروع می شد. فرق نمی کرد صبح باشد ظهر یا مغرب! چون می دانستند بچه ها وقت اذان برای تجدید وضو و خواندن نماز از سنگر بیرون می آیند؛ گلوله باران عراق شروع می شد و تا نزدیک به یک یا دوساعت بعد، گلوله می ریخت. آن روز هم عراق قبل از ظهر گلوله باران را شروع کرد. در آن گلوله باران، ماشین ناهارهم رسید. نماز خواندیم و ناهار خوردیم. ناهار عدس پلو با ماست بود یک کاسه ی بزرگ ماست ترش اضافه آمد ماست را کنار پنجره و و در کنار حشره کش گذاشتیم. ادامه در پست بعدی ... ◾️ @hozeyehonarich
تا یک ساعت بعد از اذان عراق آتش می ریخت. در حالی که مرتب صدای انفجار می آمد؛ عراق انواع گلوله های خمپاره و دیگر سلاح ها را شلیک می کرد، من ازفرط خستگی دراز کشیدم چنان خسته بودم که خوابم برد. در حالی که غرق در خواب بودم؛ یکی از این گلوله ها روی سنگر و کنار نورگیری که تازه درست کرده بودیم خورد و بوی عجیبی در هوا پخش شد. همه افراد سنگر فکر می کردند عراق شیمیایی زده. با سر وصدای بچه ها بیدار شدم و بیرون آمدم و ماسک زدم. بچه هایی که دور و برمان بودند تا ما را دیدند فکر کردند عراق شیمیایی زده، آنها هم ماسک زدند و کل خط همه ماسک زدند. ربعی از ساعت ماسک زده بودیم که اعلام شد شیمیایی نبوده. بیرون از سنگر نه بویی بود و نه دود ناشی از سوختن گلوله شیمیایی وجود داشت. همدیگر را نگاه کردیم، همه ی افراد سنگر ما از پوشش ماست سر تا پا سفید شده بودند. داخل سنگر را نگاه کردیم حشره کش عراقی با ماست مخلوط شده و بوی عجیب غریبی ایجاد کرده بود که مایه خنده ی بچه ها شد و تا مدتها بچه ها ما را دست می انداختند و می گفتند "بابا شما هم با ماست مشکل دارید." خلاصه آن روز گذشت. خاطرات سرهنگ پاسدارمحمد تقی شفیعی. باز روایی: سیده زهره علمدار واحد فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری چهارمحال و بختیاری ◾️ @hozeyehonarich
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام تنها نه حسرتم غم هجران یار بود از روزگار سفله دو چندان کشیده ام بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام دور از تو ماه من همه غم ها به یکطرف وین یکطرف که منت دونان کشیده ام ای تا سحر به علت دندان نخفته شب با من بگوی قصه که دندان کشیده ام جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام از سرکشی طبع بلند است شهریار پای قناعتی که به دامان کشیده ام . . 27 شهریور روز شعر و ادب فارسی و بزرگداشت استاد شهریار . ______________ @hozeyehonarich .
💬 مجموعه کامل پوسترهای سری سوم «فقط برای خدا» ویژه . 🎥 مجموعه روایاتی از سلوک سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی @hozeyehonarich
💬 مجموعه کامل پوسترهای سری سوم «فقط برای خدا» ویژه . 🎥 مجموعه روایاتی از سلوک سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی @hozeyehonarich
💬 مجموعه کامل پوسترهای سری سوم «فقط برای خدا» ویژه . 🎥 مجموعه روایاتی از سلوک سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی @hozeyehonarich
💬 مجموعه کامل پوسترهای سری سوم «فقط برای خدا» ویژه . 🎥 مجموعه روایاتی از سلوک سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی @hozeyehonarich
💬 مجموعه کامل پوسترهای سری سوم «فقط برای خدا» ویژه . 🎥 مجموعه روایاتی از سلوک سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی @hozeyehonarich
💬 مجموعه کامل پوسترهای سری سوم «فقط برای خدا» ویژه . 🎥 مجموعه روایاتی از سلوک سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی @hozeyehonarich
💬 مجموعه کامل پوسترهای سری سوم «فقط برای خدا» ویژه . 🎥 مجموعه روایاتی از سلوک سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی @hozeyehonarich